سید مرتضی در این باره می گوید: روایت کرده اند که سر امام حسین(علیه السلام) با جسد در کربلا دفن شد.82
ابن شهر آشوب(رحمه الله) بعد از نقل سخن فوق از سید مرتضی، از قول شیخ طوسی نقل کرده است که به همین سبب (ملحق کردن سر امام(علیه السلام) به بدن و دفن آن) زیارت اربعین (از جانب امامان(علیهم السلام)) توصیه شده است.83
ابن نمای حلی نیز نگاشته است : آن چه از اقوال بر آن می توان اعتماد کرد، آن است که بعد از آن که سر امام(در شهرها گردانده شد، به بدن بازگردانده شد و با جسد دفن شد.84
سید ابن طاووس نوشته است: اما سر حسین(علیه السلام)، روایت شده که سر برگردانده شد و در کربلا با جسد شریفش دفن شد و عمل اصحاب بر این معنا بوده است.85
مجلسی، یکی از وجه های استحباب زیارت امام حسین(علیه السلام) را در روز اربعین، الحاق سرهای مقدس را به اجساد توسط علی بن حسین(علیه السلام) بیان کرده است.86 وی در جای دیگر بعد از نقل اقوال دیگر در این باره می نویسد: مشهور بین علمای امامیه آن است که سر امام(علیه السلام)همراه بدن دفن شده است.87
برخی اندیشمندان اهل سنت نیز این قول را بیان کرده اند:
ابوریحان بیرونی (متوفای440 ق) در این باره می نویسد:
و فی العشرین ردّ رأس الحسین(علیه السلام) الی مجثمه حتی دفن مع جثّته...; در روز بیستم (صفر)، سرِ حسین(علیه السلام) به بدنش ملحق و با آن دفن گردید.88
قرطبی (متوفای 671 ق) می نویسد:
امامیه می گویند که سرِ حسین(علیه السلام) پس از چهل روز به کربلا بازگردانده و به بدن ملحق شد و این روز نزد آنان معروف است و زیارت در آن روز را زیارت اربعین می نامند.89
قزوینی نیز نگاشته است: روز اول ماه صفر، عید بنی امیه است، چون در آن روز، سر حسین(علیه السلام) را به دمشق وارد ساختند و در روز بیستم آن ماه، سر ایشان به بدن، باز گردانده شد.90
مناوی (متوفای 1031 ق) نوشته است: امامیه می گویند: پس از چهل روز از شهادت، سر به بدن بازگردانده شد و در کربلا دفن شد.91
قول دوم: در کنار قبر امیرالمؤمنین(علیه السلام);92
قول سوم: مسجد رقه در کنار فرات;
قول چهارم: بقیع نزد قبر مادرش فاطمه(علیها السلام);
قول پنجم: دمشق;
قول ششم: قاهره.93
بررسی و تأمل در این اقوال، این نتیجه را در بردارد که دیدگاه اول، یعنی الحاق سر به بدن، مشهور و مورد اعتماد و عمل علمای شیعه است، از این رو این قول قابل اعتنا و پذیرش است و بنا بر گزارش های تاریخی چنان که اشاره شد این الحاق در روز بیستم صفر سال 61 بوده است.
جمع بندی و نتیجه گیری
از مجموع آن چه گذشت شد روشن شد که اگرچه از نظر اخبار تاریخی و حدیثی، اثبات حضور اهل بیت(علیهم السلام) در روز اربعین بر سر مزار سیدالشهداء(علیه السلام) چندان آسان نیست، اما با توجه به قراین و شواهدی که برای حضور اهل بیت(علیهم السلام) در کربلا در بیستم صفر سال 61 بیان شد، پذیرفتنی است که اهل بیتِ امام حسین(علیه السلام) در این روز موفق به زیارت مزار سیدالشهدا(علیه السلام)شده اند.
1 دانشجوی دوره دکتری تاریخ.
2. برای آگاهی بیشتر در این باره، ر .ک: رضا تقوی دامغانی، اربعین در فرهنگ اسلامی، و نیز عبدالکریم پاک نیا، «اربعین در فرهنگ اهل بیت(علیهم السلام)»، نشریه مبلغان، ش 52، 1383 ش 21، ص 33.
3. شیخ مفید، المزار، ص 53; محمد بن حسن طوسی، مصباح المتهجد، ص 787 788; محمد بن فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ص 215; سید ابن طاووس، الاقبال بالاعمال الحسنة فیما یعمل مرة فی السنة، ج3، ص 100. (از این پس به اختصار، «الاقبال» نوشته می شود.) متن روایت چنین است: «علامة المؤمن خمس: صلاة الاحدی و الخمسین، و زیارة الاربعین، و التختم بالیمین، وتعفیر الجبین و الجهر ببسم الله الرحمن الرحیم; نشانة مؤمن، پنج چیز است: (خواندن) پنجاه و یک رکعت نماز (هفده رکعت واجب و سی و چهار رکعت مستحبی)، زیارت اربعین، انگشتر به دست راست کردن، پیشانی به خاک مالیدن و بلند خواندن بسم الله الرحمن الرحیم». درباره انگشتر به دست راست کردن باید گفت که این مسئله، سفارش ائمه معصومین(علیهم السلام)است که در واقع، نوعی مبارزه با سیره خلفای بنی امیه است، چرا که به گفته زمخشری نخستین کسی که انگشتر به دست چپ کردن را شعار خود قرار داد و بر خلاف سنت عمل کرد، معاویه بود. (علامه عبدالحسین امینی، الغدیر، ج 10، ص 210). هم چنین شیعه، بلند گفتن بسم الله الرحمن الرحیم را در نمازهایی که واجب است حمد و سوره آن بلند خوانده شود (صبح، مغرب و عشا)، واجب و در نمازهایی که واجب است حمد و سوره آن اخفاتی خوانده شود (ظهر و عصر)، مستحب می دانند و این امر نیز به دستور و سفارش ائمه(علیهم السلام) بوده است، زیرا چنان که فخر رازی گفته است اخفات در بسم الله را بنی امیه رواج دادند تا آثار علی(علیه السلام) را نابود کنند. (جهت آگاهی بیشتر درباره تفسیر این روایت، ر. ک: سید محمد علی قاضی طباطبائی، تحقیق درباره اول اربعین حضرت سیدالشهدا(علیه السلام)، ص390 به بعد).
4. شیخ طوسی، مصباح المتهجد، ص 788- 789; همو، تهذیب الاحکام، ج6، ص 113- 114; سید ابن طاووس، همان، ج3، ص 101- 103; مجلسی، بحار الانوار، ج 98، ص 331 -332.
5. شیخ مفید، مسارّ الشیعة (چاپ شده در جلد 7 مؤلفات شیخ مفید)، ص 46; شیخ طوسی، مصباح المتهجد، ص 787; رضی الدین علی بن یوسف مطهر حلی، العدد القویه، ص 219.
3 . جابر بن عبدالله بن عمرو بن حزام (حرام) بن ثعلبه انصاری از اصحاب برجسته رسول خدا(صلی الله علیه وآله)، امیرالمؤمنین(علیه السلام) و چهار امام بعدی بوده است و در جریان عقبه دوم که کودکی بیش نبود، همراه پدر در جمله هفتاد تنی بود که با رسول خدا(صلی الله علیه وآله)بیعت کرد و در بیعت رضوان (شجره) شرکت داشت. (ابوالقاسم سلیمان بن احمد طبرانی، المعجم الکبیر، ج2، ص 180 181) کشّی درباره او نوشته است: «جابر از پیشتازان گرد آمده اطراف وجود علی(علیه السلام) و جزء گروه هفتاد نفر (در پیمان عقبة دوم) و آخرین کس باقی مانده از اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و از پیروان اهل بیت(علیهم السلام) بود. وی در حالی که عمامة سیاه بر سر گذاشته بود، در مسجد می نشست و صدا می زد: یا باقر العلم! و تکیه زنان بر عصایش در کوچه های مدینه و مجالس آنان می گشت و می گفت : علی(علیه السلام) برترین بشر است، هر کس نپذیرد، کافر است. ای گروه انصار! فرزندانتان را بر محبت علی تمرین دهید، هریک از آنان این محبت را نپذیرفت، درباره نطفه اش از مادرش سؤال کنید. وی چون پیر شده بود، حجاج با او کاری نداشت.» (ابوجعفر محمد بن حسن طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج1، ص 38، ح 78 و ص 41، ح 87 و 88 و ص 44، ح 93 و ص 124 125، ح 195). آیت الله خویی(رحمه الله)درباره وی می نویسد: «جابر از یاران رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و از بهترین یاران امیرالمؤمنین(علیه السلام) و از جمله شرطه الخمیس بود. (معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواة، ج4، ص 330). کلینی با سند صحیح خود از امام باقر(علیه السلام)این سخن را درباره وی روایت کرده است که هیچ گاه جابر دروغ نگفته است (همان، ص334). گزارش های تاریخی درباره تعداد غزوه هایی که جابر شرکت داشته است، یکسان نیست. طبرانی معتقد است که وی در سیزده غزوه شرکت داشته است (همان، ج2، ص 182). شیخ طوسی(رحمه الله) گفته است که جابر در جنگ بدر و هجده غزوه دیگر، پیامبر(صلی الله علیه وآله) را همراهی نموده است. (رجال الطوسی، ص 31 32). به گفته ابن اثیر، جابر در هفده غزوه شرکت کرده است و به سبب منع پدرش، در جنگ بدر و اُحُد حضور نداشت. اما کلبی معتقد است که جابر در احد شرکت داشته گفته شده که وی در هیجده جنگ شرکت جسته و در جنگ صفین نیز علی را همراهی کرده است. (اسد الغابة، ج1، ص 257). در عظمت علمی جابر همین بس که ذهبی وی را فقیه و مفتی مدینه در زمان خود معرفی نموده است (شمس الدین ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص190). جابر از راویانی است که عده زیادی از وی نقل حدیث نموده اند. برخی، تعداد احادیث وی را تا 1540 حدیث نوشته اند. (ذهبی، همان، ج3، ص 194). جابر در سال 78 ق (رجال الطوسی، ص 32) در حالی که بیش از نود سال داشت، چشم از جهان فروبست.
7. عطیة بن سعد بن جنادة عوفی جدلی قیسی، یکی از تابعان و محدثان و مفسران بزرگ شیعه است که توفیق همراهی جابر را در زیارت قبر امام حسین(علیه السلام)داشته است و او را می توان به عنوان دومین زائر امام(علیه السلام) دانست. او از اهل کوفه بود و در زمان خلافت امیرالمؤمنین(علیه السلام) دیده به جهان گشود. مادرش کنیز رومی بوده است. درباره انتخاب نامش روایت شده است که وقتی عطیه متولد شد، پدرش از امیرالمؤمنین خواست که نامی برای فرزندش انتخاب کند. حضرت فرمود: «هذا عطیة الله; او هدیة خداوند است». از این رو نام او«عطیّه» گذاشته شد و حضرت صد درهم از بیت المال برای او مقرر کرده و به پدرش سعد داد. او در جریان قیام عبد الرحمن بن محمد بن اشعث بر ضد حجاج بن یوسف ثقفی همراه عبدالرحمن بود و پس از شکست سپاه ابن اشعث، به فارس گریخت. حجاج به محمد بن قاسم ثقفی حاکم فارس، نوشت که عطیه را فراخوان و به او تکلیف کن که علی را لعن کند. اگر او از لعن علی سرباز زد، چهارصد ضربه شلاقش زده و موی سر و ریشش را بتراش. عطیه چون حاضر به لعن علی(علیه السلام) نشد، ضربات شلاق و تحمل اهانت را در راه دوستی با امیرالمؤمنین(علیه السلام) به جان خرید. هنگامی که قتیبه، حاکم خراسان شد، عطیه نزد او رفت و تا هنگامی که عمر بن هبیره حاکم عراق شد، در خراسان اقامت داشت آن گاه طی نامه ای از ابن هبیره درخواست کرد تا به کوفه بازگردد. ابن هبیره با درخواست وی موافقت کرد و او در کوفه اقامت گزید تا آن که در سال 111ق بدرود حیات گفت. (محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج6، ص 304; محمد بن جریر طبری، المنتخب من ذیل المذیل، ج8، ص 128). عطیه تفسیر قرآنی دارد که در پنج جزء گرد آوری شده است. وی می گوید: من قرآن را سه بار با دید تفسیری و هفتاد بار با نگاه قرائتی، بر ابن عباس عرضه داشتم (شیخ عباس قمی، سفینة البحار، ج6، ص 296، ماده عطا).
8. عمادالدین ابوجعفر محمد بن ابی القاسم طبری، بشارة المصطفی، ص 125 126. خوارزمی نیز این جریان را با تفاوت هایی گزارش کرده است(ر.ک: ابوالمؤید موفق بن احمد مکی (اخطب خوارزم)، مقتل الحسین، ج2، ص 190 191). سید ابن طاووس نیز زیارت جابر را با تفصیلی دیگر به نقل از «عطا» آورده است: (ر.ک: مصباح الزائر، ص 286). به نظر می رسد مراد از عطا، همان عطیّه باشد، چنان که محدث نوری نیز این احتمال را داده است (میرزا حسین نوری طبرسی، چشم اندازی به تحریفات عاشورا (لؤلؤ و مرجان)، ص 236). محقق قاضی طباطبائی نیز بر این امر (یکی بودن عطیه با عطا)، دلیل آورده است (سید محمد علی قاضی طباطبائی، همان، ص 203 208).
نکته شایان توجه در این باره آن است که علامه سید محسن امین پیش از نقل خبر عطیه، می گوید که من این خبر را از کتاب بشارة المصطفی و غیر آن نقل می کنم و بعد از نقل خبر یاد شده، اضافاتی درباره ملاقات جابر با اهل بیت(علیهم السلام)و این که این حادثه در اربعین اتفاق افتاده، آورده است که در کتاب بشارة المصطفی موجود نیست (اعیان الشیعه، ج4، ص 47 و لواعج الأشجان، ص 240). این امر، حاکی از آن است که وی چنان که خود گفته آن اضافه را از کتابی غیر از کتاب طبری آورده است. در این میان، برخی محققان معاصر (قاضی طباطبائی، همان، ص 182 به بعد; جعفر سبحانی، شخصیت های اسلامی شیعه، ج2 ، ص 79) برای این که اثبات کنند این قسمت زیادی نیز از کتاب بشارة المصطفی است به توجیهاتی متوسل شده اند که قابل پذیرش نیست، از جمله آن که نسخة بشارة المصطفی ناقص به دست ما رسیده است و احتمال دارد که در نسخه کامل کتاب یاد شده این زیادی باشد، چنان که شیخ حرّ عاملی گفته است که این کتاب، هفده جزء دارد (امل الآمل، ج2، ص 234) ولی آن چه اکنون از کتاب طبری با تصحیح و تحقیق، چاپ شده، یازده جزء است. بنابراین، امکان دارد این حدیث تقطیع شده به دست ما رسیده باشد و آن قسمت اضافی که علامه امین آورده است، از نسخه ای کاملی بوده است که در دست رس وی بوده است.
احتمال دیگری که داده شده آن است که محدثان پیش از طبری، روایت را تقطیع کرده و طبری قسمت مربوط به ملاقات جابر را با اسرا نیاورده است. (قاضی طباطبائی، همان، ص 215 به بعد).
در پاسخ چنین توجیهاتی باید گفت که اولاً: در بسیاری از موارد، ناقص بودن نسخه کتابی کهن، به سبب از بین رفتن صفحات اول یا آخر آن هاست، نه آن که از وسط کتاب، صفحاتی از بین رفته باشد، آن هم ادامة یک خبر!، ثانیاً: علامه مجلسی (متوفای 1111 ق) که معاصر شیخ حر عاملی (متوفای 1104ق) بوده است و طبیعتاً در زمان وی نسخه بشارة المصطفی هفده جزء داشته، این خبر را بدون هیچ زیادی دیگری از بشارة المصطفی نقل کرده است که این امر خود قرینة واضحی است که خبر یاد شده در بشارة المصطفی کامل و بدون کاستی به دست ما رسیده است. بنابراین، علامه امین این قسمت اضافی را از غیر کتاب طبری آورده است که آن هم برای ما مجهول است و چه بسا ایشان قسمت یاد شده را از کتاب های معاصران خود گزارش کرده است. اما احتمال تقطیع توسط محدثان پیش از طبری، تنها یک احتمال است و قرینه و شاهدی بر این ادعا وجود ندارد.
9. اللهوف فی قتلی الطفوف، ص 114. این گزارش را ابن نمای حلی نیز به اختصار نقل کرده است: مثیرالاحزان، ص 86 .
10. الاقبال، ج3، ص 100.
11. محمد بن حبان بن احمد ابی حاتم تمیمی بستی، الثقات، ج2، ص 312 «ذیل مدخل : یزید بن معاویه».
12. الامالی، مجلس 31، ح 3، ص 230.
13. مقتل الحسین(علیه السلام) ،ج2، ص 68.
14. الاخبار الطوال، ص 260; الکامل فی التاریخ، تحقیق مکتب التراث، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1408ق، ج2، ص 576 و تذکرة الخواص، ص 260 و 263.
15. الاقبال، ج3، ص 89.
16. اللهوف، ص 99.
17. کتاب الفتوح، ج5، 127- 129; مقتل الحسین(علیه السلام)، ج2، ص 62.
18. الارشاد، ج2 ، ص 118; اعلام الوری، ج 1، ص 473 و مجلسی، بحار الانوار، ج45، ص 130.
19. ابوریحان محمد بن احمد بیرونی خوارزمی، آلاثار الباقیة عن القرون الخالیه، ص 331.
20. زکریا محمد بن محمود قزوینی، عجائب المخلوقات و غرائب الموجودات، ص 45.
21. مصباح کفعمی، ص 510.
22. عماد الدین حسن بن علی طبری، کامل بهائی، ج2، ص 293.
23. ابن اعثم، کتاب الفتوح، ج5، ص133.
24. الارشاد، ج2، ص 122 و إعلام الوری بأعلام الهدی، ج1، ص 475.
25. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج 4، ص 353; خوارزمی، همان، ج2، ص 81 ; ابن عساکر، ترجمة الامام الحسین(علیه السلام)، ص 338; ابوالفداء اسماعیل بن کثیر دمشقی، البدایة و النهایه، ج 8 ، ص 212.
26. ابوحنیفه قاضی نعمان بن محمد تمیمی مغربی، شرح الاخبار فی فضائل الائمة الاطهار، ج3، ص 269.
27. سبط ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص 262.
28. الاقبال، ج3، ص 101.
29. کامل بهائی، ج2، ص 302.
30. بحار الانوار، ج 45، ص 196 و جلاء العیون، ص 409.
31. همان، جلاءالعیون، ص 405.
32. به نظر می رسد چنین نسبتی به سید از این جا ناشی شده است که از یک سو شیخ مفید و شیخ طوسی گفته اند که روز اربعین روزی است که جابربن عبدالله به کربلا آمد، و از سوی دیگر چنان که نوشته خواهد شد برخی منابع، تصریح کرده اند که الحاق سرِ مطهر امام حسین(علیه السلام) به بدنش، روز بیستم صفر بوده است که توسط اهل بیت(علیهم السلام)انجام شده است، و از سوی سوم، چون در هیچ یک از منابع تاریخی کهن، سخنی از آمدن اهل بیت(علیهم السلام)به کربلا در زمان دیگر به میان نیامده است، از این رو از سخن سید چنین برداشت شده که ملاقات اهل بیت(علیهم السلام) با جابر روز اربعین بوده است. اما باید توجه داشت که شیخ مفید و شیخ طوسی که به حضور جابر در روز اربعین در کربلا تصریح کرده اند، نه تنها به ملاقات اهل بیت(علیهم السلام)با جابر اشاره نکرده اند، بلکه تصریح کرده اند که در روز اربعین اهل بیت(علیهم السلام) از شام به سوی مدینه رهسپار شدند، نه آن که به کربلا رسیدند، و ابن طاووس و ابن نما نیز که به ملاقات تصریح کرده اند، هیچ اشاره ای به این که این ملاقات روز اربعین بوده است، نکرده اند، چنان که به این نکته، محدث قمی نیز اشاره کرده است (منتهی الآمال، ج2، ص 1015).
33. سید محمد علی قاضی طباطبائی، تحقیق درباره اول اربعین حضرت سیدالشهدا(علیه السلام)، ص 21.
34. عبارت ابن نما در این باره چنین است: «و لما مرّ عیال الحسین(علیه السلام) بکربلاء، وجدوا جابر بن عبدالله الانصاری(رحمه الله) و جماعة من بنی هاشم قدموا لزیارته فی وقت واحد، فتلاقوا بالحزن و الاکتیاب و النوح علی هذا المصاب المقرح لاکباد الاحباب». (مثیر الاحزان، ص 86).
ابن طاووس نیز در این باره نگاشته است: «و لما رجع نساء الحسین(علیه السلام) و عیاله من الشام و بلغوا العراق، قالوا للدلیل مُرْ بنا علی طریق کربلاء، فوصلوا الی موضع المصرع فوجدوا جابر بن عبدالله الانصاری(رحمه الله) و جماعة من بنی هاشم و رجالا من آل رسول الله(صلی الله علیه وآله) قد وردوا لزیارة قبر الحسین(علیه السلام)فوافوا قی وقت واحد و تلاقوا بالبکاء و الحزن و اللطم و اقاموا الم آتم المقرحة للاکباد و اجتمع الیهم نساء ذلک السواد فاقاموا علی ذلک ایاماً». (اللهوف، ص 114).
35. سید ابن طاووس، الاقبال، ج3، ص 370.
36. شایان توجه است که تعبیر شیخ طوسی در مصباح در این باره، «رجوع» است نه وصول که ابن طاووس گفته است. عبارت شیخ در این باره، چنین است: «و فی الیوم العشرین منه کان رجوع حرم سیّدنا أبی عبدالله الحسین بن علی بن ابی طالب(علیهما السلام) من الشام الی مدینة الرسول». بدیهی است که رجوع و بازگشت غیر از وصول و رسیدن به مدینه است، از این رو برداشت ابن طاووس از کلام شیخ طوسی نادرست به نظر می رسد. بنابراین، این که سید ابن طاووس رسیدن اهل بیت(علیهم السلام) را به مدینه به شیخ طوسی نسبت داده و سپس آن را بعید شمرده، موضوعاً منتفی است.
37. ابن طاووس، همان، ج3، ص 100 101 و مجلسی، بحار الانوار، ج 98، ص 335 - 336.
38. بحار الانوار، ج 98، ص 334.
39. منتهی الآمال، ج2، ص 1014 1015.
40. الدمع السجوم (ترجمة نفس المهموم)، ص 269.
41. مرتضی مطهری، حماسه حسینی، ج 1، ص30.
42. محمد ابراهیم آیتی، بررسی تاریخ عاشورا، ص 139 141.
43. وی با طرح چند پرسش در این باره در این موضوع تردید کرده است: «آیا کاروان مستقیماً از دمشق به مدینه رفته است یا راه خود را طولانی ساخته و به کربلا آمده است تا با مزار شهیدان دیداری داشته باشد؟ آیا یزید با این کار موافقت کرده است؟ و اگر کاروان به کربلا بازگشته، آیا درست است که در آن جا با جابر بن عبدالله انصاری که او نیز برای زیارت آمده بود، دیداری داشته؟ آیا در آن جا مجلسی از سوگواران بر پا شده؟ و چگونه حاکم کوفه بر خود هموار کرده است که در چند فرسنگی مرکز فرمان فرمایی او چنین مراسمی برپا شود؟ و بر فرض که این رویدادها را ممکن بدانیم، این اجتماع در چه تاریخی بوده است؟ چهل روز پس از حادثة کربلا ؟ مسلماً چنین چیزی دور از حقیقت است. رفتن و برگشتن مسافر عادی از کربلا به کوفه و از آن جا به دمشق و بازگشتن او با وسایل آن زمان، بیش از چهل روز وقت می خواهد، تا چه رسد به حرکت کاروانی چنان و نیز ضرورت دستورخواهی پسر زیاد از یزید درباره حرکت آنان به دمشق و پاسخ رسیدن ، که اگر همه این مقدمات را در نظر بگیریم، دو سه ماه وقت می خواهد. فرض این که کاروان در اربعین سال دیگر (سال 62) به کربلا رسیده، نیز درست نیست، چرا که ماندن آنان در دمشق برای مدتی طولانی، به صلاح یزید نبود. به هر حال، هاله ای از ابهام، گرد پایان کار را گرفته است و در نتیجه دست کاری های فراوان در اسناد دست اول، باید گفت که حقیقت را جز خدا نمی داند» (سید جعفر شهیدی، زندگانی فاطمه زهرا((علیها السلام))، ص 261). در بررسی و نقد دیدگاه محدث نوری، به این پرسش ها پاسخ داده خواهد شد.
44. بیرونی، آلاثار الباقیة عن القرون الخالیه، ص 331.
45. معرفی روز نوزدهم صفر به عنوان روز اربعین، مبتنی بر محاسبه روز عاشورا به عنوان مبدأ اربعین است، اما با توجه به آن که هیچ کس به جز شیخ بهایی، روز نوزدهم را اربعین ندانسته است، محاسبه از روز بعد (یازدهم محرم) است، چرا که چنان که مرحوم سید در اقبال متذکر شده است شهادت امام حسین(علیه السلام)در ساعات آخر روز عاشورا رخ داده است، از این رو این روز به حساب نمی آید. البته امکان دارد محرم سال 61، 29 روزه بوده است که با احتساب روز عاشورا، باز هم قول مشهور تأیید می شود.
46. توضیح المقاصد، ص 6 7.
47. میرزا محمد اشراقی (ارباب)، الاربعین الحسینیه، ص 205.
48. میرزا حسین نوری طبرسی، چشم اندازی به تحریفات عاشورا (لؤلؤ و مرجان)، ص 232- 243.
49. ابن طاووس، الاقبال، ج3، ص 101.
50. ابوحنیفه نعمان بن محمد تمیمی مغربی، شرح الاخبار فی فضائل الائمة الاطهار، ج3، ص 269.
51. سید محمد علی قاضی طباطبائی، تحقیق درباره اول اربعین حضرت سیدالشهدا(علیه السلام)، ص 33 -133.
52. ابن اعثم، کتاب الفتوح، ج5، ص 127 و 586.
53. محمد بن سعد، «ترجمة الحسین(علیه السلام) و مقتله»، مجله تراثنا، 1408ق، شماره 10، ص 190.
54. ر.ک: محمد تقی تستری (شوشتری)، قاموس الرجال، ج12، ص 37.
55. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج4، ص 353- 354.
56. شیخ مفید، الأرشاد، ج2، ص 122.
57. ابوعلی فضل بن حسن طبرسی، اِعلام الوری بأعلام الهُدی، ج1، ص 476.
58. مقتل الحسین(علیه السلام)، ج2، ص 82.
59. کامل بهائی، ج2، ص 302.
60. محدث نوری، همان، ص 233.
61. چنان که شیخ مفید، خود از پرداختن به جزئیات جریان سقیفه و مسأله بیعت با ابوبکر، به سبب شرایط حاکم بر عصر خویش، خودداری کرده است: الارشاد، ج1، 189.
62. ص 219.
63. این اثر، تلخیص کتاب مصباح المتهجد است که محدث نوری در کتاب دارالسلام از آن نقل می کند.
64. شیخ ابراهیم بن علی عاملی کفعمی، المصباح، قم، منشورات الرضی و الزاهدی، ص 489 و ص 510.
65. قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ج2، ص 578.
66. ابوجعفر محمد بن علی بن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج4، ص 67.
67. تذکرة الخواص، ص 264.
68. کامل بهائی، ج2، ص 291- 292. طبری در کتاب یاد شده، از مسیر بازگشت اهل بیت(علیهم السلام) سخنی نگفته است، اما به اختصار، مسیر حرکت آنان از کوفه به شام و برخی از حوادث بین راه را آورده است.
69. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج3، ص 437.
70. سید جعفر شهیدی، زندگانی علی بن الحسین(علیه السلام)، ص 62.
71. فرهاد میرزا معتمد الدوله، قمقام زخّار و صمصام بتّار، ج2، ص 548 -550.
72. ابومنصور احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج، ج2، ص 35; خوارزمی، مقتل الحسین، ج2، ص 72; مجلسی، بحار الانوار، ج 45، ص 134 و ص158 و ابو الفضل احمد بن ابی طاهر طیفور، بلاغات النساء، ص 39 (با تفاوت هایی در عبارات).
73. ابن اعثم، همان، ج 5، ص 127 و خوارزمی، همان، ج2، ص 62.
74. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص 134 و محمد محمدی ری شهری، موسوعة الامام علی بن ابی طالب(علیه السلام)، ج 6، فصل 6، ص 55.
75. چشم اندازی به تحریفات عاشورا (لؤلؤ و مرجان)، ص 229 243.
76. محمد بن سعد، ترجمة الامام الحسین(علیه السلام)، چاپ شده در «تراثنا»، ش 10، 1408ق، ص 193 و ابن عساکر، همان، ص 340.
77. در این باره ر. ک: محمد امین امینی، الرکب الحسینی فی الشام و منه الی المدینة المنورة، ج6، ص 308ـ309.
78. عبارت ابن نما در این باره چنین است: «و لما مرّ عیال الحسین(علیه السلام)بکربلاء...» (مثیر الاحزان، ص 86).
ابن طاووس نیز چنین نگاشته است: «و لما رجع نساء الحسین(علیه السلام) و عیاله من الشام و بلغوا العراق، قالوا للدلیل مُرْ بنا علی طریق کربلاء...» (اللهوف، ص 114).
79. ابن خردادبه، مسالک و ممالک، ص 84 .
80. همان، ص 140 و احمد بن عمر بن رسته، الاعلاق النفیسه، ص 214.
81. شیخ صدوق، الامالی، مجلس سی و یکم، ص 232; فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ص 192 و مجلسی، بحار الانوار، ج45، ص 140.
82. رسائل المرتضی، ج3، ص130.
83. مناقب آل ابی طالب، ج4، ص85 و مجلسی، بحار الانوار، ج44، ص 199: «قال الطوسی(رحمه الله): و منه زیارة الاربعین».
84. نجم الدین محمد بن جعفر بن نما حلی، مثیرالاحزان، ص85 .
85. سید ابن طاووس، اللهوف فی قتلی الطقوف، ص 114.
86. مجلسی، بحار الانوار، ج 98، ص 334.
87. همان، ج45، ص 145.
88. بیرونی، الآثار الباقیة عن القرون الخالیه، ص 331.
89. محمد بن احمد قرطبی، التذکرة فی امور الموتی و امور الآخره، ج2، ص 668.
90. زکریا محمد بن محمود قزوینی، عجائب المخلوقات و الحیوانات و غرائب الموجودات، ص 45.
91. عبدالرؤوف مناوی، فیض القدیر، ج1، ص 205.
92. ابن قولویه قمی، کامل الزیارات، ص 84; کلینی، الکافی، ج4، ص571 572; ابوجعفر محمد بن حسن طوسی، تهذیب الاحکام، ج6، ص35 36 و ابن شهرآشوب، همان، ج4، ص 85 .
93. سبط ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص 265 266; سید محسن امین عاملی، اعیان الشیعه، ج1، ص 626 627 و همو، لواعج الاشجان، ص 247 250; محمد امین امینی، همان، ج 6، ص 321 337. قاضی طباطبائی ضمن اشاره به اقوال در این موضوع و دفاع از قول به الحاق سر به بدن، اقوال دیگر را در این باره نقد و بررسی کرده است. ر.ک: تحقیق درباره اول اربعین حضرت سیدالشهدا(علیه السلام)، ص 303 به بعد.
94. مجلسی، بحار الانوار، ج 45، ص 145 و همو، جلاء العیون، ص 407.
95. مجلسی، بحارالأنوار، ج98، ص 334.
96. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج4، ص85.
نظرات شما عزیزان: