-
اشک را چون لعل پروردن بخوناب جگر
دیده را سوداگر یاقوت احمر داشتن
-
هر کجا نور است چون پروانه خود را باختن
هر کجا نار است خود را چون سمندر داشتن
-
آب حیوان یافتن بیرنج در ظلمات دل
زان همی نوشیدن و یاد سکندر داشتن
-
از برای سود در دریای بی پایان علم
عقل را مانند غواصان شناور داشتن
-
گوشوار حکمت اندر گوش جان آویختن
چشم دل را با چراغ جان منور داشتن
-
در گلستان هنر چون نخل بودن بارور
عار از ناچیزی سرو و صنوبر داشتن
-
از مس دل ساختن با دست دانش زر ناب
علم و جان را کیمیاگر داشتن
-
همچو مور اندر ره همت همی پا کوفتن
چون مگس همواره دست شوق بر سر داشتن
نظرات شما عزیزان: