و نيز چون فطرتاً انسان حب بقاء دارد و از فنا و زوال متنفر و گريزان است ، و مردن را فنا ميپندارد، گر چه عقلش هم تصديق كند كه اين عالم دار فنا و گذرگاه است و آن عالم باقي و سرمدي است، ولي عمده ورود در قلب است؛ بلكه مرتبه كمال آن اطمينان است؛ چنانچه حضرت ابراهيم خليل الرحمن، ـ عليه السّلام ـ از حق تعالي مرتبه اطمينان را طلب كرد و به او مرحمت گرديد. پس چون قلوب يا ايمان به آخرت ندارند، مثل قلوب ما گرچه تصديق عقلي داريم، يا اطمينان ندارند، حب بقاء در اين عالم را دارند و از مرگ و خروج از اين نشئه گريزان اند. و اگر قلوب مطلع شوند كه اين عالم دنيا پست ترين عوالم است و دار فنا و زوال و تصرم و تغير است و عالم هلاك و نقص است، و عوالم ديگر كه بعد ازموت است هر يك باقي و ابدي و دار كمال و ثبات و حيات و بهجت و سرور است، فطرتاً حب آن عالم را پيدا مي كنند و از اين عالم گريزان گردند. و اگر از اين مقام بالا رود و به مقام شهود و وجدان رسد و صورت باطنيه اين عالم را و علاقه به اين عالم را (و صورت باطنيه آن عالم را) و علاقه به آن را ببيند، اين عالم براي او سخت و ناگوار شود و تنفر از آن پيدا كند؛ و اشتياق پيدا كند كه از اين محبس ظلماني و غل و زنجير زمان و تصرم خلاص شود.
چنانچه در كلمات اوليا اشاره به اين معني شده است: حضرت مولي التقين - عليه السلام- مي فرمايد: والله لابن أبي طالبٍ آنس بالموت من الطّفل بثدي أمّه. «به خدا قسم كه پسر ابوطالب مأنوستر است به مردن از بچه به پستان مادرش». زيرا كه آن سرور حقيقت اين عالم را مشاهده كرده به چشم ولايت، و جوار رحمت حق تعالي را به هر دو عالم ندهد. و اگر به واسطه مصالحي نبود، در اين محبس ظلماني طبيعت نفوس طاهره آنها لحظه اي توقّف نمي كرد. و خود وقوع در كثرت و نشئه ظهور و اشتغال به تدبيرات مُلكي، بلكه تأييدات ملكوتي، براي محبين و مجذوبين رنج و المي است كه ما تصور ان را نمي توانيم كنيم. بيشتر ناله اوليا از درد فراق و جدايي از محبوب است و كرامت او؛ چنانچه در مناجاتهاي خود اشاره بدان كرده اند؛ با اينكه آنها احتجابات ملكي و ملكوتي را نداشته اند و از جهنم طبيعت گذشته اند و آن خامده بوده و فروزان نبوده و تعلقات عالم در آنها نبوده و قلوب آنها خطيئه طبيعي نداشته، ولي وقوع در عالم طبيعت خود حظ طبيعي است؛ و التذاذ قهري كه در ملك حاصل مي شد، براي آنها ولو به مقدار خيلي كم هم باشد اسباب حجاب بوده. چنانچه از حضرت رسول اكرم ـ صلي علي عليه و آله ـ ، منقول است كه مي فرمود: ليغان علي قلبي و إنّي لأستغفر الله في كلّ يومٍ سبعين مرّه[1]ً. و شايد خطيئه حضرت آدم، ابوالبشر، همين توجه قهري به تدبير ملك و احتياج قهري به گندم و ساير امور طبيعيه بوده؛ و اين از براي اولياء خدا و مجذوبين خطيئه است. و اگر به آن جذبه الهيه حضرت آدم مي ماند و وارد در ملك نمي شد، اين همه بساط رحمت در دنيا و آخرت بسط پيدا نمي كرد. از اين مقام بگذرم. تا اين اندازه هم از طور اين اوراق خارج شدم.
با مراجعه به آيات و روايات اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ روشن مي گردد كه ريشه و منشأ همه مفاسد و گناهان، محبّت و دلبستگي به دنيا و مظاهر آن است[2] تا جايي كه در قرآن كريم زندگي دنيا به عنوان اسباب فريفتن و وسيله فريب و نيرنگ دانسته شده[3]، و فريب خوردگان و منحرفين از صراط مستقيم و راه حق را، از كساني دانسته است كه حيات دنيا آنان را فريفته و باعث هلاكت آنان شده است[4]، زيرا كالاهاي دنيا در چشم مردم آن چنان زيبا جلوه كرده كه در تحصيل آن سر از پا نمي شناسند[5]، با آنكه متاع دنيا در برابر نعمت هاي آخرت بسيار اندك است[6] ولي مردم به خاطر زينت آرائي متاع دنيا و موافقت آن با ميل و طبيعت و جسماني شان به آن رو آورده و از نعمت هاي اخروي كه همه بركات در آنها است، گريزانند.
در اينكه حبّ دنيا مذموم بوده و ريشه همه مفاسد و منشأ همه بدبختي هاي انسان در عالم آخرت است از نظر آيات و روايات اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ جاي هيچ گونه شبهه و ترديد نيست، و همه اهل كمال نيز در آن اتفاق نظر دارند كه انسان به همان نسبتي كه به دنيا رو آورده است از آخرت و معنويات دور مي گردد، ولي مهم تشخيص اين جهت است كه مقصود از دنيا چيست؟ زيرا دنيا به دو قسم ممدوح و مذموم قابل تقسيم است براي آنكه اولياء الله نيز در همين عالم طبع و طبيعت زندگي مي كردند و همه كمالاتشان را در همين دنيا تحصيل كرده اند پس بايد ديد مقصود از دنياي مذموم كدام است؟ تا به آن دل نبسته و خود را در معرض هلاكت قرار ندهيم.
مقصود از دنيا چيست؟ در اينجا به اختصار به آن اشاره مي كنيم.
به طور كلي هر چيزي كه در رابطه با مبدأ و معاد نباشد، و انسان آن را به عنوان هدف و كمال مطلوب بخواهد دنيا است، اما اگر همان چيز را به عنوان يك وسيله براي رسيدن به هدف اصلي و كمالات معنوي بخواهد نه تنها مذموم نيست بلكه عين آخرت است. به تعبير ديگر يك وقت انسان زندگي اين عالم و متاع دنيا را به عنوان هدف و مقصد اصلي از خلقت خود انگاشته و به آن دل مي بندد و آنها را (كه عمدتاً در آيه 14 آل عمران بيان شده است) با نظر استقلالي مي نگرد و تمام همّش را براي تحصيل آنها صرف نموده و ابداً توجّهي به عالم پس از مرگ ندارد، اين همان دنياي مذموم است كه در آيات و روايات انسانها را از آن بر حذر داشته و آن را مايه هلاكت آنان دانسته اند.
اما اگر كسي در اين عالم زندگي كند و از تمام و مواهب و متاع دنيا نيز بهره مند شود ولي فريفته دارائي ها و پست ها و مقام هاي آن نشده بلكه اينها را به عنوان يك وسيله براي رسيدن به كمالات اخروي دانسته و در مقام عمل نيز آنچه كه براي او هدف بوده و اصالت دارد همان كمالات معنوي و رسيدن به درجات اخروي باشد و دنيا را محلّ عبور و مزرعه آخرت بداند، اين دنياي ممدوح است كه همه انبياء و اولياء ـ عليهم السّلام ـ در برخورد با آن اين چنين بودند. لذا ممكن است شخصي به همه مواهب اين عالم رسيده و از نعمت هاي دنيا برخوردار باشد ولي اهل دنيا نباشد و به آنها دل نبندد زيرا هيچ عاقلي به وسيله دل نمي بندد به طوري كه از مقصد و هدف باز بماند.
چيست دنيا؟ از خدا غافل شدن ني لباس و لقمه و فرزند و زن
حاصل آنكه زندگي و حيات منهاي خدا دنيا است لذا هر قدمي كه به سوي زندگي منهاي خدا برداري به همان نسبت از او دور گشته و از كمالات عقب مي ماني.
البته ممكن است شخصي فريفته دنيا باشد ولي خود را عاشق و دلبسته به آن نداند، لذا در روايات براي اهل دنيا و اهل آخرت علائمي مقرر كرده اند كه با آن علائم شناخته مي شوند مثلاً اگر كسي مخيّر شود بين دنيا و آخرت اگر به لذائذ دنيا و مظاهر آن گرايش پيدا كرده و فرمان خدا را اطاعت نكند، اين شخص اهل دنيا است، ولي اگر از لذائذ دنيا صرف نظر نموده و حتّي در اين راه به زحمت و مشقّت افتاده است و در صدد تحصيل رضاي خدا و اطاعت از فرمان او برآمد، اين شخص اهل آخرت است.
