تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 12773
بازدید دیروز : 718
بازدید هفته : 25585
بازدید ماه : 56096
بازدید کل : 10447851
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 17 / 5 / 1396

اينها همه نشان مي‏دهد كه تا چه حد اين رذايل اخلاقي خطرناك و مانع از آزاد انديشي و رسيدن به حق است، و آنها كه در چنگال آن گرفتار مي‏شوند تن به هر ذلت و حقارتي مي‏دهند و عظمت مقام انسان و روح بلند او را در هم مي‏شكنند ولي تسليم حق نمي‏شوند.
در پنجمين آيه نيز اشاره به بت‏پرستي لجوجانه قوم «نمرود» مي‏كند، هنگامي كه ابراهيم- عليه السلام - با دليل بسيار روشن و قاطع، بت‏پرستي را ابطال مي‏نمايد و به آنها مي‏گويد: «آيا آنها را كه مي‏خوانيد صداي شما را مي‏شنوند؟ يا سود و زياني به شما مي‏رسانند»؟ (قال هل يسمعونكم اذ تدعون × او ينفعونكم او يضرون) [6]
آنها هيچ پاسخ منطقي در برابر اين گفتار روشن نداشتند، جز اينكه پناه به تقليد كوركورانه ببرند و بگويند: «ما فقط نياكان خود را يافتيم كه چنين مي‏كردند»، (قالوا بل وجدنا آبائنا كذلك يفعلون) [7]
در حالي كه اگر انسان مي‏خواهد تقليد كند حد اقل بايد از عالم و دانشمندي تبعيت كند كه او را به واقعيت‏ها رهنمون گردد نه از جاهل و گمراهي بدتر از خود! ولي اين حجاب تعصب و لجاج به قدري ضخيم است كه اجازه نمي‏دهد كمترين نور آفتاب هدايت و منطق و دليل عقل در آن نفوذ كند، و ماوراي آن را روشن سازد.
در ششمين آيه سخن از لجاجت فرعونيان در برابر معجزات روشن حضرت موسي- عليه السلام - است، آنها بر آيين بت‏پرستي نياكانشان لجاجت و اصرار ورزيدند و گفتند: «(اي موسي) آيا آمدي كه ما را از آنچه پدران خود را بر آن يافتيم منصرف سازي؟ و بزرگي(و رياست) در روي زمين فقط از آن تو و برادرت باشد، ما هرگز به شما ايمان نمي‏آوريم‏»! (قالوا اجئتنا لتلفتنا [8] عما وجدنا عليه آبائنا و تكون لكما الكبرياء في الارض و ما نحن لكما بمؤمنين) [9]
آنها هرگز از خود سؤال نمي‏كردند كه آيين موسي- عليه السلام - حق است‏يا باطل و در برابر آيين نياكانشان چه امتيازي دارد؟ سخن آنها فقط اين بود كه ما بايد آيين نياكان خود را حفظ كنيم، خواه حق باشد يا باطل! ارزش واقعي براي ما همين است و بس، سپس آن را با سوء ظن نيز آميختند و گفتند آنچه را موسي- عليه السلام - به عنوان آيين الهي ارائه مي‏دهد در واقع مقدمه‏اي است‏براي رسيدن به مقاصد سياسي و حكومت‏بر مردم، نه خدايي در كار است و نه وحي آسماني! اين بدبيني نيز از آثار همان تعصب و لجاج بود كه جهت فرار از حق، عذر و بهانه‏هاي واهي براي خود مي‏تراشيدند.
و شايد آنها از اين بيم داشتند كه اگر نور هدايت از طريق آيين موسي- عليه السلام - بر افكار مصريان بيفتد، هم آيين خرافي نياكانشان را از دست مي‏دهند، و هم حكومتي را كه بر اساس آن بنيان نهاده بودند. به همين دليل با تمام قدرت در برابر آن به پا خاستند و مردم را به تعصب و لجاجت تشويق كردند و از آنجا كه درباريان فرعون همه چيز را براي ادامه كومت‏خود مي‏خواستند، تصورشان اين بود كه موسي و هارون نيز همه چيز را ابزار وصول به حكومت كرده‏اند.
اين رشته در طول تاريخ همچنان ادامه مي‏يابد تا عصر رسول خدا - صلي الله عليه و آله - مي‏رسد.
در هفتمين آيه نيز مي‏بينيم كه عامل اصلي انحراف مشركان عرب تقليد كوركورانه و تعصب است كه درهاي معرفت و شناخت را از هر سو به روي صاحبان اين صفات رذيله مي‏بندد، مي‏فرمايد: «هنگامي كه به آنها(مشركان عرب) گفته شود از آنچه خدا نازل كرده است پيروي كنيد مي‏گويند: ما از آنچه پدران خود را بر آن يافتيم پيروي مي‏نماييم‏»، (و اذا قيل لهم اتبعوا ما انزل الله قالوا بل نتبع ما الفينا عليه آبائنا...) [10]
و قرآن بلافاصله در پايان اين آيه جواب دندان شكني به آنها مي‏دهد و مي‏گويد: «مگر نه اين است كه پدران آنها چيزي نمي‏فهميدند و هدايت نيافتند»؟ (...اولو كان آبائهم لايعقلون شيئا و لايهتدون) [11]
تعبيرات آيه نشان مي‏دهد كه آنها انكار نمي‏كردند كه آنچه را پيغمبر آورده «ما انزل الله‏» و فرمان الهي است، بلكه به قدري گرفتار جهل و تعصب بودند كه آيين نياكانشان را بر آن مقدم مي‏شمردند، نياكاني كه واقف به جهل و گمراهيشان بودند.


[1] . نوح،7.
[2] . همان،23.
[3] . اعراف، 70.
[4] . انبياء، 52.
[5] . انبياء،53.
[6] . شعراء،73 ، 72.
[7] . شعراء، 74.
[8] . «لتلفتنا» از ماده «لفت‏»(بروزن نفت) به معني منصرف ساختن است، و التفات نيز از همين ماده گرفته شده و به معني توجه به چيزي بعد از انصراف از چيز ديگر است.
[9] . يونس، 78. شده و به معني توجه به چيزي بعد از انصراف از چيز ديگر است.
[10] . بقره، 170.
[11] . همان.
@#@
به اين ترتيب جهل و تعصب سبب مي‏شود كه انسان به راحتي ما انزل الله را رها سازد و پشت‏به حق كند و رو به باطل نمايد، هر چند حق را از باطل بشناسد!
در هشتمين آيه خداوند مسلمانان را به ياد ماجراي حديبيه مي‏اندازد كه كفار با ديدن آن همه آيات و نشانه‏هاي حقانيت پيامبر اكرم - صلي الله عليه و آله - به خاطر تعصب‏هاي جاهلي ايمان نياورند و اين رذيله اخلاقي آنها را از سعادت بزرگ بازداشت، مي‏فرمايد: «به خاطر بياوريد هنگامي را كه كافران در دلهاي خود خشم و نفرت جاهليت داشتند(به همين دليل نه تنها ايمان نياوردند بلكه در مقام مبارزه با حق برآمدند) و در مقابل خداوند آرامش و سكينه را بر رسول خود و مومنان نازل فرمود(تا با رعايت اصول حق و عدالت در برابر آن دشمنان متعصب بايستد، و آنها را به كلمه تقوا ملزم ساخت كه از هر كس شايسته‏تر و اهل آن بودند و خداوند بر هر چيز غالب است‏»، (اذ جعل الذين كفروا في قلوبهم الحمية حمية الجاهلية فانزل الله سكينته علي رسوله و علي المؤمنين و الزمهم كلمة التقوي و كانوا احق بها و اهلها و كان الله بكل شيئ عليما) [1]
حميت از ماده حمي(بر وزن حمد) به معني حرارتي است كه بر اثر عوامل خارجي در بدن انسان يا اشياي ديگر به وجود مي‏آيد، به همين دليل به حالت تب، حمي(بر وزن كبري) گفته مي‏شود.
سپس به حالات روحي همچون خشم و تكبر و تعصب، حميت اطلاق شده است، چرا كه همه اينها حالتي آتشين در انسان ايجاد مي‏كند.
جالب اينكه در اين آيه حميت‏به جاهليت اضافه شده كه اشاره‏اي به تعصب‏هاي برخاسته از جهل و ناداني، و سكينه كه نقطه مقابل آن است‏به خدا نسبت داده شده است كه آرامشي است آگاهانه و برخاسته از ايمان.
در بحث‏هاي آينده پيرامون تعصب منفي و مثبت نكته اضافه شدن حميت‏به جاهليت روشن‏تر خواهد شد.
در نهمين آيه اشاره به نكته ديگري شده است كه پرده از روي تعصب شديد مشركان عرب در عصر اهليت‏برمي‏دارد، مي‏فرمايد: «هرگاه قرآن را بر بعضي از عجم‏ها (غير عربها) نازل مي‏كرديم و او آن را به ايشان مي‏خوانده، به آن ايمان نمي‏آوردند»، (و لو نزلناه علي بعض الاعجمين × فقراه عليهم ما كانوا به مؤمنين) [2]
يعني نژادپرستي و تعصب قومي آنها به قدري شديد بود كه اگر قرآن با تمام معارف عالي و فصاحت و بلاغت فوق‏العاده و محتواي بي نظير بر فردي غير عرب نازل مي‏شد، تعصب و لجاجت هرگز به آنها اجازه نمي‏داد كه آن را پذيرا شوند!
اين تعبير قاطع به خوبي نشان مي‏دهد كه رذيله اخلاقي «تعصب و لجاج‏» تا چه حد مي‏تواند انسان را از درك حقيقت و رسيدن به مقصود بازدارد.
گرچه بعضي از مفسران براي اين آيه تفسيرهاي ديگري ذكر كرده‏اند ولي روشن‏ترين و مناسب‏ترين تفسير همان است كه در بالا ذكر شد.
روي همين اصل در بعضي از روايات اسلامي پيغمبر اكرم - صلي الله عليه و آله - افراد متعصب و لجوج را در سرنوشت‏شوم اعراب جاهلي شريك مي‏شمرد و مي‏فرمايد: «من كان في قلبه حبة من خردل من عصبية بعثه الله يوم القيامة مع اعراب الجاهلية; هر كس در دلش به اندازه دانه خردلي عصبيت‏باشد، خداوند روز قيامت او را با اعراب جاهليت محشور مي‏كند»، (دانه خردل دانه بسيار ريزي است كه همواره به عنوان ضرب المثل براي خردي ذكر مي‏شود). [3]
در دهمين آيه، چهره ديگري از اين رذيله اخلاقي در اقوام مختلف ديده مي‏شود و آن اينكه هر گروهي به خاطر تعصب و لجاج، خود را بهترين مي‏داند، و ديگران را نفي مي‏كند گويي تنها بندگان برگزيده خدا آنها هستند و ديگران هيچ، و همين امر سبب درگيري مستمر در ميان اقوام مي‏شود، مي‏فرمايد: «يهود گفتند مسيحيان(نزد خدا) هيچ ارزشي ندارند، و مسيحيان نيز گفتند: يهوديان ارزشي ندارند، در حالي كه هر دو گروه، كتاب آسماني را مي‏خواندند(كه به آنها دستور مي‏داد بايد از اين‏گونه تعصب‏ها به كنار باشند) آري افراد نادان(از مشركان عرب) نيز سخني همانند آنها داشتند، خداوند روز قيامت در باره اختلاف آنها داوري خواهد كرد»، (و قالت اليهود ليست النصاري علي شيئ و قالت النصاري ليست اليهود علي شيئ و هم يتلون الكتاب كذلك قال الذين لايعلمون مثل قولهم فالله يحكم بينهم يوم القيامة فيما كانوا فيه يختلفون) [4]
از تعبيرات اين آيه به خوبي استفاده مي‏شود كه اين گونه تعصب‏ها و خودبيني‏ها از جهل و ناداني سرچشمه مي‏گيرد، و هر قوم جاهل و بي خبر گرفتار اين رذيله اخلاقي خواهد شد.
تعبير به «الذين لايعلمون‏» (كساني كه نمي‏دانند) مفهوم وسيع و گسترده‏اي دارد كه مشركان عرب يكي از آن بودند و لذا بعضي از مفسران آن را به قوم نوح، يا همه امت‏هاي پيشين كه بر اثر جهل و ناداني گرفتار تعصب و لجاجت‏بودند، تفسير كرده‏اند.
در يازدهمين آيه سخن از يك حكم كلي و عمومي است و نشان مي‏دهد كه در تمام طول تاريخ تعصب و لجاجت نقش اصلي را در ادامه كفر و توحيدستيزي ايفا مي‏كرده است، مي‏فرمايد: «اين گونه در هيچ شهر و دياري پيش از تو پيامبري بيم دهنده نفرستاديم، مگر اينكه ثروتمندان مست و مغرور آن گفتند: ما نياكان خود را بر آييني يافتيم و به آثار و روش آنها اقتدا مي‏كنيم‏»! (و كذلك ما ارسلنا من قبلك من قرية من نذير الا قال مترفوها انا وجدنا آبائنا علي امة و انا علي آثارهم مقتدون) [5]
اين تعبير نشان مي‏دهد كه هميشه مهمترين مانع در برابر ايمان به آيين پيامبران الهي همان تعصب و تقليد كوركورانه ناشي از جهل بوده است.
و از اينجا خطر اين رذيله اخلاقي آشكارتر مي‏شود.
در دوازدهمين و آخرين آيه مي‏خوانيم كه اقوام جاهلي به خاطر تعصب و لجاج بزرگ‏ترين انبياي الهي و عقل كل را متهم به جنون مي‏كردند و آن را بهانه مخالفت‏خود با آيين آنها قرار مي‏دادند، مي‏فرمايد: «آنها پيوسته مي‏گفتند: آيا ما خدايان خود را به خاطر شاعري ديوانه رها كنيم‏»؟ (و يقولون ائنا لتاركوا آلهتنا لشاعر مجنون) [6]
عجب اينكه آنها به قدري در حجاب تاريك جهل و تعصب گرفتار بودند كه نمي‏فهميدند اين سخن يك گفتار ضد و نقيض است، «شاعر بودن‏» احتياج به تفكر و ذوق سليم و آگاهي كافي از دقايق سخن دارد(توجه داشته باشيد كه شاعر از ماده شعور گرفته شده است) و اين با مجنون بودن هرگز سازگار نيست.
همچنين گاه آنها را متهم به «سحر» و «جنون‏» مي‏كردند در حالي كه سحر نيز احتياج به آگاهي قابل ملاحظه‏اي سبت‏به بخشي از علوم و دانشها دارد، و هوشياري خاصي را مي‏طلبد، و اين با جنون سازگار نيست، اين سخنان ضد و نقيض ناشي از جهل و تعصب بود.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: خط قرمز های قرآنی
برچسب‌ها: تعصب و لجاجت
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی