شده بود یک علامت سؤال بزرگ توی ذهنم! به زیرکیاش فکر میکردم گاه و گاه هم به این زیرکی شک میکردم! این همه راه او را از مدینه کشانده بود به طوس که چه؟ تحمیل ولایتعهدی چه معنایی داشته باشد وقتی عامه مردم میدانند که امویها و عباسیها، به حق بر مسند خلافت ننشستهاند! یعنی میخواهد امر خلافت را واقعاً به جایگاه اصلی خودش باز گرداند؟! ... اصلاً میشود که این کار را بکند؟! این کار یعنی دست کشیدن این خاندان از دنیا و مافیهایش! عقل من که چنین چیزی را نمیپذیرد ... نشستهام لا به لای این همه کتاب، میخواهم سر نخ این ماجرا را پیدا کنم و از شرّ این علامت سؤال بزرگ توی سرم رها شوم! ورق میزنم و ورق؛ میخوانم و میخوانم ... علامت سؤال بزرگ توی ذهنم کوچک و کوچکتر میشود ... قلم و کاغذم را بر میدارم و مینویسم؛ میخواهم همیشه داشته با شمش ... 1. میخواست از خطر شخصیت بی همتایی همچون امام علی بن موسیالرضا(علیهالسلام) که خطش در خاور و باختر خوانده میشد و به اعتراف خود مأمون، قابل اعتمادترین مردم نزد خاص و عام بود، ایمن شود.2. میخواست امام رضا(علیهالسلام) را تحت نظر شدید بگیرد و از نزدیک، از امام مراقبت کند تا راه نابودی او را به روشهای ویژه خود هموار سازد.اهداف شیطانی مأمون چه بود ؟
3. میخواست امام(علیهالسلام) را نزدیک خود نگاه دارد تا بتواند او را از زندگی اجتماعی منزوی سازد و رابطه او با مردم را بگسلد.
4. میخواست از عاطفه و محبت مردم نسبت به اهل بیت(علیهم السلام) که پس از جنگ میان او و برادرش بیشتر شده بود، بهره بجوید و به نفع خود و مصالح حکومت عباسی به کار بگیرد. 5. میخواست پایههای حکومت خود را با داشتن شخصیتی که همگان با رضایتمندی به او مینگرند و تسلیم وی هستند، تقویت کند. 6. میخواست انقلابهای مکرر علویان و خشم آنان از حکومت عباسی را بخواباند. 7. میخواست موافقت و توجه علویان نسبت به حکومت خویش را در بالاترین سطح مشروعیت، به دست بیاورد. 8. میخواست در سایه ولایتعهدی امام رضا(علیهالسلام)، ادعا کند که هدفی جز خیر و صلاح امت اسلام و مصلحت مسلمین در سر نداشته و در راه حق و عدالت گام برداشته است.(1) و حالا فکر میکنم با همه ادعای زیرکیای که داشت، چقدر خام بود! یادش رفته بود ... وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللّهُ وَ اللّهُ خَیْرُ الْماکِرینَ(2) ... پی نوشت ها: 1. عاملی، جعفر مرتضی، زندگانی سیاسی امام رضا(علیهالسلام)، صص183 ـ 242. 2. آل عمران: 54.