. تحصيل علم و دانش
اسلام به فراگيرى علم و دانش تأكيد بسيار دارد و اولين آيه اى كه نازل شده به خواندن و نوشتن امر كرده است:
(اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَق اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَمْ)[4]; بخوان به نام پروردگارت كه جهان را آفريد، همان كسى كه انسان را از خون بسته اى خلق كرد... همان كسى كه به وسيله ى قلم تعليم نمود و به انسان آن چه را نمى دانست ياد داد.
اصلاحات جوامع انسانى از قلم هاى مؤمن شروع مى شود و فساد و تباهى اجتماعات نيز از قلم هاى مسموم و فاسد مايه مى گيرد. بى جهت نيست كه قرآن به قلم و آن چه با قلم مى نويسند، سوگند ياد مى كند; (ن وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُونَ)[5] قلمى كه مى توان به واسطه ى آن علم را منتشر و در سينه ى تاريخ ماندگار كرد.
البيان بيانان، بيان اللسان و بيان البنان و بيان اللسان تدرسه الأعوام و بيان الأقلام باق على مر الأيام; بيان دو گونه است، بيان زبان و بيان قلم. بيان زبان با گذشت زمان كهنه مى شود و از بين مى رود، ولى بيان قلم تا ابد باقى است.[6]
قرآن تحصيل علم و دانش را پايه و مقدمه ى تربيت و تزكيه،[7] و تعليم را يكى از اهداف پيامبران بر مى شمارد[8] و هيچ وقت عالمان و دانشمندان را با جاهلان مساوى نمى داند.
(هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ);[9] آيا كسانى كه مى دانند با كسانى كه نمى دانند برابرند؟
معصومين(عليهم السلام) اهميت خاصى براى تحصيل علم قايل بوده اند تا جايى كه پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) تحصيل دانش را بر هر مسلمانى واجب دانسته[10] و دانشجويان را مجاهد فى سبيل الله[11] خطاب مى كنند و مى فرمايند:
هر كس در طريق تحصيل علم از دنيا برود، شهيد مرده است.[12]
در جاى ديگر مى فرمايند:
زندگى جز براى دو كس فايده ندارد: يكى دانشمندى كه نظرهاى او اجرا گردد و ديگرى دانش طلبانى كه گوش به سخن دانشمندى دهند.[13]
علم به دانشى گفته مى شود كه در طريق خدمت و صلاح مردم و شناخت معبود باشد و اگر مايه ى غرور و غفلت و ظلم و فساد باشد; قيل و قالى بيش نيست.[14]
دوران فراگيرى دانش، نوجوانى و جوانى است و بيشتر توجه و خطاب قرآن كريم و معصومين(عليهم السلام) به جوانان است. پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) مى فرمايند:
فراگيرى علم در دوران جوانى، همانند نقش بر سنگ است و در دوران پيرى همانند نقش بر خاك است كه سريع زايل مى گردد.[15]
لذا جوانان بايد با توجه به مبانى دينى، به تحصيل علم بپردازند و عقب ماندگى و رشد نيافتگى مسلمانان را كه ريشه در ظلم حاكمان ظالم و فاسد و توطئه ى دشمنان اسلام دارد، جبران نمايند.
2. كار و كوشش
جوان بايد با نيرو و قدرت خود براى رسيدن به مقصود كه تحصيل علم و هنر و يا آموختن صنعت و... است بكوشد. قرآن با برشمردن زمينه هاى تلاش و كوشش در همين كره ى خاكى[16]، به استفاده ى صحيح از آن توصيه مى كند:
(و رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ);[17] خداوند شما را از نعمت هاى پاكيزه بهره مند ساخت; شايد شكرگزار باشيد.
در آيه اى ديگر كار و تلاش براى كسب روزى هم رديف جهاد فى سبيل الله معرفى شده است:
(وَ آخَرُونَ يَضْرِبُونَ فِي الْأَرْضِ يَبْتَغُونَ مِنْ فَضْلِ اللّهِ وَ آخَرُونَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ);[18] گروهى ديگر براى به دست آوردن روزى الهى به سفر مى روند و گروهى ديگر در راه خدا جهاد مى كنند.
على(عليه السلام) در تفسير آيه ى (وَ لا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيا)»[19] مى فرمايند:
سلامت، نيرومندى، فراغت، جوانى و نشاط و بى نيازى خود را فراموش منما و در دنيا از آن بهره ببر و متوجه باش كه از آن سرمايه هاى عظيم، به نفع آخرتت استفاده كنى.[20]
خداوند در قرآن صريحاً مى فرمايد:
(وَ لَقَدْ مَكَّنّاكُمْ فِي الْأَرْضِ وَ جَعَلْنا لَكُمْ فِيها مَعايِشَ قَلِيلاً ما تَشْكُرُونَ);[21] ما تسلط و مالكيت و حكومت زمين را براى شما قرار داديم و وسايل زندگى را براى شما فراهم ساختيم.
به اين معنا كه خداوند وسايل تلاش را فراهم نموده است و دسترسى نداشتن به آنها نشان كوتاهى و سستى خود ماست; لذا پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) مى فرمايند:
هر شب ملائكه به زمين مى آيند و ندا سر مى دهند كه اى فرزندان آدم! تلاش و كوشش نماييد.[22]
پيامبر(صلى الله عليه وآله) با هر كسى روبه رو مى شدند مى پرسيدند: آيا شغلى دارى؟ و اگر جواب منفى مى داد، مى فرمودند: سقط من عينى; از چشمم افتاد[23]. هم چنين امام كاظم(عليه السلام)مى فرمايند:
خداوند از انسان بى كار و پرخواب متنفر است.[24]
جوانان مى توانند با استفاده از نيروى جوانى تلاش خود را در هر رشته اى مضاعف نمايند، تا به رفاه زندگى دنيا[25] و آرامش ابدى آخرت دست يابند. امام باقر(عليه السلام) در دعاهايش مى فرمايد:
اسئلك اللهم الرّفاهية فى معيشتى ما ابقيتنى معيشة اقوى بها على طاعتك...[26]; پروردگارا، در زندگى ام آن چنان رفاهى قرار بده كه با آن به اطاعت و بندگى تو توانا شوم.
البته تلاش و كوشش براى كسب روزى بايد از طريق صحيح و مشروع باشد.
طلب الحلال فريضة على كلّ مسلم و مسلمة[27]; به دنبال رزق و روزى حلال رفتن بر هر زن و مرد مسلمان واجب است.
3. اهتمام به ازدواج
ازدواج يكى از محبوب ترين كانون نزد خداوند[28] و از سنت هاى پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) است كه با آن مى توان نصف دين خود را تضمين كرد.[29] قرآن كريم امر به ازدواج مى كند و مى فرمايد:
(وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى مِنْكُمْ وَ الصّالِحِينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ إِمائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ );[30] مردان و زنان بى همسر را همسر دهيد و هم چنين غلامان و كنيزان صالح و درستكارتان را; اگر فقير و تنگدست باشند خداوند آنان را از فضل خود بى نياز مى سازد; خداوند واسع و آگاه است.
پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) جوانان مجرد را مذمت مى كنند و مى فرمايند:
شراركم عزائبكم[31]; بدترين شما مجردان اند.
خداوند صريحاً مسئله ى مالى خانواده ها را تضمين نموده است و جوانان نبايد به خاطر فقر از ازدواج سر باز زنند. امام صادق(عليه السلام)مى فرمايند:
الرزق مع النساء و العيال;[32] روزى همراه همسر و فرزند است.
و در زمان پيامبر(صلى الله عليه وآله)، هر كسى از تنگدستى شكايت مى كرد، پيامبر امر به ازدواج مى نمودند[33] و مى فرمودند:
هر كس به خاطر فقر از ازدواج شانه خالى كند، به خدا گمان بد برده است.[34]
جوان براى رشد خود نيازمند به آرامش روحى و فكرى است و اين آرامش مى تواند در سايه ى ازدواج مهيا شود.[35] علاوه بر آن، ازدواج اولين مرحله ى خروج از خودِ طبيعى و توسعه پيدا كردن شخصيت انسان است[36] و انسان را پخته[37] و شخصيت او اجتماعى مى سازد و ثمراتى چون حفظ و تقويت ايمان و معنويت، بهره مندى از نشاط جوانى،[38] پاك ماندن از فساد و انحرافات جنسى، محفوظ ماندن از بيمارى هاى عصبى و روانى و... را به ارمغان مى آورد.[39]
4. دورى از هواى نفس و شهوت
بالاترين غريزه ى انسان، غريزه ى شهوت است كه اوج آن در دوران جوانى است و بزرگ ترين مانع رشد يك جوان، شهوت پرستى و هواى نفس اوست.
پینوشتها:
[1]. سوره ى روم، آيه ى 54.
[2]. محمدبن يعقوب كلينى، روضة الكافى، (تهران: دار الكتب الاسلاميه، 1365 هـ)، ص 93.
[3]. محمد تميمى، غررالحكم و دررالكلم، (قم: دفتر تبليغات اسلامى، 1366)، ص 340.
[4].. سوره ى علق، آيه ى 1 ـ 5.
[5]. سوره ى قلم آيه ى 1. ر.ك; مكارم شيرازى، تفسير نمونه، (تهران: دارالكتب الاسلاميه)، ج 27، ص 159. ج 4 ص 376.
[6]. طبرسى، مجمع البيان، (بيروت: دارالمعرفه)، ج 10، ص 332.
[7]. سوره ى بقره، آيه ى 129.
[8]. سوره ى بقره، آيه ى 151; سوره ى آل عمران ،آيه ى 164 و سوره ى جمعه، آيه ى 2.
[9]. سوره ى زمر، آيه ى 19.
[10]. محمدبن يعقوب كلينى، اصول كافى، (تهران: دارالكتب الاسلاميه، 1345)، ج 1، ص 28.
[11]. شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه، (قم: مؤسسه ى ال البيت)، ج 27، ص 207.
[12]. شيخ عباس قمى، سفينة البحار، ج 1، ماده ى شهد.
[13]. محمدبن يعقوب كلينى، اصول كافى، ج 1، باب صفة العلم.
[14]. ناصر مكارم شيرازى. تفسير نمونه، ج 19. ص 396.
[15]. كراجكى، كنز الفوائد، (قم: دارالذفائه، 1410)، ج 1، ص 319.
[16]. سوره ى حجر، آيه ى 19 - 20; سوره ى ملك، آيه ى 15; سوره ى نبأ، آيه ى 10; سوره ى نوح، آيه ى 11; سوره ى بقره، آيه ى 12، 29 و 164; سوره ى عبس، آيه ى 27 ـ 32; سوره ى نمل، آيه ى 10 و سوره ى فاطر، آيه ى 7.
[17]. سوره ى انفال، آيه ى 26.
[18]. سوره ى مزمل، آيه ى 2.
[19]. سوره ى قصص. آيه ى 77.
[20]. محمدبن يعقوب كلينى، اصول كافى، ج 2، ص 454.
[21]. سوره ى اعراف، آيه ى 10.
[22]. محدث نورى، مستدرك الوسائل، (قم: مؤسسه ى آل البيت)، ج 2، ص 35.
[23]. محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 3، ص 103.
[24]. محمدبن يعقوب كلينى، اصول كافى، ج 1، ص 88.
[25]. ر.ك: سيد محمد جواد وزيرى فرد، مسائل اقتصادى در تفسير الميزان، (تهران: امير كبير، 1370) و محمد حسين ابراهيمى، اقتصاد در قرآن، (قم: دفتر تبليغات اسلامى، 1377)، ج 1.
[26]. محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 91، ص 268.
[27]. همان، ج 103، ص 1.
[28]. همان، ص 212.
[29]. شيخ عباس قمى، سفينة البحار، ج 1، ص 561.
[30]. سوره ى نور، آيه ى 32.
[31]. طبرسى، مجمع البيان، ج 3، ذيل آيه ى 32 سوره ى نور.
[32]. الحويزى العروسى، تفسير نور الثقلين، ج 3، ص 595.
[33]. شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه، ج 14، ص 25، ابواب مقدمات نكاح.
[34]. همان.
[35]. سوره ى روم، آيه ى 21.
[36]. مرتضى مطهرى، تعليم و تربيت در اسلام، (تهران: انتشارات صدرا)، ص 251.
[37]. همان، ص 398.
[38]. ر.ك; رضا فرهاديان، آنچه يك جوان بايد بداند، (قم: بوستان كتاب، 1382)، ج 7.
[39]. ناصر مكارم شيرازى، تفسير نمونه، ج 14، ص 456.
منبع:اندیشه قم
نظرات شما عزیزان: