سرانجام تيمور لنگ ، مردي كه دست او به خون هزارن بيگناه آغشته بود......
تيمور با لشكري چهارصدهزار نفري در 23 جمادي الاول سال 807 به قصد لشكر كشي به چين ، به كنار رود سيحون رسيد
زمستان فرا ميرسيد اما او با خيره سري عزم را بر اين سفر جزم كرده بود. زمستاني بس سهمگين بود. تيمور دستور داد كه روپوش خيمه ها را اضافه كنند و درون خودها و زره ها را از پارچه هاي ضخيم آستر بياندازند تا در مقابل سرما مقاومت كند اما شدت سرما بيش از اينها بود كه اين چاره انديشيها جوابگوي آن باشد و سرتاسر زمين را برف پوشانده بود
نفس بر ريش و سبيل مردان جنگي او مي افسرد و يخ ميزد
لشكريان او از آسيب سرما مثل برگ درختان به زمين ميريختند اما او همچنان لاف ميزد و به سپاهيان ميگفت كه سرما را به چيزي نگيريد و پيش ميرفت
بسياري از لشكريان تلف شدند و او همچنان به راه خود ادامه ميداد تا اين كه به محلي بنام «اترار» رسيدند
و حال ماجراي مرگ تيمور از زبان ابن عربشاه :
..... تيمور اگرچه به ظاهر از سرما در امان بود اما بر آن شد كه درون خود را نيز از گزند سرما پاس دارد پس دستور داد كه چكيده اي از شراب مخصوص بگيرند و داروهاي گرم مزاج به آن بياميزند «و خدا نخواست روحي چنان پليد،از كالبدي ناپاك بيرون شود مگر با صفات پست و و ناپاكي»
پس از آن باده جام هاي پياپي نوشيد و پياله هاي دمادم در كشيد
نه پرواي كار لشكريان كرد و نه از حال ايشان خبر گرفت
آن عرق در عروق و جوارحش اثر بخشيد و بر بنياد جسم و بناي كالبدش راه يافت. پس پزشكان را خواست و ماجراي درد خويش بازگفت.
آنان در آن سرماي سخت زمستان يخ بر پهلو و شكمش گذاشتند و تا سه روز بدينگونه لخت لخت خون از دهان فرو ميريخت و پشت دست پشيماني به دندان گزيد تا به ديار بدبختي و رسوايي شتافت و از آنهمه مال و فرزند و خانمان هيچ يك به كار وي نيامد. اين واقعه در شب چهارشنبه هفدهم شعبان سال 807 رخ داد
تيمور را در سمرقند و در آرامگاهي كه برايش ساخته بودند به خاك سپردن و عجيبتر اينكه مشتي از بيخبران قبر اين مرد جنايتكار را مركز نذر و نياز و خواستن حاجت ها قرار دادند!!!!!
نظرات شما عزیزان: