تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3322
بازدید دیروز : 4917
بازدید هفته : 8948
بازدید ماه : 135652
بازدید کل : 11192503
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک
 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 20 / 2 / 1401

متن های کوتاه اما قابل تامل

جملات قابل تامل, متن قابل تامل
 

متن های آموزنده

 احساسِ درد ، همراهِ ما بزرگ می شود و هر ثانیه ، استانداردها و آستانه ی هشدارش تغییر کرده ، و به احساساتی که پشتِ سر گذاشته ، بی تفاوت می شود . دردهایِ دیروز ، مسخره ترین اتفاقات از نگاهِ امروزِ ماست و دردهای امروز هم قطعا برایِ فردا و فرداهایمان پیش پا افتاده و دم دستی خواهند بود ، پس غصه خوردن برایِ احساسات و مشکلاتِ مقطعی که با گذر زمان ، بی اهمیت می شوند ، منطقی نیست !

جملات قابل تامل, متن قابل تامل

موضوعات مرتبط: بااندکی تامل
برچسب‌ها: بااندکی تامل
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 24 / 10 / 1400

روایت اسناد تاریخی درباره القاب امام علی (ع)

وقتي عمر از علي عليه السلام مي گويد!

ابووائل نقل مي كند، روزي همراه عمربن خطاب بودم، عمر برگشت ترسناك به عقب نگاه كرد.
گفتم: چرا ترسيدي؟

 

موضوعات مرتبط: بااندکی تامل
برچسب‌ها: بااندکی تامل
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 24 / 10 / 1400

نزول ۳۰۰ آیه قرآن در شأن امام علی(ع)/علی(ع) در آینه قرآن و روایات

جوان قانون شكن

روزي علی عليه السلام در شدت گرما بيرون از منزل بود سعد پسر قيس حضرت را ديد و پرسيد:
_يا امير المؤمنين! در اين گرماي شديد چرا از خانه بيرون آمديد؟ فرمود:

 

 

موضوعات مرتبط: بااندکی تامل
برچسب‌ها: بااندکی تامل
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 21 / 8 / 1400

امیرالمومنین علی علیه السلام, حضرت علی علیه السلام, امام علی(علیه السلام)

علي عليه السلام از عدالت مي گويد

يكي از خصوصيات حضرت علي عليه السلام اين بود كه بيت المال را به طور مساوي ميان مردم تقسيم مي كرد و بين مسلمانان تبعيض قايل نمي شد؛ اين امر باعث شده بود، برخي از طرفداران تبعيض و انحصار طلب ها به معاويه بپيوندند.



موضوعات مرتبط: بااندکی تامل
برچسب‌ها: بااندکی تامل
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 21 / 8 / 1400

آه یتیم

گريه براي يتيمان

در جنگ احد بسياري از رزمندگان اسلام، از جمله، حضرت حمزه عليه السلام به شهادت رسيدند. به طوري كه شايع شد كه شخص پيامبر صلي الله عليه و آله نيز شهيد شده اند.



موضوعات مرتبط: بااندکی تامل
برچسب‌ها: بااندکی تامل
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 15 / 5 / 1400

مبعث حضرت رسول اکرم (ص) مبارک باد

سفارش هايي از پيامبر صلي الله عليه و آله

شخصي محضر رسول خدا صلي الله عليه و آله وارد شد و از ايشان درخواست نمود تا به او توصيه اي بنمايند.
حضرت اين گونه توصيه فرمودند:
_من به تو سفارش مي كنم براي خدا شريك قرار ندهي، اگر چه در آتش بسوزي و شكنجه ببيني!
_پدر و مادرت را نيز اذيت مكن و به آنان نيكي كن، زنده باشند يا مرده. اگر دستور دهند كه از خانواده و زندگيت دست برداري چنين كن! و اين نشانه ايمان است.
_آنچه كه اضافه داري در اختيار برادر ديني ات بگذار!
_در برخورد با برادر مسلمانت گشاده رو باش!
_به مردم اهانت مكن و باران رحمتت را بر آنان ببار!
_هر كدام از مسلمانان را ديدار كردي سلام برسان!
_مردم را به سوي اسلام دعوت كن!
_بدان كه هر كارگشايي تو ثواب بنده آزاد كردن را دارد، بنده اي كه از فرزندان يعقوب است.
_بدان كه شراب و تمام مست كننده ها حرام اند.

موضوعات مرتبط: بااندکی تامل
برچسب‌ها: بااندکی تامل
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 2 / 4 / 1400

متن های کوتاه اما قابل تامل

جملات قابل تامل, متن قابل تامل
 

جملات قابل تامل, متن قابل تامل

متن های آموزنده

 احساسِ درد ، همراهِ ما بزرگ می شود و هر ثانیه ، استانداردها و آستانه ی هشدارش تغییر کرده ، و به احساساتی که پشتِ سر گذاشته ، بی تفاوت می شود . دردهایِ دیروز ، مسخره ترین اتفاقات از نگاهِ امروزِ ماست و دردهای امروز هم قطعا برایِ فردا و فرداهایمان پیش پا افتاده و دم دستی خواهند بود ، پس غصه خوردن برایِ احساسات و مشکلاتِ مقطعی که با گذر زمان ، بی اهمیت می شوند ، منطقی نیست !

 

جملات قابل تامل, متن قابل تامل

موضوعات مرتبط: بااندکی تامل
برچسب‌ها: بااندکی تامل
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 2 / 4 / 1400

Barekatsara_botshekan

دوازده درهم با بركت

شخصي محضر رسول خدا صلي الله عليه و آله رسيد ديد لباس كهنه به تن دارد. دوازده درهم به حضرت تقديم نمود و عرض كرد:
يا رسول الله! با اين پول لباسي براي خود بخريد. رسول خدا صلي الله عليه و آله به علي عليه السلام فرمود: پول را بگير و پيراهني برايم بخر! علي عليه السلام مي فرمايد:

 

 

 

موضوعات مرتبط: بااندکی تامل
برچسب‌ها: بااندکی تامل
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 2 / 4 / 1400

گريه پيامبر صلي الله عليه و آله!

رسول خدا صلي الله عليه و آله شبي در خانه همسرشان امّ سلمه بود. نيمه شب از خواب برخاست و در گوشه تاريكي مشغول دعا و گريه زاري شد.
امّ سلمه كه جاي رسول خدا صلي الله عليه و آله را در رختخوابش خالي ديد، حركت كرد تا ايشان را بيابد. متوجه شد رسول اكرم صلي الله عليه و آله در گوشه خانه، جاي تاريكي ايستاده و دست به سوي آسمان بلند كرده اند. در حال گريه مي فرمود:

 

موضوعات مرتبط: بااندکی تامل
برچسب‌ها: بااندکی تامل
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 14 / 12 / 1399

نایست حتی اگر...


 

 

بینندگان عزیز؛ برای شما گزارش می كنیم از شهر مكزیكوسیتی ، محل برگزاری مسابقات المپیك سال 1968. بیننده ی گزارش مراحل پایانی مسابقه ی دوی ماراتن هستید؛ ماده ای كه در تمام المپیك ها بسیار مورد توجه همگان است و مدال طلای آن ، گل سرسبد مدالهای المپیك.
این مسابقه به طور مستقیم در هر 5 قاره ی جهان پخش می شود . كیلومتر آخر مسابقه است . دوندگان رقابت حساس و نزدیكی با هم دارند. نفس ها به شماره افتاده . عرق سر و روی همه ی دونده ها را پوشانده . باید هم بپوشاند! 42 كیلومتر و 195 متر مسافت را دویدن ، شوخی كه نیست!

موضوعات مرتبط: بااندکی تامل
برچسب‌ها: بااندکی تامل
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 14 / 12 / 1399

پیش خود کمی فکر کنیم

 

این جمعه هم از دیدن رویت خبری نیست

دیگر نفسم هم، نفسِ معتبری نیست

رد می شود این جمعه و تا لحظه آخر

از آمدن سبز تو اما اثری نیست

ای شاه کلیدِ همه قفلِ قفسها

مرغان قفس را تو نباشی که پری نیست ...

اللهم عجل لولیک الفرج

 

موضوعات مرتبط: بااندکی تامل
برچسب‌ها: بااندکی تامل
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 14 / 12 / 1399

یادم باشد

 

یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد

نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد
خطی ننویسم که آزار دهد کسی را
یادم باشد که روز و روزگار خوش است

 

موضوعات مرتبط: بااندکی تامل
برچسب‌ها: بااندکی تامل
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 30 / 10 / 1399

بهای شرافتمندانه

 دیکتاتور بزرگ، صاحب ثروت و مقام حکومتی، برای تعویض گریم صورتش اتاق رو ترک کرد...

عکاس که بهت زده به هنرپیشه محبوبش خیره شده بود به سمتش رفت ،
خم شد و در حالی که داشت یقه لباس نویسنده رو مرتب میکرد آهسته و با لحن ملامتگری زیر گوشش گفت :
چرا حاضر شدی باهاش عکس تبلیغاتی بگیری؟!

هنرپیشه معروف که از ابتدا حواسش به دگرگونی و ناآرامی احوال عکاس بود، بدون مکث جواب داد :
تو چرا حاضر شدی براش عکس تبلیغاتی بگیری؟!!
عکاس قد راست کرد و بعد از چند لحظه سکوت، با همدلی بیشتری گفت : هیچوقت هیچکس نخواهد فهمید که من برای اون کار میکنم، حتی اگه بفهمن هم کسی اهمیت نمیده...!
هنرپیشه معروف با لبخند جواب داد : پس دست کم من دارم شرافتمندانه بهای امتیازاتی رو که به دست میارم میپردازم...!

موضوعات مرتبط: بااندکی تامل
برچسب‌ها: بااندکی تامل
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 30 / 10 / 1399

چند لحظه حضور ... ///دل داشته باش...

 

داستانهایی که برای وبلاگ انتخاب می کنم داستانهایی خاص و بسی آموزنده هستند . امیدوارم خوشتون بیاد.

 چند لحظه حضور ...

دکتر آرون گاندي، نوه مهاتما گاندي و مؤسّس مؤسّسه "ام ‌کي ‌گاندي براي عدم خشونت"، داستان زير را به عنوان نمونه اي از عدم خشونت والدين در تربيت فرزند بيان ميکند:

 

موضوعات مرتبط: بااندکی تامل
برچسب‌ها: بااندکی تامل
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 30 / 10 / 1399

سه پرسش سقراط

 

 

 

هر زمان شايعه اي روشنيديدو يا خواستيد شايعه اي را تکرار کنيد اين فلسفه را در ذهن خود داشته باشيد!

 

موضوعات مرتبط: بااندکی تامل
برچسب‌ها: بااندکی تامل
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 14 / 8 / 1399

منطقه ممنوعه,گردشگری,طقه گردشگری,منطقه توریستی واله دو جاواری برزیل

مناطق ممنوعه گردشگری

مناطق مرموز و سحرانگیز و خطرناک برای گردشگری

موضوعات مرتبط: بااندکی تامل
برچسب‌ها: بااندکی تامل
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 14 / 8 / 1399

این زن مرده جنازه اش به عنوان مانکن استفاده می شود

مانکنی که جسد است

این مانکن در واقع جسد یک زن مرده است.

موضوعات مرتبط: بااندکی تامل
برچسب‌ها: بااندکی تامل
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 14 / 8 / 1399

راز اتاق ۳۴۲ پاریس چیست؟

در سال ۱۸۸۹, یک نمایشگاه جهانی در پاریس باعث شده بود تا انبوهی از تجار و جهانگرد ها شهر را پر از جمعیت کنند.

همه هتل ها رزرو شده بود.

در ماه می مادر و دختر انگلیسی ساکن هندوستان به ترتیب به مارسی و سپس به پاریس رفتند.

در یکی از هتل های پاریس اتاقی اجاره کردند و نام خود را در دفترچه هتل ثبت کردند و بعد وارد اتاق خود شدند.

اما آنها اتفاقات عجیب و غریبی برای آنها افتاد.

موضوعات مرتبط: بااندکی تامل
برچسب‌ها: بااندکی تامل
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 6 / 7 / 1399

داستان ابوعلی سینا و باسن دختر لگن شکسته را در بخش داستان های کوتاه مجله مراحم بخوانید.

داستان ابوعلی سینا و باسن دختر لگن شکسته

ابوعلی سینا یکی از پزشکان بزرگ ایرنی بود که آوازه جهانی داشت و در زمان خود بیماری هایی را درمان میکرد که سالهای لاعلاج بود و قربانی های زیادی را میگرفت.

این پزشک نامدار ایرانی با داروهای گیاهی بسیاری از بیماری ها را درمان میکرد و با دستورالعمل هایی که هنوز هم در دنیای پزشکی مورد استفاده قرار میگیرد به معالجه بیماران میپرداخت.

داستان زیر یکی از اقداماتی است که برای درمان یک بیمار انجام داده که هوش و ذکاوت او را نشان میدهد.

 

موضوعات مرتبط: بااندکی تامل
برچسب‌ها: بااندکی تامل
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 6 / 7 / 1399

 

سید و زن بدکاره,ماجرای زن فاحشه کنار خیابان و آقا سید

ماجرای زن فاحشه کنار خیابان و آقا سید

 

ایام محرم بود مساجد همه شلوغ بود و مردم به عزاداری میپرداختند و تازه روز عاشورا تمام شده بود.

 

آقاسید مهدی بعد از روضه خوانی از منبر پایین آمد و چند تا بچه بسیجی به استقبالش امدند و او را همراهی کردند.

 

حاج شمس الدین بانی مجلس، پولی درون پاکت گذاشت و به طرف آقا سید رفت و او را تا جلوی درب مسجد رساند و پاکت را در جیب آقا سید گذاشت و گفت: آقا سید مبلغ ناقابلی است اَجرت با اباعبدالله الحسین…ماجرای زن فاحشه

 

آقا سید گفت دستت درد نکنه حاجی

 

سید هم طبق معمول پاکت را باز نکرد چون خیلی وقت بود حساب و کتاب را گذاشته بود بر عهده آن بالاسری.

 

حاج شمس الدین بلند صدا زد: حاج مرشد بیا آقا سید رو تا منزل همراهی کن

 

حاج مرشد یک پیرمرد لاغر اندام و کوتاه قد بود که سرایداری مسجد را میکرد و با آقا سید راهی منزل شد.

 

هر دو راهی شده بودند تا اینکه رسیدند به لاله زار و یک زن جوان را دیدند که زیر تیر چراغ برق ایستاده بود.

 

زنی جوان که مانتویی خیلی کوتاه پوشیده بود البته مانتو بود بلوز بود و یک جوراب شلواری نازک هم پوشیده بود و لب هایش از سرخی برق میزد.ماجرای زن فاحشه

 

آقا سید به حاج مرشد گفت: حاج مرشد

 

+ جانم آقا سید

 

–  آنجا را میبینی؟ آن خانمه

حاجی که انگار تازه حواسش جمع آن طرف خیابان شده بود، زود سرش را انداخت پایین.

 

استغفرالله ربی و اتوب‌الیه…

 

سید انگار فکرش جای دیگری است…

 

+حاجی، برو صدایش کن بیاید اینجا.

 

حاج مرشد انگار که درست نشنیده باشد، تند به سیدمهدی نگاه می‌کند:

 

–  حاج آقا، یعنی قباحت نداره؟! من پیرمرد و شمای سید اولاد پیغمبر! این وقت شب… یکی ببیند نمی‌گوید اینها با این فاحشه چه کار دارند؟ سبحان الله…

 

سید مکثی کرد و گفت:

 

بزرگواری کنید و ایشون رو صدا کنید. به ما نمی‌خورد مشتری باشیم؟!

 

حاج مرشد، بالاخره با اکراه راضی می‌شود. اینبار، او مضطرب این طرف و آن طرف را نگاه می‌کند و سمت زن می‌رود.

 

زن که انگار تازه حواسش جمع آنها شده، کمی خودش را جمع و جور می‌کند.

 

به قیافه‌شان که نمی‌خورد مشتری باشند! حاج مرشد، کماکان زیرلب استفرالله می‌گوید.

 

– خانم! بروید آنجا! پیش آن آقاسید. باهاتان کاری دارند.

 

زن، با تردید، راه می‌افتد.

 

حاج مرشد، همانجا می‌ایستد. می‌ترسد از مشایعت آن زن!…

 

زن چیزی نمی‌گوید. سکوت کرده. مشتری اگر مشتری باشد، خودش…

 

دخترم! این وقت شب، ایستاده‌اید کنار خیابان که چه بشود؟

 

شاید زن، کمی فهمیده باشد! کلماتش قدری هوای درد دل دارد، همچون چشم‌هایش که قدری هوای باران:

 

حاج آقا! به خدا مجبورم! احتیاج دارم…

 

سید؛ ولی مشتری بود!

 

پاکت را بیرون می‌آورد و سمت زن می‌گیرد:

 

این، مال صاحب اصلی محفل است! من هم نشمرده‌ام. مال امام حسین(ع) است…

 

تا وقتی که تمام نشده، کنار خیابان نایست!…

 

سید به حاجی ملحق می‌شود و دور…

 

انگار باران چشم‌های زن، تمامی ندارد…

 

*چندسال بعد…نمی‌دانم چندسال… حرم صاحب اصلی محفل!

 

سید، دست به سینه از رواق خارج می‌شود. زیر لب همینجور سلام می‌دهد و دور می‌شود. به در صحن که می‌رسد،

 

نگاهش به نگاه مرد گره می‌خورد و زنی به شدت محجوب که کنارش ایستاده.

 

مرد که انگار مدت مدیدی است سید را می‌پاییده،نزدیک می‌آید و عرض ادبی.

 

زن بنده می‌خواهد سلامی عرض کند.

 

مرد که دورتر می‌ایستد، زن نزدیک می‌آید و کمی نقاب از صورتش بر می‌گیرد

 

که سید صدایش را بهتر بشنود. صدا، همان صدای خیابان لاله زار است و همان بغض:

 

آقا سید! من را نشناختید؟ یادتان می‌آید که یکبار، برای همیشه دکان مرا تعطیل کردید؟ همان پاکت…

 

آقا سید! من دیگر… خوب شده‌ام!

 

این بار، نوبت باران چشمان سید است…

 

سید مهدی قوام,سید و زن بدکاره,ماجرای زن فاحشه کنار خیابان و آقا سید

 

سید مهدی قوام ـ از روحانی های اخلاقی دهه ۴۰ تهران ـ یکی تعریف می‌کرد: روزی که پیکر سید مهدی قوام را آوردند

 

قم که دفن کنند،

 

به اندازه‌ی دو تا صحن بزرگ حرم حضرت معصومه کلاه شاپویی و لنگ به دست آمده بودند و صحن را پر کرده بودند.

 

زار زار گریه می‌کردند و سرشان را می‌کوبیدند به تابوت…

 

 

منبع: خبرگزاری فارس

 

موضوعات مرتبط: بااندکی تامل
برچسب‌ها: بااندکی تامل
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی