عزيمت [امام] حسين [ع] به سوي كوفه:
پيش از اين، ابن حنفيه در مدينه11 و بعد عبدالله بن عمر و عبدالله بن عباس هنگامي كه او را در راه مدينه به مكه ملاقات كردند،12 و ديگران، به [امام] حسين [ع] در مورد خطرات قيام هشدار داده بودند. ابن عباس در مكه توصيه خود را با اصرار فراوان بازگو كرده بود.13 حتي عبدالله بن زبير هر چند مزورانه او را از چنين اقدامي منع كرده بود، چرا كه او در مكه به دنبال خالي كردن موقعيت براي خودش بود.14 عليرغم تمام اين توصيهها، [امام] حسين [ع] برنامه خود را لغو نكرد. او بجاي حج، عمره بجاي آورد و از غيبت حاكم، عمروبن سعيد الاشرق كه مشغول اتمام مناسك حج در اطراف شهر بود، سود جسته، بي سر و صدا با گروه خود تقريباً پنجاه مرد - بستگان و دوستاني كه تاب تحمل جنگ داشتند- و زن و كودك مكه را ترك گفت(8ذي الحجه 60ق / 10 سپتامبر680م،روز ترويه). اسامي تمامي اماكني كه او در مسير مكه به كوفه توقف كرده توسط طبري و بلاذري ثبت شده ؛ ولهاوزن آنها را مورد توجه قرار داده است.
عمروبن سعيد بعد از آگاه شدن از عزيمت [امام] حسين [ع] گروهي از مردان را به فرماندهي برادرش يحيي در تعقيب او فرستاد. اما كل آنچه بين دو گروه اتفاق افتاد، درگيري آنها با چوب و شلاق بود. در نزديكي مكه، در تنعيم، [امام] حسين [ع] كارواني را ملاقات كرد كه از يمن آمده و به سوي خليفه رهسپار بود و بارش عبا و گياهان رنگزا بود. از آن رو كه او تصرف بار كاروان را حق خويش قلمداد ميكرد، آن را توقيف نمود. در راه، [امام] حسين [ع] افرادي چند را ملاقات كرد: فرزدق شاعر وقتي از او سوال كرد، صريحاً به او گفت دلهاي مردم عراق با اوست ولي شمشيرهايشان براي امويان است15 و پسر عمويش عبدالله بن جعفر كه حامل نامهاي از طرف حاكم عمروبن سعيد مبني بر امان دادن به او بود، و براي خواندن آن به نزد [امام] حسين [ع] آمده بود. اما تصميم [امام] حسين [ع] تزلزل ناپذير بود. پاسخ هميشه او به هر كسي كه سعي در انحراف او از اقدامش را داشت كما بيش به يك سوال بود: "خداوند هر آنچه كه بخواهد انجام ميدهد ... من آن را به او (خداوند) واگذار كردم تا بهترين را برگزينند.... او (خداوند) كسي را كه هدفي شايسته (حق) در نظر دارد، مبغوض نميدارد..." . زهيربن قيس البحلي از طرفداران عثمان بود. او كه در حال سفر بود و از برافراشتن خيمههايش در همان جايي كه [امام] حسين [ع] خيمههايش را برپا ميكرد، پرهيز مينمود، اما در موقعيتي مجبور شد كه خيمهگاه خود را نزديك خيمهگاه [امام] حسين [ع] برپا كند. [امام] حسين [ع] او را براي ديدار دعوت كرد و نظر او را در خلال گفتگوي با او تغيير داد و از آن پس او يكي از پر شورترين حاميان [امام] حسين [ع] شد.
عبيدالله بن زياد افرادي را در جادهها از حجاز تا كوفه مستقر كرد16 و دستور داد كه از ورود يا خروج هر شخصي از حوزه محدود شده به آنها مانع شوند. [امام] حسين [ع] به وسيله عربهاي باديه نشين از اين دستور با خبر شد، اما ترسي از آن به دل راه نداد و همچنان به سفر خود ادامه داد. در ثعلبيه بود كه از برخي مسافران خبر اعدام مسلم و هاني بن عروه را در كوفه، شنيد. پس از آن، او بايد برميگشت، اما پسران عقيل تصميم گرفتند كه يا انتقام برادر خويش را بگيرند و يا به همان سرنوشت دچار شوند. اين امر تصميم او را تغيير داد.[3] بعد از آن در زباله، مطلع شد كه سفير او(قيس بن مصهر الصيداوي يا عبدالله بن يقطر برادر رضاعي او)17 كه براي اعلام ورود قريب الوقوع او از حاجز به كوفه فرستاده شده بود، شناسايي شده و به قتل رسيده است. پس از آن [امام] حسين [ع]، در سخناني براي يارانش، پس از مطلع كردن ايشان از اخبار غمانگيزي كه به او رسيده و خيانتي كه كوفيان كرده بودند، از آنها خواست كه او را ترك گويند.[4] آنها كه در اثناي سفر به گروه او ملحق شده بودند، جدا شده و تنها كساني كه از حجاز همراه او بودند، باقي ماندند. گروههايي اسب سوار به گشتزني در منطقه ميپرداختند. زماني كه آنها در افق پديدار گشتند، [امام] حسين [ع] به سوي ذوحسم (يا حْسَِّم) تغيير مسير داد و در آنجا خيمههايش را برافراشت. سواركاران كه تحت فرمان حر بن يزيد تميمي يربوعي بودند، به نزديكي آنها رسيدند، [امام] حسين [ع] به علت شدت گرماي هوا دستور داد تا به آنها آب بدهند. اين وضع همچنان بدون تنش باقي ماند، به گونه اي كه حر و لشكريانش در آن روز در دو نماز به امامت [امام] حسين [ع] شركت جستند18 و بعد از آن، چهار شيعه كه از كوفه آمده بودند، توانستند عليرغم مخالفت حر به قيامكنندگان بپيوندند19. بعد از هر نماز [امام] حسين [ع] براي دشمنان خويش انگيزههايي را كه قيام او را پديد آوردند، توضيح ميداد: "شما هيچ امامي نداشتيد و من بايد به قدرت خدا وسيله اتحاد باشم ... ما صلاحيت بيشتري براي حكومت بر شما داريم تا ديگراني كه ادعاي چيزي را دارند كه هيچ حقي نسبت به آن ندارند و ظالمانه عمل ميكنند... اما اگر شما نظرتان عوض شده ... من بايد بروم"20. حر چيزي در مورد نامه هايي كه كوفيان به [امام] حسين [ع] نوشته بودند نمي دانست، اما هنگامي كه [امام] حسين [ع] دو كيسه مملو از نامهها را به او نشان داد، باز طرز برخورد خود را تغيير نداد. او دستور داشت تا قيامكنندگان را بدون جنگ به ابن زياد تحويل دهد. او در تلاش بود كه [امام] حسين [ع] را براي همراهي با خود متقاعد نمايد؛ هنگامي كه [امام] حسين [ع] به حركت خود ادامه داد او جرأت مخالفت با او را نداشت، اما در عوض به او پيشنهادهايي نمود: مسيري را انتخاب كند كه نه به كوفه منتهي شود و نه به مدينه و به يزيد يا ابن زياد نامهاي بنگارد؛ در همان زمان او خود نامهاي به ابن زياد نگاشت به اين اميد كه جوابي مبني بر پرهيز از تجربهاي دردناك دريافت كند. اما [امام] حسين [ع] با اين پيشنهادها موافقت نميكرد و در نتيجه حر او را در هر جايي تعقيب ميكرد و هر از چند گاهي به او هشدار ميداد:" خدا را به تو يادآور ميشوم، به خاطر خودت ... اگر جنگي روي دهد كشته خواهي شد..." اما [امام] حسين [ع] از مرگ نميهراسيد. به هنگام توقف در ناحيه نينوا(قسمتي از سواد كوفه) اسبسواري از كوفه رسيد و بيآنكه با [امام] حسين [ع] مواجه شود، از سوي ابنزياد نامهاي به حر داد كه به او دستور داده بود تا از توقف قيامكنندگان جز در بياباني خشك و بيآب مانع شود. زهيربن قين پيشنهاد داد به دسته كوچك حر حمله كنند و روستاي عكر[5] را كه داراي استحكاماتي بود، اشغال نمايند، اما [امام] حسين [ع] از آغاز كردن جنگ امتناع ورزيد.
در دوم محرم او اردوگاه خود را در كربلا كه جزيي از ناحيه نينوا بود، برپا كرد. در سوم محرم اوضاع وخيمتر شد. لشكري چهارهزار نفري در كوفه به فرماندهي عمربن سعد بن ابي وقاص به آنجا وارد شد، او كه توسط ابن زياد به عنوان نائب[6] در ري منصوب شده بود و قرار بود براي فرونشاندن شورش ديلميان به دشتبا [دشت پي][7] برود به منظور سركوب [امام] حسين [ع] فرا خوانده شد او براي رهيدن از چنين عمل نفرت آميزي تلاشي هر چند بي نتيجه انجام داد، اما با تهديد عزل شدن از منصب، سرانجام مجبور به اطاعت گشت. او پس از رسيدن به كربلاء به وسيله پيكي دريافت كه در حال حاضر [امام] حسين [ع] صرفاً قصد عقبنشيني دارد، اما ابن زياد با دريافت اين اطلاعات از جانب او، تأكيد كرد كه همه شورشيان بايد در برابر يزيد سر تعظيم فرود آورند؛ همچنين قرار بود كه آنها از دسترسي به رودخانه دور نگه داشته شوند. عمربن سعد، عمروبن حجاج زبيدي را همراه با پانصد نفر سواره نظام در مسير منتهي به فرات مستقر كرد. به طوري كه سه روز [امام] حسين [ع] و همراهانش در برابر تشنگي به شكلي طاقت فرسا تاب آوردند. گروهي پر دل و جرأت به رهبري برادر [امام] حسين [ع]، عباس، به رودخانه حمله ور شدند، اما تنها موفق به پر كردن مشك آبي كوچك شدند. در اين حال، ابن سعد همچنان در تلاش براي دستيابي به توافق با [امام] حسين [ع] بود و شب هنگام گفتگوهايي با او انجام داد؛ اگر چه هيچ كس در اين گفتگوها حضور نداشت، اما شايع شده بود كه به [امام] حسين [ع] سه پيشنهاد داده است: اينكه يا به او اجازه داده شود تا روانه منطقهاي مرزي شده و در آنجا عليه كفار همچون سربازي عادي بجنگد و يا دوباره به يزيد بپيوندد و شخصاً با او بيعت نمايد و يا از جايي كه آمده بود به آنجا باز گردد21. در اين زمان شمر بن ذي الجوشن (معمولاً نزد شيعيان شمر شناخته شده است) كه قبلاً از حاميان [امام] علي [ع] بود و در صفين به همراه او جنگيده بود،22 پيشنهادي شيطاني به ابن زياد داد حاكم[كوفه] راغب بود كه [امام] حسين [ع] را مجبور به تسليم در برابر خود كند، چرا كه او به قلمروي تحت قدرت او قدم نهاده بود. از اين رو ابن زياد دستورهايي به ابن سعد داد: اگر [امام] حسين [ع] از تبعيت از شرايط مقرر شده امتناع ورزيد، يا به آنها حمله ميكني و يا در غير اين صورت، فرماندهي سپاه را به شمر كه حامل اين فرمان است واگذار ميكني23. حتي گفته شده كه او افزود: اگر [امام] حسين [ع] در جنگ كشته شد، بدنش بايد لگدكوب شود چرا كه او فردي" شورشي، فتنهگر، راهزن و ستمگر است و او نبايد بعد از مرگش، ضرر و زياني افزون بر اين، وارد كند"24. ابن سعد شمر را لعن كرد و او را متهم به زهرآلود ساختن امري كرد كه به شكل ديگر ميشد، صلحآميز خاتمه يابد؛ او مطمئن بود كه [امام] حسين [ع] تسليم نخواهد شد، زيرا در او روح عزت وجود داشت".
بعدازظهر نهم محرم، ابن سعد به همراه يارانش به سوي گروه شورشيان رفت. [امام] حسين [ع] جلو خيمه خويش نشسته بود در حالي كه به شمشير خود تكيه كرده بود و سرش در حالت خواب و بيداري اين طرف و آن طرف ميشد؛ او در رويا پيامبر را ديده بود كه به او گفته بود به زودي به او ملحق خواهد شد؛ [امام] حسين [ع] با صداي خواهرش زينب كه نزديك شدن سربازان را خبر ميداد، هوشيار شد و برادرش عباس را فرستاد تا علت نزديك شدن آنها را جويا شود. در حالي كه همه در انتظار بازگشت قاصد بودند، هشدارها، سرزنشها و اهانتها از هر دو طرف باريدن گرفت. هنگامي كه عباس بازگشت، [امام] حسين [ع] كه خواست ابن زياد را دريافته بود، يك شب مهلت خواست؛ مهلت داده شد، [امام] حسين [ع] براي بستگان و يارانش سخناني ايراد كرد، علي بن الحسين [ع]، امام سجاد عليهالسلام] تنها مردي از خاندان [امام] حسين [ع] كه از كشتار نجات يافته بود، آن را چنين ذكر ميكند: "خدا را سپاس ميگويم كه ما را با نبوت گرامي داشت و قرآن و دين را به ما تعليم داد... من با ارزشتر از ياران خود كسي نميشناسم ... و مؤمنتر از خانواده خود خانوادهاي نميدانم ..... پروردگارم به همه شما پاداش دهاد. فكر ميكنم كه فردا پايان ما فرا خواهد رسيد ... از همه شما ميخواهم كه برويد، من جلو بازگشت شما را نميگيرم. تاريكي شب شما را ميپوشاند، آن را همچون مركبي تيزرو به كار گيريد ...."25.[8] ياران [امام] حسين [ع] به جز تعدادي معدود، سرسپردگي كامل خود را به آرمان او نشان دادند. [امام] حسين [ع] پس از نيرو بخشيدن و دلداري دادن خواهرش زينب كه دچار يأس و نوميدي گشته بود، براي آماده سازي استحكامات بيرون رفت: خيمهها نزديك هم بر پا شده و با طنابهايي به يكديگر محكم شده بود، چوبها و نيها در گودالهايي جمعآوري شدند تا در صورت لزوم، اگر از پشت حملهاي صورت گرفت، شعلهور گردند. آنها بقيه شب را به نماز گذراندند26. سپس از صبح روز بعد عمليات جنگي آغاز شد.
نظرات شما عزیزان: