بالا بردن سطح بهرهوری و بهرهگیری از تواناییها و پتانسیلهای مختلف افراد جامعه، منوط به توجه ویژه به نهاد خانواده است.
سرمایهگذاری و توجه هرچه بیشتر به خانواده، امروز بیش از هر زمانی مطرح است؛ حتی دولتها توجه خاص نسبت به رشد و توسعه کیفی خانواده مبذول داشتهاند و با در اختیار قرار دادن امتیازات، تسهیلات رفاهی، آموزشی، مشاورهای و به طور کلی بالا بردن بهداشت و سلامت خانواده، سعی بر این دارند تا خانواده از کیفیت بالاتری برخوردار شود. یقیناً ارتقاء کیفی خانواده، تأثیر مستقیمی بر تربیت نسلهای نورس و آتی جامعه خواهد داشت.
بحران در خانواده
خانوادههای امروز به دنبال تغییر در الگوهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و نظایر آن، دچار بحرانهای مختلفی شده اند.
روابط درون خانواده، روابط بین اولیاء ، میزان رشد جمعیت، نقشهای سیاسی و اجتماعی موجود در خانواده و عناصری از این قبیل ، باعث پدید آمدن بحران در خانواده شده است. عامل اقتصادی نیز نقش مؤثری در پیدایش بحران در خانواده ایفا میکند. تغییر الگوها، بالا رفتن میزان مصرف در خانواده ها، ناهماهنگی بین میزان درآمد و هزینهها و همچنین گسست نسلها، باعث پیدایش بحران در این نهاد گردیده است (منظور از «گسست نسلها» تفاوت ارزشی بین دیدگاههای اولیاء و فرزندان است).
دولتها توجه خاص نسبت به رشد و توسعه کیفی خانواده مبذول داشتهاند و با در اختیار قرار دادن امتیازات، تسهیلات رفاهی، آموزشی، مشاورهای و به طور کلی بالا بردن بهداشت و سلامت خانواده، سعی بر این دارند تا خانواده از کیفیت بالاتری برخوردار شود. یقیناً ارتقاء کیفی خانواده، تأثیر مستقیمی بر تربیت نسلهای نورس و آتی جامعه خواهد داشت.
مواردی از قبیل رشد جمعیت، مسئله اقتصادی، اختلاف والدین با یکدیگر، تنشهای سیاسی و اجتماعی، در ایجاد بحران نقش دارند که با مطالعات مستمر و برنامهریزی عملی بایستی توانست تا حدی بحران در خانواده را مهار و کنترل کرد، در غیر این صورت این بحران به نسلهای بعد و ابعاد مختلف خانواده منتقل خواهد شد.
همزیستی، ازدواج، روابط بین زن و مرد ، روابط بین اولیاء و فرزندان و همچنین میزان وابستگی در خانوادههای امروز، دچار مشکل شده است و هر کدام از زمینههای یاد شده، نیاز به اصلاح، مشاوره و برخوردهای مناسب دارد؛ در غیر این صورت بحران هرچه بیشتر تشدید میشود.
یکی از نمودهای بحران، در ازدواجهای ناموفق و متلاشی شده منعکس است. این امر موجب میشود تا نظم عاطفی کودک در خانواده دچار مشکل گردد، بزهکاری افزایش یابد، ترک تحصیل و جدا شدن از خانواده افزایش یابد و به طور کلی رفتارهای نابهنجار هر چه بیشتر در خانوادهها گسترش یابد، که دنیای صنعتی بیش از جهان سوم با این وضعیت روبه روست.
خشونت در خانواده، سوء استفادههای جنسی، افزایش بزهکاری و نابهنجاریهای نظیر آن، تا حد زیادی به فقر اقتصادی نسبت داده میشود. لذا برنامه ریزان اجتماعی و دولتمردان، میبایست تدابیری اتخاذ نمایند تا از بروز این بحرانها پیشگیری شود و یا بتوان از این بحرانها رهایی یافت.
نابسامانیهای اخلاقی در خانواده
در عصر شتاب تحولات که هر چه سریعتر از جامعه سنتی فاصله گرفته و در حال گذار و توسعه کشور هستیم و با توجه به تغییر ساختار و الگوهای خانواده امروز در ابعاد مختلف که خانواده از نوع گسترده، به هستهای سوق پیدا کرده است، بایستی اذعان نمود بسیاری از نابسامانیهای اخلاقی امروز خانواده، ریشه در عدم توجه به موارد سادهای دارد که به مرور زمان به معضلی لاینحل تبدیل میشود، از جمله علل و عوامل این نابسامانیها به موارد زیر میتوان اشاره کرد:
یکی از نمودهای بحران، در ازدواجهای ناموفق و متلاشی شده منعکس است. این امر موجب میشود تا نظم عاطفی کودک در خانواده دچار مشکل گردد، بزهکاری افزایش یابد، ترک تحصیل و جدا شدن از خانواده افزایش یابد و به طور کلی رفتارهای نابهنجار هر چه بیشتر در خانوادهها گسترش یابد، که دنیای صنعتی بیش از جهان سوم با این وضعیت روبه روست.
۱- نگرش عروس و مادر شوهر نسبت به هم
در پاسخ زوجهای جوان که سؤال میکنند آیا میشود عروس و مادر شوهر در یک جا زندگی کنند، میگوییم اگر میخواهید زندگی خوب و خوشی برای مادر و همسر و خانواده خود داشته باشید، این مرز جدایی را حفظ کنید، چه با مادر خود، چه با مادر همسر خود. چرا که عموماً هر کس نسبت به بستگان خود اثر خوشایندتری دارد و در صورت مشاهده عمل خلاف از سوی بستگان خود، چون از گروه خودش است، سعی میکند کارهایش را توجیه کند.
وقتی دو نفر با هم ازدواج میکنند و خویشاوند سببی میشوند، باید دانست که آنها از دو گروهند و هر کدام به گروه خود علاقهمندتر است، و این موجب میشود در تفسیر اعمالی که انجام میشود اختلاف حاصل شود.
محبت نیز ایجاد رقابت میکند و چون هم مادر به پسر محبت دارد و هم زن،… آن میشود که نتوان گفت!
باید تدبیری اندیشیده شود که از دخالت بزرگترها به صورت مستقیم در زندگی زوجهای جوان کاسته شود، چون زوجهای جوان، به عنوان ناصح به بزرگترها نمینگرند و از تذکر ایشان، برداشتهای غلط مینمایند (همه کس را عقل خود به کمال نماید و فرزند خود به جمال).
۲- رابطه تعلیم و تعلم بین زن و شوهر
در ازدواج، عشق میتواند عامل اصلی برای تحکیم خانواده محسوب شود و عاشق بایستی معشوق خود را دارای کمال بداند ولی در رابطه تعلیم و تعلم، همسر ممکن است احساس کند که خودش نسبت به او اعلم و بالاتر است و او خیلی ضعیف و کوچک است و همیشه او را در جایگاه شاگرد و خود را استاد ببیند که یقیناً این نوع تلقی در ارتباط آنها اثر سوء دارد.
۳- مرزهای ارتباطی نامناسب بین اعضای خانواده
در بین هر یک از اعضای خانواده، یک مرزبندی وجود دارد. گاهی مشکل روابط بر اثر مرز زیر مجموعههاست. (مرز عبارت از مجموعه مقرراتی است که مشخص میکند چه کسی و چگونه جزء یک مجموعه است.)
در پاسخ زوجهای جوان که سؤال میکنند آیا میشود عروس و مادر شوهر در یک جا زندگی کنند، میگوییم اگر میخواهید زندگی خوب و خوشی برای مادر و همسر و خانواده خود داشته باشید، این مرز جدایی را حفظ کنید، چه با مادر خود، چه با مادر همسر خود. چرا که عموماً هر کس نسبت به بستگان خود اثر خوشایندتری دارد و در صورت مشاهده عمل خلاف از سوی بستگان خود، چون از گروه خودش است، سعی میکند کارهایش را توجیه کند.
بین اعضای خانواده سه نوع مرز ارتباطی متصور است:
الف- بین اعضای خانواده مرز سخت و بتونی وجود دارد و ارتباط بین اعضاء در حد ضرورت است و هیچ یک از اعضاء نمیتواند به حریم عضو دیگروارد شود و با هم برخورد خشک و رسمی دارند.
ب- بین اعضای خانواده مرزی وجود ندارد و هرکس به راحتی و بدون اجازه عضو دیگر میتواند به حریم او پا بگذارد و قواعد و قانونی وجود ندارد. در اینگونه خانوادهها «مال من» وجود ندارد.
ج- بین اعضای خانواده مرز طیفی وجود دارد که برگرفته از طیف نور رنگین کمان است که در عین آن که رنگ زرد و نارنجی و قرمز و بنفش از هم جداست، ولی نمیتوان بین آنها را خط کشی کرد. چرا که طیفهای نور در هم تنیده شده است و این نوع رابطه، میتواند موجب پیشگیری از نابسامانیهای خانوادگی باشد.
در رابطه اعضای خانواده خصوصاً زن و شوهر، قید و بندهایی در قانون مدنی داریم که در جایگاه خویش میتواند نیازمند تجدید نظر باشد، ولی قید و بندهایی هم در عمل داریم که موجب تشدید نابسامانیهای اخلاقی در خانواده میشود. مانند مرد سالاری یا زن سالاری که امروزه فرزند سالاری نیز به آنها اضافه شده است.
۴- عدم محوریت محبت در خانواده
محبت، عامل اصلی در تعادل اخلاقی خانواده است، چرا که: «الانسان عبید الاحسان» انسان ، برده نیکوکاری است.
حقیقت انسانی در روح است، نه جسم او و نیروهای بالقوه در وجودش است که با محبت شکوفا میگردد و به ثمر میرسد. البته بدیهی است استفاده از تمام روشهای تربیتی از جمله تشویق، محبت ، تکریم، تنبیه و غیره به صورت توأمان در تربیت اثربخش است. مهم آن است که بدانیم از هر روش تربیتی چه وقت، چگونه و به چه اندازه بایستی استفاده کرد. در خانواده مطلوب، محبت محور تربیت است، ولی از تنبیه هم در حد ضرورت با در نظر گرفتن شرایط تنبیه استفاده میکنند.
۵- تجملگرایی
از دیگر علل نابسامانی اخلاقی در خانواده، تجملگرایی است و این تصور که ساده زیستن یعنی بدبختانه زیستن، غلط است. البته بایستی اذعان نمود همان طور که با انقلاب اسلامی در ایران، ارزشهای جامعه دچار یک تغییر بنیادی مثبت شد، متأسفانه پس از پذیرش قطعنامه و فروکش کردن جنگ تحمیلی نیز، فرهنگ مصرف بیش از حد گسترش یافت و تجملگرایی به سرعت در بین آحاد جامعه از جمله نهاد خانواده رو به توسعه گذاشت و هر کس در تجملگرایی و مصرف، سعی دارد گوی سبقت را از دیگران برباید و همین امر موجب شده که خانوادههای ساده زیست با توجه به فرهنگ حاکم بر جامعه با دیده تحقیر نگریسته شوند که ضروری است مسئولین فرهنگی و دولتمردان جامعه برای گریز از این خوره اخلاقی چارهای بیاندیشند.
۶- انگیزه ازدواج، سودجوییهای مادی
در برخی از ازدواجهای کنونی به جای آن که پیوند ازدواج بر اساس انگیزههای اخلاقی و عشق محقق شود، بر اساس انگیزههای دنیوی و سودجوییهای مادی تحقق مییابد.
در حکایت آوردهاند که روباهی آمد. دید شتری نشسته، روباه دوست داشت با او همنشین باشد، خودش آمد و کنار شتر نشست و دمش را به دم شتر گره زد، وقتی شتر بلند شد روباه میان زمین و هوا ماند. گفتند او را چرا چنین شدی؟ گفت: وصلت با بزرگان این چنینم کرد. این حکایت افرادی است که به خاطر مقام و مال خانواده دختر، با او وصلت میکنند.
۷- ضعف روحیه مذهبی در خانواده
در فلسفه اخلاق، به اثبات رسیده است که تنها پشتوانه معقول و مقبول ارزشهای متعالی اخلاقی «ایمان مذهبی» است.
بین ضعف روحیه مذهبی و شدت نابسامانیهای اخلاقی در خانواده، رابطه معناداری وجود دارد که هر چه از روحیه مذهبی فاصله گرفتهاند، نابسامانیهای اخلاقی رو به فزونی گذاشته است.
۸- احساس پوچی در زندگی
پوچ گرایی، از انسان موجودی خطرناک میسازد. اگر عامل احساس پوچی علمی باشد، باید به تصحیح بینش او همت گماشت، یعنی در مرحله نخست تفکر منطقی را در وی تقویت کنیم و با نوع تفسیری که درباره کل جهان و خصوص انسان داریم، موضع گیری او را در برابر امور زندگی اصلاح کنیم.
۹- عدم تطبیق با وضعیت جدید
خانواده گاهی به صورت غیرمترقبه دستخوش تغییراتی میشود که اعضای خانواده باید خود را با آن مطابقت دهند. مثلاً دزدی به خانه میزند و یا فرزندی از خانواده فوت میکند، پدر یا مادر سکته میکنند و ناقص میشوند، فرزند ناقص و عقب افتاده به دنیا میآید، مهاجرت پیش میآید و مواردی از این قبیل، که اگر خانواده نتواند خود را با شرایط جدید تطبیق دهد دچار نابسامانی میشود.
۱۰- نگهداری از جمعیت سالمند
یکی از مسائل عمده خانوادههای امروزی، حفظ و نگهداری از جمعیت سالمند است که تحت تأثیر صنعت، تکنولوژی، بهداشت و نظیر آن زنان و مردان، شانس طول عمر بیشتری را پیدا کرده اند. جمعیت سالمند در کشورهای صنعتی بین ۱۳ تا ۱۷ درصد کل جمعیت را به خود اختصاص میدهد. این نسبت در کشورهای رو به توسعه، رقمی کمتر از ۵ درصد است و این شاخص در ایران، حدود۵/۳ درصد برآورده شده است. یعنی تنها ۵/۳ درصد از جمعیت کشور ۶۵ ساله یا بالاتر هستند. امروزه در کشورهای صنعتی، مؤسسات مشابه و معین، بسیاری از وظایف خانوادهها را به عهده گرفته اند، نظیر: شبانه روزی ها، مراکز سالمندان و مؤسسات نگهداری از افراد بی سرپرست. این قبیل مؤسسات در گذشته عموماً وجود خارجی نداشت و وظایف آنها در خانواده مستقر بود، در حالی که در عصر حاضر با تغییرات درون خانواده، تغییر در روابط و ساختار خانواده، بسیاری از وظایف خانواده به چنین مؤسساتی واگذار گردیده است.
لذا برنامهریزان اجتماعی با توجه به تغییراتی که در هنجارها و ارزشهای خانواده به وجود میآید، میبایست در فکر هماهنگ کردن چنین مؤسساتی نیز باشند.
منبع: روزنامه آفتاب یزد؛ شماره ۲۷۲۷ صفحه ۶
نظرات شما عزیزان: