-
گوهر مخزن اسرار همان است که بود
حقه مهر بدان مهر و نشان است که بود
-
گوهری که در صنوقچه اسرار قرار داشت، به همان صورتی که بود باقی است و تغییری نکرده است. مهر و موم ظرفی که محبت را همانند جواهرآلات در آن نگهداری می کنم، به همان حالت اولیه و دست نخورده باقی مانده است.
-
-
عاشقان زمره ارباب امانت باشند
لاجرم چشم گهربار همان است که بود
-
عاشقان از گروه انسانهای امانتدار هستند. بنابراین به ناچار آن چشمی که قطرات اشک همانند گوهر از آن می بارید، به همان صورت اشک ریزان باقی است.
-
-
از صبا پرس که ما را همه شب تا دم صبح
بوی زلف تو همان مونس جان است که بود
-
از باد صبا بپرس که همدم جان ما از سر شب تا دم صبح، همچون سابق، همان بوی موهای تو است
-
-
طالب لعل و گهر نیست وگرنه خورشید
همچنان در عمل معدن و کان است که بود
-
خریدار لعل و جواهری وجود ندارد وگرنه خورشید همچنان در کار استخراج معدن است
-
-
کشته غمزه خود را به زیارت دریاب
زان که بیچاره همان دل نگران است که بود
-
کسی را که با اشارات چشم و ابرویت کشته ای، با دیداری جویا باش. چرا که آن بیچاره همانند گذشته همانطور دل نگران است
-
-
رنگ خون دل ما را که نهان می داری
همچنان در لب لعل تو عیان است که بود
-
رنگ خون دل ما را که پنهان می کنی، همچنان در لب سرخ تو آشکار است
-
-
زلف هندوی تو گفتم که دگر ره نزند
سال ها رفت و بدان سیرت و سان است که بود
-
با خودم گفته بودم که زلف هندوی تو دیگر راهزنی نخواهد کرد. سالها گذشته است و زلف هندوی همچنان راهزنی (دلها را) می کند
-
-
حافظا بازنما قصه خونابه چشم
که بر این چشمه همان آب روان است که بود
-
ای حافظ! داستان خونابه چشم را بازگو کن چرا که در این چشمه همچنان همان آبی روان است که قبلا روان بود
-