برخیز تا به عهد امانت وفا کنیم تقصیرهای رفته به خدمت قضا کنیم قرار است با فرایند انتخابات سرنوشت کشور را به افراد جدید بسپاریم، همین کشوری که با خون هزاران جوان به دست ما رسیده است، پس باید این امانت بزرگ در دست کسانی قرار بگیرد که مزین به امانتداری باشند، چگونه شخص امانتدار را از خائن تشخیص دهیم؟ چه ملاک و معیاری برای تشخیص وجود دارد؟ ملاک های تشخیص شخص امانتدار عبارتند از: ۱: هماهنگ بودن گفتار با اعمال: قطعا یکی از شیوههای موثر جذب رای مردم گفتگوی با آنها است، قطعا شخص در این گفتگو سعی دارد خود را انسانی مومن، اهل عمل، درستکار و ...جلوه دهد، اگر بین حرف و عمل این شخص هماهنگی وجود داشته باشد و به گفته هایش عمل نماید معلوم میشود که شخص امانتداری میباشد، اما اگر فقط ادعاهای بزرگی میکند در حالی که هیچ سابقه عمل به گفتارش وجود ندارد و یا در خلوت خلاف گفتههایش عمل میکند چنین شخصی امانتدار نیست و نمیشود سرنوشت کشور را به او سپرد. امام علی (علیهالسلام) میفرماید: ۲: رنگ عوض نکردن در محیطهای مختلف: برخی وقتی در محفل اهل سنت مینشینند طوری از مواضع آنها دفاع میکنند که انسان خیال میکند او سنی است، وقتی در محفل شیعیان میباشد چنان از شیعه دم میزند که انسان او را شیعهای پاک تصور میکند، زمانی که در محفل فرقههای دیگر و اقلیتهای مذهبی حضور پیدا می کند رنگ آنها را به خودش میگیرد، خلاصه سعی میکند طبق میل دیگران حرف بزند، برایش مهم نیست حرفی که میزند و جبههای که میگیرد تا چه اندازه درست باشد، بلکه مهم جلب کردن توجه دیگران است. چنین شخصی قابل اعتماد نیست خداوند در قرآن کریم از شیوه فعالیت این افراد خبر داده و میفرماید: ۳: به خداوند ایمان داشته باشد: آنها كه ايمان به خدا دارند خود را تنها و ناتوان نمىبينند، مأيوس نمىشوند؛ احساس ضعف و ناتوانى نمىكنند؛ چون قدرت خدا بالاتر از همه مشكلات است و همه چيز در برابر او سهل و آسان مىباشد. پس اگر کاندیدایی تفکرش این بود که ما بدون ارتباط با آمریکا و متحدان جنایتکارش نمیتوانیم کشور را اداره کنیم چنین شخصی مومن بودنش جای شک و تردید است. اگر شخصی به خدا ایمان نداشته باشد و او را ابر قدرت مطلق نداند و متّکی بودن به او را رمز موفقیت نداند و گوشه دلش به قدرتهای پوشالی استکبار گره خورده باشد، قابل اعتماد نیست و نمیشود مسئولیتها مهم نظام را به او سپرد، چرا که خداوند در قرآن کریم یکی از صفات افراد مومن را امانتداری معرفی کرده و میفرماید: امید است در هفتم اسفند ماه با بصیرت کامل وارد عرصه انتخابات شده و به کسانی رای بدهیم که سابقه عمل به گفتار در پروندهاش قابل لمس باشد و در همه محافل و مجالس از دین و آیین خداوند و منافع ایران اسلامی دفاع نماید و همه این برکات را از امدادهای غیبی خداوند سبحان بداند و توکل و تکیه بر او را رمز حل تمام مشکلات عالم هستی بداند.
بیمغز بود سر که نهادیم پیش خلق دیگر فروتنی به در کبریا کنیم. [۱]
«آن كه پنهان و آشكارش، كردار و گفتارش با هم مخالف نباشد، امانت الهي را ادا كرده و بندگي خدا را خالصانه انجام داده است». [۲]
«وَ إِذا لَقُوا الَّذينَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى شَياطينِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ [بقره/۱۵] و هنگامى كه افراد باايمان را ملاقات مىكنند، و مىگويند: ما ايمان آوردهايم! ولى هنگامى كه با شيطانهاى خود خلوت مىكنند، مىگويند: ما با شمائيم! ما فقط آنها را مسخره مىكنيم».
پس کسانی که در محیطهای مختلف رنگ عوض میکنند منافق هستند و افراد منافق نمیتوانند امانت را به خوبی حفظ کنند و قطعا در آن خیانت کرده و در جهت اهداف شیطانی خود استفاده میکنند، چرا که خیانت کردن در امانت از جمله نشانههای افراد منافق است، رسول خدا میفرماید:
«نشان منافق سه چیز است : ۱ - سخن به دروغ بگوید. ۲ - از وعده تخلف کند. ۳ - در امانت خیانت نماید».[۳]
«وَ الَّذينَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ [مومنون/ ۸] و آنها كه امانتها و عهد خود را رعايت مىكنند».
............................
پی نوشتها:
[۱]. مواعظ سعدی، غزلیات، غزل شماره ۵۰.
[۲]. «من لم يختلف سره و علانيته، و فعله و مقالته، فقد ادي الامانة، و اخلص العبادة» مشکینی، علی، تحرير المواعظ العددية، ص: ۱۹۸.
[۳]. «و للمنافق ثلاث علامات: اذا حدّث كذب، و اذا وعد أخلف، و اذا اؤتمن خا» خراسانی، علم الهدى، نهج الخطابة، سخنان پيامبر ص و اميرالمؤمنين ع، عربى، ج۱، ص: ۳۵۵.
موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسبها: نشانههای کاندیدای امانتدار
ازجمله وظایف ملی هر فرد ایرانی مشارکت در سرنوشت خود و استحکام بخشیدن پایه های نظام جمهموری اسلامی و نشان دادن اقتدار ملی کشور است، و یکی از بزرگترین عرصه ها برای نشان دادن این عظمت، انتخابات در جمهوری اسلامی است و هر مقدار که حضور مردم پر رنگ تر باشد یاس دشمنان نظام بیشتر می شود، تا جایی که انشاء الله حضور حداکثری ملت باعث کوری چشم طمع معاندان و مخالفان انقلاب شود و دیگر خواب پریشان برگشت به این کشور را نبینند. انداختن رای سفید به صندوق ها سوال: آیت الله خامنه ای: سوال: آیت الله مکارم شیرازی: - - - - - - - - - - -
چرا که به تعبیر رهبر انقلاب: «دشمن دهان را باز کرده است. یک روز این کشور با همه امکاناتش در اختیار آمریکا و عوامل آمریکا بود. انقلاب آمد، مسأله را به کلّی دگرگون کرد؛ ملت را مستقل کرد، کشور را مستقل کرد، منابع کشور را مستقل کرد.
اینها کمین گرفتهاند و سینه خواباندهاند، تا بلکه بتوانند مجدّداً کشور و منافع کشور و موارد حیاتی کشور و این ملت را در کام خودشان بگیرند. ملت باید بیدار باشد؛ و بیدار است. به فضل الهی، حضور مردم در انتخابات و انتخاب خوبی که این مردم خواهند کرد، یک بار دیگر آمریکا و مستکبران و مراکز صهیونیستی را -در هر جای دنیا که هستند- ناکام خواهد کرد».[۱]
بنابراین برای ناکامی دشمنان نظام، هم اصل حضور و هم انتخاب اصلح از مسائل اهم در انتخابات است، ممکن است عده ای در انتخابات شرکت کنند ولی در اینکه به چه کسی رای بدهند به جمع بندی نرسیده باشند و در نهایت رای سفید در صندوق بیاندازند، حال آیا اینها به وظیفه خود عمل کرده اند و یا اینکه به لحاظ شرعی تکلیف از آنها ساقط نشده است؟
حکم رأی دادن سفید و بی نام چیست ؟ در صورت عدم شناخت و تحقیق ، یا تحقیق کافی و عدم وصول به نتیجه و تحیّر در انتخاب اصلح چطور؟
در هر صورت اگر رأی سفید دادن موجب تضعیف نظام اسلامی باشد، حرام است.[۲]
اگر تا زمان انتخابات هیچ شخص خاصی را برای رای به او پیدا نکنیم تکلیف چیست؟ آیا با رای سفید تکلیف از ما ساقط می گردد؟
در فرض سوال، رای سفید بدهید.[۳]
پی نوشت:
[۱]. سایت رهبری.
[۲]. سایت رهبری.
[۳]. سایت آیت الله مکارم.
موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسبها: حکم دادن رای سفید در انتخابات
بسم الله الرحمن الرحيم محور اول :لزوم انجام وظيفه و رد تسلط دشمن «وَلَن يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلا) [نساء: ۱۴۱] و خداوند هرگز كافران را بر مؤمنان تسلّطى نداده است». «اِتَّقُوااللهَ فِی عِِبادِهِ وَ بِلادِهِ فَاِنَّکُم مَسئُولُونَ حَتّی عَنِ البِقاعِ وَ البَهائِمِ وَ اَطِیعوا اللهَ وَ لا تَعصُوهُ [۱]از خدا نسبت به بندگان و شهرهایش پروا کنید زیرا دارای مسئولیّت هستید حتّی نسبت به زمینها و حیوانات و خداوند را اطاعت کنید و از نافرمانی او بپرهیزید. - محور دوم :شكر نعمت حكومت اسلامي
مقدمه:
در اين مقاله به دنبال دلائل قرآني و روائي براي شركت در انتخابات هستيم،اميدواريم كه با درك و فهم اين دلائل روائي و قرآني كسي از خود سلب مسئوليت نكند و از زير بار مسئوليت مهم و خطير انتخابات شانه خالي نكند.چرا كه همه ما نسبت به امام و شهدا بايد اداي وظيفه و پاسداري از انقلاب بكنيم.
اولين چيزي كه به ذهن هر اهل خردي مي رسد اين است كه شركت در انتخابات يك وظيفه است،وظيفه ي خطير و مهمي كه اگر از عهده و انجام آن شانه خالي كنيم باعث تسلط معاندين و دشمنان بر ايران اسلامي شده ايم تسلطي كه بر كسي پوشيده نيست. شركت نكردن مردم در انتخابات باعث تسلط سياسي و اقتصادي و حتي نظامي دشمن بر ايران اسلامي مي شود.
امام علی– علیه السّلام- می فرمایند:
دومين دليل قرآني ما براي شركت در انتخابات وجوب شكر نعمت بزرگ حكومت اسلامي است مي باشد،در واقع ما با شركت كردن در انتخابات اين نعمت حكومت اسلامي را شكر كرده و براي پيش برد فعاليت هاي اسلامي آن با شركت در انتخابات شكر عملي آن رابه جا آورده و شكر گزار خدا وند متعال مي باشم .
«وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابي لَشَديدٌ ابراهيم [ابراهيم /۷]و (همچنين به خاطر بياوريد) هنگامى را كه پروردگارتان اعلام داشت: «اگر شكرگزارى كنيد، (نعمت خود را) بر شما خواهم افزود و اگر ناسپاسى كنيد، مجازاتم شديد است!»
موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسبها: پنج دليل روايي و قرآني براي حضور در انتخابات
نظام جمهوری اسلامی ایران، حکومتی مردم سالار و مبتنی بر تعالیم شرع مقدس اسلام می باشد که انتخابات نقش بسیار مهمی در صحنه های سیاسی کشور و نظام ایفا می کند و می توان گفت تقریباً تمامی مسئولان "تصمیم ساز" کشوری از طریق انتخابات عمومی برگزیده می شوند. در اصل ششم قانون اساسی آمده است : « در جمهوری اسلامی ایران امور کشور باید با اتکاء به آراء عمومی در نظام اسلامی، انتخابات تنها به عنوان یک حق برای مردم نیست بلکه به عنوان یک وظیفه و تکلیف دینی و ملی همگانی بوده و در تمام انتخاباتی که به هر منظور پیش می آید شرکت کنند. امت اسلامی در انتخابات وظیفه حساسی دارند لذا باید فردی را که می خواهند انتخاب کنند، فقط برای رضای خدا و مصلحت امت اسلامی باشد و در انتخاب آنها هیچ گونه انگیزه ای، "غیر از انتخاب اصلح که تنها راه حاکمیت صالحان است"، نداشته باشند. ** اصلح از دیدگاه قرآن کریم و روایات ائمه اطهار (علیه السلام)
بر همین اساس باید افرادی را که می خواهند انتخاب کنند، کاملاً شناخته شده باشند و آنها را در دیانت و صداقت امتحان کرده و میزان کارآئی آنها را برای کاری که انتخاب می کنند، دانسته باشند.
آنچه باید انگیزه یک فرد مسلمان در انتخاب افراد باشد همان مصلحت اندیشی و انتخاب اصلح است و هنگامی که به پای صندوق های رای می روند فقط برای رضای خدا ، مصلحت اسلام و کشور اسلامی، شایسته ترین افراد را انتخاب کنند که این انتخاب اصلح مورد اشاره در کلام وحی در قرآن کریم و همچنین ائمه اطهار (ع) می باشد.
1 ـ سعه ی صدر : قال علی (علیه السلام) :
« اله الریاسه سعه الصدر » ؛ ابزار ریاست سعه ی صدر است.
2 ـ حلم : قال علی (علیه السلام) :
« الحلم راس الرئاسه » ؛ بردباری مهمترین رکن ریاست است.
3 ـ متانت : قال علی (علیه السلام) :
« و لا تکن عند النغماء بطراً »؛ در هنگامی که نعمت ها به تو رو آرند، مغرور و خوشحال مشو.
4 ـ استقامت : قرآن مجید می فرماید :
« لتبلون فی اموالکم و انفسکم و لتسمعن من الذین اوتوا الکتاب من قبلکم و من الذین
اشرکوا أذی کثیراً و إن تصبروا و تتقوا فان ذلک من عزم الامور » ؛ به طور مسلم در اموال و نفوس خود آزمایش می شوید، و از آنها که پیش از شما کتاب [ آسمانی ] داده شدند [ یعنی یهود و همچنین ] از آنها که راه شرک پیش گرفتند، سخنان آزار دهنده و فراوان خواهید شنید، و اگر استقامت کنید و تقوا پیشه سازید، پس به درستی که آن از عزم امور است.
5 ـ صبر : حضرت علی (علیه السلام) می فرمایند :
« الصبر عون علی کل امرٍ »؛ صبر و پایداری بر هر کاری یاور است.
6 ـ تحمل افکار دیگران : قرآن مجید می فرمایند :
« و لو شاء ربک لجعل الناس امه واحده و لا یزالون مختلفین » ؛ و اگر پروردگارت می خواست، همه ی مردم را امت واحد بدون هیچگونه
اختلاف قرار می داد، ولی آنها همواره مختلف اند.
7 ـ هوشیاری : امیرالمومنین (علیه السلام) می فرمایند :
« من امارات الدوله الیقظه [ التیقظ ] لحراسه الامور » ؛ از دلایل بقای دولت بیداری آگاهی و هوشیاری در حفظ و حراست امور می باشد.
« من دلائل الدوله قله الغفله » ؛ از دلایل موفقیت کم غفلتی است.
8 ـ سعی و کوشش : امیرالمومنین (علیه السلام) می فرمایند :
« ما ادرک المجد من فاته الجد » ؛ کسی که کوشش نکرد به مجد و عظمت نرسید.
9 ـ پشت کار : حضرت علی (علیه السلام) می فرمایند :
« قلیل یدوم خیر من کثیر ینقطع »؛ [ چیز ] کمی که مداوم باشد، بهتر از زیادی است که تداوم ندارد.
10 ـ شجاعت : امیرالمومنین (علیه السلام) در توصیف ارزش های اخلاقی « مالک اشتر » با توجه به انتصاب او به عنوان فرماندار مردم مصر چنین می فرمایند :
موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسبها: انتخابات از دید گاه قرآن
مروری به آیاتی که درباره انتخاب افراد از سوی خداوند یا پیشوایان معصوم آمده، ما را به این مطلب رهنمون میسازد که در انتخاب افراد در هر جایی مسلمان باید صلاحیت افراد و تعهد آنان را ملاک قرار دهد.
در داستان انتخاب طالوت در قرآن آمده است، برخی انگیزههای غیر الهی، مانند نَسَب عالی و ثروت فراوان را ملاک انتخاب فرمانده و رهبر میدانستند؛ "قَالُوَّا أَنَّیَ یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَلَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِّنَ الْمَال؛(بقره،247) گفتند:چگونه او بر ما حکومت کند با این که ما از او شایستهتریم و او ثروت زیادی ندارد"، ولی پیامبرشان در مورد انتخاب طالوت به آنان گفت:"إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَـَهُ عَلَیْکُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللَّهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَن یَشَآءُ وَاللَّهُ وَ َسِعٌ عَلِیمٌ؛(بقره،247) خدا او را بر شما برگزید و او را در علم و ]قدرت[ جسم وسعت بخشیده است."(ر.ک:تفسیر نمونه، آیت الله مکارم شیرازی و دیگران، ج 2، ص 247، دارالکتب الاسلامیة.)
از این آیه و روایاتی که تعصبهای قبیلهای و گروهی و هوای نفس را در انتخاب افراد به شدت مذمت میکند، فهمیده میشود، امت اسلامی، در انتخابات دو وظیفه بسیار حساس بر عهده دارد که اگر آنها را رعایت نکند، وظیفه دینی خود را انجام نداده و در پیشگاه خدای متعال مقصر است.
وظیفه اول:فردی را که میخواهد انتخاب کند، تنها برای رضای خدا و مصلحت امت اسلامی انتخاب نماید و در انتخاب او هیچ انگیزهای، غیر از انتخاب اصلح که تنها راه حاکمیت صالحان است نداشته باشد.
وظیفة دوم:منتخب خود را به طور کامل شناخته و او را در دیانت و صداقت، امتحان کرده باشد و میزان کارایی او را برای کاری که انتخاب میکند بداند. چنان که در قرآن کریم آمده است:"إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَن تُؤَدُّوا الاْ ؟َمَـَنَـَتِ إِلَیََّ أَهْلِهَا؛(نسأ،58) خدا به شما فرمان میدهد که امانتها را به صاحبانشان بازگردانید". امروز، ادارة جامعه اسلامی، امانتی است که از سوی مردم به مسئولین سپرده میشود، لذا وظیفه مردم است این امانت را به کسانی که اهلیت و صلاحیت دارند بسپارند.(ر.ک:انتخابات از نظر اسلام و قانون اساسی، یحیی سلطانی، ص 77، نشر ماهنامه پاسدار اسلام.)
حضرت امیرالمؤمنیننیز در ضمن آیین نامة حکومتی که برای مالک اشتر مینویسد به او میفرماید:بخیل را در مشورت کردن دخالت نده که تو را از نیکوکاری باز میدارد و از تنگدستی میترساند. ترسو را در مشورت دخالت نده که در انجام کارها روحیة تو را سست میکند. حریص را نیز در مشورت دخالت نده که حرص را با ستمکاری در نظرت زینت میدهد...بدترین وزیران تو کسی است که پیش از تو وزیر بدکاران بوده و در گناهان آنان شرکت داشته، پس مبادا چنین افرادی محرم راز تو باشند...تو باید جانشینانی بهتر از آنان داشته باشی که قدرت فکری امثال آنان را داشته، اما گناهان و کردار زشت آنها را نداشته باشند. کسانی که ستمکاری را بر ستمی یاری نکرده و گناهکاری را در گناهی کمک نرسانده باشند.(نهج البلاغه، نامة 53.)
منبع :وبلاگ http://gharibi114.blogfa.com
موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسبها: نظر قرآن در مورد انتخابات چیست؟
اخلاق انتخاباتي از ديدگاه قرآن
حسن كريمي
به طور معمول در يك فضاي رقابتي براي كسب قدرت، بسياري از نامزدها و هوادارانشان در عمل غير آن چيزي را نشان مي دهند كه در سخن بر زبان مي آورند. دوستي مي گفت كه هر كسي در جست وجوي آن چيزي است كه ندارد؛ از اين رو دغدغه وي مي شود و در هر جايي كه مي نشيند از آن چيز به عنوان مسئله مهم سخن مي گويد. به اين معنا كه چون خود انسان، مستبد است و علاقه دروني و يا فشار گفتمان بيروني وي را به سوي آن سوق داده است مي كوشد تا با تكرار و يادآوري آن، گرايش به آزادي را در خود تقويت كند و انساني آزاديخواه گردد و از استبداد راي و اقتدارگرايي شخصي رهايي يابد. با چنين رويكردي به نظر مي رسد كه ملاك هاي اخلاقي در هنگام انتخابات ها به اشكال مختلف ناديده گرفته مي شود و از سوي كساني كه مي خواهند رهبري جامعه را به عهده گيرند فرو مي پاشد و تهديد مي شود. كساني كه خود دچار هنجارشكني هستند و كم ترين مسائل اخلاقي را مراعات نمي كنند و اصول و مباني آن را ناديده مي گيرند، ديگران را متهم به بي اخلاقي انتخاباتي مي كنند. بر اين اساس مردم را دچار حيرت و سرگرداني مي كنند و اندك اندك فضاي ضداخلاقي را با اعمال و رفتارهاي خويش تشديد مي كنند و جالب آن كه پس از مدتي مردم را به رفتارهاي ضدهنجاري و اخلاقي متهم مي كنند. اين در حالي است كه خود در فضاي انتخاباتي زمينه اين گونه برخورد و واكنش را فراهم آورده و با هنجارشكني و رفتارهاي ضداخلاقي، جامعه را به سوي رفتار و عملكرد نادرست هدايت كرده اند؛ زيرا مردم اخلاق خويش را از رهبران خود مي يابند و مردم بر دين و اخلاق رهبران خود مي باشند.(الناس علي دين ملوكهم)
در مقاله حاضر نويسنده با بهره گيري از آموزه هاي قرآني بر آن است تا برخي از معيارها و ملاك هاي اخلاقي انتخابات را تبيين نمايد. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
رفتار، ملاك شخصيت
شايد بتوان گفت بيش ترين و مهم ترين كاربرد و كارآيي اخلاق را مي بايست در عمل اجتماعي افراد و يا گروه ها و طبقات اجتماعي يافت، زيرا انسان با آموزش و پرورش خود، مي كوشد تا فضايلي را به دست آورده و رذايلي را از خود دور سازد كه در رفتارهاي اجتماعي بروز و ظهور مي كند و تعاملات وي را با ديگران ساماني درست و خوب مي بخشد. از اين رو اگر بخواهيم درباره انسان كامل و شخصيت سالم داوري كنيم به رفتارها و كردارهايش توجه داريم و ايمان اشخاص و بينش افراد را براساس رفتارهاو كردارهاي آنان مي سنجيم. اين گونه است كه منش انسان ها و كنش ها و واكنش هاي ايشان به عنوان ملاك داوري نسبت به علم و ايمان و شخصيت آنها قرار مي گيرد.
در روايات و آموزه هاي اسلامي به ما آموخته اند كه براي شناخت اشخاص مي بايست به رفتارهاي آنها توجه شود؛ زيرا از كوزه برون تراود هر آن چه در اوست. بنابراين نمي توان كسي را عالم و دانشمند دانست مگر آن كه بازتاب آن را در رفتارهايش مشاهده كرد از اين رو گفته اند تا مرد سخن نگفته باشد عيب و هنرش نهفته باشد؛ به اين معنا كه سخنان هركسي به عنوان يكي از خروجي هاي علم و جهل هر كسي مي تواند بهترين ملاك داوري باشد تا معلوم گردد كه شخص داراي علم و هنر است و يا از زندگي خويش جز جهل و ناداني نياندوخته و عيوب و نقص وجودش را اشباع كرده است.
اين كه نمود علم و دانش و هنر و عيب را در سخن گفتن دانسته اند از آن روست كه سخن گفتن، آسان ترين عمل و كم ترين نمود شخص و شخصيت است وگرنه ملاك اصلي و اساسي را مي بايست در
رفتارهاي شخص جست. بر اين اساس بسياي از مردم توانسته اند سخن گفتن خويش را به شيوه هاي آموزشي و پرورشي بازسازي كنند ولي هرگز باطن خويش را نتوانسته اند چنان كه شايسته است بازسازي نمايند و در حقيقت خودسازي ظاهري كرده و از خودسازي باطني و حقيقي باز مانده اند. نتيجه اين مي شود كه سخنانشان با عملكرد و رفتار هايشان در تضاد و تقابل جدي است. بنابراين مي بايست به رفتارها به عنوان بهترين و كامل ترين نشانه و شناسه براي شناخت شخصيت هاي افراد توجه شود.
اسلام نيز چون بر اكمال اخلاق انساني توجه دارد و ملاك را رفتارهاي انسان مي شمارد و خودسازي واقعي و حقيقي را مورد اهتمام قرار مي دهد، از مومنان مي خواهد تا با رفتارهاي درست، ديگران را به ايمان دعوت كنند نه با گفتارها و سخنان زيباي خويش.
به هر حال آن چه مهم و اساسي است بازسازي و خودسازي است كه آثار واقعي و حقيقي آن در همه حوزه هاي رفتاري از جمله سخنان شخص آشكار مي شود؛ چنانكه ملاك براي شناخت شخصيت مي بايست رفتارهاي شخص باشد كه مهم ترين آن نيز كردارها و كنش ها و نيز واكنش هاي وي هنگام بحران ها و فشارهايي است كه بر شخص از درون و بيرون تحميل مي شود؛ زيرا بسياري از مردم هنگام فشار و بحران هاست كه شخصيت واقعي خويش را نشان مي دهند.
در روايت اسلامي از هم نشيني بر سر سفره و در سفر سخن به ميان آمده است؛ زيرا در اين شرايط است كه شخص شخصيت واقعي خويش را نشان مي دهد و در بحران هايي كه در سفر پيش مي آيد و يا فشارهايي كه بر شكم وارد مي شود خود را مي نماياند.
به سخن ديگر انسان در حالت عادي بازيگري تواناست و نقش بازي مي كند و شخصيت واقعي خويش را نشان نمي دهد و تنها در زماني طولاني است كه به سبب اين كه به هر حال نمي تواند در همه شرايط و بحران ها نقش بازي كند چهره واقعي خويش را نشان مي دهد. هنگامي كه با شخصي در يك مدت طولاني هم اتاقي باشيد و يا به سفرهاي طولاني برويد و يا در سر سفره هاي غذا بنشينيد مي توانيد شخصيت وي را بوسيله رفتارها و واكنش ها و كنش هايش به دست آوريد.
انسان ها در چنين شرايطي شخصيت واقعي خويش را نشان مي دهند. در هنگام جنگ جهاني دوم يكي از جاسوس هاي كاركشته روسي كه زني جوان بود در آلمان به سر مي برد و به آلماني فصيح سخن مي گفت. با اينكه به وي شك كرده بودند ولي دليلي نداشتند تا آن زمان كه زايمان وي رسيد و بخش ضد جاسوسي آلمان در انتظار ماند كه در هنگام بحران زايمان آيا اصوات روسي به زبان مي آورد يا نه؟
اين مطلبي است كه به اثبات علمي رسيده است كه انسان در هنگام بيهوشي و يا فشارها و بحران هاي سخت، واكنش هاي طبيعي از خود بروز مي دهد كه شخصيت واقعي او را روشن مي سازد.
ديده شده است كه بسياري از نامزدهاي انتخاباتي كه در هنگام سخنراني ها و محافل دانشجويي از كوره در مي روند و ديگر نامزدها را متهم مي كنند و با خشونت و عصبانيت، سخنان روا و ناروايي را بر زبان مي آورند كه رواي آن را نيز نمي بايست بر زبان بياورند زيرا هر حقيقتي را نمي بايست گفت. اگرچه دروغ، حرام است ولي گفتن هر حقي واجب نيست.
اعلان مواضع هر نامزد انتخاباتي مي بايست مواضع خويش را تبيين كند و شخص و شخصيت خود را براي به عهده گرفتن مسئوليت هاي مهم تشريح نمايد.
در آيات قرآني گزارش هايي از اين مسأله ارائه شده است. از جمله مي توان به داستان يوسف (ع) توجه كرد كه در آن حضرت (ع) افزون بر اين كه شخصيت خويش را تشريح مي كند و مي گويد كه داراي توانايي علمي و جسمي است همچنين توضيح مي دهد كه چه راهكارهايي براي شرايط ويژه در نظر دارد و برنامه ها و طرح هاي پيشنهادي اش براي هر موضوع و مساله اجتماعي چه مي باشد؟
هر نامزدي مي بايست طرح هاي خود را به دقت تبيين كند به گونه اي كه عقل و عقلا آن را بپذيرند و مطالبات مردم را به درستي بتواند پاسخ گويد. اين طرح ها مي بايست طرح هايي با ويژگي هاي كوتاه مدت براي رفع مشكلات بحراني مقطعي و ميان مدت و بلند مدت باشد. توجه به برنامه هايي كه فرهنگ سازي را تقويت مي كند مي بايست در اولويت قرار گيرد هر چند كه بر خلاف طرح هاي ديگر، زود بازده نيست ولي در بلند مدت جامعه را در حريم امنيتي قرار مي دهد و هرگونه تعرضات داخلي و بيروني را ناكام مي سازد. به عنوان نمونه اگر بخواهيم به اصلاح مصرف و الگوهاي آن بپردازيم مي بايست نخست فرهنگ سازي درستي را در برنامه داشته باشيم و در يك فرايندي آن را به يك رفتار عمومي تبديل كنيم.
بسياري از مسئولان براي اين كه خودي نشان دهند ناچار مي شوند به جاي كارهاي بنيادين به كارهاي ظاهري و زودبازده توجه كنند. اين رفتار نمي تواند فرصت و بسترهايي براي جامعه فراهم آورد تا به سوي تمدن سازي و ايجاد امت نمونه و برتر حركت كند.
يكي از بزرگان در اهميت طرح هاي بلندمدت و بنيادين مي گويد: اگر برنامه يك ساله داريد گندم بكاريد و اگر برنامه ده ساله داريد درخت بكاريد و اگر برنامه صد ساله داريد انسان تربيت كنيد. تمدن سازي همان برنامه صد ساله و بيش تر است كه نيازمند تربيت انسان است و اين به معناي توجه و تاكيد بر فرهنگ سازي درست و اصلاح آن در بخش هاي مختلف مي باشد.
موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسبها: اخلاق انتخاباتي از ديدگاه قرآن
بسم الله الرحمن الرحیم
اخلاق انتخاباتي به عنوان يكي از مسائل مهم، هماره ازسوي رهبران ديني و سياسي مورد تاكيد و اهتمام قرارگرفته است؛ زيرا شرايط انتخاباتي، بستر مناسبي براي اتهامات، افترا، شايعه پراكني مطالبات غيرواقعي و امور ضداخلاقي و ضدهنجاري ديگر است. حتي اگر رقيبان، اصول اخلاقي را مراعات نمايند، هواداران و پيروان آنها، بعضا هنجارشكني مي كنند.
اين در حالي است كه اصول عقلاني و مباني حقوقي و ارزش هاي اخلاقي با خاستگاههاي عقلاني و عقلايي و شرعي بر مراعات آن به ويژه درحوزه عمل سياسي تاكيد بيشتري مي كند تا از فروپاشي اخلاقي و امنيت روحي و رواني جامعه جلوگيري شود، زيرا مردم همواره به رهبران و مراكز قدرت مي نگرند و رفتار و اخلاق اجتماعي را از ايشان مي آموزند. از اين رو گفته شده «الناس علي دين ملوكهم مردمان بر دين رهبران سياسي خودشان هستند.»
آموزه هاي قرآني همانطور كه ازسوي پيامبر(ص) به اشكال مختلف مورد تاكيد قرارگرفته، براي اتمام و اكمال اخلاق است. به اين معنا كه اسلام و قرآن افزون بر اصول و مباني خردمندانه مي كوشد تا موارد و مصاديق ديگري را تبيين نمايد كه انسانيت و شرافت انساني را حفظ و تعالي بخشد. براين اساس اخلاق انتخاباتي به عنوان يك مسئله محوري دركنار اصول ديگر مورد تاكيد و توجه قرارگرفته است.
نويسنده دراين مطلب كوتاه بر آن است تا به نقش انتخابات در اكمال و يا افساد اخلاق اجتماعي بپردازد و تاثيرات آن را در صحنه اجتماعي براساس آموزه هاي قرآني بازخواني كند. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
¤¤¤
اگر بخواهيم رفتار كسي را ارزيابي كرده و به او نمره مثبت و منفي و يا قبولي و ردي بدهيم مي بايست به اصول اخلاقي به عنوان معيار و ملاك داوري توجه كنيم. هرچند كه واژه خلق و خوي به معناي سرشت (لسان العرب و العين) است و اخلاق را به خصلت هايي اطلاق مي كنند كه با ديده بصيرت درك مي شود (مفردات الفاظ قرآن كريم، راغب اصفهاني ذيل واژه) ولي بي گمان مراد از اخلاق، ترازويي است كه بدان رفتار، اعمال و حتي انديشه ها و پندارهاي خوب و بد انسان سنجيده مي شود. (دايره المعارف تطبيقي علوم اجتماعي، ج1، ص44)
بنابراين وقتي از اخلاق كسي سخن مي گوييم ملاك ها و معيارهايي را در نظر داريم كه براساس آن شخص را مي سنجيم و او را بر ترازوي حقيقت مي نشانيم و سبك و سنگين مي كنيم. اين ملاك ها و معيارها با خاستگاه هايي چون عقل و عقلا و شرع به ما كمك مي كند تا رفتارهاي شخص را بسنجيم و ارزيابي كنيم. بنابراين مجموعه اي از ملاك ها و معيارها به دست مي آيد كه از آن به فضايل اخلاقي و يا رذايل اخلاقي ياد مي شود.
به عنوان نمونه عقل مستقل انساني، به تنهايي و به دور از هر عامل دروني و بيروني ديگر، حكم مي كند كه عدالت، امري پسنديده و رفتاري شايسته است و ظلم و بي عدالتي امري مذموم، ناپسند و زشت و پليد مي باشد. همچنين عقل حكم مي كند كه دروغگويي، رذيلت و پستي و پليدي است و انسان مي بايست آن را ترك كند و صداقت و راستگويي، امري زيبا و پسنديده است كه بايد همواره مراعات شود حتي اگر به زيان شخص باشد. البته لازم نيست كه انسان، هر حقيقتي را بگويد ولي اجازه ندارد كه دروغ بگويد. احكام عقل مستقل را همه انسان ها در همه جاي جهان مي پذيرند، زيرا اين احكام همانند احكام رياضيات و منطق است كه هيچ عقلي نمي تواند آن را رد كند.
دراين ميان برخي فضايل و رذايل را سيره خردمندان در هرجامعه به سبب شرايط و مقتضيات زماني و مكاني تبيين مي كند. اين دسته از فضايل يا رذايل ممكن است در زماني و منطقه اي تشديد و يا تضعيف شود و يا حتي از فضيلت و ارزش فرو افتد و يا به عنوان فضيلت و رذيلت انتخاب شود و مورد تاكيد قرار گيرد. بسياري از آداب و رسوم كه در جوامع بشري به عنوان اداب اجتماعي و عرف جامعه مراعات مي شود و از اين دسته از اصول اخلاقي است كه مراعات آن از سوي عقلا و خردمندان مورد تاكيد قرارمي گيرد. دراين بخش حتي براي هر دوره سني و يا مقطع علمي و يا طبقه اجتماعي، اخلاق خاصي مطرح مي شود كه از آن به اخلاق اختصاصي و آداب هر موضوع و يا طبقه ياد مي شود. از جمله مي توان به آداب مهماني، آداب و اخلاق روحانيت، اخلاق سياسي و مانند آن اشاره كرد. اين دسته اخلاقيات كه از آن به عرفيات و يا آداب و رسوم خاص و يا اختصاصي ياد مي كنند، نوعي اخلاق كاربردي است كه بسيار ازسوي جوامع تاكيد مي شود و هرگونه مخالفت با آن گاه موجب طرد اجتماعي مي شود. به عنوان نمونه در برخي از زمان ها پوشيدن لباس رزم و كارزار براي روحانيت دور از شأن شمرده مي شده است و يا درس تفسير گفتن خلاف مرجعيت دانسته مي شد. اما در زماني ديگر چون در دوره ما هنگام جنگ تحميلي به عنوان يك ارزش تلقي مي شد و يا اكنون تفسير گفتن مراجع هم چون ديروز قباحت نداشته بلكه به عنوان يك ارزش تلقي مي شود.
دسته سوم از فضايل و رذايل، داراي خاستگاه شرعي است. اين دسته اموري هستند كه عقل و عقلا به آن نرسيده اند و مي توان گفت كه مصداقي از اكمال و اتمام اخلاقي است كه در روايت نبوي آمده است. البته به نظر مي رسد در شريعت هرسه دسته مورد تاكيد است و به شكل امضايي نه تاسيسي مسائل اخلاقي تبيين شده است. با اين همه، شماري محدود از اصول اخلاق خاص را مي توان به عنوان اصول شرعي اخلاقي شناسايي و معرفي كرد. همه اين مجموعه از آن رو از سوي شريعت تاكيد مي شود كه انسان به كمك اين معيارها و اصول مي تواند به تعالي معنوي و كمال تقربي دست يابد و متأله شود و رنگ و صبغه الهي به خود گيرد و در مقام خلافت الهي بنشيند.
نویسنده : محمد رحمتي
موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسبها: رقابت جناح هاي رقيب در انتخابات از ديدگاه قرآن
ديدگاههاي مختلف در مورد جامعيت قرآن
همان گونه كه گذشت، جامعيت قرآن امري بديهي و غير قابل انكار است. و كسي در باره آن ترديد به خود راه نداده است؛ اما آنچه مورد بحث قرار گرفته اين است كه جامعيت قرآن به چه معناست؟ آيا اين جامعيت در محدوده دين است يا فراتر از آن مي باشد؟
به بيان ديگر آيا اين جامعيت را بايد در راستاي اهداف دين جستجو كرد يا حتي آنچه به ظاهر مربوط به علوم بشري است نيز در قرآن مطرح است؟ و اهداف دين را بايد گسترده تر فرض كرد تا همه علوم را در بر گيرد؟
در اين زمينه نظريات مختلفي وجود دارد كه ذيلاً به بيان آنها مي پردازيم:
1. نظريه جامعيت مطلق قرآن
از كلمات جمعي چنين برداشت مي شود كه در قرآن تمام آنچه كه ميتوان نوعي ادراك و فهم به آن پيدا نمود، آمده است؛ هر چند عقل و درك ما از شناختن آن قاصر است.
سيوطي پس از شمردن جمعي از علوم ديني كه از قرآن استنباط مي شود، مي نويسد:
«و علوم ديگري را نيز در بر دارد از جمله: طب، مناظره، هيئت و هندسه، جبر و مقابله، نجوم و غير اينها».13
وي پس از ذكر چگونگي استفاده اين علوم از قرآن، مدعي است اصول صنايع و حرف نيز از آيات استفاده مي شود؛14 در دنباله مطلب از قول شيدلة مي نويسد:
«قرآن در بر دارنده همه چيز است حتي انواع علوم؛ پس بابي و مسألهاي كه اصل باشد نمي يابيد مگر اينكه در قرآن چيزي است كه بر آن دلالت مي كند».15
بعضي خلاف اين مطلب را در قالب توهم ذكر كرده اند16 و برخي يافتن تمام علوم را در قرآن به صورت رمز و ايما جستجو مي كنند17 و گروهي اين جامعيت علوم را از دلايل اعجاز قرآن شمرده اند.18
شاطبي اين ادعا را كه تمام علوم در قرآن وجود دارد نقل كرده و آن را به عامه نسبت داده و در جواب گفته است كه هيچ يك از صحابه و تابعين و كسان ديگر، كه به علوم قرآن آشنا بوده اند، چنين ادعايي نكرده اند.19
اين نظريه طرفداران اندكي دارد و اكثر قريب به اتفاق مفسران و عالمان به علوم قرآني جامعيت قرآن را در راستاي اهداف دين ميدانند؛ گرچه از ميان اين عده نيز كساني يافت مي شوند كه به مناسبت هاي مختلف، آيات قرآن را ناظر بر علوم تجربي تفسير كرده اند.
2. نظريه جامعيت قرآن در راستاي هدف دين (هدايت)
از نظريه اول كه بگذريم، ديدگاههاي ديگر جامعيت قرآن را امري اضافي و نسبي دانسته اند. و عمدتا جامعيت را در راستاي اهداف دين تلقي كرده اند.
اساسا بين علوم تفاوت كلي وجود دارد و در يك تقسيم بندي مي توان آنها را به علوم نظري و عملي تقسيم كرد؛ زيرا قسمتي از علوم ادراكاتي است كه مستقيما از فعل و انفعال ماده خارجي و از طريق حواس و ادوات ادراكي به دست ميآيد؛ مانند مفهوم زمين، آسمان، آب، هوا و ساير تصورات و همچنين تصديقاتي مانند عدد چهار زوج است، آب، جسم مايعي است و امثال اين ها. حاصل شدن اين ادراكات موجب پيدايش اراده و حدود فعلي از انسان نمي شود و كار آنها نمايش دادن خارج است.
دسته ديگر ادراكاتي است كه برخلاف دسته سابق، بين انسان و افعال اراديش واقع مي شود و حكايت از خارج ندارد؛ مانند اين كه بعضي از كارها خوب است و بايد انجام گيرد، پارهاي از اعمال بد است و بايد ترك شود، عدالت خوب است و ظلم و ستم بد است و امثال اين تصديقات. اين ها يك سلسله افكار و ادراكاتي است كه با افعال و اعمال انسان سر و كار دارد و هيچ فعلي بدون وساطت آنها از او سر نميزند و اصولاً انسان به وسيله اينهاست كه كمالات را به خود جلب مي كند و جنبه ارزشي پيدا مي كند؛20 بنابراين دين عهده دار بيان علومي است كه محرك اراده انسان مي باشد و او را به سوي عمل مي كشاند. اگر دين احيانا به علوم نظري پرداخته است بنوعي به عمل مكلفان مربوط مي شود.
پس اگر در قرآن آياتي درباره كيهان شناسي، انسان شناسي و ساير مسايل علمي مشاهده مي شود در راستاي هدفهايي است كه قرآن آنها را دنبال مي كند و دلايلي بر اثبات اعجاز قرآن نيز مي باشد تا بتواند از اين رهگذر ارتباط خود و آورنده خود را با مبدأ آفرينش اثبات كند.21
بنابراين دين در تبيين علوم تجربي هيچ اقدامي نكرده است.22 علامه طباطبايي در اين باره مي فرمايد:
«و چون قرآن كريم، كتاب هدايت براي عموم مردم است و جز اين كاري ندارد، لذا ظاهرا مراد به كل شيء همه آن چيزهايي است كه برگشتش به هدايت است؛ از معارف حقيقيه مربوط به مبدأ و معاد و اخلاق فاضله و شرايع الهيه و قصص و مواعظي كه مردم در اهتدا و راه يافتنشان به آن محتاجند و قرآن تبيان همه اينهاست،23
در اين ديدگاه هدايت خود داراي محدوده و چارچوب مختلفي است كه ذيلاً مورد بررسي قرار ميگيرد:
در مرحله بعد اين بحث مطرح مي شود كه دين در چه چارچوبي قرار دارد و هدايت به چه چيز ميكند تا در همان دايره از آن توقع داشته باشيم و در مسايل ديگر به عقل و بناي عقلا مراجعه كنيم و آنچه در قرآن در اين باره آمده است به قضاياي شخصيه حمل كرده و اطلاقي براي آن قايل نشويم.
قايلان به جامعيت قرآن در راستاي اهداف دين (هدايت) با توجه به اختلافاتي كه در چگونگي برداشت از دين و محدوده اين هدايت وجود دارد، به گروههاي زير تقسيم شدهاند:
الف: سعادت اخروي
گروهي بر اين عقيدهاند كه بر آورده ساختن نيازهاي بشر در حد بسيار زيادي در گرو برنامه ريزي عقلي و محاسبات تجربي و تكنولوژيك بشر است؛ مردمي در جهان وجود دارند كه دين در ميان آنها نقش اساسي بازي نميكند و بدون مراجعه به دين نيازهاي خويش را تأمين ميكنند. پس نيازهاي دنيوي چيزهايي نيستند كه عقل از بر آورده ساختن آن ناتوان باشد و مسلما دين در صدد از كار انداختن اين استعدادهاي بشري نيست؛ چرا كه لازمهاش عبث بودن خلقت حواس و عقل و تجربه بشر است، بنابراين دين آمده است آن چيزهايي را در اختيار مردم قرار دهد كه مردم با پاي خويش نميتوانند به آن برسند.24
آنچه از عقل و تجربه ساخته نيست، امور مربوط به ماوراي عقل و حس و تجربه، يعني برآورده كردن نياز انسان در تقرب به كمال مطلق و سعادت جاودانه يعني حيات سعادتمندانه پس از مرگ مي باشد.
اين گروه به گونهاي ديگر نيز استدلال كرده و گفته اند: اساسا قرآن كريم و همچنين دين شأنش اين نيست كه در اموري كه مربوط به يافته هاي خود بشر است دخالت كند. حتي راهنمايي كردن آن هم معنا ندارد؛ زيرا خداوند به انسان عقل و خرد و انديشه ارزاني داشته است؛25
به طور ريزتر معتقدند «معاملات به معناي اعم يعني مجموعه عقود و ايقاعات، احوال شخصيه، سياسات مدني، بين المللي و خلاصه آنچه يك نظام حكومت در تشكيلات حكومتي خودش به آن نيازمند است ... شارع مردم را به خودشان موكول نموده است».27
سؤالي كه در اينجا براي هر خوانندهاي ممكن است مطرح شود، اين است كه پس چگونه مي توان آيات و رواياتي كه در باب سياست، اقتصاد، و ... وارد شده و به ويژه سيره رسول اكرم صلي الله عليه وآله وسلم را در كارهاي اجتماعي و سياسي توجيه نمود؟ اين گروه در پاسخ مي گويند:
1. اگر شارع نفيا و اثباتا در مورد اصول عقلايي سخن دارد در واقع ارشاد به حكم عقلاست. نه اينكه شارع در معاملات تعبد داشته باشد؛28
2. اگر خداوند ميخواست كه پيامبر رهبري سياسي مسلمانان را نيز همانند رهبري دينيشان بپيذيرد بكرات به او هشدار نميداد كه «وكيل» يا «حفيظ» يا «مصيطر» بر مسلمانان نيستي، ... قدرت و مرجعيت سياسي و حكومتي، هر قدر هم براي تحقق بخشيدن به آرمانهاي اسلامي ناگزير و لازم باشد، تعلق به جوهر اسلام ندارد؛29
3. گر چه شخص شارع از همه علوم داراست ولي وظيفه اش بيان نيست بلكه وظيفه او در محدوده شرع مقدس است كه بيان كند. اگر احيانا شارع محيط خود را ملاحظه فرموده و ببيند كه عقل انسانها به جهتي كه بايد برسد، نرسيده باشد آنها را تفضلاً آگاه ميكند ... اينها يك نوع ارشاداتي است كه شرع مقدس از باب دلسوزي براي جامعه خودش دارد و لذا اين قبيل دستورها را ما مثل ساير دستورهايي كه جنبه شرعيت دارد قايل نيستيم؛ يعني اگر چنين دستورهايي داد، اينها اطلاق و عموميت ندارد؛30
در ادامه اين قايل معتقد است كه هفتاد درصد قضاياي قرآني قضاياي شخصيه است نه حقيقيه؛31
4. علاوه بر اين حكومت و تدبير امور مملكتي كه عبارت از تمشيت امور روزمره مردم و نظام اقتصادي و امنيتي آنان است، همه از شاخه هاي عقل عملي و از موضوعات جزئيه و متغيراتي به شمار ميروند كه پيوسته در حال نوسان و دگرگوني ميباشد و اين نوسانها و دگرگونيها كه در موضوعات حسي و تجربي دائما اتفاق ميافتد قهرا وضع و رابطه آنها را با كليات و فرامين وحي الهي متفاوت مي سازد و تشخيص صحيح موضوعات تجربي به عهده خود مردم است.32
بنابراين ديدگاه، كاركردهاي اجتماعي و سياسي دين اصالتا ديني نيست.
ب: سعادت دنيوي و اخروي
شك نيست كه پيامبران براي هدايت مردم به راه راست و براي سعادت و نجات مردم و خير و صلاح آنان مبعوث شدهاند. سخن در اين است كه اين راه راست به چه مقصود نهايي منتهي مي شود؟ سعادت مردم از نظر اين مكتب در چيست؟ در اين مكتب چه نوع اسارتها براي بشر وجود دارد كه مي خواهد مردم را از آنها نجات دهد؟ اين مكتب خير و صلاح و فلاح نهايي را در چه چيز مي داند؟
در قرآ ن كريم ضمن اينكه به همه اين معاني اشاره يا تصريح شده است، دو معنا و دو مفهوم مشخص ذكر شده كه نشان مي دهد هدف اصلي، اين دو امر است كه عبارتند از: شناختن خدا و نزديك شدن به او و ديگر برقراري عدل و قسط در جامعه بشري.
قرآن كريم از طرفي ميگويد:«يا ايها النبي انا ارسلناك شاهدا و مبشرا و نذيرا و داعيا الي الله باذنه و سراجا منيرا»33
«اي پيامبر ما تو را گواه امت و نويد دهنده و اعلام خطر كننده و دعوت كننده به سوي خدا به اذن و رخصت خود او، و چراغي نوردهنده فرستاديم».
در ميان همه جنبه هايي كه در اين آيه آمده است، پيداست كه دعوت به سوي خدا تنها چيزي است كه مي تواند هدف اصلي به شمار آيد.34
از طرف ديگر درباره همه پيغمبران ميگويد:
«لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط»35
«ما پيامبران خويش را با دلايل روشن فرستاديم و با آنها كتاب و معيار فرود آورديم تا مردم عدل و قسط را به پا دارند».
اين آيه صريحا بر پا داشتن عدل و قسط را هدف رسالت و بعثت پيامبران معرفي كرده است.
دعوت به خدا و شناختن او و نزديك شدن به او يعني دعوت به توحيد نظري و توحيد عملي فردي. اما اقامه عدل و قسط در جامعه يعني برقرار ساختن توحيد عملي اجتماعي.
با توجه به آنچه گفته شد ميتوان سؤال را به گونه ديگري مطرح كرد و آن اينكه آيا هدف اصلي پيامبران خداشناسي و خداپرستي است و چيز هاي ديگر از جمله عدل و قسط اجتماعي مقدمه آن است؟ يا هدف اصلي بر پا شدن عدل و قسط است و شناختن خدا و پرستش او مقدمه و وسيلهاي است براي تحقق اين ايده اجتماعي؟ به عبارت ديگر آيا هدف اصلي توحيد نظري و توحيد عملي فردي است يا هدف اصلي توحيد عملي اجتماعي است؟
گر چه در پاسخ به اين سؤالات ديدگاهها متفاوت بوده است، لكن به نظر ميرسد غايت انسان و كمال او بلكه غايت و كمال واقعي هر موجودي در حركت به سوي خدا خلاصه ميشود و بس. ادعاي اينكه پيامبران از نظر هدف ثنوي بودهاند شرك لايغفر است. همچنانكه ادعاي اينكه هدف نهايي پيامبران فلاح دنيوي است وفلاح دنيوي جز برخورداري از مواهب طبيعي زندگي در سايه عدل و آزادي و برابري و برادري نيست، ماده پرستي است . بر خلاف نظريه كساني كه اقامه عدل و قسط و نفي ظلم و تبعيض را داراي ارزش ذاتي ندانسته و براي آنها صرفا ارزش وسيلهاي و مقدماتي قايل بوده و ميگويند، اگر بر جامعه نظامات متعادل اجتماعي حكمفرما نباشد، حركت خداجويانه انسان امكان پذير نيست.
بايد گفت ارزشهاي اجتماعي و اخلاقي با اينكه مقدمه و وسيله وصول به ارزش اصيل و يگانه انسان يعني خداشناسي و خداپرستي است، فاقد ارزش ذاتي نيستند؛ با اين توضيح كه رابطه مقدمه و ذو المقدمه دو گونه است: در يك نوع تنها ارزش مقدمه اين است كه به ذي المقدمه ميرساند. پس از رسيدن به ذي المقدمه وجود و عدم آن علي السويه است؛ مثلاً انسان ميخواهد از نهر آبي بگذرد، سنگ بزرگي را در وسط نهر وسيله پريدن قرار ميدهد؛ اما در نوع دوم با اينكه مقدمه وسيله وصول به ذي المقدمه است، پس از وصول به ذي المقدمه وجود و عدمش علي السويه نيست؛ همان گونه كه قبل از وصول به ذي المقدمه لازم بود، پس از وصول هم ضروري است؛ مثلاً معلومات كلاسهاي اول و دوم مقدمه است براي معلومات كلاسهاي بالاتر، اما چنين نيست كه با رسيدن به كلاسهاي بالاتر نيازي به آن معلومات نباشد؛ و اگر بر فرض همه آنها را فراموش كند، زياني به جايي نرسد و دانش آموز بتواند كلاس بالاتري را ادامه دهد؛ سر مطلب اين است كه گاهي مقدمه مرتبه ضعيفي از ذي المقدمه است.
ارزشهاي اخلاقي و اجتماعي نسبت به معرفت حق و پرستش حق از نوع دوم است. چنين نيست كه بگوييم وقتي انسان به معرفت كامل حق و پرستش حق رسيد، وجود و عدم راستي، درستي، عدالت، احسان، خيرخواهي، جود، عفو، علي السويه است.
اين عده در تبيين نظريه خويش چنين مي گويند:
قرآن مجيد متضمن كليات برنامه زندگي بشر است؛ زيرا آيين اسلام كه بهتر از هر آيين ديگري سعادت زندگي بشر را تأمين و تضمين مي كند از راه قرآن مجيد به دست مسلمانان رسيده است و مواد ديني اسلام كه يك سلسله معارف اعتقادي و قوانين اخلاقي و عملي است ريشه اصلي آنها در قرآن مجيد مي باشد.
خداي متعال مي فرمايد:
«ان هذا القرآن يهدي للتي هي اقوم»36
«بدرستي اين قرآن بسوي آييني كه بهتر از هر آيين ديگر جهاني بشريت را اداره مي نمايد، راهنمايي مي كند».
باز مي فرمايد:
«و نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شيء»37
«و فرو فرستاديم بر تو اين كتاب را كه همه چيز را بيان مينمايد و روشن مي سازد».
بديهي است كه در قرآن مجيد اصول عقايد ديني، فضايل اخلاقي و قوانين و احكام در آيات بسياري ذكر شده است.
با تأمل در چند مقدمه زير مي توان معناي واقعي اشتمال قرآن مجيد بر برنامه زندگي بشر را دريافت:
1. انسان در زندگي خود هرگز هدفي جز سعادت و خوشبختي و كامروايي خود ندارد و خوشبختي و سعادت شكلي است از زندگي كه انسان آرزوي آن را داشته، شيفته آن است؛ مانند آزادي، رفاه، وسعت معاش و ...؛
2. فعاليت زندگي انسان هرگز بدون برنامه صورت نميگيرد؛ چه فعاليتهاي فردي چه فعاليتهاي اجتماعي. در هر حال از داشتن هدفي گريز ندارد و از تعقيب هدف خود از راه مناسب آن و به كار بستن مقرراتي كه برنامه كار است هرگز بي نياز نيست.
قرآن در همين زمينه مي فرمايد:
«و لكل وجهة هو موليها فاستبقوا الخيرات»38
«براي هر كدامتان وجهه و هدفي است كه آنرا پيش ميگيرد پس در كارهاي نيك به همديگر پيشي و سبقت بگيريد، تا به هدفي عالي برسيد».
اساسا در عرف قرآن، دين به راه و رسم زندگي اطلاق ميشود و مؤمن و كافر و حتي كساني كه اصلاً صانع را منكرند بدون دين نيستند؛ زيرا زندگي انسان بدون داشتن راه و رسمي خواه از ناحيه نبوت و وحي باشد خواه از راه وضع و قرارداد بشري اصلاً صورت نمي گيرد؛
3. بهترين و يا برجاترين راه و رسم زندگي آن است كه آفرينش انسان رابه سوي آن هدايت كند نه آنچه از عواطف و احساسات فرد يا جامعه سرچشمه گيرد؛ هر يك از اجزاي آفرينش را كه مورد بررسي دقيق و كنجكاوي قرار دهيم خواهيم ديد كه در هستي خود هدف و غايتي دارد كه از نخستين روز آفرينش خود بسوي آن متوجه است و از مناسبترين و نزديكترين راهي كه به آن هدف منتهي ميشود بسوي هدف خود سير مي كند.
قرآن مجيد با توجه به اين مقدمات، شالوده برنامه زندگي انسان را به شكل زير ترسيم نموده است:
اساس برنامه خود را خداشناسي قرار داده و اعتقاد به يگانگي خدا را اولين اساس دين شناخته است و پس از شناساندن خدا، معادشناسي رااز (اعتقاد به روز رستاخيز كه در آن پاداش و كيفر كردار نيك و بد انسان داده خواهد شد) نتيجه گرفته و اصل ديگر قرار داده است و پس از آن پيامبر شناسي را از معادشناسي نتيجه گرفته است؛ زيرا پاداش اعمال نيك و بد، بدون ابلاغ قبلي طاعت و معصيت و نيك و بد از راه وحي و نبوت، صورت نميگيرد. و آن را نيز اصل ديگر قرار داده، و در نتيجه اعتقاد به يگانگي خدا و اعتقاد به نبوت و اعتقاد به معاد را اصول دين اسلام شمرده است.
پس از آن، اصول اخلاق پسنديده و صفات حسنه مناسب اصول سهگانه را كه يك انسان واقعبين باايمان بايد واجد آنها و متصف به آنها باشد، بيان كرده و سپس قوانين عملي كه در حقيقت حافظ سعادت حقيقي و زاينده و پرورش دهنده اخلاق پسنديده و بالاتر از آن عامل رشد و ترقي اعتقادات حقه و اصول اوليه ميباشد، تأسيس و بيان كرده است. اخلاق پسنديده هميشه با يك رشته اعمال و افعال مناسب زنده ميماند. چنانكه اخلاق پسنديده نسبت به اعتقادات اصلي همين وضعيت را دارند؛ مثلاً كسي كه جز كبر و غرور و خودبيني و خودپسندي نميشناسد اعتقاد به خدا و خضوع در برابر مقام ربوبي را نبايد از وي توقع داشت و كسي كه يك عمر معناي انصاف و مروت و رحم و عطوفت را نفهميده است، نميتواند ايماني به روز رستاخيز و بازخواست داشته باشد.
«اليه يصعد الكلم الطيب و العمل الصالح يرفعه»39
«سخن (اعتقاد) پاك به سوي خدا صعود ميكند و عمل صالح بلندش ميكند، يعني در صعود اعتقاد كمك ميكند».
همچنين در خصوص ارتباط اعتقاد به عمل ميفرمايد:
«ثم كان عاقبة الذين اساؤا السوآي ان كذبوا بآيات الله و كانوا بها يستهزؤن»40
«پس از آن سرانجام كار كساني كه كار بد ميكردند باينجا كشيد كه آيات خداوند را تكذيب كردند و به آنها استهزاء ميكردند».
خلاصه قرآن مجيد بر ريشه هاي اصلي اسلام كه سه بخش كلي را تشكيل مي دهد مشتمل است:
1. اصول عقايد اسلامي كه نوعي از آن اصول سه گانه دين است: توحيد و نبوت و معاد و نوعي عقايد متنوع بر آنها، مانند: لوح، قلم، قضا، قدر، ملائكه، عرش، كرسي، خلقت آسمان و زمين و نظاير آنها؛
2. اخلاق پسنديده؛
3. احكام شرعيه و قوانين عملي كه قرآن كريم كليات آنها را بيان فرموده و تفاصيل و جزئيات آنها را به بيان پيغمبر اكرم صلي الله عليه وآله وسلم و ائمه اطهار عليهم السلام واگذار نموده است.
قرآن مجيد مشتمل است بر هدف كامل انسانيت و آن را به كاملترين وجهي بيان ميكند؛زيرا هدف انسانيت كه با واقع بيني سرشته شدهاست همان جهان بيني كامل مي باشد كه لازمه آن به كار بستن اصول اخلاقي و قوانين عملي مناسب با آن است كه قرآن مجيد تشريح كامل اين مقصد را به عهده دارد.
«يهدي الي الحق و الي طريق مستقيم»41
«هدايت ميكند قرآن مجيد به سوي حق (در اعتقاد) و به سوي راهي راست (در عمل)».
در جايي ديگر پس از ذكر تورات و انجيل ميفرمايد:
«و انزلنا اليك الكتاب بالحق مصدقا لما بين يديه من الكتاب و مهيمنا عليه»42
«و فرو فرستاديم اين كتاب را به سوي تو بحق در حالي كه كتاب آسماني را كه در برابر خود دارد تصديق مينمايد و نسبت به آن مسلط و نگهبان است».
درباره اشتمال قرآن بر حقيقت شرايع انبياي گذشته مي فرمايد:
«شرع لكم من الدين ما وصي به نوحا و الذي اوحينا اليك و ما وصينا به ابراهيم و موسي و عيسي»43
«تشريع كرد براي شما امت محمد صلي الله عليه وآله وسلم آنچه را كه به نوح سفارش كرد و آنچه را كه به تو وحي كرديم و آنچه را كه بر ابراهيم و موسي و عيسي سفارش كرديم».
به طور جامع مي فرمايد:
«و نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شيء»44
«و تدريجا فرو فرستاديم به سوي تو اين كتاب را در حالي كه بيان كننده هر چيزي است».
محصل آيات قبلي اين است كه قرآن مجيد حقيقت مقاصد همه كتب آسماني را در بر دارد و هر چيزي كه بشر در پيمودن راه سعادت و خوشبختي درزمينه اعتقاد و عمل به آن نيازمند است؛ به طور تمام و كامل بيان كرده است.45
موضوعات مرتبط: قرآن شناسی
برچسبها: ديدگاههاي مختلف در مورد جامعيت قرآن
قرآن و تئوري تحوّل (2)
رويكرد انديشمندان غربي درباره آفرينش انسان
ديدگاه چارلز هاج
چارلز هاج،(1) يكي از محافظه كاران آمريكايي از مدرسه مذهبي « پرينستون »(2) است كه به لحاظ اعتقادش به كتاب مقدّس، تسليم « نظريّه تكامل » نشد. وي بين حقايق مهمّي كه به رسولان معصوم ارائه شده و قصد تعليم آنها را داشتند، با عقايدي كه به نحو اتّفاق مورد اعتقادند، فرق مي گذاشت. آنان در نتيجه، از « اخترشناسي كپرنيكي » دفاع مي كردند؛ زيرا نويسندگان كتاب مقدّس، گرچه به « زمين مركزي » اعتقاد داشتند؛ ولي چنين تعليمي نمي دادند.
چارلز هاج انديشه تكامل انسان را به جهت تضادّي كه بين آن و تعاليم كتاب مقدّس و رسولان مي ديد، نپذيرفت.(3)
ديدگاه جيمز مكاش
جيمز مكاش،(4) فيلسوف اسكاتلندي و رئيس دانشگاه پرينستون، بر اين عقيده است كه خداوند، نه فقط طرح اوّليه كلّ جريان تكامل را مقرّر داشته است، بلكه از آن پس، از طريق چيزي كه به نظر ما تحوّلاتِ خود به خود مي آيد، به كار خود ادامه مي دهد. تغييرات اتّفاقي كه داروين نتوانسته است هيچ گونه تبييني براي آنها به دست دهد، چه بسا معلول دخالت و انتخاب ماوراي طبيعي يك مدبّر كارساز باشد كه تغييرات ظاهراً اتفاقي ا در جهت قصد و اراده خود هدايت مي كند.
ديدگاه بنياد پردازان ( فاندامنتاليسم )
اين گروه، برخلاف « محافظه كاران »، معصوميّت يا خطاناپذيري كتاب مقدّس را به معناي ظاهري اش حمل مي كردند و اعتقاد راسخي به مرگ فديه وار مسيح ( عليه السّلام ) و رجعت او داشتند. هواخواهان افراطي تر، نه تنها به « نظريّه تكامل »، بلكه به طور كلي به علوم و آموزش جديد حمله مي كردند و آنها را « مادّي و الحادي » مي دانستند.(5)
ديدگاه مذهب كاتوليك
« نص گرايان كاتوليك » كه نه تنها به ظاهر كتاب مقدّس متّكي بودند، « نظريّه تحوّل » را به دليل مخالفت آن با نص كتاب مقدّس رد مي كردند؛ اما « كاتوليك هاي تأويل گرا » با تأمّل و حزم بيشتري با اين مسئله مواجه شدند: اين عده، حقايق وحياني را تنها نهفته در كتاب مقدّس نمي دانستند و تفسير مجتهدانه كليسا را هم، بخشي از اين حقايق مي شمردند؛ بنابراين، براي كتاب مقدّس، سطوح و ساحت هاي مختلفي قائل بودند، از اين رو، همواره اجازه تأويل آيات و عبادات مشابه را مي دادند. بنابراين، « رم » ابتدا به تخطئه شديدِ « نظريّه تكامل » پرداخت؛ اما بعدها، رفته رفته بر پذيرش اين نظريّه از سوي كاتوليك ها افزوده شد. در نتيجه، كتاب مقدّس به دو قسمت تفكيك گرديد، نخست: عقايد اصلي و رسمي و دوّم: آراء و عقايد غير رسمي و جنبي كه حاوي عقايد علمي نادرستِ نويسندگان كتاب مقدّس بود.(6)
ديدگاه نهضت نوخواهي
به عقيده اين گروه، كتاب مقدّس نوشته دست بشر است، نه وحي خداوند بر انسان؛ يعني: سرگذشت سلوك بشر و كوشش او در طلب خداوند و سير تكامل آرمان ها و رشد بصيرت ديني، او را به چنين نگارشي كشانده است. به عقيده اين محققان: كتاب مقدّس، يك كتاب الهي يا الهام يافته نيست؛ هر چند كه الهام بخش است. نخستين ابواب « سِفْر تكوين » را بايد هم چون بيان شاعرانه عقايد ديني در باب اتّكاي انسان به خداوند و تعبير ادبي سامان مندي و نظام احسن و اصلح جهان تلقّي كرد؛ از اين رو، اين گروه، دغدغه « تضادّ علم و عهدين » را نداشتند؛ زيرا آن چه براي اينها مهم بود، خداگرايي و خداشناسي بود؛ نه اعتقاد به متون مقدّس.(7)
ديدگاه الهيّات اعتدالي
شلاير ماخر اين نظريّه را ارائه كرد كه: « مبناي ديانت، نه تعاليم وحياني است و نه عقل معرفت آموز »؛ اين عقيده، « تجربه ديني » را مبناي توجيه عقايد ديني مي داند. اين گرايش، معلول پيشرفت پژوهش هاي مربوط به « كتاب مقدّس » است كه محقّقان را بر آن داشت كه « عهد عتيق » را مجموعه اي از چندين روايت و متعلّق به زمان هاي مختلف بدانند و « عهد جديد » را صرفاً سيره مسيح ( عليه السّلام ) كه بيش از نيم قرن بعد از تصليب او نوشته شده بي انگارند.
اولويّت بخشيدن به « اخلاق » و « ارزش هاي اخلاقي » در ديانت، يكي ديگر از جريان هاي مؤثّر در پيدايش « الهيّات اعتدالي » بود. با اين بيانات، ديدگاه الهيّات اعتدالي در زمينه « تكامل » روشن مي گردد كه برداشت اعتدالي از كتاب مقدّس، به موافقت بي قيد و شرط با شواهد علمي تكامل، ميدان مي دهد؛ ولي اين موافقت به جرح و تعديل بنياني عقايد ديني منتهي نمي شود؛ زيرا اين گروه، مبناي الهيّات را در « احوال قلبي » جست و جو مي كردند؛ نه در « الهيّات عقلي يا نقلي ».(8)
موضوعات مرتبط: قرآن شناسی
برچسبها: خلقت در قرآن
بررسي نظريه داروين
تاكنون شش اصل مبنايي از « نظريّه داروين » بيان شد؛ حال پرسش اين است كه آيا همه تحوّلاتِ زيستي جانوران در طول تاريخِ حيات با اين تئوري قابل تفسير هستند؟ آيا در صورت وجود نارسايي ها، تئوري برتري جانشين آن نشده است؟
بايد گفت: مخالفت هاي متعدّدي از سوي دانشمندان اروپا با اين نظريّه صورت گرفته است كه هر كدام به يك يا چند جنبه آن ايراد گرفته و يا آن را نقض كرده اند؛ از جمله مشكلات اين نظريّه بدين قرار است:
1. هر نظريّه، قانون يا تئوري علمي، هنگامي قابل پذيرش است كه اوّلاً: از نظر منطقي كلّي باشد و نظم مكرّر و دائمي را بيان كند؛ ثانياً: پيش بيني و تفسير پديده اي بر وفق آن ممكن باشد و ثالثاً: نادرستي يك قانون علمي را مي توان با تجربه دريافت ( ابطال پذيري ). بنابراين قضاياي جزئي و واقعيّت خارجي و هم چنين گزاره هاي تجربه ناپذير از قانون علمي خارج اند.
نظريّه داروين بر آن است كه در مكان و زمان و اقليم خاصي، گروهي از جانوران كه شايسته ماندن باشند، حفظ و بقيّه حذف مي شوند؛ وي در پاسخ به اين پرسش كه: « كدام جانور است كه شايسته ماندن باشد؟ » مي گويد: « آن كه حفظ خواهد شد »؛ و اين دور واضح است؛ چرا كه هيچ تعريف صحيحي از شايسته ماندن و حفظ شونده، ارائه نمي كند و نيز معياري براي تشخيص شايسته ماندن از غير شايسته، به دست نمي دهد.
2. اگر « تبدّل انواع » قانوني كلّي است، چرا برخي ازجانداران، برخلاف اين قانون عمل كرده و در همان سرزمين خود به دور از قانون مزبور به همان شكل نخستين خود باقي ماندند؟
3. اصل انتقال صفات اكتسابي به نسل هاي بعدي از راه وراثت، از سوي جنين شناسان ابطال شده است و تنها تغييرات موجود در سلول هال جنسي قابل انتقال به نسل هاي بعدي است.(39)
4. برخلاف اصل « تنازع بقا »، رابطه موجودات زنده، تنها مبتني بر جنگ و جدال نيست؛ بلكه اشكال گوناگون همكاري، كمك و پشتيباني هم ميان آنها برقرار است.(40)
5. فسيل هاي مربوط به انسان هاي دو ميليون سال پيش، با شباهتي كه به انسان داشتند، هيچ وجه شباهتي با ميمون ندارند.(41)
6. پين (42) نود و شش نسل متوالي مگس سركه را در مكاني كاملاً تاريك نگه داشت و با وجود سازش آنان با محيط، چشمان آخرين نسل آنها كاملاً طبيعي بود.(43)
7. فرضيه داروين بيشتر بر « قراين ظنّي » مانند « ديرينه شناسي »، « جنين شناسي » و « تشريح تطبيقي » متكي است و امور جزئي نمي تواند به عنوان قانون كلّي علمي مطرح شوند و صرف شباهت يا مقايسه چند جنين و عناصر حيوانات بيانگر نظريّه علمي نيست.
8. طرفداران نظريّه ترانسفورميسم تاكنون به آخرين حلقه حدّ فاصل ميان انسان و حيوان دست نيافته اند تا زنجيره ادّعايي خود را تكميل كنند.
9. عنصر « انتخاب طبيعي »، هرگز توان تفسير بسياري از پديده هاي اجتماعي، مثل « طلوع و افول تمدّن هاي بشري » را نداشته است.
10. نظريّه داروين از تفسير حقايقي هم چون « غرايز » ، « الهام » ، « عقل » و... عاجز است. او بر كمّي بودنِ شعور انساني و ميمون آدم نما اصرار دارد در حالي كه با اندك دقّتي تفاوت كيفي مراحل رشد و يادگيري و انگيزش بين اين دو موجود ظاهر مي شود.
مكتب چهارم، نئوداروينيسم است؛ اگوست ويسمان پايه گذار اين مكتب، مدّعي شد كه انتقال صفات اكتسابي به نسل هاي بعدي، پذيرفته نيست. او معتقد بود كه سلول ها دو دسته اند: ژرمن ( جنسي )(44) و سوما ( كالبدي )؛(45) ويسمان، پس از يك سلسله آزمايش به اين نتيجه رسيد كه صفات اكتسابي، قابل انتقال به نسل بعدي نيستند و فقط تغييرات موجود در سلول هاي ژرمن كه در غدد تناسلي قرار دارند اثربخش و قابل انتقال مي باشند.(46)
« نظريّه جهش »( موتاسيون )،(47) پنجمين فرضيه تكامل است كه بر اساس آن: دگرگوني هاي دفعي ژن ها، باعث تغييرات موروثي انواع مي شود و تحوّل گياهان و جانوران از اين راه انجام مي گيرد. هوگو دوفريس، مبدع اين نظريّه مي گويد: « تغييرات صفات در گياهان، از طريق ژن ها به نسل هاي بعدي منتقل مي شوند ».(48) اين نظريّه پس از كشف « دانش ژنتيك »، به عنوان نظريّه جانشينِ نظريّات قبلي مطرح شد.
موضوعات مرتبط: قرآن شناسی
برچسبها: خلقت در قرآن
قرآن و تئوري تحول (1)
پيشينه تئوري هاي ثبات و تحوّل انواع
از نخستين مسائلي كه از ديرباز توجّه همگان را به خود معطوف نمود، پرسش درباره چگونگي آفرينش انسان بود: آيا انسان با تغيير و تحوّل به اين صورت رسيده يا از ابتداي خلقت، صورت كنوني را داشته است؟ در كتب آسماني هم، اين مبحث و پاسخ هاي آن به روشني به چشم مي خورد. اين پرسش درباره ديگر جانداران ( حيوانات و گياهان ) هم مطرح است و منشأ نظرات گوناگون شده است.
فيكسيسم (1) يا « نظريّه ثبات انواع » و ترانسفورميسم (2) يا « نظريّه تبدّل انواع »، دو ديدگاه مقابل هم در اين زمينه اند.
انديشه تطوّر در طبيعت، دست كم به عصر يونان باستان باز مي گردد.(3) هراكليتوس مي گفت: « هر چيزي در حال تحوّل است و ما بايد بدانيم كه جنگ در همه چيز وجود دارد و ستيزه، عدل است و همه اشياء به سبب ستيزه به وجود مي آيند و از ميان مي روند ». جمله معروف او: « نمي توان در يك رودخانه دوبار پا نهاد » از همين اعتقاد سرچشمه گرفته است.(4)
در مقابل هراكليتوس، آناكسيمندر معتقد بود كه عنصر اوّلي اشياء، جوهر بي حد، ازلي و بي زمان است؛ او اعتقاد داشت: حيات از دريا سرچشمه گرفته و صور و اشكال كنوني حيوانات به سبب سازش با محيط ظاهر شده اند. انسان نيز در آغاز از نوع ديگري از حيوانات پديد آمده است؛ زيرا حيوانات به سرعت خوراك خود را مي يابند؛ اما انسان بايد مدّت درازي شير بخورد. اگر او در آغاز همانند اكنون مي بود، هرگز نمي توانست زنده بماند.(5)
« نظريّه تحوّل » با وجود سابقه اي طولاني، مورد برخي بي مهري ها قرار گرفت؛ اما افرادي هم چون: لامارك (6) و داروين (7) آن را به جايگاه خود باز گرداندند.
كوويه (8) « نظريّه آفرينش » را كه به « انقلابات عظيم در سطح زمين »(9) مشهور است، مطرح كرد كه بر اساس آن جانوران امروزي و عهد ديرين، هيچ گونه خويشاوندي با هم ندارند. اين نظريّه طرفدار « ثباتِ انواع » است.
اما افرادي مانند لامارك و داروين و بوفن (10) در صحنه تبيين و يا توصيف « نظريّه تكاملِ جانداران » حضور داشتند. نخستين نظريّه مرتبط با مبحث نظريّه تكامل، نظريه لامارك است كه مي كوشد تا علّت تطوّر را بر مبناي « توارث انباشته تغييرات » كه عمل محيط موجب آن است، تعيين كند؛ به عقيده او اثر تغيير محيط بر ساخت فرد كم است؛ در حالي كه لامارك معتقد است اگر تغييرات لازم در رفتارها، ثابت باشد، اعضاي قديمي را تغيير خواهد داد يا بر اثر نياز، اعضاي جديدي توليد خواهد كرد؛ مثلاً: نياكان زرّافه هاي امروزي در اثر سركشيدن به سرشاخه هاي جوان درختان، گردن هاي بلند و بلندتري يافتند، نه از راه وراثت. اتين ژئو فروي سنت هيلر (11) و رابرت چمبرز (12) در سده نوزدهم دو تطوّرگراي ديگري هستند كه به « تأثير مستقيم محيط بر فرد » اعتقاد داشتند.(13)
موضوعات مرتبط: قرآن شناسی
برچسبها: خلقت در قرآن
هر نوع اظهار محبتی را پاسخ دهید!
وَ إِذَا حُیِّیتُم بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّواْ بِأَحْسَنَ مِنهَْا أَوْ رُدُّوهَا (86- نساء)
هنگامی که کسی به شما تحیت گفت، پاسخ آن را به طرز بهتر بدهید و یا لا اقل به طور مساوی به او برگردانید.«تحیت» در لغت از ماده «حیات» و به معنی دعا کردن برای حیات دیگری است خواه این دعا به صورت سلام علیک (خداوند تو را به سلامت دارد) باشد و یا حیاک اللَّه (خداوند تو را زنده بدارد) و یا مانند آن؛ ولی معمولاً از این کلمه هر نوع اظهار محبتی را که افراد به وسیله سخن، با یکدیگر میکنند شامل میشود که روشنترین مصداق آن همان سلام کردن است. ولی از برخی روایات و همچنین تفاسیر استفاده میشود که «تحیت» اظهار محبتهای عملی نیز شامل میشود.(1)
با این بیان میتوان گفت که آیه شریفه یک حکم کلی و عمومی در زمینه تمام تحیتها و اظهار محبتهایی است که از طرف افراد مختلف میشود.(2)
(1) نمونه ج4 ص42(2) المیزان ج5 ص30
آیه ای که اصل توسل را ثابت می کند
یَأَ ایُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ ابْتَغُواْ إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ وَ جَاهِدُواْ فىِ سَبِیلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ(35)
(سوره مبارکه مائده)
در این آیه روى سخن به افراد با ایمان است و به آنها سه دستور براى رستگار شدن داده شده:
نخست مىگوید: اى كسانى كه ایمان آوردهاید: تقوا و پرهیزگارى پیشه كنید. سپس دستور مىدهد كه وسیلهاى براى تقرب به خدا انتخاب نمائید و سرانجام دستور به جهاد در راه خدا مىدهد.
موضوع مهمى كه در این آیه وجود دارد دستورى است كه در باره انتخاب «وسیله» در این آیه به افراد با ایمان داده شده است.
«وسیله» در اصل به معنى تقرب جستن و یا چیزى است كه باعث تقرب به دیگرى از روى علاقه و رغبت مىشود. بنابراین وسیله در آیه فوق معنى بسیار وسیعى دارد و هر كار و هر چیزى را كه باعث نزدیك شدن به پیشگاه مقدس پروردگار شود را شامل مىگردد(1) و اختصاص آن به جهاد و روزه و چند کار خاص که از سوی برخی فرقه های اسلامی مطرح می شود ادعایی است بی دلیل.نکته دیگر اینکه این آیه، اصل توسل را به عنوان یکی از آموزه های حقیقی و دستورات جدی قرآن ثابت می کند؛ اما اینکه مصادیق توسل چیست و با چه اموری می توان به خدا نزدیک شد مطلبی است که در آیه وجود ندارد و باید به کمک ادله دیگر تک تک آنها را ثابت کرد؛ مانند آنچه که امیرالمومنین (ع) در خطبه 110 نهج البلاغه می فرماید.
1) نمونه ج4 ص364
احترام واجب نیست ولی بی احترامی هم نکنید
وَ لَا تَسُبُّواْ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّواْ اللَّهَ عَدْوَا بِغَیرِْ عِلْمٍ .
(سوره مبارکه انعام آیه 108)
خداوند متعال در این آیه مؤمنان را به رعایت یک اصل مهم سفارش میکند و آن اینکه مبادا به مقدسات کسانی که با شما هم عقیده نیستند بی احترامی کنید که آنها نیز معتقدات شما را مورد اهانت قرار میدهند.
1- نمونه ج 5 ص 395
بیچاره کسی که ده تایی های او بر یکی هایش بچربد
مَن جَاءَ بِالحَْسَنَةِ فَلَهُ عَشرُْ أَمْثَالِهَا وَ مَن جَاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلَا یجُْزَى إِلَّا مِثْلَهَا وَ هُمْ لَا یُظْلَمُونَ
(سوره مبارکه انعام آیه 160)
این آیه به یكى از منتهاى خداوند كه بر بندگان خود نهاده اشاره مىكند و آن این است كه: خداوند عمل نیك را ده برابر پاداش مىدهد و عمل زشت و گناهان را جز به مثل، کیفر نمی دهد و اینکه در پایان می فرماید به کسی ظلم نمی شود معنایش این است که از پاداش عملی نمىكاهد و كیفر گناهی را بیشتر از آنچه باید نمىدهد.(1)در ارتباط با این آیه شریفه سخنی گهربار؛ اما تکان دهنده از امام سجاد علیه السلام نقل شده است که حضرت مرتب می فرمود:
«وَیْلٌ لِمَنْ غَلَبَتْ آحَادُهُ أَعْشَارَهُ»(2)؛
وای بر کسی که جمع کیفرهای تک تک او از ده تا ده تا ثوابی که به او می دهند بیشتر شود.
1) المیزان ج7 ص390
2) شیخ صدوق، معانی الأخبار، یك جلد، انتشارات جامعه مدرسین قم، 1361 هجرى شمس، ص248
جزء 9
کسی که در قرآن تشبیه به سگ شد
وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی ءَاتَیْنَاهُ ءَایَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَنُ فَکاَنَ مِنَ الْغَاوِینَ(175) وَ لَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بهَِا وَ لَکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلیَ الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَوَئهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ (176- اعراف)
این دو آیه مربوط به کسی است که با وجود علم و بهره از برخی موهبتهای خدادادی؛ خدا او را به سگ تشبیه کرد.
قرآن کریم به عنوان کتابی که هم بیماری را نشان میدهد و هم ریشه و درمان آن را بیان میکند علت این سقوط را چنین تحلیل کرده است:«فَانسَلَخَ مِنْهَا؛ او از پوست به در آمد» این عبارت کنایه از این است که او علم و دادههای الهی را گرفت اما آنها را به درونش نفوذ نداد و به جانش پیوند نزد تا بشود عقیده؛ بلکه در حد پوست و پوستین در بر خود نگه داشت تا اینکه بالاخره در آزمونهای الهی این پوستین را انداخت و ماهیت واقعی خود را آشکار کرد.(1)قرآن قدمی جلوتر رفته و علت این مشکل او را هم بیان میکند و آن میل او به دنیا و تبعیتش از هوای نفس بود که سبب شد دانستهها و «دین دانی» اش تبدیل به «دین داری» نشو
1) نمونه ، ج7 ،ص12
وقتی آژیر شیطان را شنیدید به پناهگاه خدا بروید
وَ إِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ(200- اعراف)
زمانی که آژیر خطر به صدا در میآمد گویندهای با صدای دلهرهآورش چنین میگفت: توجه! توجه! علامتی که هم اکنون میشنوید اعلام خطر یا وضعیت قرمز است بعد میگفت محل کار خود را ترک و به پناهگاه بروید. بلافاصله بعد از پیام او صدای آژیر گوش خراشی در همه جا طنین انداز میشد و مردمی را میدیدی که با دستپاچگی و سرعت خاصی برای حفظ جان خود به سوی محل امنی در حال دویدناند.قطعاً خیلی مضحک و خنده دار خواهد بود که کسی در این وضعیت قرار بگیرد و به جای فرار به سوی پناهگاه در معرض خطر بایستد و زیر لب مدام تکرار کند «من به پناهگاه میروم». این داستان بسیار شبیه جریانی است که قرآن کریم نقل میکند.
قرآن میفرماید: وقتی وسوسه شیطان را حس کردید به خدا پناه ببرید(6) که او هم به خواسته شما ترتیب اثر میدهد و هم اینکه میداند شما را چگونه نجات دهد.پناه بردن به خدا باید با تمام وجود باشد درست به مانند همان مضطر زیر بمباران؛ والا اگر بایستد و مدام بگوید اعوذ بالله اعوذ بالله کاری از پیش نخواهد برد.
موضوعات مرتبط: لحظه ای تامل
برچسبها: لحظه ای تامل
حرکت ، سرعت ، سبقت
فَاسْتَبِقُواْ الْخَیرَْاتِ
(سوره مبارکه بقره آیه 148)
توصیه قرآن کریم در انجام امور خیر و عمل صالح، ابتدا حرکت است و بعد سرعت است و سپس سبقت.
حرکت ، همان عمل کردن به کارهای خیر است که تمام عبادتهای مستحب و واجب را در بر میگیرد و متصف شدن به فضایل اخلاقی را شامل میشود.
سرعت در این امور هم به این است که هرگاه زمینه انجام آن فراهم شد، بدون فوت وقت آن کار عملی شود.
امام باقر علیهالسلام مرتب سفارش میکردند: «إِذَا هَمَمْتَ بِخَیْرٍ فَبَادِرْ فَإِنَّکَ لَا تَدْرِی مَا یَحْدُثُ» هنگامی که تصمیم به کار خیری گرفتی فوراً آن را انجام بده و آن را به بعد موکول نکن؛ چون نمیدانی بعد چه میشود.
سبقت که به معنای پیشی گرفتن است به دو صورت واقع میشود یکی در اصل انجام است که فرد از دیگرانی که آنها نیز داوطلب آن کار خیر هستند پیشی گرفته و مثلاً زودتر از آنها دست به جیب شده و مشکل نیازمندی را به میزان توان خودش برطرف میسازد. دیگری سبقت در کمیت آن کار خیر است؛ به این شکل که فرد از دیگرانی که آنها هم عامل به کار خیر یا دارای فضیلت اخلاقیاند گوی سبقت را ربوده و از آنها متواضعتر، صبورتر و مانند آن است.
قرآن کریم چنین مؤمنانی را به مقام قرب الهی بشارت میدهد و میفرماید: «السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ*أُوْلَئکَ الْمُقَرَّبُونَ»
لَا إِکْرَاهَ فیِ الدِّینِ قَد تَّبَینََ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ
(سوره مبارکه بقره آیه 256)
خداوند متعال انسانها را به گونهای خلق کرده است که در مقام عمل، توان انتخاب گزینههای مختلف و گاه مخالف را داراست. او هم میتواند عدالت بورزد و هم ظلم کند؛ هم عبادت کند و هم عصیان نماید؛ اما اینکه کدام گزینه برای او مجاز است و کدام برای او ممنوع، بحث دیگری است. یقیناً انسان اجازه ندارد گزینهای را برگزیند که به ضرر دنیا و آخرت اوست.
چند وصف ممتاز برای متقین
الَّذِینَ یُنفِقُونَ فىِ السَّرَّاءِ وَ الضرََّّاءِ وَ الْكَظِمِینَ الْغَیْظَ وَ الْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ یحُِبُّ الْمُحْسِنِینَ(134) وَ الَّذِینَ إِذَا فَعَلُواْ فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُواْ أَنفُسَهُمْ ذَكَرُواْ اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُواْ لِذُنُوبِهِمْ وَ مَن یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ وَ لَمْ یُصرُِّواْ عَلىَ مَا فَعَلُواْ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ(135- آل عمران)
قرآن کریم در این آیات، پنج ویژگی برتر متقین را بیان می کند که عبارتند از:
آنها در همه حال انفاق مىكنند چه موقعى كه در راحتى و وسعتند و چه زمانى كه در پریشانى و محرومیتند که در این حال به مقدار ممکن دست نیازمندی را می گیرند.
آنها بر خشم خود مسلطند و آن را کنترل می کنند.
آنها از خطاى مردم مىگذرند و در دل کینه به دل نمی گیرند؛ البته این گذشت و عفو از كسانى است كه شایسته آنند نه کسانی كه گذشت و عفو باعث جرأت و جسارت بیشتر آنها مىشود.
آنها نیكوكارند. که این مرحله عالی ترین درجه مراتب تکاملی گذشته است؛ مراتبی که از فروبردن خشم شروع می شود و به نیکی کردن در برابر بدى (البته آنجا كه شایسته است) ختم می شود.
آنها اصرار بر گناه نمىكنند. پرهیزگاران علاوه بر اوصاف مثبت گذشته اگر مرتكب گناهى شوند بزودى به یاد خدا مىافتند و توبه مىكنند و هرگز با علم و آگاهى بر گناه خویش اصرار نمىورزند و آن را تكرار نمىكنند.
نمونه ج3ص96-99
خوشبخت کیست؟
فَمَن زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فَازَ (185- آل عمران)
از نظر قرآن کسی سعادتمند است و عاقبت به خیر که بتواند خود را از جاذبه های گناه و معصیت که حقیقتی جز آتش ندارند رهانده و قدم در بهشت گذارد.
«زحزح» در اصل به معنى این است كه انسان خود را از تحت تاثیر جاذبه و كشش چیزى به تدریج، خارج و دور سازد و«فاز» در اصل به معنى نجات از هلاكت و رسیدن به محبوب است.(11) بر این اساس آیه مورد بحث می گوید: كسانى كه از تحت تاثیر جاذبه آتش دوزخ، دور شوند و داخل در بهشت گردند، نجات یافته و محبوب و مطلوب خود را پیدا كردهاند.
موضوعات مرتبط: لحظه ای تامل
برچسبها: لحظه ای تامل
7 .وَ أَنَا اخْتَرتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَى
و من تو را برگزيده ام. پس به آنچه وحى مى شود گوش فرا دار.
پيامبران، از جانب خداوند منصوب مى شوند، نه از طرف مردم.
«أَنَا اخْتَرْتُكَ»
(طه، 13)
8 .وَ مَن يَأْتِهِ مُؤْمِنًا قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَأُوْلَئكَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَى
و آنان كه با ايمان نزد او آيند و كارهاى شايسته كنند،
صاحب درجاتى بلند باشند.
انسان بايد ايمان خود را تا آخر عمر حفظ كند.
«يَأْتِهِ مُؤْمِناً»
ايمان از عمل صالح جدا نيست.
«مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصَّالِحاتِ»
( طه، 75)
9 . وَ إِنّى لَغَفَّارٌ لِّمَن تَابَ وَ ءَامَنَ وَ عَمِلَ صَالِحًا ثُمَّ اهْتَدَی
هر كس كه توبه كند و ايمان آورد و كار شايسته كند
و به راه هدايت بيفتد، مى آمرزمش.
مؤمن بودن و مؤمن شدن مهم است، امّا مؤمن ماندن مهمتر است.
«ثُمَّ اهْتَدى»
(طه، 82)