اولین فضیلت
روایت شده از صعصعه ین صوحان، که او بر امیر المؤمنین وارد شد و از حضرت سؤال کرد: شما برترید یا آدم ابو البشر؟
امام فرمود: زشت است که مرد از پاکى خود بگوید، اما از آنجایى که خداوند نعمتى به من داده، براى بیان نعمتم به دیگران مىگویم
صعصعه پرسید: لم ذلک؟ براى چه شما از آدم برترید؟
امام فرمود: خداوند تعالى به آدم ابو البشر فرمود: تو و همسرت در بهشت مسکن کنید و از همه نعمتها استفاده کنید، فقط از شجره گندم استفاده نکنید که در آن صورت از ظالمین خواهید بود، اما خداوند گندم را بر من مباح کرد. ولى من از نان گندم استفاده نکردم بدین معنا که بر هواى نفس خود غلبه کردم و از نان جو استفاده نمودم و گندم را براى دیگران تقسیم نمودم
دوباره صعصعه پرسید: یا امیر المؤمنین شما برترید یا نوح؟
حضرت فرمود: من از نوح برترم
صعصعه سؤال کرد، چرا؟ امام فرمود: نوح قومش را به خاطر عدم پیروى نفرین کرد. ولى بعد از پیغمبر ظلمى را که مردم در حق من کردند به طورى که خار در چشم و استخوان در گلو داشتم صبر کردم و این امت را نفرین نکردم و فرزند نوح کافر بود، ولى دو فرزند من سرور جوانان بهشتند
صعصعه براى بار سوم سؤال کرد: یا امیر المؤمنین؛ شما برترید یا موسى پیغمبر.
مولا على فرمود: من از موسى برتر هستم
صعصعه سؤال کرد، چرا؟
امام فرمود: خداوند تعالى موسى را به سوى فرعون فرستاد تا فرعون را دعوت به حق کند؛ ولى موسى گفت: خدایا! خودت مىدانى من در بنى اسرائیل کسى را کشتم و ترس دارم که به تنهایى به آن قوم برگردم پس برادرم هارون را همراهم بفرست تا عقده از لسانم و کلامم باز شود و به واسطه او دینت را تبلیغ کنم. اما وقتى پیغمبر اکرم آیات اول سوره برائت را به دست من داد تا در بالاى بام خانه خدا تلاوت کنم؛ با آنکه همه کسانى که در آنجا بودند خشم مرا در دل داشتند، ولى هیچ نترسیدم و با توکل بر خدا آیات را بر بالاى بام خدا تلاوت کردم. پس من از موسى پیغمبر برترم
براى بار چهارم صعصعه سؤال کرد: یا امیر المؤمنین شما برترید یا عیسى پیغمبر؟ امام فرمود: من از عیسى پیغمبر هم برترم
صعصعه سؤال کرد: چرا یا امیر المؤمنین؟
امام فرمود: مادر عیسى در بیت المقدس بود که زمان وضع حملش شد، ندا آمد از اینجا خارج شو. زیرا اینجا مکان مقدسى است. مادر عیسى از بیت المقدس خارج شد و زیر درخت نخلى وضع حمل نمود. اما مادرم فاطمه بنت اسد مشغول طواف بود، تا اینکه درد زایمان به سراغش آمد خواست از مسجد الحرام خارج شود، اما دیوار خانه خدا شکافته شد و ندایى آمد فاطمه داخل شو. مادرم داخل خانه خدا وضع حمل نمود. و من على در خانه خدا به دنیا آمدهام که هیچکس قبل از من و بعد از من در اینجا به دنیا نخواهد آمد
دومین فضیلت
قال رسول اللّه: «یا علىّ اشقى الاوّلین عاقر النّاقه، و اشقى الآخرین قاتلک و فى روایه من یخضب هذه من هذا»
اى على! شقىترین پیشینیان همان کسى بود که ناقۀ صالح را کشت و شقىترین فرد از آخرین، قاتل تو است.
و در روایتى، او کسى است که محاسنت را با خون فرق سرت خضاب کند
سومین فضیلت
سبط بن جوزى از سوید بن غفله نقل مىکند که سوید مىگوید: روزى نزد حضرت رفتم و دیدم در خانه جز حصیر کهنهاى که بر آن نشسته است، فرشى ندارد. گفتم: «اى امیر مؤمنان، مگر شما سلطان و حاکم مسلمین نیستید؟ مگر همۀ بیتالمال در اختیار شما نیست؟
نمایندگان دولتها نزد شما مىآیند، در حالى که در خانۀ شما جز این حصیر چیز دیگرى نیست
امام فرمود: «اى سوید! خردمند در خانۀ گذر اثاثیه نمىنهد و حال آنکه خانۀ همیشگى پیش روى است و ما زندگى و اثاث خود را به آنجا فرستادهایم و به زودى به آن سرا خواهیم رفت
به خدا سوگند، این سخن على علیه السّلام مرا به گریه انداخت
چهارمین فضیلت
زید بن ارقم کسى است که در غدیر بالاى سر پیامبر صلّى اللّه علیه و اله شاخههاى درختان را بالا گرفته بود تا به هنگام سخنرانى به آن حضرت برخورد نکند. طبعا او هنگام معرفى و بلند کردن امیر المؤمنین علیه السّلام توسط پیامبر صلّى اللّه علیه و اله نزدیکتر از همه شاهد ماجرا بود. او کسى است که متن کامل خطبۀ مفصل پیامبر صلّى اللّه علیه و اله در غدیر را به خاطر سپرد و براى نسلهاى بعد نقل کرد
شخصى مانند زید بن ارقم که در غدیر این مقدار به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله نزدیک بود در موقعیت حساسى نیاز به شهادت او دربارۀ غدیر بود. در کوفه امیر المؤمنین علیه السّلام از او خواست تا برخیزد و دربارۀ غدیر در پیشگاه مردم شهادت دهد. ولى او برنخاست و شهادت نداد و ادعا کرد غدیر را فراموش کرده است
در آنجا امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: اگر دروغ مىگویى خدا چشمانت را کور کند. او از مجلس بیرون نرفته کور شد و بین مردم به نفرین شدۀ امیر المؤمنین علیه السّلام شناخته شد. او بعد از دیدن این معجزه قسم یاد کرد از آن پس هرکس دربارۀ غدیر بپرسد آنچه را دیده و شنیده بیان کند و شهادت دهد.
برادر زید بن ارقم مىگوید: روزى با زید نشسته بودیم که اسب سوارى از سفر رسیده، آمد و سلام کرد و سراغ زید را گرفت و به او گفت: من از منطقۀ فسطاط مصر آمدهام تا حدیثى را که از پیامبر صلّى اللّه علیه و اله به یاد دارى از تو سؤال کنم و آن حدیث غدیر در ولایت على بن ابى طالب علیه السّلام است. زید ضمن بیان مفصلى از ماجراى غدیر گفت: پیامبر صلّى اللّه علیه و اله در غدیر بر فراز منبر فرمود: اى مردم، چه کسى بر شما از خودتان صاحب اختیارتر است؟ گفتند: خدا و رسولش. فرمود: «خدایا شاهد باش، و تو اى جبرئیل شاهد باش» و این را سه مرتبه فرمود. سپس دست على بن ابى طالب علیه السّلام رابالا برد.
پنجمین فضیلت
قال النّبى صلّى اللّه علیه و اله: لا تسبّوا علیّا فإنّه ممسوس فى ذات اللّه تعالى
پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله فرمود: به على علیه السّلام ناسزا نگویید که او در محبّت خداى متعال فانى شده است.
ششمین فضیلت
شخصى به ابن عباس گفت: سبحان اللّه! مناقب و فضایل على علیه السّلام چهقدر زیاد است؟ گمان مىکنم سه هزار منقبت باشد.
ابن عباس گفت: اگر سى هزار بگویى به واقع نزدیکتراست.
هفتمین فضیلت
حمزه مىگوید: «روزى هنگام شام نزد معاویه بودم، و او شام مخصوصش را جلوى من گذاشت، لقمه در گلویم ماند و بغض راه گلویم را گرفت. پرسیدم معاویه! این چه غذایى است؟ گفت: غذاى مخصوص است که از مغز گندم، و مغز سر حیوانات، و روغن بادام، و غیره تهیه شده است.
گفتم: شبى در دارالأماره، خدمت على علیه السّلام بودم، افطار من یک دانه نان و کمى شیر، و غذاى امیرالمؤمنین یک نان خشک بود که در آب مىزد و مىخورد، و آرد آن نانها از گندمى بود که خود حضرت آن را کاشته بود. وقتى خادمه آقا آمد سفره را جمع کند، من گله کردم که على علیه السّلام پیر مرد شده است، کار او زیاد است از غذاى او مواظبت کنید. خادمه گریه کرد و گفت: ایشان راضى نمىشود که مقدارى روغن زیتون به نانها بزنیم تا نرم شود. امیر المؤمنین علیه السّلام فرمودند: حمزه! رئیس و پیشواى مسلمانان باید از نظر غذا، مسکن و لباس از همه پایینتر باشد تا روز قیامت بازخواست او کمتر باشد. معاویه گریه کرد و گفت: «اسم کسى به میان آمد که فضایل او قابل انکار نیست.»
هشتمین فضیلت
“برسى” رحمه اللّه در کتاب «مشارق الأنوار» نقل مىکند که صاحب کتاب «عیون الأخبار» روایت کرده است:
روزى حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام در راهى مىگذشت، یک نفر یهودى که از یهودیان خیبر بود با آن حضرت همراه شد، در بین راه به درّهاى-که بر اثر سیل آب زیاد در آن جمع شده بود-رسیدند، یهودى فورا پارچهاى را که نخى یا پشمى بود به خود پیچیده و روى آب به راه افتاد، مقدارى که رفت على علیه السّلام را صدا زد و گفت: اگر آنچه را من مىدانم تو مىدانستى از آب عبور مىکردى همانطور که من عبور کردم
امیر المؤمنین علیه السّلام به او فرمودند: قدرى توقّف کن، سپس اشارهاى فرمود، فورا آب منجمد گردید و سفت شد و به روى آن به راه افتاد
یهودى که چنین دید خود را بر قدمهاى على علیه السّلام انداخت و عرض کرد: اى جوانمرد؛ چه چیزى گفتى که آب را به سنگ تبدیل کردى؟
امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود
تو چه چیز گفتى که بر روى آب عبور کردى؟ عرض کرد
أنا دعوت اللّه بإسمه الأعظم
من خدا را به اسم اعظم او خواندم.
امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: اسم اعظم خدا چیست؟
عرض کرد: اسم جانشین حضرت محمّد صلّى اللّه علیه و اله.
امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: من جانشین حضرت محمّدم
یهودى به حقّانیّت آن حضرت اعتراف کرد و اسلام آورد.
نهمین فضیلت
عن أبى جعفر علیه السّلام قال: انّ على بن ابى طالب علیه السّلام کان هبه اللّه لمحمّد صلّى اللّه علیه و اله، ورث علم الأوصیاء و علم من کان قبله من الأنبیاء و المرسلین.
امام باقر علیه السّلام فرمود: على بن ابى طالب علیه السّلام هدیهاى بود که خداوند آن را به محمد صلّى اللّه علیه و اله اختصاص داد، او علم اوصیاء و علم انبیا و مرسلین پیش از خود را به ارث برده بود.
منبع وبلاگ امید و نشاط
نظرات شما عزیزان: