در ادامه موضوع معرفت نفس و تفکر باید بگویم
ممکن است این سوال در ذهن خواننده گرامی پیش آید که فایده طرح این سوالات چیست؟ خصوصا آنکه عموما ما غالبا جمع همه این سوالات را با یک کلمه جواب میدهیم و میگوییم «همه اینها از خداست» و بدین ترتیب خود را قانع نموده و از اختصاص وقت به تفکر در این امور صرف نظر میکنیم. در حالی که غرض اصلی تفکر اتفاقا این است که نگاهی دوباره به خود و جهان پیرامونمان داشته باشیم و با تامل و تحلیلی عمیق تر به شناخت خود برسیم.
لذا برای رسیدن به این مهم لازم و ضروری است که ابتدا تمامی آنچه را که یک عمر در ذهن خود اندوخته ایم و در خانه و مدرسه واجتماع آنها را آموخته ایم فراموش نموده و ذهن خود را از هرگونه کلمه و لفظ و معنایی خالی کنیم. یعنی فرض کنیم که هیچ نمیدانیم و هیچ کلمه ای را در ذهن نداریم هیچ چیزی تاکنون نشنیده وهیچ صورتی را در عمر خود ندیده ایم. در این حالت باید فرض کنیم که چون نوزادی که تازه به دنیا آمده است هیچ چیز از این عالم نمیدانیم حتی نسبت به نزدیکترین افراد خانواده خود نیز بی اطلاعیم و آنها را نمیشناسیم باید فرض کنیم با این میزان شعور و درکی که داریم نه به تدریج، بلکه به ناگاه و یکبارگی، متولد شده ایم. یعنی مثلا با قوت عقل جوانی بیست ساله متولد شده ایم اما هیچ چیزی را تاکنون ندیده ونشنیده ایم. تصویر چنین حالتی موجب می شود که انسان به آستانه خروج از عادت برسد و همه غرض از تفکر نیز این است که انسان از عادات روزمره به درآید و با نگاهی عمیق تر به خود و جهان پیرامونش نظر کند.
در جواب این سوال شریفتان باید بگویم این فرض کردن هم به نوعی نیز تخیل است اما تخیلی که از هرگونه تصویر سازی و اشکال و صور خالی است در حقیقت این تخیلی است که در خدمت تعقل است و چون خالی از اشباح و صور است حتی میتوان گفت عین تعقل است. امید آنکه این چنین فرضی برای ما محقق شود که خود نقش بسزایی در رسیدن به حالت خروج از عادت و موت ارادی دارد.
برای رسیدن به آستانه خروج از عادات در حالت تفکر می بایست صادارات و واردات خود را در طی روز زیر ذره بین قرار دهیم یعنی می بایست همه آنچه را که بواسطه حرف زدن از ما به بیرون از خودمان صادر می شود و همه آنچه را که بواسطه شنیدن و دیدن و خوردن و لمس کردن در درونمان وارد میشود خوب بپائیم و حضور و مراقبتمان را در طی روز از انجام آنچه ناشایست صعود نفسانیمان است بیشتر نمائیم.
به طور کلی سکوت و کمتر حرف زدن تاثیر فراوانی در ایجاد زمینه ای مناسب برای تعقل در نیمه شب دارد چرا که هر چه اشتغال نفس در طی روز به کثرات بیشتر باشد و بدانها انس بیشتری یابد تفکر و تعقل و رسیدن به نقطه وحدت در دل شب برایش سخت تر خواهد بود. نه تنها سکوت بلکه باز داشتن و جلوگیری نفس از انجام هر کار غیر ضروری مانند رفتن به مکانهای مختلف صرفا برای وقت گذرانی و یا دیدن بسیاری از فیلمها و برنامه های تلوزیونی صرفا برای تفریح و سرگرمی به نوبه خود میتواند تاثیر فراوانی در عدم انس نفس انسانی با عالم وحدت و عدم ایجاد تفکر و تعقلی در خور شایسته خواهد داشت. لذا هر چه اشتغال نفس به کثرات کمتر باشد زمینه برای ورود وی به عالم معقولات بیشتر خواهد بود چرا که تعقل با تعلق سازگاری ندارد.
دوستان عزیز! خوب است بدانید از میان حالات مختلف نفس انسانی دو حالت است که بیش از حالات دیگر میتواند زمینه رسیدن انسان به خروج از عادات را فراهم سازد یکی از آنها تفکر در مورد اسرار و حقایق نفس خود و جهان پیرامونمان است که به حق تاثیر شگرفی در خروج انسان از عادات و روزمره گی هایش دارد و حالت دوم ترس شدید و مفرط است. اگر ترس بسیار شدیدی برای شخص ایجاد شود فاصله انسان به عالم وحدت کمتر می شود. چرا که ترس زیاد باعث می شود بسیاری از آنچه را که انسان در طی سالیانی با آنها خو و عادت کرده بود به یکبارگی از حالت عادی خود خارج شده و صورتی غیر از آنچه تا کنون داشت برایش جلوه گر سازد.
برای بسیاری از مردمان این حقیقت پیش می آید که در هنگام ترس شدید، درخواب یا بیداری، به یک لحظه اموری را ادراک کرده اند که زبان از گفتن آنها عاجز و قاصر است. گاه با یک ترس شدید چشم انسان نسبت به حقایقی که تاکنون از دیدنشان عاجز بود باز می شود.
البته از این دو حالت آنچه را که در آیات و روایات به ما برای رسیدن به حالت خروج از عادات توصیه شده است حالت تفکر است چرا که حالت ترس همیشه سوق دهنده انسان به ادراک حقایق عالم نیست، بلکه از آنجا که منشا ترس در بسیاری از افراد ممکن است بازیگریهای وهم و خیال بوده باشد این چنین ترسی نه تنها نمیتواند انسان را به مشاهده حقایق و عالم وحدت نزدیک کند بلکه او را به جهت واقعی پنداشتن امور موهوم و باطل، از ادراک حقایق باز میدارد.
در حقیقت آنچه برای عموم مردم در حالت موت طبیعی موجب خروج از عادات می شود و چشم ایشان را نسبت به بعضی حقایقی که پیرامونشان را احاطه کرده باز میکند حالت ترس است. ترس زیاد شخص برای انتقال به عالمی دیگر در هنگام موت طبیعی، به یکباره موجب می شود چیزهایی را در اطراف خود ببیند که کسانی که در اطراف او نشسته اند از دیدن و شنیدن آنها عاجز هستند. لذا میتوان گفت ترس مفرط در موت طبیعی و غیر ارادی زمینه ساز خروج از عادات است و تفکر و تعقل در موت ارادی و اختیاری زمینه ساز این مهم می باشد.
نظرات شما عزیزان: