است و از نافرمانى خدائى که به او ایمان دارید پروا گیرید ) 1 پس نعمتهاى دنیا ، براى ما و مخصوص ماست و دنیا عزیز است و زیباست و در اختیار ما و ما نباید همچون جوکیان و راهبان ، از دنیا بگریزیم و چون حیوانى بىدست و پا بسوراخى بخزیم و درویش مآبانه ، کاسه گدائى بدست گیریم و از کار و کوشش باز مانیم و اینهمه گنجینههاى طبیعت را که براى انسان پدید آمده است معطل گذاریم ولى باید نیروئى را که از این جهان برمیگیریم براى بهبود همه جهانیان بکار بریم و انرژى فراوانى را که از طبیعت کسب میکنیم در راه خدا یعنى راه تعاون و تکامل ، راه مردم ، و راه پرستش خدا و وصول به اهداف والاى انسانى بمصرف رسانیم که مفهوم تقوى همین است و گرنه تباهى و ستم و گناه پدید مىآید و نیروها بر ضد خلقها بکار مىافتد و یگانگیها و هماهنگیها به بیگانگىها و تبهکاریها مىگراید پیامبر میفرماید ( دنیا کشتزار آخرت است ) زیرا کردار ما در اینجهان مایه حیات ما در آنجهان است و دنیا پلکان صعود ما به قله آخرت و پل عبور ما بفراخناى ابدیت است و تا از اینجا مایه نگیریم و با شایستهکارى در اینجهان براى خلود در آنجهان تلاش نکنیم به بیهودگى و پوچى گرائیدهام آخرت زدگى و دنیا گریزى یک عامل خطرناک انحرافى است که
-----------
( 1 ) 92 مائده
انسانرا چون میوهاى خام و بمانند جنین سقط شده بیرون مىاندازد و حلاوت و حیاتى به او نمىبخشد اشعار صوفیانه و شعارهاى درویش مآبانه ، نغمههائى اهریمنى است که انسان را از تکامل بازمیدارد و از دامان مادر طبیعت بیرون میکشاند و بمرگ و تباهى و سیهروزى مىاندازد و او را لقمه چربى براى دهان فراخ ستمکاران مىسازد على بر خلاف آنچه نرهگداهاى بیکاره و مفتخوار و انگل بر جامعه و هو حق علىگویان متکدى و درویشهاى پشمآلو و برخى صوفى مآبان آلوده که همگى بدروغ از او دم میزنند و او را فقیر و تارک دنیا میدانند مردى است که بجهان و طبیعت و بهمین دنیا عشق میورزد و مظاهر زیباى طبیعت را که همه آیات خدایند دوست میدارد و با آنها سخن میگوید على دوست ستارگان است و دوستدار چشمهسار و نخلستان و کشتزار بحدى که حتى با چاه راز خود را میگوید و انبانى از هسته خرما بدوش میکشد و از دروازه مدینه بیرون مىآید و هنگامى که از او میپرسند اینها چیست میفرماید ( نخل انشاء الله ) و این هستهها را میکارد و از چاههاى ژرف عربستان آب میکشد و آنها را آب میدهد و نخلستانها پدید مىآورد و در کشتزارها بیل میزند و خودش چاه میکند و قنات پدید مىآورد و حتى بحدى نسبت بپول و مال دنیا حساس است که بروزگار خلافت نیمى از وقت خود را در بیتالمال میگذاراند و شخصا به حسابگرى مىپردازد و حساب همه درهمها و دینارها را دارد و
لیستهاى حقوق را وارسى میکند و ببرادرش یک درهم اضافى و یک صاع گندم هم نمىپردازد و بنمایندهاش که پول بیتالمال را بالا کشیده نامه مینویسد و میگوید اگر پولها را پس ندهى با شمشیرم ترا میزنم و به آنکس که از دنیا بدگوئى میکند میتازد و او را سرزنش میکند و بعد بستایش دنیا میپردازد و میفرماید :
( دنیا سراى راستى است براى آنکس که گفتارش را باور دارد ، خانه تندرستى است براى آنکس که واقعیت آنرا دریابد و جهان بىنیازى است براى آنکس که از آن توشه برگیرد و سراى پند است براى پند گیران ، دنیا پرستشگاه دوستان خدا و نمازگاه فرشتگان و فرودگاه الهام خداوند و بازار سوداگرى دوستان خداست که از آن رحمت خدا را بدست آورند و بهشت جاوید را به اختیار گیرند ، پس چه کسى تواند از دنیا بدگوئى کند ) 1 پس دنیا ، پیش درآمد آخرتست و این دو را هرگز از هم جدائى نیست و تا در دنیا نکوشیم و بشایستگى تلاش نکنیم و بتکامل نپردازیم در دیگر سراى سودى و حیاتى نخواهیم داشت ، دنیا سراى آزمایش است و سکوى پرتاب و پرواز به اوج کمال و ابدیت و نردبان معراج بپایگاه پاکى و آسایش و آرامش و پروازگاه روحانى بفراخناى پرصفاى لقاى خداوندى ، بازارى است که سوداگران با ایمان با پرداخت نیروهاى راستین و دریافت علم و ایمان و بکار انداختن توانهاى
-----------
( 1 ) خطبه 126 نهج البلاغه
مادى و فکرى و معنوى خویش به والاترین پایگاههاى رفیع انسانى ارتقاء مىیابند و با مردم دوستى و خدمتگرى و فداکارى و گسترش دادگرى و پاکى و شرف و کرامت ، جامعهاى برین و امتى نیکبخت و برابر و برادر بوجود مىآورند و همه انرژیها و گنجینههاى جهان را براى به زیستى مردمان و تأمین زندگانى پاک مادى و رقاء والاى معنوى و روحى بکار میبرند ولى . . .
ولى دنیا بهنگامى عزیز و شریف و ارجمند و لایق و دوست داشتنى است که وسیلهاى باشد براى خدمت بمردم و بسط عدل و آزادى و تحکیم بنیانهاى برابرى و صلح و هماهنگى و همگامى و تربیت براى آمادگى زیست جاودانه در جهان دیگر .
ولى اگر این وسیله هدف شد و در برابر آخرت و خدا و مردم قرار گرفت و معبود و محبوب آدمیان گردید و سنگى بزرگ شد در راه تکامل انسانى و آتشى شد خانمانسوز و مردمگداز و ستمپرداز چنانکه همه هدفهاى عالى انسانى را منکوب و باژگونه ساخت و پولش و مقامش و زیبائیش و لذت گرائیش همه فضائل انسانى را بباد داد و خدا را از یاد برد و خلق خدا را بمرگ و اسارت و کشتار و غارت کشید و همه تعلیمات آسمانى و عواطف انسانى و تعهدات اجتماعى را در لهیب مهیب جاهطلبى و برترىجوئى و طاغوتگرى و خودبزرگبینى و تجاوز و مالاندوزى و جهانخوارى و جنگافروزى و تباهى و شهوت و گناه سوزانید ، آنوقت است که چنین دنیائى زشت است و ناپسند است و پست است و ناچیز است و زهر است و درد است و ننگ است و سیهبختى و تیرهروزى .
اگر دنیا را براى مردم بخواهیم نیکوست و اگر براى خودمان زشت و پلید ، اگر دنیا را پیشدرآمد آخرت بدانیم عزیز است و محبوب و اگر معاد و اخلاق و خداپرستى و مردمدوستى و فضائل و برتریهاى انسانى را فداى او کنیم ، اهریمنى است ناپاک و اژدهائى است قتال و عجوزهاى است که عروس هزار داماد است و هر داماد را در حجله عفن و تاریک خود بگور شقاوت سرنگون ساخته است .
اینجاست که على با چنین دنیائى مىستیزد و او را بشکلهاى زشتى ترسیم مىکند ، گاهى او را بمارى تشبیه مىکند که بظاهر نرم و نگار آئین است ولى زهرى کشنده در زیر دندان دارد و گاهى میگوید دنیا در نظر من پستتر از استخوان خوکى است که در دست مردى جذامى باشد و یا از آب دماغ بزى بىارزشتر است و یا چون برگ بى ارجى در دهان ملخى است و اینجاست که مبارزات پىگیر على با دنیا بسختى آغاز میشود ، با دنیاى نمرودها و فرعونها و بوسفیانها و معاویهها نه با دنیاى ابراهیم و مسیح و محمد ( ص ) و على و ابوذر دنیائى که انسان را از خدا جدا کند و از آدمیگرى ببرد و به اهریمن سائى برساند ، چنین دنیائى مردود و مطرود على است و دربارهاش چنین میفرماید :
« اى دنیا از من دور شو که افسارت را بگردنت انداختم و رهایت کردم و از چنگالت بیرون جستم و از بندهاى گرانت رهائى یافتم و از لغزشگاههایت دورى جستم ، کجایند مردمانى که آنها را ببازى گرفتى
و امتهائى که بزیورهایت فریبشان دادى ؟ اگر ترا مجسم مىیافتم کیفر خدائى را دربارهات اجرا میکردم بجزاى آنکه بندگان خدا را به آرزوهاى دراز فریفتى و مردمانى را به پرتگاهها افکندى و زمامدارانى را بنابودى کشاندى و بناگواریهاشان دچار کردى چنانکه راه گریزى در پس و پیش آنها نماند دور است که بتو روى آورم که هر کس پا به لغزشگاههایت گذارد فرو افتاد و کسیکه به امواج خروشانت گرفتار شد غرق گردید و هر کس از بندهایت رهائى یافت پیروز شد و آنکس که از خطر تو سالم ماند از تنگناى زندگانى باکى نداشت و دنیا در برابرش روزى بود که بپایان میرسید از من دور شو ، بخدا سوگند تسلیم تو نمىشوم که خوارم سازى و رام تو نمیگردم که بر من افسار زنى ) 1 پس بگفته امام ، دنیا لغزشگاهى است که انسان را از راه خدا و راه کمال بازمیدارد و بازیچهها و فریبندگیهایش او را بخود مشغول مىسازد و از خدا و فردایش باز میدارد ، تا آنجا که همه مرزها را مىشکند و همه قوانین و فضائل را بدور مىاندازد و غولى آدمیخوار و تجاوزگرى ناهنجار کار میشود ،
امام ، با آژیر هراسناکى مردم را از بندگى دنیا باز میدارد و سرانجام دنیا را که مرگى هولناک و کیفرى دردناک است به انسانها
-----------
( 1 ) نامه شماره 45 نهج البلاغه
نشان میدهد و از ناپایدارى دنیا سخن میگوید و دلهاى خفته را بیدار مىکند و با گفتارى قاطع چنین میفرماید :
اى بندگان خدا ، شما را سفارش مىکنم که دنیا را واگذارید زیرا او شما را واخواهد گذاشت هر چند دورى او را دوست نداشته باشید و پیکرهایتان را خواهد پوساند اگر چه بخواهید همیشه تازه بمانید ،
شما بمانند مسافرى هستید که راهى را مىپیمائید و گمان میبرید که بپایانش میرسید و مقصدى را در مییابید ولى در همین تلاش هستید که ناگهان مرگ را درمىیابید پس به پیروزیها و نازشهاى دنیائى دل نبندید و بزیورها و بهرههایش شادمان نباشید و از گرفتاریها و ناگواریهایش بزارى و لابه نیفتید ، زیرا چیرگى و بالندگیش پایان مىیابد و زیبائى و نعمتش پایدار نمىماند و سختى و دردهایش همیشگى نیست هر روزگارى در این دنیا گذرا و هر زندهاى در آن ناپایدار است ، آیا آثار گذشتگان براى شما پندى کوبنده نیست و سرنوشت پدرانتان بشما اندرز و عبرتى و بینشى نمىدهد ؟ اگر بیندیشید و خرد را بکار برید آیا نمیبینید که گذشتگان بازنگشتند و حاضران باقى نمىمانند ؟ آیا نمىبینید که مردم دنیا شبانهروزها را با حالتى گوناگون سپرى میکنند ؟ برخى میمیرند و بعضى بر آنها میگریند و بعضى بیمارند و برخى از آنها عیادت مىکنند و عدهاى در بستر مرگ جان میدهند مردم در جستجوى دنیایند و مرگ بدنبال آنهاست ، مردم از سرنوشت
خود بیخبرند ولى خدا از کارهاشان بیخبر نیست و آیندگان بدنبال گذشتگان میروند آگاه باشید و چون خواهید بکار زشتى دست زنید ، مرگ را که ویرانگر لذتها و درکوبنده شهوتها و براندازنده آرزوهاست بیاد آرید و از خدا یارى جوئید تا فرمانش را ببرید و نعمتهاى بیشمارش را سپاس گوئید ) 1 در اینجا امام ، از دگرگونى دنیا سخن بمیان مىآورد ، پیروزى و شکست نعمت و نقمت ، تندرستى و بیمارى ، مرگ و حیات ، سختى و آسایش و این فلسفه ماده و طبیعت است که همیشه بیک حال نمىماند و انسان نمیتواند بجهان دگرگونه تکیه کند و بر این استوانه گردان بماند ، پس باید تکیهگاهى والا و پایدار و دگرگونناپذیر براى خود بجوید و بمعنویت گراید و چون بر طبق قانون آفرینش هر عملى را عکسالعملى است و مرگ آغاز دوران واکنشهاست باید بیاد مرگ باشد و از زشتکارى و تباهى بپرهیزد و از خداوند توانا براى پاکى و درستى یارى بخواهد و بدیگر نقش ، امام چهره واقعى دنیا را ترسیم مىکند و چنین میفرماید :
( سرچشمه دنیا و رودبار خروشان آن تیره و گلآلود است ، کوتهبینان را بشگفتى مىآورد و آزمایش شدگان را به نیستى مىکشاند فریبندهاى گذراست ، که نورش بخاموشى میگراید و سایهاش برچیده میشود و
-----------
( 1 ) خطبه 98 نهج البلاغه
تکیهگاهى است که ویران میگردد و هر فرار کنندهاى که به آن روى آورد و بظواهر فریبایش اطمینان یابد ، دنیا به او لگد میپراند و تیرهایش را بسوى او پرتاب میکند و ریسمانهایش را بگردن مردان مىافکند و آنها را به تنگى گور میکشاند ، بخانه ترسناک و جایگاهى که دستاوردهایش را از نیک و بد مىنگرد ، آیندگان هم بدنبال گذشتگان میروند و مرگ گریبانگیرشان میشود و بنابودیشان مىکشاند ) 1 اینها همه نمودارهاى سیاهى و تکاثف ماده است که چون در برابر معنویت انسان قرار گیرد و از حرکت و تلاش انسانیش بازدارد بناچار در لجن سیاه آبشخور دنیا که همیشه کدر و گلآلود است فرو میرود و وجودش رسوب میکند و از حرکت باز میماند و سرانجام بگور سیهروزى سرنگون میشود و لجنزا و لجنزاده میگردد و دیگر پرواز و عروجى ندارد .
دنیا دورانى ناپایدار است و نورهاى فریبایش زود بخاموشى میگراید و سایهاى که بر سر مردم میگستراند زود برچیده میشود و تکیهگاه ویرانشدهاى است که نمیتواند پشتیبان انسان باشد و حیوان سرکشى است که بکسى سوارى نمىدهد بلکه لگد مىپراند و تیرانداز ماهرى است که نیرومندترین مردان را بخاک مىاندازد و با ریسمان سیاه جادوئیش همه را بسراشیبى گور مىکشاند قدرتهاى بزرگ جهانى
-----------
( 1 ) خطبه 82 نهج البلاغه
همچون سزارها ، فنیقىها ، اکدها ، آرامىها ، عادها و ثمودها ،
رامسسها ، آتیلاها ، نفرتىتىها ، ژرمنها ، ساکسونها ، اسکندرها ،
که براى خود روزى داشتند و سرورى ، بزودى در تاریکى و خاموشى فرو ماندند و با لگد دنیا بژرفاى نیستى سرنگون شدند ولى فرزندان ابدیت که بردگى دنیا را نپذیرفتند همیشه زنده و جاوید ماندند و باز زبان اندرزگوى امام بسخن مىآید و دنیادوستان را از پرستش این سراى پرفریب بازمیدارد و چنین مىسراید :
« بدنیا چنان بنگرید که پارسایان بدان نگریستند و از آن روى گردانیدند زیرا بخدا سوگند که بزودى ساکنانش را بدور مىاندازد و آسایشمندان خوشگذران را بسختى و درد میکشاند ، آنچه از جوانى و توانائى دنیا رفت دیگر بازنمىگردد و آیندهاش ناشناخته و مبهم است ،
شادمانیش با اندوه درآمیخته است و توانمندى مردان بناتوانى و سستى میگراید پس بهرههاى فراوانش شما را نفریبد که جز مایهاى اندک بهره شما نخواهد شد خداى رحمت آرد بر آنکس که درباره دنیا بیندیشد و عبرت آموزد و بینائى یابد ، زیرا هر چه در دنیا هست بزودى نابود میشود و آنچه در آخرتست همیشه پایدار است ، لحظات معدود عمر پایان مىیابد و آنچه در انتظار است فرا میرسد ، و هر آیندهاى اگر چه بنظر دور آید نزدیک است ) 1
-----------
( 1 ) خطبه 102 نهج البلاغه
پس باید از دیدگاه پارسایان بدنیا نگریست ، همچون سقراط که پابرهنه از کوچههاى آتن میگذشت و دیوژن که به اسکندر گفت از برابرم دور شو تا آفتاب بر من بتابد و بالاتر از همه پیامبران که از گذرگاه دنیا گذشتند و دامان به آلودگیهایش نیالودند بمانند محمد ( ص ) که خوابگاهى نداشت و آثار درشت حصیر بر پشت و پهلویش مىافتاد و ماهها بر خانهاش میگذشت که دودى از مطبخش بلند نمىشد و على که هر چند روز یک قرصه درست نان جوین بدهان نمىگرفت و فاطمه که پیراهن کرباسیش را با لیف خرما پینه میکرد و امام سجاد که دربارهاش گفتند روزى نشد که برایش سفرهاى بگسترانند و شبى نشد که برایش رختخوابى بیندازند اینها پارسایان دنیا بودند که از تجمل و زیبائى مسخره و فریباى دنیا چشم پوشیدند و به کوخى گلین و پیراهنى کرباسى و خوراکى خشن قناعت ورزیدند و دنیا را براى خود نخواستند و بخاطر آن بجنایت نپرداختند و دیدگاهى والاتر و بالاتر داشتند و افق اعلاى ابدیت را بچشم داشتند و از پشت پرده مردم فریب دنیا ،
تماشاگاه زیباى ابدى را مىدیدند و على مردم را بهمان منظر اعلا توجه میداد و آخرت را اگرچه بظاهر دور مینماید نزدیک میدانست و باز امام آژیر خطر را براى دنیاپرستان بصدا درمىآورد و میفرماید :
( من شما را از دنیا برحذر میدارم که در دهان دنیاپرستان شیرین و در برابر دیدگانشان خرم است ، در شهوات پیچیده شده و با بهرههاى گذرایش خود را بدوستى میزند ، درخشندگیش اندک است
و آرزوهاى زیبا را بچشمها میکشد و بفریبائى خود را زینت میدهد ،
شادمانیش پایدار نمىماند و هیچکس از ناگواریهایش ایمن نیست ،
فریبندهاى زیانبخش است ، گذرا و ناپایدار و نابود و ناماندگار است و شکمبارهاى که پیکرها را میخورد و در شکم خود جاى میدهد ) 1 اگر بخواهیم دنیا را از دیدگاه على بشناسیم کارى دراز و دشوار در پیش داریم و همهجا کتاب جاوید على از ناسازگارى دنیا و ناپایدارى آن سخن میگوید و در این باره باید کتابها نوشت و روش على خود بزرگترین درسى است براى ما تا به زر و زیور و جاه و مقام آن فریفته نشویم و سیر فرعون و هامان و قارون را نپیمائیم بلکه علىوار باشیم و بگوئیم :
( اى دنیا ، دیگرى را فریب ده که من سهبار ترا رها کردهام و دیگر راه بازگشتى برایت نیست ) 2
( 1 ) خطبه 110 نهج البلاغه
( 2 ) کلمات قصار شماره 74 نهج البلاغه
نظرات شما عزیزان: