فرماندار خیانتکار
نامهاى است که امام به منذر بن جارود عبدى که در امر فرمانداریش خیانت کرده بود نوشته است .
اما بعد ، من فریب شایستگى پدرت را خوردم و گمان کردم که تو هم از روش راستین او پیروى میکنى و راه او را مىروى ، ولى اکنون بمن خبر رسید که زمام کارت را بدست هوس سپردهاى و توشهاى براى آخرتت نیندوختهاى ، دنیایت را به ویرانى آخرتت آباد میکنى و ریشه دینت را برمىکنى که بخویشاوندانت به پیوندى ،اگر گزارشى که درباره تو بمن رسیده راست باشد شتر قبیلهات و بند کفشت از تو بهتر است و باعتماد تو و امثال تو نمىتوان مرزى را استوار کرد و فرمانى را اجرا نمود و مقام چنین کسى را نمىتوان بالا برد یا او را در امانتى شریک ساخت یا از خیانتش در امان بود پس تا نامه من بتو رسید بنزد من بیا .
گروهى از مردم را کشتى
همچنین نامهاى از امام بمعاویه گروهى فراوان از مردم را کشتى و با سرکشى و فریبکاریت مردم را بدریایت افکندى چنانکه تاریکى ها آنها را فرا گرفت و امواج سهمگین تردیدها بکامشان کشید ، بناچار از راه راستى که در پیش داشتند بازگشتند و به کجى گرائیدند و به روش پیشینیان بازگشتند و به جاهلیت روى آوردند و به اشرافیت و افتخارات نیاکانشان نازیدند و تنها گروهى از بینایان بودند که بحق گرائیدند و از فتنه تو کنار ماندند .
نظرات شما عزیزان: