32. اعتراف عقل ها
أقام من شواهد البینات علی لطیف صنعته، و عظیم قدته، ما انقادت له العقول معترفة" به، و مسلمة له و نعقت فی أسماعنا دلائله علی وحدانیته
از دلایل آشکاری که بر لطف و نیکویی آفرینش او و بزرگی و شکوه قدرت او گواه اند این است که خردها به او اعتراف دارند و در برابرش منقادند و سر تسلیم فرود دارند و دلایل وحدانیت او در گوش های ما فریاد می زنند. (32)
33. بوده و هست
لا یزول أبداً و لم یزل، اول قبل الاشیاء بلا أولیة، و اخر بعد الاشیاء بلا نهایة
هیچ گاه زوال نپذیرد و همواره بوده است؛ پیش از همه چیز بوده بی آن که او را آغازی باشد و پس از همه چیز هست بی آن که نهایت و پایانی داشته باشد. (33)
34. خدا مانند ندارد
انک انت الله الذی لم تتناه لی العقول، فتکون فی مهب فکرها مکیفاً، و لا فی رویات خواطرها فتکون محدوداً مصرفاً
همانا آن خدایی هستی که در خردها تو را نهایتی نیست، تا در جریان اندیشیدن آن ها دارای کیفیت باشی و در تأمل اندیشه ها، تو را پایانی نیست تا در نتیجه، محدود و متغیر باشی. (34)
33. بوده و هست
لا یزول أبداً و لم یزل، اول قبل الاشیاء بلا أولیة، و اخر بعد الاشیاء بلا نهایة
هیچ گاه زوال نپذیرد و همواره بوده است؛ پیش از همه چیز بوده بی آن که او را آغازی باشد و پس از همه چیز هست بی آن که نهایت و پایانی داشته باشد. (33)
34. خدا مانند ندارد
انک انت الله الذی لم تتناه لی العقول، فتکون فی مهب فکرها مکیفاً، و لا فی رویات خواطرها فتکون محدوداً مصرفاً
همانا آن خدایی هستی که در خردها تو را نهایتی نیست، تا در جریان اندیشیدن آن ها دارای کیفیت باشی و در تأمل اندیشه ها، تو را پایانی نیست تا در نتیجه، محدود و متغیر باشی. (34)
35. با دل و دست خدا را یاری کن!
فی کتابه للاشتر: و ان ینصر الله سبحانه بقلبه و یده و لسانه؛ فانه جل اسمه قد تکفل بنصر من نصره، و اعزاز من اعزه
در نامه اش به مالک اشتر می فرماید: خدای سبحان را با دل و دست و زبان خود یاری رسان؛ زیرا خداوند - جل اسمه - متعهد شده است که یاری کننده خود را یاری رساند و ارجمند دارنده اش را ارجمند دارد. (35)
36. بخشایش خدا
من کتابه للاشتر لما و لاه مصر: لا تنصبن نفسک لحرب الله؛ فانه لا یدلک بنقمته، و لا غنی بک عن عفوه و رحمته
در فرمان حکومت مصر به مالک اشتر می فرماید: مبادا به جنگ با خدا برخیزی؛ زیرا تو توانایی خشم او را نداری و از گذشت و مهربانی اش بی نیاز نیستی. (36)
37. ادای تکلیف الهی
فی تفسیر (لا حول و لا قوة الا بالله) -: انا لا نملک مع الله شیئاً، و لا نملک الا ما ملکنا؛ فمتی ملکنا ما هو أملک به منا کلفنا، و متی أخذه منا وضع تکلیفه عنا
در تفسیر (لا حول و لا قوة الا بالله) فرمود: با وجود خدا ما مالک آن چیزی هستیم که او خود آن را به ملکیت ما در آورده است. پس، وقتی آن چه را به مالکیتش سزاوارتر از ماست در اختیار ما نهد تکلیفی بر عهده ما نهاده است و هرگاه آن را از ما باز گیرد، تکلیف خویش را از عهده ما برداشته است. (37)
38. پنهان ز دیده ها و همه دیده ها از اوست!
.. الظاهر فلا شی ء فوقه، و الباطن فلا شی ء دونه
آشکار است و چیزی آشکارتر از او نیست و نهان نیست و نهان است و چیزی نهان تر از او نیست. (38)
39. ناظر بر همه کارها
ان الله سبحانه و تعالی لا یخفی علیه ما العباد مقترفون فی لیلهم و نهارهم. لطف به خبراً؛ و أحاط به علماً، أعضاؤ کم شهوده و جوار حکم جنوده، و ضمائر کم عیونه و خلواتکم عیانه
آن چه را که بندگان در شب و روز خود انجام می دهند بر خداوند پاک و بزرگ پوشیده نیست. به کوچک ترین کارشان آگاه و به کردارشان داناست و احاطه دارد. اعضای بدن شما گواهان اویند و اندام هایتان سپاهیان او و ضمیرهایتان جاسوسان او و نهان های شما نزد او آشکار است. (39)
40. تواضع هر چیز در برابر خدا
کل شی ء خاشع له، و کل شی ء قائم به، غنی کل فقیر، و عز کل ذلیل؛ و قوة کل ضعیف
هر چه در برابر او فروتن است و همه چیز ایستاده به اوست، بی نیاز کننده هر نیازمندی است و عزت بخش هر خواری و نیرو دهنده هر ناتوانی. (40)
41. سازنده وارده کننده حقیقی
مرید لا بهمة، صانع لا بجارحة.
اراده کننده است، اما نه با عزم و تصمیم قبلی، سازنده است، اما نه به واسطه اندامی. (41)
نظرات شما عزیزان: