- روح عزت و بزرگ منشى
امام حسين عليه السلام مى فرمايد: موت فى عز خير مت حياه فى ذل ؛(5) مردن در سايه عزت بهتر است از زندگى با ذلت ، امام حسين عليه السلام نمى گويد: جهاد با نفس حكم مى كند كه ما تن به حكم يزيد و ابن زياد بدهيم ، چون بيشتر خودمان مجاهده كرده ايم ! الا و ان الذعى ابن الدعى قد ركز بين ...؛(6) پسر زياد! اين ناكس پسر ناكى كه از من خواسته است كه يكى از اين دو را برگزينم : يا تن به ذلت بدهم و يا شمشير و هيهات منا الذله ما كجا و تن ره ذلت دادن كجا! خدا راضى نمى شود بن به ذلت بدهم . يعنى مى خواست بفرمايد نه اينكه احساسات شخصى من است، مكتب من، به من اجازه نمى دهد، خداى من ، به من اجازه نمى دهد، پيغمبر من ، به من اجازه نمى دهد، تربيت من ، به من اجازه نمى دهد، من در دامن على عليه السلام و در دامن زهرا عليه السلام بزرگ شده ام .
امام حسين عليه السلام نفرمود: ما مى رويم تن به ذلت ابن زياد مى دهيم ، بگذار هر كارى مى خواهد بكند، مگر غير از اين است كه به ما اهانت و توهين مى كند و فحش مى كند و فحش مى دهد؟ هر چه او بيشتر از اين كارها كند، بيشتر جهاد با نفس كرده ايم ! ابدا چنين چيزى نيست لا و الله لا اعطيكم بيدى اعطاء الذليل ، و لا افرا فرار العبيد؛(7) من هرگز دست ذلت به شما نمى دهم و مانند بندگان فرار نمى كنم . يا به نقل ديگرى : و لا اقد اقرار العبيد؛ مانند بندگان فرار اعتراف نمى كنم و تن به ذلت نمى دهم . از اين نوع تعبيرات در قرآن و حديث و در كلمات ائمه اطهار عليه السلام - مخصوصا در كلمات امام حسين عليه السلام - خيلى زياد است .(8)
4- عزت در مرگ سرخ است
(حسين عليه السلام ) چون در راهى قدم بر مى دارد كه با يك آدم هلاك شده بدبخت و گناهكار مثل يزيد مخالفت مى كند بگذار كشته بشود. شما مى گوييد كشته مى شوم ، يكى از اين دو بيشتر نيست : يا زنده مى مانم يا كشته مى شوم . فان عشت لم اندم ؛ اگر زنده ماندم ، كسى نمى گويد تو چرا زنده ماندى .
و ان مت لم الم ؛ و اگر در اين راه كشته بشوم ، احدى در دنيا مرا ملامت نخواهد كرد اگر بداند كه من در چه راهى رفتم . كفى بك ذلا ان تعيش و ترغما؛ براى بدبختى و ذلت تو كافى است كه زندگى بكنى اما دماغت را به خاك بمالند.
باز مى بينيد كه حماسه است . در بين راه نيز خطابه مى خواند و مى فرمايد: الا ترون ان الحق لا يعمل به و ان الباطل لا يتناهى عنه بعد در آخرش مى فرمايد: انى لا ارى الموت الا سعادع و لا الحيوه مع الظالمين الا برما؛ من مردن را براى خودم سعادت ، و زندگى با ستمگران را موجب ملامت مى بينم . (9)
5- حسين مرد بيعت نيست!
حر بعد از برخورد با ابا عبدالله مى خواست ايشان را به طرف كوفه ببرد و امام امتناع كرد. حسين حاضر نبود تن به ذلت بدهد، چون او مى خواست آقا را تحت الحفظ ببرد. فرمود: ابدا من نمى آيم .
بالاخره پس از مذاكرات قرار شد راهى را بگيرند كه نه منتهى به كوفه بشود و نه منتهى به مدينه ، يعنى به اصطلاح جهت غرب را بگيرند، كه آمدند تا منتهى شد به سرزمين كربلا.
6- شرافت امام
در بين راه (امام ) وقتى كه با اصحاب خودش صحبت مى كند، مكرمت و بزرگوارى و ترجيح دادن مردن با شرافت بر زندگى با ننگ ، شعار اوست ؛ الا ترون ان الحق لا يعمل به و ان الباطل لا يتناهى عنه؟ نمى بينيد؟ چشم هايتان باز نيست؟ نمى بينيد كه به حق عمل نمى شود، نمى بينيد كه اين همه فساد وجود دارد و كسى از آن نهى نمى كند؟ در چنين شرايط ليرغب المؤ من فى لقاء الله محقا؛ مؤمن بايد مرگ را طلب كند. كرامت و شرافت را از پذيرش به ارث برد.(10)
پي نوشت ها:
1. حماسه حسينى ، ج 3، ص 381.
2. انسان الاشراف ، ج 3، ص 171.
3. انسان الاشراف ، ج 3، ص 171.
4. فلسفه اخلاق ، ص 160.
5. ملحقات احقاق الحق ، ج 11، ص 601.
6. لهوف ص 85، نفس المهموم ص 149.
7. ارشاد مفيد، ص 235.
8. انسان كامل ، ص 239.
9. حماسه حسينى ، ج 1، ص 153و154..
10. گفتارهاى معنوى ، ص 191و192.
نظرات شما عزیزان: