- على و خدا
على درباره خدایش این چنین مى سراید .
« ستایش شایسته خداوندى است که به رازهاى پنهان آگهى دارد و پدیدههاى آشکار آفرینش بیانگر توانائى اوست دیدهها را توان دیدار او نیست ولى چون او را نمى بیند به انکار وجودش نپردازد ، دلهائى که با دریافت عرفانى خویش ذات او را اثبات مىکنند هرگز بدرک حقیقت وجودش نمیرسند و از شناخت ذات واجبش ناتوان مى مانند ، از همه چیز والاتر است و چیزى از او بالاتر نیست و در عین والائى بهمه چیز نزدیکتر است و چیزى از او نزدیکتر نیست ، با آنکه در برین پایگاه والاى هستى است از آفریدگانش دور نیست و با آنکه به همه مخلوقاتش نزدیک است با آنها در یک جایگاه قرار ندارد خردها نتوانند صفات او را دریابند و بمرزبندى اوصافش بپردازند ولى خداى هرگز بندگانش را از امتیاز شناختش باز نداشته و راه معرفت خویش بر آنها گشوده است ، همه پدیده هاى هستى بر وجود او گواهى دهند حتى منکران خدا هم در دل خویش باین حقیقت راه یابند ، بلندتر ازآنستکه بچیزى همانندش کنند و از آنچه تشبیهگران و منکران دربارهاش گویند والاتر و بالاتر است » 1
در این گفتار على بلاغت را به انتها رسانیده و جناس و تضاد و ترصیع را هنرمندانه در سخن بکار برده ، نه آنکه بخواهد شعرى بسراید و سجعى بسازد و لفظى بپردازد بلکه ، ذات خداى را در تجلیات گونهگونش ستوده و ستایش را در ابعادى متضاد نمایش داده و فلسفه و عرفان و علم را بهم درآمیخته و مفاهیم برین ماورائى را با معجزه کلام در قالب هنرمندانهترین سخنورى روزگار فرو ریخته است .
درست نگاه کنید واژههاى پنهان ، آشکار ، دیده ، دل ،بلندى ، نزدیکى ، ناتوانى خرد ، توانائى شناخت ، اقرار منکران اشتباه تشبیهگران ، چنان براى شناخت پروردگار بخدمت گرفته شدهاند که انسان در این فراز و نشیبها و تضادها و ابعاد گونه گون بحیرت مى افتد و بهیجان مى آید و موسیقى و آهنگ کلام هم نیرومندترین استدلالهاى فلسفى را بصورت ترانهاى درمى آورد که تارهاى گوش و دل را بنغمه مى آورد هم در اندیشه فرو میرود و هم قلب را بطپش مى افکند .
آنجا که خداى را به آگاهى رازهاى پنهان مى ستاید ، سخن از غیب و ماوراء میگوید که خدا خود پنهان است و به پنهانها