۱- برابری: تمام انسانها برابر آفریده شده اند و قوم و قبیله، نسب، رنگ پوست، شرایط اقلیمی و حتی دین و مذهب، هیچ تأثیری در ماهیت انسانی ندارند. اولین گروهی که باید این برابری انسانها را باور کنند و برای تحقق آن گام بردارند حاکمان و مدیران جامعه اند. حضرت علی (علیه السلام) خطاب به حاکم مصر می فرمایند: «و مهربانی بر رعیت و دوستی ورزیدن با آنان و مهربانی کردن با همگان را برای دل خود پوششی گردان و مباش همچون جانوری شکاری که خوردنشان را غنیمت شماری، چرا که رعیت دو دسته اند: دسته ای برادر دینی تواند و دسته دیگر در آفرینش با تو همانند». حضرت علی (علیه السلام) حتی برای حاکمان و مدیران جامعه هیچگونه حق تقدمی قائل نشده و به مالک اشتر تصریح می فرمایند که:«بپرهیز از آنکه چیزی را به خود مخصوص داری که - بهره - همه مردم در آن یکسان است.» و البته این یکسانی بهره همه مردم حتی حاکمان، فقط در حقوقی است که خداوند برای انسان - بماهو انسان - قرار داده است و شکی نیست که در زندگی فردی و اجتماعی هر کس بیشتر تلاش کند بهره بیشتری خواهد برد. حضرت علی (علیه السلام) هنگام خلافت خود روزی در صدد تقسیم بیت المال برآمد، خطاب به مردم فرمود: «ای مردم... از آدم(علیه السلام) فرزندی به عنوان غلام یا کنیز متولد نگردید، تمام مردم آزاده هستند و امروز به خاطر شرایط و مقتضیاتی، برخی بنده و مملوک شما قرار گرفته اند... مقداری از اموال مسلمین نزد من جمع شده که باید در میان شما از سیاه پوست و سفیدپوست تقسیم شود. بعد حضرت به هر نفر سه دینار داد، مردی از انصار و غلام سیاهش که روز گذشته آزاد شده بود هر کدام سه دینار گرفتند. مرد انصاری اعتراض کرد که: یا علی، من این غلام را دیروز آزاد نموده ام آیا سهم مرا با او به ایک اندازه می پردازی؟ امام (علیه السلام) پاسخ دادند: من در کتاب خدا نگاه کردم، هیچ برتری بین فرزندان اسماعیل (که کنیززاده بودند) و فرزندان اسحاق (که آزاد بودند) ندیدم. برابری، یکی از اصول کرامت انسانی و یکی از شیوه های ارج نهادن و تحقق کرامت انسانی در جامعه به شمار می رود. همه انسانها به خاطر شرافت و کرامت انسانی خود قابل احترامند و همه شهروندان در مقابل قانون از حقوق یکسان برخوردارند. فضیل بن جعد گوید: مهمترین عاملی که موجب دست کشیدن عرب از حمایت حضرت علی (علیه السلام) گردید مسائل مالی بود، زیرا امام (علیه السلام) شریف را بر غیر شریف و عرب را بر عجم برتری نمی داد و با رؤسا و بزرگان قبایل آنطور که پادشاهان رفتار می کردند رفتار نمی کرد و تلاش نمی نمود کسی را (با اعطای صله و مال) به خود متمایل کند، در حالی که معاویه عکس این عمل می کرد و به همین جهت مردم علی (علیه السلام) را ترک کرده و به معاویه می گرویدند. حتی نزدیکان و یاران حضرت به او گفتند به خاطر تقویت و حفظ نظام نوپای سیاسی، قدری از این اموال را به آنان که بیم مخالفت و گریز شان به سوی معاویه می رود عطاکن، ولی حضرت برآشفت و فرمود: مرا فرمان می دهید تا پیروزی را بجویم به قیمت ستم کردن درباره آنکه والی اویم؟ به خدا که نپذیریم تا جهان سرآید و ستاره ای در آسمان پی ستاره ای برآید، اگر مال از آن من بود همگان را برابر می داشتم که چنین تقسیم الزامی است - تا چه رسد که مال، مال خداست.
۲- حفظ عزت نفس انسانی: مناعت طبع و عزت نفس انسانی از گوهرهای ارزشمند وجود انسان است و تحت هیچ شرایطی نباید خدشه دار شود. حضرت علی (علیه السلام) معتقدند که در یک حکومت دینی، رهبران و نظام مدیریتی جامعه باید با پایبندی به اصول، مبانی و ارزشهای الهی، اخلاقی و انسانی و با سیاستگذاری و تصمیم گیری در چارچوب همین اصول، زمینههای حفظ عزت نفس انسانی را در جامعه فراهم آورند و علو اخلاقی مردم را افزایش و تحکیم بخشند. تملق و چاپلوسی از مهمترین آفات عزت نفس انسان به شمار می رود و معمولا صاحبان قدرت و ثروت، نقش مهمی در ایجاد و اشاعه این روحیه ایفا می کنند. امام علی (علیه السلام) در نظام سیاسی خود بشدت با این خصیصه مبارزه کرد و همواره به استانداران و فرمانداران خود سفارش می فرمود: که اطرافیان خود را چنان بپرورید که شما را نستایند و بدون جهت شما را شاد ننمایند. روزی مردی در ضمن سخنرانی امام بلند شد و حضرت را ستود، از ادامه خطبه چنین بر می آید که حضرت بر آشفتند و به طور ضمنی آن مرد را مورد نکوهش قرار دادند. امام ضمن یادآوری این نکته که از زشت ترین خوی حاکمان این است که خواستار این باشند که مردم آنان را دوستدار بزرگ منشی شمارند، فرمود:
خوش ندارم که در خاطر شما بگذرد که من دوستدار ستودنم و خواهان ستایش شنودن. سپاس خدا را که بر چنین صفت نزادم و اگر ستایش دوست بودم آن را وا می نهادم... و بسا مردم که ستایش را دوست دارند، از آن پس که در کاری کوشش آرند. لیکن مرا به نیکی مستایید تا از عهده حقوقی که مانده است برآیم و واجبها که برگردنم باقی است ادا نمایم. پس با من چنانکه با سرکشان گویند سخن مگویید و چنان که با تیز خویان کنند از من کناره مجویید و با ظاهر آرایی آمیزش مدارید و شنیدن حق را بر من سنگین مپندارید و نخواهم مرا بزرگ انگارید». حضرت(علیه السلام) هنگام عزیمت به صفین در حال عبور از شهر «انبار» بودند. کشاورزان این شهر طبق رسوم و تشریفات ایرانیان به استقبال امام(علیه السلام) آمدند و ابتدا پیشاپیش آن حضرت دویدند. حضرت دلیل این کار را پرسیدند، آنان پاسخ دادند: بدین کار امیران خود را بزرگ می شماریم. حضرت ضمن نهی این عمل خطاب به آنان فرمودند: «به خدا که امیران شما از اینکار سودی نبردند و شما در دنیایتان خود را بدان به رنج می افکنید و در آخرتتان بدبخت می گردید، و...) در بازگشت از صفین نیز امام (علیه السلام) به تیره ای از قبیله «همدان» برخورد کرد، «حرب بن شرحبیل شبامی» که بزرگ قبیله بود پیاده در رکاب حضرت به راه افتاد در حالی که امام (علیه السلام) سوار بود، حضرت خطاب به وی فرمود: برگرد که اینگونه راه رفتن تو موجب فریفته شدن والی و خواری مومن است.
منبع: اصول ومبانی مدیریت در اسلام، مهرداد حسن زاده و عبد العظیم عزیزخانی، انتشارات هنر آبی، چاپ اول، تهران، 1390
نظرات شما عزیزان: