علی و زهرا
شب و سکوت و تنهایی...
و سری در چاه و واگویه های یک مرد، در هجوم سایه های نامرد.
آه! چه درد غریبی است، «غریبی»! فدای غربتت، علی!
وقتی تمام دلت را غسل و کفن کنی، وقتی خونابه پهلوی دار
و ندارت را بشویی و گونه های یاست را ارغوانی ببینی،
اگر علی علیه السلام هم باشی، پشتت خواهد شکست. اُف بر تو ای روزگار!
زمانه، چه ناجوانمردانه غربت را میان آشنایان وحی قسمت می کند!
به خدا اگر علی علیه السلام ، علی علیه السلام نبود، می شکست
که علی علیه السلام ، علی علیه السلام بود و در سوگ فاطمه علیهاالسلام شکست.
دیگر علی علیه السلام تنهاست، وقتی که زهرا میان خاک خفته باشد؛
که هیچ کس نباشد تا بر زخم سینه علی مرهمی نهد.
... و علی علیه السلام مانده است و مدینه بی زهرا
و خلوت بقیع. ای بقیع مطهر! مزار یاس کجاست؟