پس از روشن شدن معناي دنيا و اينكه دنيا يعني زندگي منهاي خدا و بدون توجّه به آخرت:
اينك معناي آيات و رواياتي كه از دنيا به بدي ياد مي كنند و آن را مايه غرور و فريب مي دانند و مردم را از آن بر حذر مي دارند،و محبّت آن را مضرّ به محبّت خدا مي دانند، به خوبي روشن مي گردد؛ اگر اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ دنيا و آخرت را به مشرق و مغرب مَثَل مي زند كه انسان به هر كدام از آنها نزديك شود از ديگري به همان نسبت دور مي گردد، و يا آن دو را همانند دو زن (هوو) مي داند كه شوهرشان به هر يك از آنها كه محبّت بيشتري پيدا كند بههمان نسبت از محبّت ديگري كاسته مي شود، و يا آن دو را همانند دو دشمن متخالف و دو را متقابل مي داند؛ معلوم مي گردد كه مقصود از دنيا يعني چيزي كه ضدّ آخرت بوده، و در مقابل خدا و دستورات اوست[7] و يا اگر در جاي ديگر دنيا را همانند ماري خوش خط و خال دانسته كه ظاهري زيبا و نرم دارد ولي سمّ كشنده در درون او مخفي است[8] و يا در كلام ديگرش مي فرمايد: دنياي شما در نظر من پست تر از استخوان خوكي است كه در دست انساني مبتلا به مرض جذام باشد[9] و يا در كلام ديگرش مي فرمايد: دنيا و آخرت قابل جمع نيستند[10] و يا آنكه قرآن كريم به مردم هشدار مي دهد كه مواظب باشيد دنيا شما را نفريبد و از خدا جدا نكند: يا ايها الانسان ان وعده الله حق فلا تغرنكم الحيوه الدنيا و لا يغرنكم بالله الغرور[11].
[1] . چهل حديث، امام خميني، ص 122-123.
[2] . الف: فيما اوحي الله تعالي الي موسي ـ عليه السّلام ـ : اعلم ان كل فتنه بذرها حب الدنيا، بحار الانوار، ج 13، ص 354.
ب: قال الصادق ـ عليه السّلام ـ : رأس كل خطبئه حب الدنيا، بحار، ج 73، ص 7.
ج: قال رسول الله ـ صلي علي عليه و آله ـ : حب الدنيا اصل كل معصيه و اول كل ذنب ميزان الحكمه، ج 3، ص 294.
د: قال علي ـ عليهم السّلام ـ ـ عليه السّلام ـ : حب الدنيا رأس الفتن و اصل المحن، ميزان الحكمه، ج 3، ص 294.
[3] . و ما الحيوه الدنيا الا متاع الغرور، سوره آل عمران، آيه 185.
[4] . و غرتهم الحيوه الدنيا...، سوره انعام، آيه 70.
[5] . زين للناس حب الشهوات من النساء و البنين و القناطير المقنطره من الذهب و الفضه والخيل المسومه والانعام والحرث ذلك متاع الحيوه الدنيا و الله عنده حسن المآب، سوره آل عمران آيه 14.
[6] . ارضيتم بالحياه الدنيا من الاخره فما متاع الحيوه الدنيا في الآخره الاّ قليل، سوره توبه، آيه 38.
[7] . ان الدنيا و الآخره عدو ان متفاوتان و سبيلان مختلفان فمن احب الدنيا و تولاها ابغض الآخره و عاداها و هما بمنزله المشرق و المغرب و ماش بينهما كلما قرب من واحد بعد من الآخر و هما بعد ضرتان، نهج البلاغه، حكمت 103.
[8] . مثل الدنيا كمثل الحيه لين مسها والسم الناقع في جوفها يهوي اليها الغرالجاهل و يحذرها ذواللّب العاقل، نهج البلاغه، حكمت 119.
[9] . والله لدنياكم هذه اهون في عيني من عراق خنزير في يد مجذوم، نهج البلاغه، حكمت 236.
[10] . طلب الجمع بين الدنيا والآخره من خداع النفس، غرر.
[11] . سوره عنكبوت، آيه 64.
@#@
و در جاي ديگر مي فرمايد: دنيا بازيچه اي بيش نيست به آن دل نبنديد، چنانكه فرمود: و ما هذه الحيوه الدنيا الا لهو و لعب[1] و خلاصه همه مذمّتها و سرزنش ها مربوط به دنياي منهاي دين و خداست، وگرنه اين چنين نيست كه اهل آخرت از مواهب دنيا بهره نگيرند و يا كلاً از آن اعراض نمايند بلكه آن رادر حدّ ضرورت و به عنوان يك وسيله و نردبان ترقّي و تعالي مي پذيرند ولي همّتشان رادر تحصيل آن قرار نمي دهند زيرا مي دانند كه دنيا براي خود آفريده نشده است بلكه مقدمه و مزرعه اي براي آخرت و حيات جاويد است چنانكه علي ـ عليه السّلام ـ فرمود:
الدنيا خلقت لغيرها و لم تخلق لنفسها[2] لذا در هنگام معارضه با آخرت دست از آن شسته و آن را فداي آخرت مي كنند و اين نشانه دلبسته نبودن به آن است.
بنابر اين مقصود از دنياي مذموم كه محبّتش منشأ همه خطاها است دنياي منهاي دين وخداست نه آنكه هر ثروت و مقامي دنيا بوده و صاحب آن اهل دنيا باشد زيرا ممكن است انساني به بالاترين مقام راه يابد و از همه نعمت هاي دنيوي نيز برخوردار باشد ولي اهل دنيا نباشد، زيرا به آنها آن چنان دل نمي بندد كه مايه هلاكت او باشد بلكه ثروت و مقام دنيوي را وسيله اي براي امتحان خود دانسته و كوشش مي كند كه به خوبي از عهده امتحان برآيد تا بدان وسيله به كمالات و سعادت اخروي نيز برسد، لذا اولياء الهي در همين عالم با برخوردار بودن از مواهب آن به كمال مطلوب خود دست يافته و به قلّه رفيع آن رسيده اند، اينجا است كه وقتي آن شخص در محضر علي ـ عليهم السّلام ـ ـ عليه السّلام ـ دنيا را مورد خطاب عتاب آميز خود قرار داده و آن را مذمت مي كرد حضرت به او فرموده كه تو مغرور دنيا شده و از آن فريب خورده اي و سپس آن را مذمت مي كني، وگرنه دنيا في حدّ ذاته ايرادي ندارد:
ايها الذام للدنيا المغتر بغرورها المخدوع باباطيلها اتغتر بالدنيا ثم تذمها... ان الدنيا دار صدق لمن صدقها و دار عافيه لمن فهم عنهاو دار غني لمن تزود منهاو دار موعظه لمن اتعظ بها مسجد احباء الله و مصلي ملائكه الله و مهبط وحي الله و متجر اولياء الله اكتسبوا فيها الرحمه و ربحوا فيها الجنه فمن ذا يذمها[3].
همان گونه كه ملاحظه ميكنيد از اين كلام نوراني و مشابه آن، مدح و ستايش دنيا استفاده مي گردد. گرچه در آيات و روايات ديگر از آن مذمّت شده است لذا از جمع بين اين دو نوع روايات استفاده مي شود كه حبّ دنيا اگر به گونهاي باشد كه خدا و معاد به فراموشي سپرده شود و يا آنكه انسان همه همّ خود را در به دست آوردن دنيا قرار دهد، و يا در مقام تخيير بين دنيا و آخرت جهت دنيا را انتخاب نمايد، و يا تمام خوشحالي او به خاطر ثروت و پست و مقام دنيا باشد[4] و امثال اين امور، در اين صورت ،دنيا مذموم و ناپسند است وگرنه اگر انسان دنيا را دوست بدارد براي آنكه مزرعه آخرت او و زمينه اي براي تحصيل كمال اوست، مانعي نخواهد داشت .
«الهي اخرج حب الدنيا من قلبي: خدايا محبت دنيا را از دلم خارج كن»
[1] . سوره فاطر، آيه 5.
[2] . نهج البلاغه، حكمت 463.
[3] . اي سرزنش كننده دنيا كه به خدعه هاي آن مغرور شده و به نيرنگ هاي آن فريب خورده اي آيا به دنيا مغرور مي شوي و از آن مذمت مي كني... (بدان كه) دنيا خانه صدق است براي كسي كه با آن به راستي رفتار كند، و خانه تندرستي است براي كسي كه از آن چيزي بفهمد، و مركز بي نيازي است براي كسي كه از آن توشه اندوزد و خانه پند و اندرز است براي كسي كه قابليت موعظه شدن را دارد، و سجده گاه دوستان خدا و محل استغفار فرشتگان خدا و محل فرود آمدن وحي خدا و تجارت خانه دوستان خداست كه در آن رحمت خدارا كسب كردند و بهشت را به سود بردند پس تو ديگر چه چيز را مذمت مي كني؟ نهج البلاغه، حكمت 131.
[4] . و فرحوا بالحيوه الدنيا و ما الحياه الدنيا في الاخره الا متاع، سوره رعد آيه 27.
حبيب الله طاهري، برگرفته از كتاب آشنايي با اخلاق اسلامي،ص200
نظرات شما عزیزان: