۩✿۩ روز اثبات عشق و تسلیم ۩✿۩
۩✿۩ ویژه نامه عید فرخنده قربان ۩✿۩
اکنون ابراهیم است و فرزند دلبند او،
فرزند انتظارهای طولانی، میوه دل او، پاره جگر او...
و فرمان حقّ: اسماعیلت را ذبح کن!
اسماعیل را همچون قربانی، به قربانگاه ببر،
سرش را بر مذْبَح بگذار، کارد بر گلویش بنه، خونش را جاری ساز...
و بکش، بکش اسماعیلت را...
قربانی کن هر آنچه میان تو و حقیقت مطلق است،
به قربانگاه ببر هر آنچه را که میان تو و «او» فاصله میاندازد.
ای بت شکن تاریخ! اکنون... اکنون، اسماعیل،
فرزند دلبندت را به قربانگاه ببر!
ای ابراهیم؛ ای قهرمان توحید؛ ای آزموده؛
ای گذشته از آتش؛ ای برگزیده خدا؛ ای وارث رسالت؛
ای پیامبر پاکی؛ ای رسول روشنی! آنک آخرین آزمون بندگی است.
اسماعیل تو، جاه توست، مال و موقعیت
و مقام و شهرت و قدرت و مکنت توست.
اسماعیل تو دنیای توست و هر آنچه در دنیا به آن دل بسته ای.
اسماعیل تو، نفس توست؛ اسماعیل، تویی؛
و تا از میان برنخیزی، به وصلِ حقّ نمیرسی.
پیرمرد یک عمر، بار انتظار فرزند به دوش کشیده بود؛
سارا را توان فرزند آوردن نبود.
در نشیب حیات، ناباورانه، فرزند را از هاجر جُست،
و شگفتا که یافت؛
و اینک پس از سالها انتظار و رخ نمودن ابرهای تیره نومیدی،
خورشید میلاد اسماعیل، آتش در نهادِ شبستان سرد او نهاده بود.
عید قربان است یـا عیـد عنایـات خداست
عید عشق و عیـد ایثار و مناجات و دعاست
ذات حق با میهمـانانش گرفتـه جشن عیـد
مرکـز ایـن جشـن نورانـی بیابـان منـاست
هر کجا رو آوریم و هـر طرف چشم افکنیم
خیمـۀ حجـاج بیـتالله پیش چشـم ماست
نـور از هر خیمـه میتابـد بـه بـام آسمـان
خیمهها بیتالله و اشک و مناجات و دعاست
حاجیـان دارنـد بـر سـر شـوق ذبح گوسفند
قصد هر یک کشتن دیو هوس، گرگ هواست
ای خوش آن حاجی که در آن سرزمین کرده وقوف
خوشتر آن حاجی که جای او در آغوش خداست
جان من قربان آن حاجی کـه زیـر خیمهها
چشم او گریان به یـاد خیمههای کربلاست
پیشتر از دید چشمم خیمه میآید به چشم
ای منا پاسخ بده، پس خیمۀ مهدی کجاست؟
حاجیان در هر نفس دارند از هم این سؤال
پس کدامین خیمهگاه مهدی موعود ماست
این صدای گریۀ مهدی است میآید به گوش؛
یا صـدای نالۀ «العفـو» ختمالانبیـاست؟
نالـۀ جانسـوز «یــااللهِ» ختـمالمـرسلین؛
یا صـدای گریـۀ شوق علی مرتضـاست؟
یا امـام مجتبا صـورت نهـاده بـر زمین؛
یـا نـوای آسمـانسـوز قتیل نینـواست؟
یکطرف آمـاده ابـراهیم، بـر ذبـح پسـر
یکطرف تسلیم، اسماعیل از بهـر فداست
جان من قربـان آن حاجی که قربانگاه او
گاه نهـر علقمـه، گـه در کنـار قتلگاست
جان من قربان آن حاجی که ذبح حجّ او
طفل شیـر و نوجوان و پیرمرد پارساست
حاجیان سر میتراشند و عـزیز فـاطمه
در منای دوست میبینم سرش از تن جداست
جان من قربان آن حاجی که در صحرای خون
هـم قتیـلالاشقیـا و هـم ذبیـحٌ بالقفـاست
جان من قربان آن حاجی که بعد از بذل جان
سر به نوک نـی، تنش پامـال سمّ اسبهاست
جان من قربان آن حاجی که در این حجّ خون
ـروۀ او قتلگـاه او، صفـا طـشت طـلاست
گریه کن «میثم» بر آن حاجی که اجر حجّ او
گاه سنگ و گه سنان، گه تیغ، گه تیرِ جفاست
سَمِعتُ رَسولَ اللّه ِ صلى الله علیه و آله یَخطُبُ یَومَ النَّحرِ ، وهُوَ یَقولُ :
هذا یَومُ الثَّجِّ والعَجِّ ، والثَجُّ : ما تُهریقونَ فیهِ مِنَ الدِّماءِ ،
فَمَن صَدَقَت نِیَّتُهُ کانَت أوَّلُ قَطرَةٍ لَهُ کَفّارَةً لِکُلِّ ذَنبٍ ،
والعَجُّ : الدُّعاءُ ، فَعِجّوا إلَى اللّه ِ ، فَوَالَّذی نَفسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ
لا یَنصَرِفُ مِن هذَا المَوضِعِ أحَدٌ إلاّ مَغفورًا لَهُ ،
إلاّ صاحِبَ کَبیرَةٍ مُصِرًّا عَلَیها لا یُحَدِّثُ نَفسَهُ بِالإِقلاعِ عَنها .
امام علی علیه السلام فرموده اند:
شنیدم رسول خدا صلی الله علیه وآله روز عید قربان ،
خطبه می خواند ومی فرمود :
امروز ، روز «ثجّ» و«عجّ» است . ثجّ ، خون قربانی هاست که می ریزید .
پس نیّت هرکس صادق باشد ، اولین قطره خونِ قربانی او کفّاره همه گناهان اوست ،
و«عجّ» ، دعاست . پس به درگاه خداوند دعا کنید ،قسم به آن که جان محمّد(ص)
در دست اوست ، از اینجا هیچ کس بر نمی گردد ، مگر آمرزیده شود ،
جز کسی که گناه کبیره انجام داده وبر آن اصرار ورزد
ودر دل خود تصمیم بر ترک آن ندارد .
کتاب «حج و عمره در قرآن و حدیث» صفحه 361
نظرات شما عزیزان: