در محضر آيت الله محمّدعلى گرامى
قطعا آمادگى مردم دخيل است. بايد پيش از هر چيز يك پذيرش عمومى مهيا باشد. عدالت آن بزرگوار، چيزى نيست كه حتى گروههايى از خواص مردم تحمل آن را داشته باشند. اين ماجرا در تاريخ تكرار شده است. در زمان حكومت حضرت على (ع) بسيارى از نزديكان امام از عدالت آن حضرت به سمت معاويه فرارى شدند. در روايت است كه وقتى حضرت ظهور مى كند، خداوند دست ايشان را بر سر مردم مى گذارد و عقول آنها را به كمال مى رساند.
موعود: نقش مردم در ايجاد زمينه غيبت حضرت ولى عصر (ع) چگونه است؟ به بيان ديگر آيا عدم حضور امام ميان مردم، معلول عدم آمادگى و شايستگى مردم است يا ريشه در مشيت الهى دارد؟
آيت الله گرامى: قطعا آمادگى مردم دخيل است. بايد پيش از هر چيز يك پذيرش عمومى مهيا باشد. عدالت آن بزرگوار، چيزى نيست كه حتى گروههايى از خواص مردم تحمل آن را داشته باشند. اين ماجرا در تاريخ تكرار شده است. در زمان حكومت حضرت على (ع) بسيارى از نزديكان امام از عدالت آن حضرت به سمت معاويه فرارى شدند. در روايت است كه وقتى حضرت ظهور مى كند، خداوند دست ايشان را بر سر مردم مى گذارد و عقول آنها را به كمال مى رساند.
«اذا قام قائمنا وضع الله يده على روس العباد و جمع بها عقولهم و كملت به احلامهم» 1
معلوم مى شود كه پيش از ظهور، انديشه ها نارس و ناقص بوده اند.
اين نارسايى در عقول برمى گردد به درك مردم از خدا، از هستى، از عدالت و خيلى چيزهاى ديگر. معناى ديگرى هم براى اين حديث مى توان در نظر گرفت و آن اينكه كه هنگام تولد حضرت و زمان شهادت پدر گرامى شان، امام حسن عسكرى (ع)، زمانه به هيچ روى آمادگى پذيرش حضرت قائم (ع) را نداشت، هم مردم و هم حكومت صلاحيت درك امام را نداشتند. شايد به خاطر همين بود كه بردن اسم حضرت ممنوع بود، براى اينكه اصلا كسى از حاكمان نفهمد كه چنين شخصيتى ميان شيعيان وجود دارد. اما اگر دليل عدم ذكر نام ايشان از باب حرمت نهادن به وجود مقدسش باشد، شامل همه مردم از همان ابتدا تا حال مى شود. ممكن است كسى بگويد اگر چنين دليلى دارد، پس چرا ذكر نام پيامبر (ص) جايز است؛ چون احترام ايشان نيز از واجبات است؟ اين برمى گردد به حكومت حضرت مهدى (ع). حكومت حضرتش، غير از حكومت پيامبر (ص) است. اين يك حكومت ديگرى است كه به لحاظ شرايط زمانى خاص است.
به هر حال يكى از دلايل عدم جواز ذكر نام حضرت همان تقيه است. حكومت كه مخالف بود؛ مردم هم همه شيعه نبودند، شيعه ها هم گرفتار اختلافات سختى شده بودند. گروههاى بسيارى در ميان شيعيان بودند كه عقايد انحرافى پيدا كرده بودند و فرقه محسوب مى شدند. بسيارى از اين انشعابات از امام هفتم به بعد بود. اينكه در ميان ما رسم است كه پس از سلام به سيدالشهداء (ع) به امام رضا (ع) و بعد از آن به امام زمان (ع) سلام مى كنند، علتش همان اختلافاتى است كه در مورد آنها پديد آمد و ما مى خواهيم با چنين سلامهايى در واقع خطمشى عقيدتى- سياسى خودمان را ترسيم كنيم؛ يعنى در عين تولى به آن بزرگواران، از مخالفان آنان تبرى مى كنيم و اعلام برائتى است از كسانى كه در امامت اين سه بزرگوار ترديد دارند.
منتها بعدها اوضاع قدرى بهتر شد، بخصوص با تشكيل حكومتهاى شيعى مثل «آل بويه» و «صفويه»، تشيع پر و بال گرفت و بيش از پيش اظهار وجود كرد. اين حكومتها نقش مؤثرى در گستردگى و استحكام تشيع در ايران و در دنيا داشتند. البته اينها همه در حد اهتمام به ظواهر بود. چون اگر واقعا به احكام اسلام رعايت وعمل شود، خيلى ها بريده مى شوند. شما ببينيد در ميان احكام اسلامى، دستوراتى است كه واقعا عمل به آنها در حال حاضر سخت است، يعنى براى ما كه تا حالا تن به آنها نداده ايم سخت است. مثلا اينكه اگر كسى از سوراخ ديوار به درون خانه اى نگاه كند، صاحبخانه حق دارد چشم او را كور كند، درحال حاضر چقدر قابل پذيرش و عمل است. همانها كه مى گويند ما درد دين داريم، تا چه اندازه آمادگى عمل به اين احكام را دارند. آن وقت مى آييم و مى گوييم كه خير، اين احكام طور ديگرى هستند و بايد آنها را با زمانه وفق داد. آيا تكاليف ما اين است؟ تفسير ديگرى دارند؟ يا ما از واقعيتهاى دين خيلى فاصله گرفته ايم؟ مثلا هنوز كسانى هستند كه باور ندارند جمع ثروت (فى حد ذاته) منعى ندارد، اينها ممكن است با تمسك به آياتى مانند «... كَيْ لا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِياءِ مِنْكُمْ» 2 و يا آيه «وَ الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا يُنْفِقُونَها فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ» 3 (آيه كنز) بخواهند خط و مشى ديگرى در جامعه ترسيم كنند. اما حقيقت دين چيز ديگرى است و ما مى خواهيم همه اين حقايق را با حال و هواى خودمان مطابق كنيم.
در روايتى كه هم نعمانى در كتاب «الغيبة» و هم شيخ صدوق در «اكمال الدين» آن را نقل كرده اند آمده است كه: «خداوند پيش از ظهور حكومت را ميان گروههاى مختلف مى گرداند تا كسى مدعى نشود كه اگر حكومت و دولت دست ما بود بهتر عمل مى كرديم». 4 بنابر مفاد حديث ديگرى «هر قدر كه امر نزديك شود، تقيه سخت و شديدتر مى شود»؛ «كلما قرب هذاالامر اشتدت التقيه»، حالا اين امر، ظهور است يا تولد حضرت، اختلاف است.
من پيش از اينها يك روايتى در ذهنم بود كه هر چه مى گردم ماخذ آن را پيدا نمى كنم. روايت اين است: «سياتى على الناس زمان لا يستطيع احد ان يقول ربى الله»
زمانى بر مردم خواهد رسيد كه كسى نتواند بگويد پروردگار من خداست. مضمون اين روايت آن نيست كه وقتى خواهد آمد كه كسى ياراى استقامت در مسيرالله را ندارد، چون اين «سياتى» نمى خواهد، الان هم كمابيش اين طور است. «زمانى خواهد آمد» يعنى وضعيت خاصى است كه در برهه هايى از زمان مصداق دارد.
راجع به اينكه فساد و جور زمين را چنان مى گيرد كه از عدالت خبرى نخواهد بود، روايت متواترى از سوى شيعه نقل شده است و گروهى از محدثان اهل تسنن هم در كتابهاى خود نوشته اند؛ منظورم همان حديث معروف است كه مى گويد: «فيملاءالارض به قسطا و عدلا كما ملئت جورا و ظلما» 5 زمانى كه دنيا سرشار از ظلم و جور مى شود، خداوند به نيرو و وجود مقدس مهدى (ع) ورق را برمى گرداند. معلوم مى شود كه در آن زمان ارتباط مردم با دين و خدا سست شده است و كسى آشكارا دعوى ديانت نمى كند. آنجا هم كه فرمود: «لايستطيع احد ان يقول ربى الله» نه اينكه كسى در خانه خود چنين جراتى ندارد، خير، يعنى كسى آشكارا و در حضور همگان چنين سخنى بر زبان نمى آورد.
موعود: در اول صحبتهايتان فرموديد خداوند به هنگام ظهور دست حضرت را بر سر مردم مى گذارد و بدين وسيله عقلهاى آنها كامل مى شود، اين به چه معناست؟
آيت الله گرامى: اين دست ممكن است، دست قدرت باشد. يعنى امام به مردم رشد فكرى مى دهد و آنها را براى ظهور آماده مى كند و ممكن است، خداوند شرايط اجتماعى را طورى كند كه مردم خودشان بتدريج رشد فكرى پيدا كنند.
موعود: اگر اين طور باشد، پس هميشه براى ظهور وقت مناسبى است، چون خداوند مى تواند هر وقت كه بخواهد مردم را آماده كند.
آيت الله گرامى: خير. اين طور نيست. عنايت در عالم طبيعت مجراى طبيعى دارد. ارزش اين كار به اين است كه مردم خودشان آماده بشوند. يعنى بعد از ديدن انواع و اقسام حكومتها و ياس از همه مدعيان عدالت، چشم به ايشان بدوزند. خداوند كه نمى خواهد معجزه كند. اگر بنا بر معجزه باشد، شكل قضايا خيلى فرق مى كند. مردم بايد بفهمند و آن چنان انتظار ظهور را بكشند كه عاشق به انتظار معشوق مى نشيند، والا انقلاب نخواهد بود فقط يك قدرت نمايى از سوى خداوند است.
موعود: در دو قرن و نيمى كه امامت شيعه در ميان مردم حضور داشت، نحوه ارتباط مردم با ايشان و چگونگى حضور امام در جامعه خيلى متفاوت است. يعنى ارتباط بتدريج كم و كمتر مى شود. تا آنجا كه «مسعودى» نقل مى كند: حضرت هادى (ع) حتى با خواص يارانشان از «وراى حجاب» سخن مى گفتند. 6 آيا اين بدان معناست كه هر چه جلوتر مى آييم سزاوارى مردم براى درك حضور و ملاقات با امام زمان خود كمتر مى شده است؟
آيت الله گرامى: تاريخ ما از اين جهت فراز و نشيبهاى شگفت انگيزى دارد. مثلا در سالهايى كه حضرت زين العابدين (ع)، امام بودند، شمار شيعيان خيلى اندك بود، به طورى كه مى توان آنهارا شمرد. به همين خاطر امام سعى مى فرمودند خودشان بيرون بيايند، چون اصلا كسى سراغ ايشان نمى رفت. امام اين وضعيت اسفبار را با حضور خود در ميان مردم جبران مى كردند. اينكه نوشته اند امام سجاد (ع) روزى از بازار عبور مى كردند، ديدند كه قصابى سر گوسفندى را مى برد؛ از او پرسيدند آيا به او آب داده بودى يا نه؟ و يا ديگر حكايتهاى كه از آن حضرت نقل شده است همه به خاطر اين بوده كه با گفتگو و حضور فعال در كوچه و بازار مردم را متوجه غفلت خودشان كنند. امام مى خواست از طريق يادآورى ماجراى كربلا، مردم را بيدار كنند و بيشتر از اين هم در آن زمان ممكن نبود. يك وقتهايى هم دعايى را به كسى تعليم مى دادند تا با زبان دعا معارف شيعى را زنده نگهدارند.
فقط در دوران امامت حضرت امام محمد باقر و امام صادق (ع) قدرى گشايش بود. آن هم نه در همه سالهاى حيات آن بزرگواران چون همه شنيده ايم كه كسى مى خواست در مورد مسأله اى كه برايش پيش آمده بود از امام استفسار كند، هر چه كرد نتوانست به امام صادق (ع) دست پيدا كند. آخر مجبور شد در هيات خيارفروش به خانه امام بيايد و مشكل خود را با آن حضرت در ميان بگذارد.
غيبت براى همه امامان ما بوده است، به اين معنا كه آن بزرگواران همه در حصر و حبس بودند. بعضى كمتر، بعضى بيشتر. حتى امام رضا (ع) كه بظاهر از همه آزادتر بودند، خيلى تقيه مى كردند. وقتى به آن حضرت گفتند گروهى از شيعيان شما از قم آمده اند براى زيارت و ملاقات با شما، امام آنها را دو ماه منتظر نگاهداشت. بعد كه خيلى برايشان پيغام دادند كه شيعيان شما منتظرند. امام فرمود: اين قدر نگوييد شيعه، شيعه؛ «انما الشيعة من شايع عليا»؛ شيعه، پيرو على (ع) است. در واقع امام مى خواست تحزب را بشكند و از ايجاد اين تصور كه شيعيان به عنوان يك حزب مشغول فعاليت هستند، جلوگيرى كند. چرا كه در غير اين صورت گرفتار اذيت و آزار مامون مى شدند.
در زمان امام جواد، امام هادى و امام عسكرى: كه همگى در زمان خود به ابن الرضا مشهور بودند اوضاع خيلى بدتر شد. اينها همه همان غيبت است.
وقتى هم كه ماه مهدى (ع) به برج امامت رسيد، امام با غيبت صغرا زمينه را براى غيبت طولانى خود آماده كردند. اين غيبتهاى پى در پى به علت بى ظرفيتى و نالايقى مردم بود.
موعود: اگر بپذيريم كه حضور و غيبت امام (ع) در جامعه رابطه مستقيم با شايستگى هاى مردم دارد، براى آماده سازى و ايجاد زمينه مساعد جهت ظهور حضرت، چه بايد كرد؟
آيت الله گرامى: اين مسأله هم مثل هر مسأله ديگر نياز به دو نوع تمرين دارد: فكرى و عملى. تمرين عملى، با تبليغ عدالت اسلامى و شناساندن حقيقت دين صورت مى پذيرد. اين تصور غلطى است كه بعضى فكر كرده اند آمادگى براى ظهور يعنى آوردن چند سلاح گرم و سرد به خانه! تبليغ و آمادگى براى ظهور، آراسته شدن به عدالت و دادگسترى است. همه بايد اين نوع آمادگى را پيدا كنند؛ يعنى خودشان را به عدل و قسط بيارايند، از مردم عادى گرفته تا سران مملكت. اينكه مى بينيم امام راحل بعد از رحلت فقط يك خانه كوچك در قم داشتند، معلوم مى شود كه ايشان خودشان را براى ظهور آماده كرده بودند. سرباز امام زمان بودن، سنخيت مى خواهد؛ سنخيت و هماهنگى با امام در عدالت و گرنه تهيه سلاح كه از هر كسى ساخته است.
«سيد قطب» در كتاب «عدالت اجتماعى در اسلام» نقل مى كند كه كسى امام على (ع) را در يكى از مناطق ييلاقى كوفه ديد كه از سرما مى لرزد. بعد به امام گفت: چرا لباس پشمى نمى پوشيد؟ حضرت فرمود: ندارم. گفت: شما كه رئيس مملكت پهناور اسلامى هستيد و همه سرمايه هاى كشور در اختيار شماست. امام فرمود: در اختيار من هست ولى مال من نيست. امام در زمان ظهورشان از مردم توقع عدالت دارند. كسى فكر نكند كه امام مثلا فقط از مردم مى خواهد كه ميگسارى نكنند. اينكه كار مهمى نيست. امام از همه مى خواهند حلال و حرام را رعايت كنند، هر كسى به حق خود قانع باشد و ....
يكى از دوستان ما مى گفت كه كسى در حضور يكى از مراجع گفت: خدا كند كه امام زمان (ع) زودتر ظهور كند. آن مرجع بزرگوار گفت: آقا بيايند چه مى شود؟ گفت: وضع ما بهتر از اين مى شود. فرمودند: از كجا معلوم كه وضع تو بهتر مى شود. تو خيال مى كنى وقتى امام تشريف بياورند، تو را مى كنند مرجع و صاحب رساله و اعتبار؟ ممكن است به شما بگويند برو خيابانها را جارو كن!
به هر حال آنچه مسلم است اين است كه با تشريف فرمايى امام زمان (ع) هر كسى در مكان و جايگاه شايسته خود مى نشيند و اين براى خيلى ها سخت خواهد بود. به خاطر همين مهمترين فعاليت براى آماده سازى و ايجاد زمينه براى ظهور حضرتش، عادت دادن عوام و خواص به عدل است. چون مردمى كه به عدالت تن ندهند، تحمل حكومت مهدى (ع) بر آنها سخت خواهد بود.
مسلمانها يك بار امتحان خود را در زمان حكومت عدل على (ع)، پس داده اند. ما هنوز دقيقا نمى فهميم كه چرا على (ع) آهن گداخته را به دست عقيل نزديك كرد. حداقل من نمى فهم. عقيل واقعا نيازمند بود، حضرت مى توانست يك كارى براى او بكند، دست كم مى گفت: برادر! مرا ببخش، ندارم. چرا آهن گداخته را به رخ او كشيد؟ چون اينها را نمى فهميم مى افتيم به جان سند روايات؛ يك جورى روايت را انكار مى كنيم.
اميرالمؤمنين (ع) در عهدنامه مالك مى فرمايد: «مالك! خواص را دور خودت جمع نكن. عوام را بگير». 7
اينها فرازهايى از تاريخ ما هستند كه بايد آينده را با آنها روشن كرد. عادل بودن و به مردم درس عدالت دادن كار هركسى نيست. غير از مراتب علمى است كه هر كس با چند سال زحمت و مطالعه بدان دست بيابد. من از سالهايى كه خدمت امام مى رسيدم براى درس، خاطره اى دارم كه به نظر من خيلى غير عادى بود. خدا رحمت كند حضرت امام را، ايشان در مسجد اعظم قم درس فقه مى گفتند. گوشه مسجد چند تا طلبه هم با صداى بلند مباحثه مى كردند. شاگردان امام دائما به آنها تذكر مى دادند و گاهى هم اعتراض مى كردند. امام بر آشفت و گفت: «به آنها چه كار داريد؟ اگر آنها از ما زودتر آمده باشند، ما نمى توانيم مانع مباحثه آنها بشويم». اين براى ما غيرمعمول بود. چون يك طرف امام بود و طرف ديگر چند تا طلبه ساده و بى اسم و رسم. منظور اينكه بايد تمرين عملى داشت و تمرين عملى نزديك شدن به عدل است.
يكى از كسانى كه در اين مقام خيلى آمادگى زياد و وجود با بركتى داشت، مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائرى بود. ايشان خيلى موفق بود. من توفيق آن بزرگوار را در اخلاص و توسلش به اهل بيت (ع) مى دانم. مى گويند وقتى سامرا مشرف بودند، شبهاى تاسوعا و عاشورا خودش طلبه ها را جمع مى كرد، مى رفت ميان آنهاسينه مى زد، و مثل هر شيعه ساده و بى پيرايه اى عزادارى مى كرد. قم هم كه بودند شبيه همين كارها را داشتند. در مورد آقاى بروجردى من خودم يادم هست كه ايشان از مدرسه فيضيه، جلوى عزاداران به راه مى افتادند و از طرف دارالشفا مى آمدند داخل صحن آستانه. مرحوم حاج شيخ، شهريه طلبه هاى ايرانى را از طرف مرحوم ميرزاى شيرازى مى دادند. سرمايه زيادى بود. با اين وجود در همه اين مدت يك عبا براى خودشان نخريدند و هميشه با همان عباى پاره سر درس حاضر مى شدند. اين يعنى همان تمرين عملى كه عرض مى كردم.
اما تمرين فكرى، با خواندن زيارت نامه هايى مانند «جامعه كبيره» «دعاى ندبه» و «عهدنامه» است. نبايد ميان جملات زيارات، حرف ديگرى زد، تصنيف خواند و يا سخنرانى كرد. چون آن تمرين فكرى لازم را بر هم مى زند. سند اين دعاها محتواى آنهاست. اينها از باب «قضايا فياساتها معها» است، يعنى نيازى به سند ندارند.
آفتاب آمد دليل آفتاب گر دليلت بايد از وى رو متاب انتظار فرج يك تمرين فكرى است. اگر نگوييم متواتر، دست كم مستفيض است كه «افضل اعمال امتى، انتظار الفرج من الله عزوجل.» 8 در روايت ديگرى كه اهل سنت هم نقل كرده اند، مسلمانان صدر اسلام وقتى مى خواستند از هم جدا بشوند، سوره «والعصر» را مى خواندند. الان ما در چنين وقتى به يكديگر مى گوييم خداحافظ، بعضى مى گويند «يا على». ممكن است گروهى بگويند: «به اميد ديدار» و ... اما در زمان رسول الله مردم سوره والعصر را براى هم مى خواندند؛
«وَ الْعَصْرِ. إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِي خُسْرٍ. إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ».
يعنى الان كه از هم جدا مى شويم يادمان باشد كه مشكلات بسيار است، ما بايد همديگر را به صبر و عمل صالح سفارش كنيم، بى صبر و استقامت راه به جايى نخواهيم برد. انتظار فرج، بايد شعار شيعه باشد. يعنى همواره همديگر را به انتظار و يادآورى فرج و ظهور امام دعوت كنيم.
چرا پيشينيان ما روزهاى جمعه با اسب و سلاح از شهر خارج مى شدند. اين يك كار نمادين و تمثيلى بود. براى اينكه يادشان نرود كه فرج و ظهورى در راه است. حرمت نهادن به مراجع، همين فلسفه را دارد. ما به اين بزرگان احترام مى گذاريم، تكريم مى كنيم چون امام اينها را نواب خود خوانده است. حضرت مهدى (ع) خودشان فرموده اند كه در حوادث به اينها مراجعه كنيد. احترام به اين نايبان، زمينه اى است براى گردن نهادن در برابر حكومت مهدى (ع). بايد از همين جاها شروع كرد. اينها همان تمرينهاى فكرى و عملى است كه مى گفتم.
موعود: تحليل شما از 313 نفرى كه در ركاب امام هستند چيست؟
آيت الله گرامى: ممكن است منظور از اين 313 نفر، سران باشند، نه همه ياران حضرت، خود ظهور همراه با اعجازهايى است. نه اينكه همه وسايل از غيب آماده مى شود. اما ظهور حضرت با عجايب و غرايبى توام خواهدبود. غير از ظهور خيلى چيزهاى ديگر كه مربوط به ايشان مى شود، معجزه است. خود تولد حضرت همين طور بود. در كتاب «الكامل» ابن اثير و «تاريخ عرب و روم» به قلم فضليوف روسى كه دكتر شعيره ترجمه كرده، آمده است كه در سالهاى 244 تا 248 ق جنگهايى بين سپاه اسلام و روم شرقى (بيزانس) در گرفت. در آن سالها امام عسكرى (ع) شانزده ساله بودند. امام هادى (ع) ايشان را به خواهرشان، حكيمه خاتون، سپردند. امام زمان (روحى فداه) سال 255 تولد يافتند. اين تاريخها كاملا با هم همخوانى دارند. هانرى كربن هم در كتاب «امام المنتظر» اينها را مى گويد، و از مادر حضرت «نرگس خاتون» به شاهزاده رومى ياد مى كند، بعد هم همه قصه را همان طور كه همه شنيده ايم مى گويد. ببينيد اينها قابل پيش بينى و تحليل نيست. يك تقديرى در كار است كه يك خانم از بيزانس بيايد عربستان، آنجا با يكى از فرزندان رسول خدا (ع) ازدواج بكند و ... تقدير چه بوده و چرا اين طور شده است؟ ما نمى دانيم. منظورم اين است كه حيات، غيبت و ظهور حضرت همه اش غير عادى است و اين ذخيره الهى كاملا از طرف خداوند اداره مى شوند.
يكى از مراجع معاصر در سال 1343 يا 1344 به بنده فرمودند: امام به زودى ظهور مى كنند. من عرض كردم: ولى بسيارى از علايم هنوز ديده نشده است. ايشان فرمودند: همه اين علايم ممكن است ظرف دو سه ماه ظاهر شوند. يعنى اين امكان و احتمال است كه به طور جهشى همه علايم تحقق بيابد و يا ممكن است همان روال طبيعى و تدريجى خود را طى كند. به هر حال انسان كاملى كه زندگى، تولد و همه آنچه به ايشان مربوط است با اعجاز و خرق عادت توام بوده، ظهورشان نيز ممكن است به همين منوال باشد.
موعود: در روايات علايم بسيارى براى ظهور ذكر شده، اما تطبيق آنها هميشه مسأله است. ما بسيارى از اتفاقات زمان خودمان را به علامت ظهور تفسير مى كنيم. اما بايد ابتدا يك معيار و دستگاه معرفتى براى اين تطبيق ها به وجود آورد.
آيت الله گرامى: در تطبيق علايم بايد خيلى وسواس داشت. تعيين مصداق قطعى براى علايم كار آسانى نيست. خيلى از اين تعيين مصداقها، همراه با گرايشهاى فكرى، سياسى است. همين روايت «رجل من اهل قم يدعواالناس الى الحق ...» 9 را تا به حال بر بسيارى از بزرگان تطبيق كرده اند. يك وقتى مى گفتند منظور نواب صفوى است. گاهى با آقاى بروجردى تطبيق مى كردند و اخيرا هم آن را مرحوم امام تطبيق كرده اند. نمى توان در تعيين مصداق قاطعانه سخن گفت.
كسروى در كتاب خود كه درباره مشروطه است مى گويد: در تهران طرفداران استبداد و مشروطه خواهان ميتينگهايى داشتند و هر كدام در آن گردهمايى ها از روايات و آيات براى استحكام و تبليغ خود استفاده مى كردند.
موعود: از وظايف شيعيان در عصر غيبت بگوييد.
آيت الله گرامى: مهمترين وظيفه همان عمل به فرموده امام (ع) است: «و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فيها الى رواة احاديثنا فانهم حجتى عليكم و انا حجة الله عليهم» 10
در هر مسأله اى بايد رفت سراغ مراجع. احترام به آنان، احترام به ولى عصر (ع) است.
امام در مكاتبه اى كه با «اسحاق بن يعقوب» دارند، مى فرمايند: در «حوادث واقعه» به ايشان (مراجع و روات احاديث) مراجعه كنيد. بعضى گفته اند، مراد امام از حوادث واقعه، روابط سياسى است. حوادث سياسى، جزيى از مسايل دينى ماست. اگر منظور از سياست، اداره كشور به نحو شرعى و دينى است، اين سياست، عين ديانت است، سياستى كه ما آن را نفى مى كنيم، دغل بازيهاى سياستمداران بى دين است.
بنابراين اساسى ترين وظيفه مسلمانان در عصر غيبت، ايجاد پيوند و ارتباط با نايبان حضرت است. حتى تكريم و احترام اين بزرگان، موجب بخشودگى گناهان مى شود. چون احترام به پيامبر (ص) و اهل بيت (ع) چنين ارمغانى دارد. در سوره حجرات مى خوانيم:
«إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِيمٌ» 11
كسانى كه پيش پيامبر خدا صدايشان را فرو مى كشند، همان كسانى هستند كه خدا دلهايشان را براى پرهيزگارى امتحان كرده است آنان را آمرزش و پاداشى بزرگ است.
اين آيه در مورد احترام به پيغمبر (ص) است. احترام به مراجع هم به نوعى احترام و حرمت نهادن به پيامبر (ص) است. هر قدر كه مراجعه به ايشان بيشتر باشد، در واقع امام زمان (ع) مركزيت و محوريت بيشترى در جامعه پيدا مى كنند.
يك وظيفه مهم ديگر ما، ذكر دائم تاريخ مربوط به حضرت است. اين وضعيت خوبى نيست كه مردم- حتى اهل علم- اطلاعات دقيق و گسترده اى راجع به ايشان ندارند. ما بايد حتى از نواب ايشان هم كاملا آگاه باشيم. اسمهايشان، سيره، تاريخشان و ... هر چيزى كه به نحوى با حضرت مربوط مى شود بايد مورد مطالعه و دقت قرار بگيرد. از علماى بزرگى كه با دعاى امام متولد شده اند، مانند شيخ صدوق تا وقايع مربوط به مسجد جمكران. مثلا اينكه چرا شبهاى چهارشنبه مردم به جمكران مى روند؟ اينها همه يك ريشه هايى دارد كه به انديشه مهدويت كمك مى كند. طريقه ارتباط با حضرت، افرادى كه به حضورشان شرفياب شدند و عنايت خاصه ايشان به برخى از بزرگان در گذشته و حال، همه بايد مورد توجه قرار گيرند.
موعود: اگر كسى مدعى ملاقات با حضرت ولى عصر (ع) شد، وظيفه ما در رابطه با او چيست؟ آيا اصلا ملاقات باحضرت در زمان غيبت ممكن است؟ اگر امكان دارد. شيعيان براى درك حضور ايشان چه بايد بكنند؟
آيت الله گرامى: مسأله ملاقات با حضرتشان مثل ماجراى احضار روح نيست كه برخى معتقد به حرمت آن باشند و بعضى هم مانند حضرت امام قدس سره آن را سحر بدانند. يعنى اين طور نيست كه بشود با ورد و كلمات مخصوص حضور ايشان را درك كرد. حضرت بر همه اشراف دارند. در يكى از دعاها مى خوانيم كه «بيمنه رزق الورى» 12 به يمن وجود ايشان است كه به موجودات روزى مى رسد. «وراء» يعنى همه آفريدگان، اختصاصى به موجودات طبيعت، مسلمانان و يا شيعيان ندارد «رزق» هم اعم از رزق مادى و معنوى است حتى جبرئيل هم روزى خوار ايشان است. و از بركت وجودايشان استفاده مى كند. بنابراين ملاقات با حضرت به عنوان يك «رزق معنوى» با عنايت و توجه ايشان صورت مى گيرد و صلحا، اوليا و وابستگان مى توانند ديده به ديدار ايشان بگشايند. هر كسى به اندازه شايستگى خود به نوعى ايشان را مى بيند. كسى ممكن است ايشان را ببيند اما نشناسد، كسى ديگر مى بيند و مى شناسد، بعضى ها هم نمى توانند با چشم سر ببينند، بايد چشمهايشان را روى هم بگذارند تا بتوانند، تمثال ايشان را نظاره كنند. بعضى ممكن است كه ايشان را ببينند، اما فقط حس مى كنند، كه اين شخص از اهل بيت است و نفهمند كه خود آقاست. گاهى افراد بسيار معمولى و ساده محضر امام را درك مى كنند. همه كم و بيش شنيده ايم كه چه كسانى به شرف ملاقات با امام زمان نايل شده اند. بعضى از اين ملاقات كنندگان، خيلى انسانهاى ساده و معمولى هستند.
من خودم در نوشته هاى مرحوم حاج عبدالحسين حائرى ديدم كه نوشته اند يك روز رفتم در مغازه عطارى بوى خوشى به مشامم خورد، خيلى بوى عجيبى بود. نگاهى به عطار كردم و پيش خودم گفتم كه اين بو نمى تواند طبيعى باشد. عطار به من اشاره كرد كه ساكت باش و بمان. وقتى همه مشتريها رفتند، به من گفت امروز آقا اينجا تشريف داشتند.
بايد لياقت حضور داشت، با ورد و الفاظ پى در پى نمى شود به چنين سعادتى نايل شد.
ديدن روى تو را ديده جان بين بايد وين كجامرتبه چشم جهان بين من است مى گويند اويس قرنى هرگز پيغمبر را نديد اما چهره حضرت را بخوبى توصيف مى كرد. اما روايتى كه مى گويد مدعيان ملاقات را تكذيب كنيد، به نظر مى رسد كه منظور ترتيب اثر ندادن است. نه اينكه دروغ است، نه، شما طورى عمل كنيد كه اگر دروغ بود، از عقيده شما سوء استفاده نشود، ما مى بينيم و مى دانيم كه خيلى ها از اين طريق دكان باز كردند و از مردم معتقد و علاقه مند به امام سوءاستفادهها كردند. اما:
تا نباشد راست كى باشد دروغ؟
آن دروغ از راست مى گيرد فروغ
ما هيچ وقت نمى توانيم منكر ارتباط كسانى مانند سيد بحرالعلوم با امام بشويم. روايت ناظر به اين معناست كه شما ترتيب اثر ندهيد؛ اگر راست باشد، فضيلتى است براى ملاقات كننده، و اگر دروغ باشد، وقتى شما اعتنا نكرده باشيد، مفسده اى به بار نمىآورد.
موعود: بنابراين براحتى نمى توان هر ادعايى را در اين رابطه پذيرفت. چون همانطور كه فرموديد ملاقات موقوف به لياقت است.
آيت الله گرامى: همين طور است. چنين ادعايى از كسى مانند شيخ مفيد و يا بحرالعلوم پذيرفته است. اما نبايد ساده لوحانه هر ادعايى را پذيرفت و گردن نهاد. ما مى دانيم كه آدمى مانند مثلا حاج شيخ عبدالكريم حائرى آدمى نبود كه بخواهد ريا كند يا دكان باز كند، اگر ايشان بگويد كه من امام را ملاقات كرده ام، چه دليلى براى انكار مى ماند.
مرحوم حاج آقا بزرگ حائرى از قول پدرشان (حاج شيخ) نقل مى كنند كه استاد ما مرحوم حاج سيد محمد فشاركى در قضيه تنباكو خيلى به مرحوم ميرزا فشار مى آوردند، يعنى از ايشان مى خواستند كه هر چه زودتر فتواى تحريم را اعلام كنند. يك بار هم با كمال احترام از ايشان مى خواهند كه جدا از ارتباط استاد و شاگرد، بتوانند حرفشان را بى پرده بزنند. بعد مى گويند: من فكر مى كنم شما از ناصرالدين شاه مى ترسيد كه اقدامى نمى كنيد. چون قضيه تنباكو مدتى طول كشيد. ظاهرا مرحوم ميرزا در فكر هماهنگى با همه علماى بلاد بودند، كه يك وقت كسى خلاف نظر ايشان اقدامى نكند و فتوا نشكند. مرحوم ميرزا به مرحوم فشاركى فرمودند: من از چيزى نمى ترسم. اما مى خواستم با نظر مبارك امام عمل كنم، به خاطر همين سه روز روزه گرفتم و امروز رفتم در سرداب سامرا و اين را آوردم. حالا معلوم نيست كه منظورشان اين بود كه فتوا به دستخط امام بوده، يا ايشان املا فرموده اند و ميرزا نوشته است.
اينگونه عوالم است كه طلبگى را مقدس و شيرين مى كند و گرنه درس و بحث كه ارزش اين حرفها را ندارد. بى ارتباط و توجه به مقام مقدس حضرت مهدى (ع) از اين همه درس و مباحثات، چيزى جز اتلاف عمر نصيب كسى نمى شود.
از قيل و قال مدرسه حالى دلم گرفت يك چند نيز خدمت معشوق و مى كنم
خداوند همه ما را در غيبت و ظهور مهدى (ع) لايق سربازى و فداكارى در راه اهداف مقدسشان بگرداند.
موعود: از حضور عالمانه و صبورانه شما در اين گفتگو كمال سپاس و امتنان را داريم.
آيت الله گرامى: براى شما و نشريه موعود آرزوى موفقيت مى كنم.
پىنوشتها:
______________________________
(1). كلينى، محمدبن يعقوب، الكافى، 1365، ج 1، ص 25، ح 21، دارالكتب الاسلامية، تهران، الصدوق، ابوجعفر محمدبن على بن الحسين، كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 675، دارالكتب الاسلامية، تهران، 1395 ق.
(2). سوره حشر، آيه 7
(3). سوره توبه، آيه 34
(4). متن روايت چنين است: «مايكون هذاالامرحتى لا يبقى صنف من الناس الا و قد ولوامن الناس، حتى لايقول قائل: انا لو ولينا لعدلنا، ثم يقوم القائم بالحق و العدل»، النعمانى، محمدبن ابراهيم، الغيبه، ص 274، ح 53، مكتبة الصدوق، تهران.
(5). الصدوق، ابوجعفرمحمدبن على بن الحسين، همان، ج 1، ص 257.
(6). ر. ك: المسعودى، على بن حسين، اثبات الوصية، چاپ سنگى، ص 262.
(7). ر. ك:، فيض الاسلام، سيدعلى نقى، ترجمه و شرح نهج البلاغه، نامه 53، ص 996.
(8). المجلسى، مولى محمدباقر، بحارالانوار، ج 52، ص 128، مؤسسه وفا، بيروت، 1403 ق.
(9). المجلسى، مولى محمدباقر، همان، ج 60، ص 216، متن كامل روايت چنين است:
«رجل من اهل قم يدعواالناس الى الحق، يجتمع معه قوم كزيرالحديد، لاتزلهم الرياح العواصف، و لايملون من الحرب، و لا بجبنون، و على الله يتوكلون، والعاقبة للمتقين.»
(10). المجلسى، مولى محمد باقر، همان، ج 53، ص 181.
(11). سوره حجرات، آيه 3.
(12). ر. ك: قمى، شيخ عباس، مفاتيح الجنان: دعاى عديله
نظرات شما عزیزان: