تا همیشه وام دار پیامبرى ات هستیم
سیاه پوش بیست وهشتمین روز صفر، شانه به شانه آسمان فشرده در ابر مدینه مى گریم.
دست هایم فصل کوچت را چگونه تحریر کند، اى پیام آور زیباترین روزهاى جهان!
دیوارهاى حرا، هنوز طنین نیایش هایت را جار مى زند. خشت خشت کعبه از تو مى گوید؛ از تو که دسیسه هاى کفار را به هیچ گرفتى و مصمم و پرشور، ایمانت را فریاد کردى. آفتاب تا ابد چشمان پیامبرى ات را وام
دار است.
خاتم عشق
یا محمد صلى الله علیه و آله ! پنجره در پنجره، باران سوگوارى توست که هواى این حوالى را مى آشوبد.
اى خاتم مهربانى و عشق! اعجاز نگاهت را بر افق هاى پرستاره بسیار دیده ایم و ستاره به دامن، بازگشته ایم.
نامت، بت هاى زمین را به خاک مى افکند. از تو که مى گویم، بادهاى کافر، کلمات روشنت را مسلمان مى شوند.
سلام بر تو که گام هاى مهتابى ات شب هاى جهل بشر را به جاده هاى راستى کشاند!
در طوفان اندوه
رفته اى و کوچه هاى مدینه، سر بر شانه هاى هم مویه مى کنند. تویى که چشمه هاى بى شمار، از رد قدم هایت سر برآورده اند. تویى که آیه هاى پیغمبرى ات را هیچ کلامى تشبیه نمى تواند.
بزرگوارى ات، زبان زد عابران تاریخ است.
اى امین دل هاى دردمند! حالا که رفته اى، تاروپودمان را طوفان اندوه در هم مى پیچد.
معصومه داوودآبادى