تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 27384
بازدید دیروز : 749
بازدید هفته : 39478
بازدید ماه : 69989
بازدید کل : 10461744
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 11 / 7 / 1394

در همين اوقات بود که گروه زيادي از قريش پيمان خود را شکسته بودند و به همين دليل اسلام ديگر هم پيماني با آنها را قبول نمي کرد.در اينجا بود که سوره برائت نازل شد اينجاست داستان معروفي که
در اينجا حدود نيمي از اهل تسنن مي گويند:ابو بکر از علي(ع)پرسيد آيا من حج را ادامه بدهم و تو فقط مامور ابلاغ سوره برائت هستي يا من بايد برگردم؟و علي(ع) فرمود:تو کار حجت را ادامه بده، سوره برائت را من بايد اعلام بکنم به حکم اين که يا بايد پيغمبر اعلام بکند يا کسي که از او است.عده اي ديگر از اهل تسنن مثل همه شيعيان مي گويند:نه، ابو بکر به دستور پيغمبر برگشت و اساسا
و صلي الله علي محمد و آله.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم برائة من الله و رسوله الي الذين عاهدتم من المشرکين فسيحوا في الارض اربعة اشهر و اعلموا انکم غير معجزي الله و ان الله مخزي الکافرين و اذان من الله و رسوله الي الناس يوم الحج الاکبر ان الله بري ء من المشرکين و رسوله فان تبتم فهو خير لکم و ان توليتم فاعلموا انکم غير معجزي الله و بشر الذين کفروا بعذاب اليم الا الذين عاهدتم من المشرکين ثم لم ينقضوکم شيئا و لم يظاهروا عليکم احدا فاتموا اليهم عهدهم الي مدتهم ان الله يحب المتقين.فاذا انسلخ الاشهر الحرم فاقتلوا المشرکين حيث وجدتموهم و خذوهم و احصروهم و اقعدوا لهم کل مرصد فان تابوا و اقاموا الصلاة و آتوا الزکاة فخلوا سبيلهم ان الله غفور رحيم و ان احد من المشرکين
چرا سوره برائت فاقد بسم الله است؟
سوره برائت است.در هفته گذشته اجمالا عرض کرديم يک مطلب مسلم است که سوره برائت در ميان همه سوره هاي قرآن اين وضع استثنائي را دارد که فاقد «بسم الله » است، «بسم الله » در اول اين سوره نيست.حالا چرا اين سوره فاقد «بسم الله » است؟آيا اين سوره يک سوره مستقل است و يا دنباله سوره انفال است و سوره جداگانه اي نيست و از اين جهت «بسم الله » ندارد، زيرا در احاديث وارد شده که وقتي آيات قرآن نازل مي شد، مسلمين، اين مطلب را که آيا يک سوره تمام شده است و سوره ديگري است يا دنباله سوره پيشين است، با «بسم الله الرحمن الرحيم » مي فهميدند يعني اگر وقتي که آيه نازل مي شد، با «بسم الله الرحمن الرحيم » شروع مي شد، اين امر علامت اين بود که اين آيات يک سوره مستقل است.پس بعضي ها مي گويند «برائت » از اين جهت «بسم الله » ندارد که سوره مستقلي نيست، و بعضي ديگر مي گويند علت اين که «بسم الله » ندارد اين نيست بلکه اين آيات، سوره مستقلي است ليکن چون اين سوره، سوره اعلام خشم و اعلام غضب است و «بسم الله » آيه رحمت است، از اين جهت «بسم الله » در اول اين سوره نيامده است.
در اين سوره ما به مسائل زيادي برمي خوريم که اين مسائل بيشتر در اطراف دو سه مطلب است:يکي درباره روابط مسلمانان با مشرکان.
مشرک يعني کسي که در پرستش هاي رسمي غير خدا را پرستش مي کند مثل همان بت پرستهاي عربستان يا ستاره پرستان يا خورشيدپرستان يا انسان پرستها، يا آتش پرستها که در دنيا بوده اند، و واقعا انسان يا ستاره يا آتش يا خورشيد و يا دريا را پرستش مي کرده اند.مشرکين از نظر قرآن با ساير غير مسلمانان يعني افراد موحد و خداپرست مخصوصا آنها که به يکي از اديان آسماني که ريشه اي دارد معتقدند حسابشان فرق مي کند.
«مشرک » از نظر روابط مسلمان با غير مسلمان يک وضعي دارد و غير مشرک که در قرآن آنها را اهل کتاب مي گويند وضع ديگري دارد که بعد ان شاء الله در همين سوره توضيح خواهيم داد.پس يک قسمت از بحث، مربوط به مشرکين است و ابتدا هم از مشرکين شروع مي شود.
قسمتي از آيات اين سوره مربوط به اهل کتاب است، غير مسلماناني که خود را پيرو يکي از کتابهاي آسماني سابق مي دانند يعني يهوديها و مسيحيها و حتي مجوسيها.يک قسمت از اين سوره بحث درباره منافقان است.درباره منافقان هم در اين سوره زياد بحث شده است.منافقان يعني کساني که متظاهر به اسلامند ولي در قلبشان و در عمق روحشان مسلمان نيستند، کافرند، غير مسلمانند، و در نتيجه مردمي هستند دو چهره:يک چهره شان چهره مسلماني و چهره ديگرشان چهره کفر است.وقتي با مسلمانان مي نشينند اظهار مسلماني مي کنند و عمل مسلماني انجام مي دهند، و وقتي با کافران مي نشينند مانند آنها هستند و خودشان را از آنها به حساب مي آورند.آيات اول اين سوره تا نزديک چهل آيه مربوط به مشرکين است.
اينجا يک تاريخچه اي هست که ما بايد متوجه آن باشيم تا
اينکه مفهوم سوره برائت برايمان روشن بشود:
تاريخچه نبرد مسلمين و کفار قريش
مي دانيم که اسلام دين توحيد است و براي هيچ مسئله اي به اندازه توحيد يعني خداي يگانه را پرستش کردن و غير او را پرستش نکردن اهميت قائل نيست و نسبت به هيچ مسئله اي به اندازه اين مسئله حساسيت ندارد.مردم قريش که در مکه بودند مشرک بودند.
اين بود که يک نبرد پي گيري ميان پيغمبر اکرم و مردم قريش که همان قبيله رسول اکرم بودند در گرفت.سيزده سال پيغمبر اکرم در مکه بودند.
بعد آمدند مدينه و در مدينه بود که مسلمين قوت و قدرتي پيدا کردند.
جنگ بدر و جنگ احد و جنگ خندق و چند جنگ کوچک ديگر ميان مسلمين که در مدينه بودند با مشرکين قريش که در مکه بودند در گرفت.در جنگ بدر مسلمانها فتح خيلي بزرگي نمودند. در احد بر عکس شکست خوردند يعني اول پيروز شدند ولي بعد در اثر يک اشتباه شکست خوردند و بعد دو مرتبه خودشان را جمع و جور کردند.پاي هم مسلمين در احد شکست خوردند.در خندق باز مسلمين فاتح شدند.
بعد جريان حديبيه پيش آمد که در جلسه قبل عرض کردم:ايام حج و ماه هاي حرام بود و همه مردم مجاز بودند براي انجام عمل حج بروند به سوي کعبه.و طبق قانون جاهليت، قريش بايد به دشمنان خودشان هم اجازه بدهند ولي به پيغمبر و مسلمين اجازه ندادند.پيغمبر از نزديک مکه برگشت در حالي که قرارداد صلحي با قريش امضا کرده بود.اين قرارداد، بعد، از طرف قريش نقض شد و چون نقض شد از طرف مسلمين هم ديگر نقض شده بود.جريان حديبيه در سال ششم هجري است.در سال هشتم هجرت، پيغمبر اکرم مکه را فتح کرد، فتحي
بدون خونريزي.فتح مکه براي مسلمين يک موفقيت بسيار عظيم بود چون اهميت آن تنها از جنبه نظامي نبود، از جنبه معنوي بيشتر بود تا جنبه نظامي. مکه ام القراء عرب و مرکز عربستان بود.قهرا قسمتهاي ديگر تابع مکه بود و به علاوه يک اهميتي بعد از قضيه عام الفيل و ابرهه که حمله برد به مکه و شکست خورد پيدا کرده بود.بعد از اين قضيه اين فکر براي همه مردم عرب پيدا شده بود که اين سرزمين تحت حفظ و حراست خداوند است و هيچ جباري بر اين شهر مسلط نخواهد شد.
وقتي پيغمبر اکرم به آن سهولت آمد مکه را فتح کرد گفتند پس اين امر دليل بر آن است که او بر حق است و خدا راضي است.به هر حال اين فتح خيلي براي مسلمين اهميت داشت.مسلمين وارد مکه شدند.
مشرکين هم در مکه بودند.تدريجا از قريش هم خيلي مسلمان شده بودند.
يک جامعه دو گانه اي در مکه به وجود آمده بود، نيمي مسلمان و نيمي مشرک.حاکم مکه از طرف پيغمبر اکرم معين شده بود يعني مشرکين و مسلمين تحت حکومت اسلامي زندگي مي کردند.بعد از فتح مکه مسلمين و مشرکين با هم حج کردند با تفاوتي که ميان حج مشرکين و حج مسلمين وجود داشت.آنها آداب خاصي داشتند که اسلام آنها را نسخ کرد.گفتيم حج يک سنت ابراهيمي است که کفار قريش در آن تحريفهاي زيادي کرده بودند. اسلام با آن تحريفها مبارزه کرد.پس يک سال هم به اين وضع باقي بود.
ابلاغ سوره برائت به مشرکين توسط امام علي (ع)
سال نهم هجري شد.در اين سال پيغمبر اکرم در ابتدا به ابو بکر ماموريت داد که از مدينه برود به مکه و سمت امير الحاجي
مسلمين را داشته باشد، ولي هنوز از مدينه چندان دور نشده بود (1) که جبرئيل بر رسول اکرم نازل شد(اين را شيعه و سني نقل کرده اند) و دستور داد پيغمبر، علي(ع)را ماموريت بدهد براي امارت حجاج و براي ابلاغ سوره برائت.اين سوره اعلام خيلي صريح و قاطعي است به عموم مشرکين به استثناي مشرکيني که با مسلمين هم پيمان اند و پيمانشان هم مدتدار است و بر خلاف پيمان هم رفتار نکرده اند;مشرکيني که با مسلمين با پيمان ندارند يا اگر پيمان دارند بر خلاف پيمان خودشان رفتار کرده اند و قهرا پيمانشان نقض شده است.اعلام سوره برائت اين است که علي(ع)بيايد در مراسم حج در روز عيد قربان که مسلمين و مشرکين همه جمع هستند، به همه مشرکين اعلام کند که از حالا تا مدت چهار ماه شما مهلت داريد و آزاد هستيد هر تصميمي که مي خواهيد بگيريد.اگر اسلام اختيار کرديد يا از اين سرزمين مهاجرت کرديد، که هيچ، و الا شما نمي توانيد در حالي که مشرک هستيد در اينجا بمانيد.
ما دستور داريم شما را قلع و قمع کنيم به کشتن، به اسير کردن، به زندان انداختن و به هر شکل ديگري.در تمام اين چهار ماه کسي متعرض شما نمي شود.اين چهار ماه مهلت است که شما درباره خودتان فکر بکنيد.
اين سوره با کلمه «برائة » (2) شروع مي شود: برائة من الله و رسوله الا الذين عاهدتم من المشرکين .اعلام عدم تعهد است از طرف خدا و
از طرف پيغمبر خدا در مقابل مردم مشرک-و در آيات بعد تصريح مي کند-همان مردم مشرکي که شما قبلا با آنها پيمان بسته ايد و آنها نقض پيمان کرده اند.
علي(ع)آمد در مراسم حج شرکت کرد.اول در خود مکه اين [عدم تعهد]را اعلام کرد، ظاهرا(ترديد از من است)در روز هشتم که حجاج حرکت مي کنند به طرف عرفات (1) در يک مجمع عمومي در مسجد الحرام سوره برائت را به مشرکين اعلام کرد ولي براي اينکه اعلام به همه برسد و کسي نباشد که بي خبر بماند، وقتي که مي رفتند به عرفات و بعد هم به منا، در مواقع مختلف، در اجتماعات مختلف هي مي ايستاد و بلند اعلام مي کرد و اين اعلام خدا و رسول را با فرياد به مردم ابلاغ مي نمود.نتيجه اين بود که ايها الناس!امسال آخرين سالي است که مشرکين با مسلمين حج مي کنند.ديگر از سال آينده هيچ مشرکي حق حج کردن ندارد و هيچ زني حق ندارد لخت و عريان طواف کند.
يکي از بدعتهايي که قريش به وجود آورده بودند اين بود که به
1- و الآن هم که با اتومبيل مي روند باز هم شب روز هشتم حرکت مي کنند.البته وقوف در عرفات از روز نهم واجب است تا غروب، و براي اينکه کار آسان بشود، روز هشتم حرکت مي کنند.قديم که با مال يا پياده مي رفتند، به طريق اولي روز هشتم حرکت مي کردند و مستحب هم اين است که روز هشتم، حجاج حرکت کنند از راه منا بروند به عرفات، شب را در منا بمانند، روز بروند عرفات، وقوف عرفات را انجام بدهند و براي شب برگردند به مشعر و روز بعد هم برگردند به منا.ولي اکنون اين مستحب عمل نمي شود يعني کثرت حجاج و وسائل نقليه اجازه نمي دهد که حجاج وقتي که مي خواهند شب نهم بروند از راه منا بروند;از راه طائف مي روند به عرفات و شب بعد برمي گردند به منا.
مردم غير قريش اعلام کرده بودند هر کس بخواهد طواف بکند حق ندارد با لباس خودش طواف بکند، بايد از ما لباس عاريه کند يا کرايه کند، و اگر کسي با لباس خودش طواف مي کرد مي گفتند اين لباس را تو بايد اينجا صدقه بدهي يعني به فقرا بدهي.زورگويي مي کردند.يک سال زني آمده بود براي حج و مي خواست با لباس خودش طواف بکند.گفتند اين کار ممنوع است. بايد اين لباس را بکني و لباس ديگري در اينجا تهيه بکني.گفت آخر من لباس ديگري ندارم، لباس من منحصر به همين يک دست است.گفتند ديگر چاره اي نيست.
بايد از ما لباس کرايه بکني.گفت بسيار خوب، پس لخت و عور طواف مي کنم.گفتند مانعي ندارد.آنوقت بعضيها که نمي خواستند با لباس قريش طواف بکنند و از لباس خودشان صرف نظر بکنند، لخت و عور دور خانه کعبه طواف مي کردند.
جزء اعلامها اين بود که طواف لخت و عريان قدغن شد;
هيچکس حق ندارد لخت و عور طواف بکند و اين حرف مهملي هم که قريش گفته اند بايد از ما لباس کرايه کنيد غلط است.اين هم که اگر کسي با لباس احرام خود يا غير لباس احرام(لباس احرام را شرط نمي دانستند)طواف کرد بايد آن را بدهد به فقرا، لازم نيست، بايد نگه دارد براي خود.
به هر حال امير المؤمنين آمد و مکرر در مکرر و در جاهاي مختلف اين اعلام را به مردم ابلاغ کرد.نوشته اند آنقدر مکرر مي گفت که صداي علي(ع)گرفته بود، از بس که در مواقع مختلف، هر جا اجتماعي بود اين آيات را مي خواند و ابلاغ مي کرد تا يک نفر هم باقي
نماند که بعد بگويد به من ابلاغ نشد.وقتي که علي(ع)خسته مي شد و صدايش مي گرفت، صحابه ديگر پيغمبر مي آمدند از او نيابت مي کردند و همان آيات را ابلاغ مي نمودند.
يک اختلافي ميان شيعه و سني در ابلاغ سوره برائت موجود است و آن اينکه اهل تسنن بيشترشان به اين شکل تاريخ را نقل مي کنند که پس از آنکه وحي خدا به رسول اکرم رسيد که اين سوره را يا بايد خودت ابلاغ کني يا کسي از خودت، و پيغمبر علي(ع)را مامور ابلاغ سوره برائت کرد، علي به سوي مکه آمد.تا آمد، ابو بکر مضطرب شد، پرسيد آيا اميري يا رسول؟يعني آيا آمده اي امير الحاج باشي يا يک کار مخصوص داري؟ فرمود:نه، من يک رسالت مخصوص دارم، فقط براي آن آمده ام.پس ابو بکر از شغل خودش منفصل و معزول نشد;او کار خودش را انجام داد و علي(ع)هم کار خودش را.ولي اقليتي از اهل تسنن-که در «مجمع البيان » نقل شده-و همه اهل تشيع مي گويند وقتي که علي(ع)آمد، ابو بکر به کلي از شغل خودش منفصل شد و برگشت به مدينه.تعبير قرآن اين است که اين سوره را نبايد به مردم ابلاغ کند مگر خود تو يا کسي که از تو است.اهل تشيع روي اين کلمه «از تو است » تکيه مي کنند، مي گويند اين کلمه «کسي که از تو است » :رجل منک که در بسياري از روايات هست، مفهوم خاصي دارد.حالا من نظائرش را بگويم:
درباره حضرت ابراهيم است که فرمود: فمن تبعني فانه مني (3)
آنکه گام دنبال گام من بردارد از من است.اين معنايش اين است که او از من جدايي ندارد.بزرگترين جمله اي که پيغمبر اکرم درباره سلمان فرموده است و شايد بزرگترين جمله اي که درباره يک صحابي غير از امير المؤمنين فرموده است اين جمله است:سلمان منا اهل البيت سلمان جزء ما اهل بيت است.اين کلمه «جزء ماست » بسيار عالي است;يعني او از ما جدايي ندارد، بينونتي با ما ندارد.گفت «من کي ام ليلي و ليلي کيست من » من او هستم و او من است.ديگر از اين بالاتر تعبير نيست. تعبير ديگري که اين حديث را هم شيعه و سني روايت کرده اند درباره امام حسين است که پيغمبر فرمود:حسين مني و انا من حسين حسين از من است و من از حسينم. يعني اساسا ميان ما جدايي فرض نمي شود و وجود ندارد.آنوقت مفاد اين حديث با آن حديث معروف ديگري که علي مع الحق و الحق مع العلي يدور حيث ما دار يکي مي شود.علي با حق است و حق با علي است;دور مي زند با او هر جا او دور بزند، يعني علي(ع)آنجا مي رود که حق است و حق آنجا مي رود که علي(ع)است.يعني جدايي ميان اين دو وجود ندارد.اين مفهوم تقريبا همان مفهوم عصمت است.علي از حق جدايي ندارد.مگر پيغمبر از حق جدايي دارد؟!مگر ممکن است العياذ بالله پيغمبر حرفي بزند يا عملي انجام بدهد که حق نباشد.همانطور که پيغمبر از حق جدا شدني نيست، تفکيکش فرض و امکان ندارد; تفکيک علي(ع)هم از پيغمبر امکان ندارد و اين دو جدا ناشدني هستند.
اين جمله را[که «اين سوره را نبايد به مردم ابلاغ کند مگر
خود تو يا کسي که از توست » ]نه تنها اهل تشيع روايت کرده اند، اهل تسنن هم به همين شکل روايت کرده اند. اگر اختلافي هست، در رفتن ابو بکر است.اصل فضيلت هم در اين[جمله]است خواه ابو بکر رفته باشد يا نرفته باشد.و حتي اگر ابو بکر رفته باشد به سفر حج، فضيلت علي(ع)بيشتر ثابت مي شود;يعني با اينکه ابو بکر هست اعلام مي شود که او صلاحيت ابلاغ اين سوره را ندارد و تنها کسي که صلاحيت اينچنين ابلاغ را به مردم دارد، به نص وحي الهي کسي است که از پيغمبر است و ميان او و پيغمبر به هيچ وجه جدايي نيست.
اين است که مسئله ابلاغ سوره برائت به وسيله علي(ع)يکي از فضائل بزرگ امير المؤمنين است.
رسيديم به مسئله رفتار مسلمين با مشرکين.گفتيم اين آيات مشتمل بر چند مطلب است.يکي اينکه اعلام عمومي عدم تعهد مي کند از طرف خدا و پيغمبر براي مشرکان، و به مشرکين مدت چهار ماه مهلت مي دهد که آزادند هر جا بخواهند بروند و فکرهاي خودشان را بکنند و تصميمهاي خودشان را بگيرند.اتمام حجت مي کند و با کمال اطمينان به آنها مي گويد مطمئن باشيد که کاري از شما ساخته نيست چون اراده الهي است. مشرکي نبايد در اين سرزمين باشد.شما در مقابل خدا نمي توانيد کاري انجام بدهيد. خدا را نمي توانيد ناتوان بکنيد.نصيحت است:توبه کنيد، باز گرديد، برايتان بهتر است.از اين اعلام عمومي عدم تعهد استثنا مي کند مشرکاني را که هم پيمان با مؤمنين بوده و پيمان خود را به هيچ وجه نقض نکرده اند، عليه مسلمين اقدامي ننموده و دشمني از دشمنان مسلمين را تاييد و
تقويت نکرده اند.تصريح مي کند که پيمان اينها را رعايت کنيد تا پايان مهلت آن.اما غير اينها، پس از گذشت اين چهار ماه-که در آن حرمتي برايشان قائل است-ديگر هيچ حرمتي بين شما و مشرکين نيست، حق داريد آنها را بکشيد، حق داريد زندانيشان بکنيد، حق داريد به عنوان اسير بگيريد، حق داريد براي اينها هر نوع تصميمي مي خواهيد بگيريد;ولي اگر توبه کنند و به راه مسلمين بيايند شما هم آنها را آزاد بگذاريد.
آيه ديگر:حالا اگر مشرکي از شما پناه خواست براي اينکه حقايق را بشنود، به او پناه بدهيد، سخن خدا را به وي ابلاغ بکنيد و بعد هم او را سالم به محل امن خودش برسانيد.يعني اين حرفها مربوط به مشرکيني است که نمي خواهند بيايند[سخن حق را]بشنوند و بفهمند، اما اگر مشرکي سوداي شنيدن و فهميدن دارد متعرض او نشويد، اگر از شما پناه و امنيت خواست به او امنيت بدهيد;نه تنها متعرض او نشويد بلکه خودتان حفظ و حراستش بکنيد و او را به مامن يعني محل امن خودش برسانيد.
منابع مقاله:
آشنائي با قرآن جلد سوم، استاد شهيد مرتضي مطهري؛
1- بعضي نوشته اند در «ذو الحليفه » در حدود مسجد شجره که فاصله آن تا مدينه تقريبا يک فرسخ است، و بعضي نوشته اند در جايي به نام «عرج » ، که همان نزديکيها است.
2- مصطلح است:برائت از دين.وقتي که مديون دينش را مي پردازد و يا داين دين را مي بخشد، مي گويند برائت ذمه پيدا کرده يعني ديگر تعهدي از نظر دين ندارد.
3- سوره ابراهيم، آيه 36.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی