محافل و رسانه های داخلی و خارجی وابسته به غرب و شرق نیز دلیل مبارزات دینی و ضد استبدادی مردم را به مخالفان اصلاحات ارضی و حق رأی به زنان و انقلاب سفید شاه نسبت می دادند. آن چه مسلّم است این که همه این ها زمینه ساز حرکت گسترده مردمی در 15 خرداد شد، ولی ساده نگری است که تمام علت ها را یکسره به آن موارد نسبت دهیم و از علت اصلی غافل شویم. اگر این احساس در مردم نبود که ستم و بی عدالتی از اندازه فراتر رفته است، بعید به نظر می رسید که اعتراض های به آن گستردگی، علیه رژیم شکل بگیرد.(1)
سخن را در این زمینه با سخنان امام خمینی رحمه الله که رهبری این نهضت بزرگ را برعهده داشت، ادامه می دهیم. ایشان خطاب به سفیر شوروی در ایران، علت قیام مردم ایران بر ضد حکومت پهلوی را چنین بیان می کند:ما در طول پنجاه و چند ساله سلطنت غیر قانونی پهلوی، مصیبت های زیادی دیدیم. ما تحت فشار این آدم، محمدرضا و پدرش، صدمات زیادی دیدیم. ملت ما از همه آزادی ها محروم بود. کشور ما از استقلال صحیح محروم بود. ملت ما از این مظالم به جان آمد و قیام کرد.(2)
2. تلاش رژیم برای دین زدایی
2. تلاش رژیم برای دین زدایی
مهم ترین جنبه هویتی و فرهنگی مردم ایران، ویژگی های اخلاقی و باورهای اسلامی آن است. ایرانیان قرن هاست که اسلام را به عنوان زیر بنای تمدن و زندگانی خویش پذیرفته اند و آثار درخشانی پدید آورده و به شکوفایی رسیده اند.امریکا پس از کودتای 28 مرداد که بر این کشور تسلط یافت، فرهنگ و میراث ملی ایرانیان و مهم تر از آن، فرهنگ اسلامی و مذهب آنان را بزرگ ترین سد در برابر عملکردهای استعماری خویش یافت. بنابراین، تصمیم گرفت ملت ایران را از فرهنگ و مذهب و ارزش ها تهی کند و فرهنگ غربی را جایگزین آن سازد یا سنّت ها و آداب و رسومی را که مخالف ارزش های اسلامی است، ترویج دهد. بر همین اساس، شاه مأموریت یافت مدرنیزاسیون غربی را در ایران رواج دهد.(1)
باری، رژیم مأموریت یافت برای از میان بردن دین و ارزش های اسلامی، به اقدام های فوری دست بزند. برجسته ترین حرکت ضد دینی آنان، تصویب لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی بود که در آن، اسلام و قرآن از راه قانونی از صحنه سیاسی کشور حذف می شد. آنان مبارزه شدیدی را علیه روحانیت که همیشه سدّ راه حرکت های استعماری بود، آغاز کردند. بر همین اساس، جدایی دین از سیاست را ترویج کردند تا مردم دین مدار و روحانیان را از اعتراض به عملکرد رژیم باز دارند و مخالفان خود را با برچسب مرتجع و کهنه پرست از فعالیت های اجتماعی کنار بگذارند. «سپاه دانش» یکی از شیوه هایی بود که رژیم برای تضعیف روحانیت و روشن فکران دینی و از میان بردن مبانی دینی و اعتقادی مردم به راه انداخت که از طریق آن، عناصر وابسته به خود را در لباس روحانیت و مبلّغ دینی و فرهنگی به مسجدها و مدارس رهسپار می کرد تا با ارایه دین تحریف شده و مسخ شده، روحیه ستم ستیزی و استعمارستیزی ملت را از میان ببرد. حتی پس از درگذشت آیت اللّه العظمی بروجردی، شاه در یک اقدام مغرضانه، پیام تسلیتی به آیت اللّه العظمی سید محسن حکیم در عراق فرستاد تا مرجعیت شیعه را به آن کشور انتقال دهد و پایگاه روحانیت را در ایران تضعیف کند.
رواج فساد و بی بند و باری
3. رواج فساد و بی بند و باری
یکی دیگر از راه هایی که رژیم برای از میان بردن مبانی دینی و ارزش های اسلامی در پیش گرفت، رواج فساد و بی بند و باری در میان جوانان جامعه بود.رژیم برای خشکاندن ریشه مذهب و دیانت در ایران که بزرگ ترین مانع سیاست های استعماری و استبدادی در طول تاریخ کشور بود، بهترین و مؤثرترین راه را گسترش فساد و بی بند و باری در جامعه می دید. برای اجرای این سیاست پلید، رژیم به سفارش امریکا، روی دو قشر از جامعه ایران سرمایه گذاری می کرد و این دو قشر را برای این کار مناسب می دید: یکی، قشر جوان و دیگری، بانوان ایرانی.
قشر جوان به دلیل گرایش ها، انگیزه ها و جوش و خروشی که دارد، عامل خوبی برای پذیرش فرهنگ مصرفی و انحرافی غرب است. از این رو، با ایجاد مراکز تفریحی و خوش گذرانی، جوانان را به فساد و تباهی کشیدند. هم چنین برای قشر زنان برنامه های ویژه ای طرح ریزی کردند. رژیم در این فکر بود که افزون بر استفاده از نیروی ارزان زنان در کارهای اداری و اقتصادی، به وسیله این گروه می تواند ارزش های غربی را زودتر در جامعه نهادینه کند. چون زنان افزون بر این که نیمی از جمعیّت کشور را تشکیل می دادند، کانون تربیت و پرورش فرزندان و نسل آینده کشور بودند و تغییر رفتار و اخلاق و پوشش این گروه، در حقیقت، دگرگونی ساختار کلی ارزش های جامعه را در پی داشت. آن ها به خوبی می دانستند که روابط زن و مرد در ایران بر اساس معیارها و ارزش های اسلامی استوار است و باید همه آن ها دگرگون شوند تا مدرنیزاسیون غربی به هدف خود برسد.(1) رژیم از مدیران نهادها و سازمان ها و کارخانه ها می خواست تا در مراسم ها و جشن ها همراه زنان بی حجاب خود شرکت کنند. شاه در این فکر خام بود که هم رنگ و هم شکل غربی ها شدن، نشانه پیشرفت و رسیدن به دروازه های تمدن بزرگ و مدرن است!
الگوی مردان ایران، پیشوایان معصوم علیهم السلام و الگوی زنان مسلمان ایرانی نیز فاطمه زهرا علیهاالسلام و زینب کبری علیهاالسلام بودند، ولی ارزش ها و الگوهایی که رژیم معرفی می کرد، هنرپیشگان هالیوودی و زنان غربی بودند. در نتیجه، جامعه ایران در آن روز گرفتار بحران هویتی شدیدی شده بود و تضاد مدرنیزاسیون شاه و امریکا با اسلام و باورهای پیشین، در فعالیت های سیاسی _ اقتصادی و روابط زن و مرد و خانواده و حتی در روح و شخصیت افراد، تأثیر ژرفی گذاشته بود، به گونه ای که درگیری های عصبی و اختلال های روانی بسیاری را پدید آورده بود. بنابراین، مردم در انتظار جرقه ای بودند تا هویت از دست رفته خویش را باز یابند و این امر، با خیزش همگانی مردم در 15 خرداد رخ داد و مردم توانستند ارزش ها و الگوهایی را که با روح و رفتار آن ها در تضاد بود، کنار بگذارند. امام خمینی رحمه الله در سخنرانی شان در تاریخ 18/11/62 یکی از علل قیام مردم را رواج فساد در جامعه می داند و می فرماید:
... (محمدرضا) جوان های ما را فاسد کرد. مراکز فحشا در این کشور این قدر زیاد بود که احصا نداشت. مراکز فساد این قدر بود که جوان های ما را به فسادکشاند. خود آن ها عامل فروش هرویین، تریاک و مواد مخدر بودند. کاری کردند که ملت ما به جان آمد و خدای تبارک و تعالی بر این ملت منت گذاشت و قیام کردند.(1)
برقراری رابطه با اسرائیل
4. برقراری رابطه با اسرائیل
از دیگر عواملی که روند نهضت مردم را سرعت بخشید، گسترش رابطه تنگاتنگ رژیم پهلوی با اسرائیل بود. ایران از جمله کشورهایی بود که به پیروی از سیاست های امریکا در سال 1339 ه . ش، رژیم اسرائیل را به رسمیت شناخت و در پی آن، روابط ایران با مصر قطع شد.(2)
ایران و اسرائیل روابط اقتصادی، نظامی و اطلاعاتی نزدیکی داشتند، هرچند این روابط در سطح وزارت خانه ها و از طریق سفیر نبود و به اصطلاح «دوفاکتو» بود؛ یعنی ایران به پیروی از سیاست های امریکا، اسرائیل را به صورت محدود و موقت به رسمیت شناخته بود. اسرائیل در ایران، «آژانس یهود» را که یک سازمان یهودی بود و انتقال یهودیان به اسرائیل را بر عهده داشت، دایر کرد. دولت سوئیس نیز حافظ منافع ایران در اسرائیل بود(3) و در سفارت آن کشور، دفتری به نام «دفتر حفظ منافع ایران در اسرائیل» فعالیت می کرد. بسیاری از افسران ارتش و مأموران ساواک (سازمان جاسوسی شاه) به اسرائیل رهسپار می شدند تا آموزش های نظامی و تجربه های اطلاعاتی لازم رادر آن جا بیاموزند. هم چنین شمار زیادی از مأموران اطلاعاتی سازمان جاسوسی اسرائیل «موساد» در ایران، به آموزش مأموران ساواک مشغول بودند، ولی رژیم به سبب جنگ های اعراب با اسرائیل و به دلیل احساسات ضد اسراییلی در داخل کشور، در آن زمان، جرأت آشکار کردن روابط خود با اسرائیل را نداشت.
از نظر اقتصادی نیز ایران و اسرائیل روابط نزدیکی داشتند. ایران با وجود تحریم نفتی اعراب علیه اسرائیل، اصلی ترین تأمین کننده نفت آن کشور بود. بسیاری از کارشناسان کشاورزی آن کشور در ایران، طرح های کشاورزی را هدایت می کردند و فرآورده های کشاورزی آن کشور به صورت انبوه وارد ایران می شد و به فروش می رسید.(1)
هم چنین از لحاظ فرهنگی، اسرائیل در ایران نفوذ زیادی داشت، به گونه ای که رژیم جشن های 2500 ساله را که در حقیقت یک جشن یهودی بود، در ایران برگزار کرد. یهودیان قصد داشتند به مناسبت آزادی قوم یهود به دست کوروش و بازگشت قوم یهود به اورشلیم جشن بگیرند. شاه ایران نیز در این زمینه، پیش قدم شد!رئیس انجمن شهر اورشلیم در مدت زمان برگزاری این جشن ها، در جلسه ای با یهودیان شیراز گفت:
من از طرف فرد فرد ملت اسرائیل، به رهبر و ملت ایران سلام می گویم و خوش حالم که جشن 2500 ساله به دست رهبر خردمند و عالی قدر ایران برگزار شد.(1)
با توجه به آن چه گفته شد، می توان به میزان نفوذ اسرائیل در ایران پی برد؛ این در حالی است که به باور کارشناسان مسلمان، پدیده صهیونیسم بزرگ ترین خطر برای جهان اسلام است.در دهه 30 خورشیدی، گروهی از آوارگان فلسطینی در مناطق مختلف ایران پناهنده بودند و مردم مسلمان ایران از طریق آنان با جنایت هایی که اسرائیل در فلسطین انجام می داد، آشنا می شدند. از این رو، احساسات ضد اسرائیلی در ایران گسترش می یافت. افزون بر آن، مراجع تقلید و در رأس آن ها امام، با افشاگری هایشان، از توطئه های اسرائیل در ایران برای نابودی فرهنگ و مذهب این کشور، پرده برمی داشتند و خطر اسرائیل را به گوش مردم می رساندند. در اعلامیه جامعه روحانیت ایران که در خرداد ماه سال 42 منتشر شد، آمده است:
بهاییان که دلالان اسرائیل در مملکت هستند، در دستگاه های حساس مملکت رخنه کرده و روز به روز نفوذ آن ها در تمام قسمت ها مخصوصا دستگاه های تبلیغاتی و حتی هیأت دولت زیادتر می گردد. این اقدامات به قدری زننده و رسواست که دولت های اسلامی، دولت ایران را دلال اسرائیل و محله ایرانیان در بعضی از کشورهای عربی را منطقه اسرائیل معرفی می کنند. روحانیت هرگز نمی تواند این ننگ بزرگ را برای مسلمانان ایران بپذیرد و نفوذ عمّال صهیونیسم و دلالان آن ها یعنی بهاییان را در مملکت خود تحمل کند.(1)بنابراین، رابطه شاه با یک کشور ضد اسلامی، احساسات مردم را به شدت جریحه دار کرده بود و بر خشم آنان می افزود.
وابستگی به بیگانگان
5. وابستگی به بیگانگان
پس از جنگ جهانی دوم که میان بلوک غرب و شرق صف آرایی محسوس پدید آمد، ایران به دلیل موقعیت استراتژیک و ژئوپلتیک خود در منطقه و داشتن منابع غنی نفتی، مورد توجه امریکا قرار گرفت. آمریکا برای گسترش و تحکیم سلطه خود در ایران باید در ساختار سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایران دگرگونی های اساسی پدید می آورد. بنابراین، شاه بر اجرای اصلاحات امریکایی در ایران پافشاری می کرد تا از هر جهت، ایران را به غرب و امریکا وابسته کند.
وابستگی ایران به امریکا به اندازه ای بود که امریکا آشکارا شاه را تهدید می کرد که در صورت سرپیچی از دستورهای آنان، کاخ سفید می تواند مهره دیگری را روی کار بیاورد، همان گونه که علی امینی را برای مدتی در صحنه سیاسی کشور به عنوان رقیب شاه روی کار آورند و زمینه نگرانی شاه را فراهم کردند.در زمینه فرهنگی نیز بسیاری از دانشجویان ایران در امریکا درس می خواندند و پس از پایان تحصیلاتشان، یا در آن کشور ماندگار می شدند یا ارزش ها و فرهنگ غربی را با خود به ارمغان می آوردند و بعضی از آن ها به مهره های غرب در ایران و دنباله رو سیاست های آنان تبدیل می شدند. همه مسایل جاسوسی امریکا در ایران در قالب روابط اقتصادی و نظامی صورت می گرفت و شاه در انجام کوچک ترین کارهای کشور با آنان مشورت می کرد و راهنمایی می خواست.(1) هم چنین بودجه نظامی کشور سالانه افزایش چشم گیری داشت و هر سال سلاح ها و تجهیزات نظامی امریکا به همراه مستشاران نظامی این کشور، وارد ایران می شد.
والتر لیپن، مفسّر سیاسی و روزنامه نگار امریکایی در این زمینه می گوید:
دلیل اصلی پشتیبانی ما از ایران، اهمیت استراتژیک این کشور در یک جنگ جهانی نیست، بلکه هدف استقرار حکومت شاه است تا موافق ما باشد و در شمار دوستان باوفای ما قرار بگیرد.(2)
نظامیان امریکایی که در ایران بودند، به طور مستقیم در عملیات ژاندارمری، پلیس و دیگر سازمان های نظامی ایرانی که کار اصلی آن ها سرکوبی هرگونه مخالفت با شاه و حفظ نظام شاهنشاهی بود، فعالانه شرکت می جستند. دوام شاه به حضور این مستشاران امریکایی بستگی داشت و از این رو، شاه هرگونه امتیازی را به آن ها می داد. به ویژه این که به شدّت تحت فشار امریکا بود تا اصلاحات را پیش ببرد. در این راستا، پیشنهاد امتیاز کاپیتولاسیون(3) که در اسفندحق محاکمه و تعقیب افراد خطاکار دولت استعماری را نداشت.
ماه 1340 از سوی سفارت امریکا به دولت ایران داده شده بود، در 13 مهر ماه 1342 بدون سر و صدا در دولت عَلَم تصویب شد و سپس در 21 مهر ماه 1343، در زمان نخست وزیری حسنعلی منصور به مجلس رفت و به تصویب شورای ملی رسید. این امر بزرگ ترین ننگ و روسیاهی را برای ایران و شاه در پی داشت.(1)عملکردهای شاه که استقلال مملکت را پایمال کرده بود و ایران را دو دستی به دامان امپریالیسم غرب و صهیونیسم جهانی سپرده بود، با مخالفت شدید علما و مراجع روبه رو شد. مردم آزادی خواه ایران نیز از ننگ پذیرش سلطه سر باز زدند و در یک خیزش سراسری، به استعمار داخلی و خارجی «نه» گفتند.
نظرات شما عزیزان: