حرص صفتى است نفسانيّه، كه آدمى را وامىدارد بر جمع نمودن زايد از آنچه احتياج به آن دارد. و اين صفت، يكى از شعبه هاي حبّ دنيا، و از جمله صفات مهلكه، واخلاق مضلّه است. بلكه اين صفت خبيثه، بيابانى است كران ناپيدا كه از هر طرف روى به جايى نرسى و وادئى است بىانتها، كه هر چند در آن فرو روى عمق آن را نيابى.
بيچارهاى كه بر آن گرفتار شد گمراه و هلاك شد. و مسكينى كه به اين وادى افتاد ديگر روى خلاصى نديد، زيرا كه: حريص، هرگز حرص او به جائى منتهى نمىشود و به حدى نمىايستد. اگر بيشتر اموال دنيا را جمع كند باز در فكر تحصيل باقى است. و هر چه به دست او آيد باز مىطلبد. و آن بيچاره مريض است و نمىفهمد. و احمق است و نمىداند. چگونه چنين نباشد و حال آنكه مىبينيم حريصى را كه هشتاد سال عمر كرده است و فرزندى ندارد و اين قدر از اموال و املاك و خانه و مستغلات دارد كه اگر به فراغت بگذراند صد سال ديگر او را كفايت مىكند، و خود يقين دارد كه: بيست سال ديگر عمر او نيست، باز در صدد زياد كردن مال است. و تأمل نمىكند كه: فايده آن چيست؟ و چه ثمره دارد؟ اگر از براى خرج است، آنچه دارد گاهى است كه منافع آن وفا به خرج مدت العمر او مىكند. و اگر از براى احتياط است، اگر آنچه دارد احتمال تلف مىرود هر چه تحصيل كند چنين خواهد بود. پس اگر اين مرض، يا حمق نيست پس چه بلاست؟ و هر كه به اين مرض مبتلا شد خلاصى از آن مرض نهايت اشكال دارد.