تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 5868
بازدید دیروز : 8718
بازدید هفته : 64522
بازدید ماه : 107492
بازدید کل : 11164343
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 7 / 12 / 1398

توضیح بیشتر:

عرفان و تصوف

«عرفان» در لغت به معناى شناخت و شناسایى است و در اصطلاح روش و طریقه ویژه اى است که براى دستیابى و شناسایى حقایق هستى و پیوند ارتباط انسان با حقیقت، بر شهود، اشراق و وصول و اتحاد با حقیقت تکیه مى کند و نیل به این مرتبت را نه از طریق استدلال و برهان و فکر؛ بلکه از راه تهذیب نفس و قطع علایق از دنیا و امور دنیوى و توجّه تام به امور روحانى و معنوى - و در رأس همه مبدأ و حقیقت هستى - مى داند. به بیان دیگر، تکیه گاه. عرفان «علم حضورى» است؛ از این رو از دانش شهودى، مدد مى جوید و بر آن اعتماد و به آن استناد مى کند. اگر گاهى پس از اثبات شهودى و احراز حضورىِ مطلب، از برهان عقلى یا دلیل نقلىِ معتبر سخن به میان مى آورد فقط براى تأیید و تقویت و ایجاد انس است و براى اثبات اصل مطلب نیست.(۱) «عرفان» خود دو گونه است:BR> ۱>عرفان عملى؛ یعنى سیر و سلوک و وصول و فنا،
۲. عرفان نظرى؛ یعنى؛ ضوابط و روش هاى کشف شهود.(۲)
دو. تصوف تصوف مقام «صوف» یا «صفا» است؛ یعنى، صافى شدن از تعلق به ما سوى اللَّه و رذایل نفسانى. صوف در اینجا به سه کلمه «صبر»، «وفا» و «فنا» تعبیر شده است. این واژه به کسانى اطلاق مى شود که پشمینه پوش (همانند اصحاب صفه)، برخوردار از صفاى باطنى، قرار گیرنده در صف اول مقربان حضرت حق و قناعت ورز به گیاهان صحرایى (همچون صوفانه) بوده اند.(۳)
سه. تصوف و عرفان این دو واژه، بیانگر نگاهى است که بر اهمیّت شناخت قلبى و کشف و شهود درونى تأکید کرده، تزکیه باطن را یک اصل اساسى تلقى مى کند. ریاضت هاى جسمانى و روحانى را راهى مهمّ و اساسى در دستیابى به تطهیر درون مى داند و بر عزلت و خلوت نشینى، تساهل و تسامح، اخلاق مدارى و عشق و محبت اصرار مى ورزد. بسیارى از اوقات این دو واژه مترادف یکدیگر به کار مى رود؛ ولى در عین حال تفاوت هایى در کاربرد این دو واژه وجود دارد. گاهى عرفان هدف نهایى تلقى مى گردد که صوفیان بدان بار نیافته اند:(۴) عالم و عابد و صوفى همه طفلان رهند مرد اگر هست به جز عارف ربانى نیست(۵) گاه تصوف ناظر به فرقه اى است که خود را به عنوان یک گروهى از طبقات و اصناف متفاوت جامعه مطرح کرده است؛ از این رو «عرفان» به جنبه فرهنگى و علمى اهل شهود و کشف اطلاق مى گردد و تصوف به جنبه اجتماعى آنان.(۶) گاهى نیز تصوف به گروهى اطلاق مى شود که عرفان و آموزه هاى آن را همچون ابزارى براى مطامع دنیوى و این سویى قلمداد مى کنند و با این کار خود، معنایى ناخوشایند به آن مى بخشند.(۷)
چهار. عرفان و تصوف در اسلام اصطلاح «عارف» و «عرفان» - که ناظر به روى کردى خاص با مسائلى ویژه است - در قرن سوّم هجرى معمول گشته و در کلمات جنید (از عارفان برجسته قرن سوم) مطرح بوده است. احتمال دارد ریشه این کلمه، در قرن دوم هجرى پاگرفته باشد.(۸) اوّلین کسى که از حکماى اسلامى، عرفان را به معناى مصطلح، داخل حکمت و فلسفه کرد، شیخ الرئیس ابوعلى سینا است. وى دو فصل مهم کتاب اشارات (نمط نهم و دهم) را به شرح مقامات عارفان و اسرار کرامات و خرق عادات تخصیص داده است.(۹) از این رو آنچه که ما در این نوشته بیان مى کنیم، عرفان به معناى رشته و یا یک سلسله مسائل - که از دیگر علوم متمایز است - نمى باشد؛ بلکه مقصود از عرفان و تصوف، رویکرد دو شیوه اى است که قبل از مصطلح شدن به عرفان و تصوف، وجود داشته و آن نورى الهى است که حق به تجلّى خود، آن را در دل هاى دوستان خویش مى افکند که بدان حق را از باطل مى شناسند؛ بى آنکه این شناسایى را از کتابى بجویند.(۱۰) در واقع هدف غایى عرفان و تصوف حقیقى، وصول به مرتبه «توانایى نفس به معرفت حق» است و این معرفت برآمده از «عمل» است، نه برگرفته از درس و بحث و مبتنى بر «مجاهده و ریاضت» است، نه نتیجه استدلال و چون و چرا کردن! چنین عرفان و تصوّفى، مورد تأیید اسلام و آموزه هاى قرآنى و روایى آن است؛ چه اینکه معرفت حضرت حق را اولین فریضه و واجب تلقّى کرده(۱۱) و گاه آن را با فضیلت ترین فریضه ها دانسته است(۱۲). از سوى دیگر این معرفت را در حوزه معرفت حصولى و مفهومى، محصور ساخته است؛ بلکه با اصل تأیید معرفت حضورى - که در آن میان عالم و معلوم واسطه اى وجود ندارد (نظیر معرفت انسان به خود افکار و اندیشه اش) - شناخت حقیقى خداوند متعال را در همین نوع محدود کرده است؛ این طریقى است که ابراهیم خلیل آن را طى نمود: «وَ کَذلِکَ نُرِی إِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»(۱۳). اینجا «رؤیت» است، نه «روایت». درک ابراهیم علیه السلام جنبه مفهومى نداشت؛ بلکه شهودى بود و این شهود غیر از شهادتى است که آدمى در عالم ماده، نسبت به اجسام دارد. چنین معرفت و علمى، خواسته امامان معصوم علیهم السلام نیز بود؛ چنان که در دعاهاى معروف و مشهور به این عبارت ها بر مى خوریم: «وانر ابصار قلوبنا بضیاء نظر ها الیک»؛(۱۴) «و ارزقنى النظر الى وجهک الکریم»؛ «لاتحرمنى النظر الى وجهک»(۱۵) و... چنین معرفت شهودى، بر اساس دیدگاه اسلام امکان دارد و جمله منسوب به حضرت على علیه السلام بر آن دلالت دارد: «ما رأیت شیئاً الا و رأیت اللَّه قبله و معه و بعده»؛ «هیچ چیز را ندیدم مگر آنکه با آن و قبل از آن و بعد از آن خدا را دیدم»(۱۶).
حاصل سخن آنکه آیات و روایات، ادراک و شهودى را که از سنخ ادراک و شهود عرفانى و مغایر با شناخت حسى، عقلى و نقلى و انواع معرفت است، براى هر انسانى اثبات مى کند و این تأیید رویکرد عرفان و تصوف حقیقى است.(۱۷) پیشینه عرفان و تصوف پرسش ۲. سابقه تاریخى عرفان و تصوف به چه دورانى مربوط مى شود و از چه زمانى وارد اسلام شد و چه مراحلى را طى کرده است؟ بنابر گزارش هاى تاریخى، امورى چون پرهیز از لذایذ دنیوى، کشف و شهود، وحدت وجود، اتحاد با حقیقت و فناى در روح کلى - که ارکان عمده عرفان و تصوف را تشکیل مى دهد - داراى سابقه هاى دیرین بوده و هزاران سال از پیدایش آن مى گذرد. تصوف هندى، چینى و یونانى از جمله مکاتب عرفانى قبل از اسلام مى باشند.(۱۸) گفتنى است عرفان و تصوف حقیقى در اسلام، مراحلى را پشت سر گذاشته است: مرحله نخست آن در زمان پیامبرصلى الله علیه وآله بود که با بهره گیرى از برخى آموزه هاى اسلام - مانند ترجیح آخرت بر دنیا، مبارزه با نفس و هواهاى نفسانى و اخلاق و توکل - شکل گرفت و مرحله دیگر پس از رحلت رسول گرامى اسلام صلى الله علیه وآله یعنى، زمان امام على علیه السلام است. آن حضرت نخستین کسى بود که در توسعه عرفان و تصوف اسلامى، نقش مهمى ایفا کرد و به همین دلیل، تمامى عرفا و صوفیان حقیقى، سرسلسله خود را به ایشان مى رسانند و خود را وامدار و شاگرد او تلقى مى کنند.(۱۹) مرحله دیگر، دوران پس از امام على علیه السلام است که مى توان آن را به «عصر اهل صفه» نام نهاد؛ با وجود عارفانى چون: ابن عباس، سلمان فارسى، ابوذر، بلال، اویس قرنى، حسن بصرى، سعید بن جبیر و... گرایش و بینش عرفانى در اسلام، مراحل جوانى خود را با شخصیت هایى چون رابعه عدویه (م ۱۳۵ق)، پشت سر گذاشت و با عارفانى چون بایزید بسطامى (م بین ۲۶۱ و ۲۶۴ق)، مرحله رشد و رواج خود را طى کرد و با صوفیان حقیقى اى چون ابن فارض (م ۶۳۲ق) و ابن عربى (م ۶۳۸ق) مرحله نظم و کمال خود را به انتها رساند.(۲۰) از قرن دهم به بعد، عرفان و تصوف در اسلام شکل دیگرى مى یابد و همه یا اغلب اقطاب صوفیه، آن برجستگى علمى و فرهنگى پیشینیان را ندارند. تصوف رسمى، از این به بعد غرق در آداب و ظواهر و احیاناً بدعت هاى گوناگون مى شود. از سوى دیگر عده اى که داخل در هیچ یک از سلسله هاى تصوف و عرفان نیستند، در عرفان نظرى محى الدین ابن عربى متخصص مى شوند؛ مانند: صدرالمتألهین شیرازى (م ۱۰۵۰ق)، ملامحسن فیض کاشانى (م ۱۰۹۱ق)، قاضى سعید قمى (م ۱۱۰۳ق) و...(۲۱). تصوف دروغین تصوف حقیقى در آغاز کار، روش کسانى بود که مسجد و مدرسه، آتش طلبِ ایشان را فرو نمى نشاند و سیرابشان نمى کرد. آنان بیرون از رسومِ متداول در صفوف نماز و حلقه هاى تدریس، راهى به سوى حقیقت مى جستند و گروهى بودند که خوشى هاى این جهانى - مانند ریاست و حکومت و نشستن بر مسند قضا، فصل دعاوى و منبر و کرسى تدریس، داشتنِ مال فراوان و زنان زیبا رو دام بر سرِ راهشان نمى گسترد.
آنان داراى همتى بلند بوده و تنها در سر، سرّ سویداى دوست داشتند. بدین جهت عده اى از ایشان مى رمیدند و دنیاداران از دیدارشان دورى مى گزیدند! امّا هنگامى که این طریقت رواج یافت و مردم از علماى بدون عمل سرخورده شدند، مشمولان و صاحبان قدرت به تصوّف و صوفیان روى آوردند و به سبب نفرت از علماى ظاهربین و رهایى از جور حاکمان، به طرف صوفیان دست دراز نموده و خوانندها و تقاضایشان را با آنان طرح کردند.
این روى آورى و اهمیت یافتن تصوف، موجب شد عده اى سودجو خرقه درویشى به تن کنند و با حیله و فریب کارى، بر مسند ارشاد و تعلیم و تربیت بنشینند.(۲۲) از این رو از آغاز قرن چهارم هجرى، این دگرگونى در تصوف حقیقى راه یافت و به تدریج بالا گرفت. از سوى دیگر در قرن هفتم هجرى، تصوّر خاصى در میان عده اى از تصوف به وجود آمد. این گروه فرد را بر جمع برترى داده، او را از جمع جدا مى کردند و به خود مشغول مى داشتند! مى گفتند: شخص به اطراف خویش نگاه نکند؛ چون تمرکزش را از اندیشه درباره خدا از دست مى دهد. این گروه با برداشت افراطى از آیات «مذّمت دنیا» و نیز آیاتى که دعوت بر زهد و تقوا مى کند؛ بخش عمده اى از فقه اسلامى را - که دانش اجتماعى زیستن اسلام است - بى اعتبار ساختند! بریدن از خلق خدا، گریز از مسؤولیت هاى اجتماعى، فاصله گرفتن از قدرت سیاسى جامعه و فرو رفتن در خود با غفلت از اطراف، کمترین آموزه هایى بود که این طیف بر آن پاى مى فشردند. این دو جریان بستر را براى پدید آمدن «تصوف دروغین» و «خانقاه سازى» و فاصله گرفتن از مسجد فراهم ساختند.(۲۳) برخى از این گروه ها، پیامبرصلى الله علیه وآله و مردم عصر بعثت را چنان نشان داده اند که گویى آن حضرت شخص درویشى بوده است که در خانقاهى در مکه مى نشست و براى درویش هاى دیگر درس تصوف مى داد! تصویرى که اینان از قرآن و شخصیت پیامبرصلى الله علیه وآله و امام على علیه السلام عرضه کرده اند، تحریف عمدى در تعلیمات اسلامى نبود؛ بلکه ریشه در نگرش یکسویه به دین و آموزه هاى آن داشت.
چنین نگاهى به دین، بى اعتنایى مطلق به دنیا و به فکر خود بودن را تقویت مى کرد و بى اعتنایى توأم با ترحم را نسبت به مردم افتاده در چاه طبیعت، به دنبال مى آورد! البته متصوفان حقیقى، با هر دو رویکرد معارضه کرده اند؛ مثلاً ابوالقاسم قشیرى در آغاز کتاب معروف خود (رساله قشیریه) از این نابسامانى (رویکرد اوّل) شکایت مى کند و ناصر خسرو (م ۴۸۱ق) از تظاهر به صوفى گرى انتقاد مى کند و در طى قصیده اى، صوفى را به صفاى باطن مى داند؛ نه به ظاهر صوفیانه: فوطه بپوشى تا عامه گفت «شاید بودن کاین صوفیستى» گرت به فوطه شرفى نو شدى فوطه فروشِ تو بهشتیستى(۲۴) در خصوص معارضه برخى از عارفان با شریعت گریزى (رویکرد دوم) در پاسخ به پرسش هاى دیگر همین مجموعه، به تفصیل سخن خواهیم گفت. آموزه هاى اسلامى، با تصوف دروغین - با رویکردى که در قسمت هاى اخیر بیان شد - به شدّت مخالف است؛ ولى با عرفان و تصوف حقیقى، کاملاً موافق است.
علامه طباطبایى رحمه الله در این خصوص مى نویسد: «از سوى دیگر مى بینم قرآن کریم با بیانى جالب، روشن مى سازد که همه معارف حقیقى، از توحید و خداشناسى واقعى سرچشمه مى گیرد و استنتاج مى شود؛ و کمالِ خداشناسى از آنِ کسانى است که خداوند آنان را از هر جاى جمع آورى کرده و براى خود اختصاص داده است. آنان هستند که خود را از همه کنار کشیده و همه چیز را فراموش کرده اند و در اثر اخلاص و بندگى، همه قواى خود را متوجه عالم بالا ساخته، دیده به نور پروردگار پاک روشن ساخته اند و با چشم واقع بین، حقایق اشیاء و ملکوت آسمان و زمین را دیده اند؛ زیرا در اثر اخلاص و بندگى به یقین رسیده اند و در اثر یقین، ملکوت آسمان و زمین و زندگى جاودانى جهان ابدیت، بر ایشان مکشوف شده است».(۲۵) تدوین عرفان نظرى و عملى تصوف با آنکه با استدلال و عقل رابطه خوبى نداشت؛ امّا بر اثر جدال ها و مناظره هاى علمى و کشمکش هاى فرقه اى، به تدریج به استدلالى کردن آرا و نظریات خویش روى آورد. قوت القلوب از ابوطالب مکى و اللمع از ابونصر سراج طوسى در قرن چهارم، اسرار التوحید (در خصوص حالات ابوسعید ابوالخیرى) در قرن پنجم، کشف المحجوب اثر ابواسحاق هجویرى در همان قرن، الرسالة القشیریة از ابوالقاسم قشیرى و منازل السائرین نوشته خواجه عبداللَّه انصارى در قرن پنجم، تمهیدات اثر عین القضاة همدانى و شرح شطحیات روزبهان بقلى شیرازى در قرن ششم، مرصادالعباد نوشته شیخ نجم الدین رازى و عوارف المعارف اثر شهاب الدین سهروردى در قرن هفتم، سیر تدوین، تنسیق و تبویب تصوف و عرفان اسلامى است.
این حرکت با ظهور محى الدین ابن عربى در قرن هفتم به اوج رسیده و تصوف کاملاً مبانى نظرى پویایى یافت. نفوذ عرفان اسلامى عرفان اسلامى آن چنان جذاب و نیروبخش است که دیگر سرزمین هاى اسلامى را تحت نفوذ خویش قرار داده است. هند، مالى، نیجر، کنیا، غنا، سنگال، چاد، سودان، لیبى، تونس، مراکش، الجزایر و مصر سرزمین هایى هستند که اسلام با عرفان آنها را فتح کرد و در آن مناطق پایگاه هاى قدرت مندى براى جهان در اسلام به وجود آورد.(۲۶) این نفوذ تا حدى است که اندیشمندان غربى را از ۷۰۰ سال پیش تاکنون، واداشته تا تلاش هاى خویش را براى آشنایى با عرفان و تصوف اسلامى مضاعف سازند.(۲۷) عرفان و اسلام پرسش ۳. نسبت میان «دین اسلام» و «عرفان» چیست؟
باید ملاحظه کرد که آیا مى توان «عرفان و اسلام» را به معناى واقعى کلمه «عرفان اسلامى» دانست؛ یعنى، عرفانى که برخاسته از متن اسلام و منابع اصیل مذهبى مسلمانان است (مانند علم فقه، حدیث، تفسیر) و یا آنکه باید آن را عرفان مسلمانان دانست؛ یعنى، نوعى علم و معرفت و شیوه زندگى که تصوف، هدایت یافته یا منحرف؟! پرسش ۴. فرقه تصوف چگونه فرقه اى است؟ آیا فرقه اى است هدایت یافته یا گمراه؟ قبل از پاسخ به این سوال توجه به دو نکته اساسى ضرورى است: یک. در هر رشته از عرفان اسلامى، دو ملاک اصلى باید باشد تا صحت آن رشته یا سلسله شناخته شود: ۱. تقید به شریعت اسلام و انجام دادن مو به موى قوانین مطهر شرع؛ ۲. تقید به داشتن اجازه راهنمایى و هدایت الهى براى پیروان و مشایخ هر سلسله تا آنکه رشته هر سلسله به معصوم علیه السلام برسد، یعنى، تقید به همان اصل ولایت منصوص. ازاین رو هر فرقه اى که یکى از این دو ملاک را نداشته باشد از جرگه عرفان مورد نظر اسلام خارج است. دوم. برخى گمان مى کنند معرفت و عرفان اسلامى درست و دینى است؛ ولى تصوف و صوفى گرایى نادرست و اضافه بر اسلام است به عنوان مثال مدعى مى شوند که اصل عرفان قرآنى است و در سیره معصومین علیهم السلام وجود دارد؛ ولى آنچه که صوفیان انجام مى دهند، چنین نیست. «عرفان» واژه یا اصطلاحى است که فرایندى عمومى تر و طولانى تر را نشان مى دهد، اما تصوف به مرحله خاصى از عرفان اشاره دارد. عرفان به معناى معرفت یا حاصل کردن شناخت است که اولین مرحله یا گام آن شناخت فقر بنده در برابر استغناى حضرت حق است.
عبودیت نیز فقط با این توجه و شناخت میسر مى شود و آخرین این مراحل، معرفت بالله و فناء فى الله و بقا بالله است.(۲۸) چون قلم در وصف این مطلب رسید هم قلم بشکست و هم کاغذ درید تصوف مقام «صوف» یا «صفا» است؛ یعنى، صافى شدن از تعلق به ماسوى الله و رذایل نفسانى. صوف در اینجا در سه حرف «صبر، وفا و فنا» تعریف شده است. پس صوفى کسى است که مقامات عرفانى را سپرى کرده و به مقام صبر، وفا و فنا راه یافته است. به همین دلیل، عالمان و عارفان تفاوتى صریح میان عارف و صوفى نگذاشته اند؛ ولى در برابر عارف نمایان و صوفى نماها موضع گرفته اند.(۲۹) صوفى نهاد دام و سر حقه باز کرد یعنى که مکر با فلک حقه باز کرد ازاین رو اهل عرفان، هر گاه با عنوان فرهنگى یاد شوند با عنوان «عرفا» و هرگاه با عنوان اجتماعى شان یاد شوند، غالباً با عنوان «متصوفه» یاد مى شوند.(۳۰) بر این اساس عرفان و تصوف حقیقى مراحل چند گانه اى را پشت سر گذاشته است: ابتدا مرحله زمینه ها؛ یعنى، ترجیح آخرت بر دنیا، مبارزه با نفس و هواهاى نفسانى و اخلاص و توکل است. پس از رسول اکرم صلى الله علیه وآله، حضرت على علیه السلام را مى توان نخستین کسى دانست که در توسعه عرفان و تصوف اسلامى نقش مهمى داشته است و از این رو تمامى عارفان و صوفیان حقیقى، سر سلسله خود را به ایشان مى رسانند و خود را وامدار و شاگرد او تلقى مى کنند.(۳۱) پس از آن حضرت اهل صفه و افرادى چون ابن عباس، سلمان فارسى، ابوذر، بلال و... و پس از ایشان کسانى مانند اویس قرنى، حسن بصرى، سعیدبن جبیر و... را مى توان نام برد. گفتنى است که ریشه و عامل اساسى پیدایش تصوف همان زهد و پرهیزگارى است.(۳۲) این گرایش و بینش مراحل جوانى خود را با شخصیت هاى چون رابعه عدویه (م ۱۳۵ ه.ق) پشت سر گذاشت و با عارفانى چون بایزید بسطامى (م ۲۶۱ یا ۲۶۴ ه.ق) مرحله رشد و رواج خود را طى نمود و با صوفیان حقیقى اى چون ابن فارض (م ۶۳۲ ه.ق) و ابن عربى (۵۶۰ - ۶۳۸ ه.ق) مرحله نظم و کمال خود را به اتنها رساند.(۳۳) در اینجا توجه به دو نکته ضرورى است: یکم. از قرن دهم به بعد، عرفان شکل دیگرى پیدا مى کرد و همه یا اغلب اقطاب صوفیه، آن برجستگى علمى و فرهنگى را که پیشینیان داشته اند، ندارند.
شاید بتوان گفت که تصوف رسمى از این به بعد، غرق آداب و ظواهر و احیاناً بدعت هایى چند شد.(۳۴) دوم. عده اى که داخل در هیچ یک از سلسله هاى تصوف و عرفان نیستند، در عرفان نظرى محى الدین ابن عربى متخصص مى شوند ؛ مثل صدرالمتألهین شیرازى (م ۱۰۵۰ ه.ق)، ملامحسن فیض کاشانى (م ۱۰۹۱ه.ق) و قاضى سعید قمى (م ۱۱۰۳ ه.ق).(۳۵) در مقابل این تصوف و عرفان حقیقى و راستین تصور خاصى از قرن هفتم هجرى در میان عده اى پدیدار گشت و موجب به وجود آمدن تصوف غیر حقیقى و دروغین شد. این گروه، فرد را بر جمع برترى داده و او را از جمع جدا مى کردند و به خود مشغول مى داشتند.
به او توصیه مى کردند که به اطراف خویش نگاه نکند، چون تمرکزش را از اندیشه درباره خدا از دست مى دهد! این گروه با برداشت افراطى از آیات مذمت دنیا و نیز آیاتى که در تشویق بر زهد و تقوا است، بخش عمده اى از فقه را - که دانش اجتماعى زیستن اسلام است - بى اعتبار ساختند. بریدن از خلق خدا، گریز از مسؤولیت هاى اجتماعى، فاصله گرفتن از قدرت سیاسى جامعه، فرو رفتن در خود با غفلت از اطراف، کمترین آموزه هایى بود که این طیف بر آن پاى مى فشردند. این جریان بستر را براى پدید آمدن «تصوف دروغین» و «خانقاه سازى» و فاصله گرفتن از مسجد فراهم ساخت.(۳۶) برخى از این گروه، پیامبرصلى الله علیه وآله و مردم عصر بعثت را چنان وا نموده اند که گویى پیغمبرصلى الله علیه وآله شخص درویشى بوده است که در خانقاهى در مکه مى نشست و براى درویش هاى دیگر درس تصوف مى داده است! تصویرى که اینان از قرآن و شخصیت پیامبرصلى الله علیه وآله و حضرت على علیه السلام عرضه کرده اند، تحریف عمدى در تعلیمات اسلامى نیست؛ بلکه ریشه در نگرش یکسویه به دین و آموزه هاى آن دارد. چنین نگاهى به دین، بى اعتنایى مطلق به دنیا و به فکر خود بودن را تقویت کرده و بى اعتنایى توأم با ترحم را نسبت به مردم افتاده در چاه طبیعت به دنبال مى آورد. ----------------- پی نوشت ها : ۱) دانشنامه امام على علیه السلام، ج ۴، صص ۱۸ - ۲۱. ۲) فرهنگ اصطلاحات عرفانى، ص ۵۷۷. ۳) نگا: جامعه شناسى نظرى اسلام، صص ۱۴۹ و ۱۵۰ و نیز نگا: فصل هفتم تا دهم، عرفان نظرى، صص ۶۴ - ۵۹؛ مصباح الهدایة، صص ۸۲ - ۶۳؛ عوارف المعارف، صص ۶۴ - ۵۹ و... ۴) عرفان عارفان مسلمان، ص ۱۷۴. ۵) کلیات سعدى (بخش مواعظ)، ص ۷۰۸. ۶) آشنایى با علوم اسلامى (کلام و عرفان)، ص ۱۸۶. ۷) ابعاد عرفان اسلام، ص ۶۶. ۸) شرح بر مقامات اربعین، ص ۴۳. ۹) الاشارات و التنبیهات، ج ۳. ۱۰) شرح منازل السائرین، ص ۱۹۲. ۱۱) از امام صادق علیه السلام روایت شده است: «قال اللَّه عز و جل: اختر صفت على عبادى عشرة فرائض اذا عرفوها امکنتهم ملکوتى خبانى. اولها معرفتى»: وسائل الشیعه، ج ۴، ص ۶۷۴. ۱۲) همان. ۱۳) انعام (۶)، آیه ۷۵. ۱۴) مناجات شعبانیه. ۱۵) در این خصوص نگا: درآمدى بر سیر و سلوک، صص ۱۳ - ۳۵. ۱۶) علم الیقین، ج ۱، ص ۴۹. ۱۷) براى مطالعه بیشتر نگا: درآمدى بر سیر و سلوک، ص ۴۳۹؛ ولایت نامه، صص ۴۸ - ۵۷. ۱۸) نگا: التصوف الاسلامى، صص ۲۴ - ۶۹، عرفان نظرى، صص ۷۱ - ۱۱۱. ۱۹) ابن ابى الحدید، تفسیر نهج البلاغة، ج ۱، ص ۱۷. ۲۰) نگا: عرفان نظرى، صص ۱۲۱ - ۱۲۳ و ۱۸۳؛ تصوف در اسلام، صص ۶۰ - ۶۱. ۲۱) عرفان نظرى، ص ۱۹۳؛ خدمات متقابل اسلام و ایران، صص ۶۶۴ - ۶۶۵. ۲۲) شرحى بر مقامات اربعین، صص ۲۸۳ - ۲۸۴. ۲۳) نگا: مقالات تاریخى، ج ۱، صص ۲۶۰ - ۲۷۲. ۲۴) دیوان ناصر خسرو، صص ۲۴۸ - ۲۴۹، قصیده ۱۱۵. ۲۵) شیعه در اسلام، ص ۳۳. ۲۶) تاریخ تصوف اسلامى، صص ۴۶ - ۴۸. ۲۷) ابعاد عرفانى اسلام، صص ۴۲ - ۴۸. ۲۸) نگا: ولایت نامه، (مجموع کتب). ۲۹) جامعه شناسى نظرى اسلام، صص ۱۴۹ و ۱۵۰. ۳۰) آشنایى با علوم اسلامى، مجلد عرفان، ص ۱۸۶. ۳۱) شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید ، ج ۱، ص ۱۷. ۳۲) تصوف در اسلام، صص ۶۱ و ۶۰. ۳۳) عرفان نظرى، صص ۱۲۳ - ۱۸۳. ۳۴) خدمات متقابل اسلام و ایران، صص ۶۶۴ - ۶۶۵. ۳۵) عرفان نظرى، ص ۱۹۳. ۳۶) مقالات تاریخى، ج ۷، صص ۲۶۰ - ۲۷۲؛ شرح بر مقامات اربعین، صص ۲۸۲ - ۲۸۶.
براى اطلاع بیشتر از عرفان و عرفا به منابع زیر مراجعه کنید:
۱- عرفان اسلامى حسین انصاریان
۲- انسان و قرآن آیت اللّه حسن زاده آملى
۳- مجموعه مقالات آیت اللّه حسن زاده آملى
۴- رساله نظام احسن آیت اللّه حسن زاده آملى
۵- نامه ها و برنامه ها آیت اللّه حسن زاده آملى
۶- رساله لقاءاللّه آیت اللّه حسن زاده آملى
۷- تصوف و عرفان عمید زنجانى
۸- فلسفه عرفان یثربى
۹- شعله هاى عرفان نواب
۱۰- عرفان و حماسه جوادى آملى


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: اخلاق وعرفان
برچسب‌ها: اخلاق،وعرفان
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی