در ادامه گفتوگوی ایشان با برهان را میخوانیم.
در یک نگاه
· توسعه واژهی فارسی است که بر واژهی غربی «development» سوار شده است.
· پیشرفت بار معنایی خاصی دارد که ممکن است از نظر معنایی با واژههای «development»، «progress» یا حتی واژهی فارسی توسعه یکی باشد، اما از نظر نیتی که در آن واژه نهفته است، با هم تفاوت داشته باشند.
· ویژگی توسعه این است که هدفمحور نیست، اما در واژهی پیشرفت، هدف در آینده وجود دارد.
· بعضی از اوقات پیشرفت لزوماً با توسعه همجهت نیست.
· درست است که در بعضی از روشها میتوانیم از ابزارهای غربی استفاده کنیم، ولی نمیتوانیم یک مدل کامل از غرب برداریم و آن را به کار بریم.
· ما هم نمیتوانیم در انتخاب مدلها، کشور خاصی مثل ژاپن را انتخاب کنیم، زیرا ژاپن مدل و اعتقادات خاص خود را دارد.
· اصول و آرمانهای نبی اکرم، که بهواسطهی وحی به ایشان رسیده است، خدشهناپذیر هستند و ما نمیتوانیم به بهانهی توسعه، آنها را تغییر دهیم.
· در بحث الگویِ پیشرفتِ سبکِ زندگیِ اسلامی، نیاز به نوآوریهای شدیدی نداریم و فقط باید سبکهایی را که داشتیم، زنده و متناسب با روز کنیم.
بسیاری از اساتید بر مفهوم توسعه تأکید میکنند و معتقدند اگر ما بتوانیم آن را در همهی ابعاد زندگی گسترش دهیم، میتوانیم به پیشرفت برسیم. اما مقام معظم رهبری در صحبتهای خود بهجای توسعه، بر مفهوم پیشرفت تأکید دارند. برخی دیگر معتقدند که مفهوم این دو یکی است و فقط دعوای لفظی رخ داده است. به نظر شما، مفهوم توسعه و پیشرفت چیست، نسبت این دو با هم چگونه است و توسعه چقدر مفهوم پیشرفت را در بر میگیرد؟
یک ویژگی واژههای فارسی، نهفته شدن نیت در پشت کلمههاست. یعنی دو کلمه از نظر معنای لغوی مترادف یا عین هم هستند، نیت گوینده و یا برداشت مخاطب از آن کلمات نه تنها یکی نیستند، بلکه گاه نیتهای ضد هم را نشان میدهند. برای مثال، دو واژهی بدعت و نوآوری، از نظر معنی کاملاً مترادف هم هستند، درحالیکه نوآوری به آوردن چیز نو و مثبت اشاره دارد و بدعت آوردن چیزی نو و البته منفی را مدنظر دارد و در بحثهای مربوط به دین و فرقهزایی استفاده میشود و اگر بگوییم فردی بدعت کرده، نه تنها او را تشویق نمیکنند، بلکه تنبیه هم میکنند. کلمات دیگری با ویژگی کلمات فوق بسیارند. چند نمونه از این کلمات عبارتاند از «کسبوکار و بازرگانی با سوداگری»، «خالیبندی با دروغ گفتن»، «بلند کردن یا قاپ زدن با دزدی». تمایز توسعه و پیشرفت میتواند بهاندازه تمایز کلمات اشارهشده با هم باشد؛ یعنی معنی یکسانی دارند، ولی نیت یکسانی از استعمال آنها فهم نمیشود. مضاف بر اینکه کلمهی توسعه، واژهای بومیشده و فارسی از زبان عربی است. تمام نیتها و معانی واژهی غربی «Development» سوار شده است.
در دریافت معنای واژگان، تاریخچهی استعمال و نیت استعمال اثر دارد و معادلیابی یک واژهی خارجی با واژهای از زبان مادری، به دلیل تمایز تاریخچهی استعمال و نیت استعمال، معانی مختلفی میدهد. واژهی «نگران» مثالی دیگر است. معنی آن نگاه کردن است، ولی با توجه به تاریخچهی استعمال آن، معنی دلواپس شدن را میدهد. واژهای زیادی در فارسی (بومی یا وارداتی) وجود دارد که معنی آن بسیار متفاوت از معنی اولیهی آن بوده است.
با این مقدمه، دو واژهی توسعه و پیشرفت کلماتی فارسی، با معانی خاص خود و نسبت به هم متفاوت هستند. اساساً معادل گرفتن این دو واژه با دو واژه «Development» و «Progress» و سوار کردن نسبت معنایی و ادبیات موضوع این دو واژهی لاتین بر دو واژه فارسی یادشده، محل اشکال علمی است و درستی استنباطهای بعدی از این معادلگزینی و تداخل ادبیات میتواند محل تردید باشد. در استنباط علمی نمیتوان بهطور دقیق هیچ واژهی خارجی معادل واژهی فارسی و هیچ واژهی فارسی را هم معادل واژهای خارجی دانست، زیرا هر واژه نیت و بار معنایی خاص دارد، مگر اینکه قرار شود (عرفی یا علمی) که همهی معنای یک واژه در معادل آن نیز وجود داشته باشد.
گاهی دیده میشود برخی از اندیشمندان در استعمال واژهها، مفهوم و نیت واژهی خارجی را بهطور کل به واژهی معادلشده تسری میدهند، بدون اینکه به معنی و مفهوم واژهها و نیت استعمال آن در ادبیات بومی توجه کنند. رهبر معظم انقلاب اسلامی به چنین مسائلی توجه دارند. بنابراین واژهی پیشرفت بار معنایی خاصی دارد که ممکن است از نظر معنایی با واژههای «development»، «progress» یا حتی واژهی فارسی توسعه یکی باشد، اما از نظر نیتی که در آن واژه نهفته است، با هم تفاوت داشته باشند.
نسبت توسعه و پیشرفت با هم چگونه است؟
بهتر است برای مشخص شدن معنای این دو کلمه مثال بزنیم. فرض کنید در جامعهای یک کارخانهی پفکنمکی یا ماکارونی وجود داشته است، فرد یا افرادی از آن جامعه تصمیم بگیرند و کارخانهی دوم پفکنمکی یا ماکارونی را ایجاد کنند که این کارخانه از نظر ماهیت و فناوری عین اولی باشد؛ یعنی در آن جامعه دو کارخانه عین هم داریم و البته تولید و برابر شده است. به این نوع افزایش، رشد یا رشد اقتصادی میگوییم. این افزایش توسعه محسوب نمیشود. اما اگر کارخانهی اول، کارخانهی پفکنمکی بود و جامعهی فرضی توانست از طریق دانش خود یا دیگری، کارخانهی ماکارونی ایجاد کند، نسبت به قبل توسعه پیدا کرده است و برای این حالت کلمهی «Development» را به کار میبرند.
تفاوت توسعه و پیشرفت هم به همینگونه است. فرآیند توسعه همیشه نگاه به گذشته دارد و جامعهی توسعهیابنده، خود را با گذشتهی خود یا حال و گذشتهی دیگران میسنجد. مثلاً میگوید میزان آسایش ما نسبت به سال گذشته، مقداری بهتر شده یا شاخص توسعهی انسانی یا سواد ده درصد بهبود یافته است. در این شرایط، جامعه خود را نسبت به گذشتهی خود مقایسه میکند و اهداف آیندهی آن نیز تحقق مقدار بیشتری از شاخصهای گذشته است. بنابراین جامعهی توسعهیابنده، لزوماً جامعهای آرمانمحور نیست. مقایسه و تعیین مسیر حرکت جامعه براساس گذشته است. بهبود نسبت گذشته، ممدوح و کاهش شاخص نسبت به گذشته، مذموم است. اما فرآیند پیشرفت همیشه نگاه به آینده دارد و جامعهی پیشرونده همواره نسبت موقعیت فعلی خود را با آیندهی آرمانی که تصور کرده است میسنجد و اینکه چقدر به آرمان نزدیک شده است. هدف و آرمان از قبل معلوم است.
ممکن است این دو همجهت باشند و یکی کاملکنندهی دیگری باشد و یکدیگر را پوشش دهند؟
بعضی از اوقات، پیشرفت لزوماً با توسعه همجهت نیست. مثلاً اگر هدف این است که به کوه دماوند برسیم، ممکن است از چند دره هم عبور کنیم؛ یعنی بعد از رسیدن به ارتفاعی، مجبور شویم به پایین برویم و رشد منفی داشته باشیم تا به ارتفاع نزدیکتر به قله برسیم. پایین رفتن، براساس شاخصهای توسعه، نسبت به گذشته منفی است؛ یعنی توسعه وجود ندارد، ولی براساس شاخصهای پیشرفت، وضعیت نسبت به آرمان و هدف مثبت است؛ یعنی به هدف نزدیکتر شدهایم و پیشرفت کردهایم.
متخصصین توسعه نکتهای ظریف و واقعی را مطرح میکنند و آن اینکه شاخصهای توسعه با نگاه به گذشته همیشه وضع را نسبت به گذشته بهبود میدهند و عدم بهبود را بهموقع هشدار میدهند، درحالیکه با این شاخصها اگر پیشرفت سنجیده شود، نمیتوان رکود و بدتر شدن وضعیت را از نزدیکتر شدن به آرمان تفکیک کرد و بنابراین ممکن است جامعه عقبگرد نماید و این عقبگرد با فرآیند پیشرفت توجیه شود، درحالیکه اینگونه نیست. این موارد چگونه باید تشخیص داده شود؟
برای تغییر رویکرد توسعهمحور به رویکرد پیشرفتمحور، کارهای بسیاری باید انجام شود. اولین کار این است که شاخصها را بهجای سنجیدن با گذشته، نسبت به آینده بسنجیم. این کار از برنامهی چهارم شروع شده است.
برنامههای توسعه تا چه حد با این رویکرد تدوین شده است؟ یعنی تا چه حد برمبنای مفهوم پیشرفت تدوین شده است؟
بهعنوان مثال، برنامهی چهارم توسعهی کشور، مدل اقتصادی ندارد و منابع و جداولی را که گفته است در مدل اقتصادسنجی قرار ندادهاند، زیرا میگویند ما یک آرمان داریم و آن هم کسب جایگاه اول در منطقه است. حال ممکن است جایگاه اول با 8 درصد رشد یا 15 درصد یا حتی 2 درصد رشد تحقق یابد. (البته شاخص رشد، هم در سنجش پیشرفت و هم در سنجش توسعه، خطا دارد و شاخص رشد بالا لزوماً به معنای توسعه یا پیشرفت نیست.) اگر کشور ما بسیار هم پیشرفته شد، ولی به جایگاه اول نرسید، در آن صورت، شاخص تحقق نیافته است. ما نباید خود را با گذشتهی خود مقایسه کنیم که البته بعضی از مسئولین این کار را انجام میدهند و افتخار میکنند. برای تحقق پیشرفت، ما باید خود را با آینده و آرمانها مقایسه کنیم؛ چیزی که قانون اساسی بر آن تأکید دارد.
آرمان در آینده وجود دارد. یعنی ما یک انسان آرمانی به نام انسان کامل داریم؛ همه از خدا هستیم و بهسوی او بازمیگردیم و همه میخواهیم به خداگونگی برسیم، زیرا خلیفهالله در زمین هستیم و وظیفهی ما هم عمران و آبادانی زمین است. میخواهیم انقلاب ما به حکومت حضرت مهدی موعود (عج) وصل شود. پس باید بدانیم نسبت به این موضوع چقدر عقب هستیم.
تفاوت پیشرفت و توسعه این است که در پیشرفت، خود را نسبت به هدفی در آینده میسنجیم و در توسعه، خود را نسبت به گذشته میسنجیم. ممکن است روشهای این دو یکی باشد، اما ملاک مقایسه فرق دارد.
بهطور کلی، تفاوت توسعه و پیشرفت با هم در چیست؟
تفاوت پیشرفت و توسعه این است که در پیشرفت، خود را نسبت به هدفی در آینده میسنجیم و در توسعه، خود را نسبت به گذشته میسنجیم. ممکن است روشهای این دو یکی باشد، اما ملاک مقایسه فرق دارد.
تفاوت در برداشت از مفاهیم، چه اثراتی بر جوامع میگذارد و در نهایت، جامعهی ما به کدامیک از این جوامع نزدیکتر خواهد شد؟ آیا قرار است به یک ژاپن اسلامی تبدیل شویم؟
آقای هانتینگتون در بحث برخورد تمدنها، هشت حوزهی تمدنی را مطرح کرده است. تعدادی از کشورها در حال حاضر حوزه هستند و تعدادی هم بالقوه میتوانند در حوزهی تمدنی قرار گیرند. این هشت حوزه را میتوان در روی محوری چید که یکطرف آن مفهوم آزادی و طرف دیگر آن عدالت باشد. البته در غرب مفهوم عدالت به مفهوم برابری خیلی نزدیک شده است. درصورتیکه در اسلام اینگونه نیست. مفهوم عدالت شایستهسالاری است و فرآیندی است که در آن هرکس با توجه به توانایی و استعداد خود، در جایگاه مخصوص به خود قرار میگیرد. آزادی هم با لیبرالیته تفاوت دارد و خلاصهی آن این است که مردم را در قیدوبند قرار ندهید و آنان را برده نکنید.
کشورهای مختلف براساس برداشتی که از این دو مفهوم دارند، به سوسیالیستی و لیبرالیستی تقسیم شدهاند. بعضی از کشورها مثل ژاپن، کشورهای اروپای شرقی و اسکاندیناوی، چین و آمریکای لاتین که سوسیالیست در آنها پررنگ است، معتقدند که انسان چون انسان متولد شده و حق زیستن دارد، پس باید به او امکانات داد. در بعضی از کشورهای دیگر، توجه اصلی به آزادی است و مردم آزاد هستند و میتوانند هرقدر که بخواهند درآمد کسب کرده یا لذتجویی کنند، مشروط بر اینکه آزادی آنان باعث آزار و اذیت دیگران نشود. در اینگونه کشورها، که اصالت را به آزادی میدهند، سازوکاری ایجاد میکنند تا افراد ضعیف زیر چرخهای توسعهی جامعه از بین نروند و بتوانند خوب زندگی کنند. اما کشورهای سوسیالیستی اصالت را به برابری در حق برخورداری میدهند و آزادی ذیل این حق قرار دارد.
وقتی میگوییم حکومت ما جمهوری اسلامی است، باید همین تفکر و جریان فکری جمهوری اسلامی در سبک زندگی ما حاکم شود. بنابراین نمیتوانیم یک مدل کامل از غرب برداریم و آن را به کار بریم، چون جریان فکری حاکم بر آن مدل توسعه با جریان فکری جمهوری اسلامی ممکن است یکسان نباشد.
مثلاً وقتی که مدیرعامل شرکت نوکیا در فنلاند جریمه میشود، باید ده درصد حقوق خود را بهعنوان جریمه پرداخت کند؛ یعنی باید به خاطر تخلفش، بزرگترین جریمهی تاریخ را بدهد. درصورتیکه در کشورهای لیبرال، عدد جریمه ثابت است.
دقیقاً نوع تفکر و جریان فکری حاکم، در زندگی شهروندان تأثیر میگذارد. بنابراین وقتی میگوییم حکومت ما جمهوری اسلامی است، باید همین تفکر و جریان فکری جمهوری اسلامی در سبک زندگی ما حاکم شود. بنابراین نمیتوانیم یک مدل کامل از غرب برداریم و آن را به کار بریم، چون جریان فکری حاکم بر آن مدل توسعه با جریان فکری جمهوری اسلامی ممکن است یکسان نباشد. البته در بعضی از روشها، میتوانیم از ابزارهای غربی استفاده کنیم.
جریان فکری و نوع عقیده به عدالت و آزادی، در امور اجرایی و حتی معماری و جزئیات سبک زندگی و حتی کار علمی اثر دارد. در کشور ما، از قدیم تذکره مینوشتند و تعدادی از علما را معرفی میکردند (ملاک تصدیق، معرفی یک عالم و دانشمند از طرف عالم و دانشمند دیگر بود)، اما در سیستم غربی، تعداد ارجاع به یک مقاله و نویسنده ملاک است (نوشتهای که بیشترین رأی و ارجاع را دارد، مورد تصدیق است). یعنی حتی نوع تفکر آنها در سیستم ارجاعدهی آنها نیز حاکم است.
کشورها اعتقادات خود را در همهی ابعاد زندگی دخالت میدهند و البته هر کشوری هم مدل خاص خود را دارد. پس ما هم نمیتوانیم در انتخاب مدلها، کشور خاصی مثل ژاپن را انتخاب کنیم، زیرا ژاپن مدل و اعتقادات خاص خود را دارد. در آنجا امپراتور نقش خدایی دارد. به همین خاطر وقتی امپراتور میمیرد، افرادی که همسن او هستند خودکشی میکنند. اما در دین اسلام، خودکشی گناه کبیره است.
در حال حاضر، در ایران برخی افراد برای داشتن یک مدل، تعدادی از مدلهای غربی و تعدادی از احادیث اسلام را انتخاب میکنند و میگویند که این احادیث آن مدلها را تأیید کرده، پس این مدلها خوب است. درصورتیکه فهم احادیث نیاز به متخصص دارد. برخی دیگر مدلهایی از گذشتهها و تاریخ را مطرح میکنند، مثلاً میگویند چون ما ایرانی هستیم و با اعراب فرق داریم، پس باید دین ما هم زرتشتی باشد. بعضی دیگر مثل حزب توده میگویند که ما عدالتخواه هستیم و مدل ما مثلاً باید به شوروی یا روسیه نزدیکتر شود. تعدادی هم اصلاً مدل ارائه نمیدهند و فقط شروع میکنند به نشان دادن اشتباهات و نقد کردن. البته نقد خوب است، اما باید بهتناسب کلیت صورت گیرد، ولی در نقد آنها خبری از راهکار نیست.
در تاریخ معاصر کشور هم جریانهای فکری با اعتقادات مختلف بارها در حکومت روی کار آمدهاند و هرکدام بهنوعی سعی کردند مدلهای خاص خود را ارائه دهند و مدلهای نشئتگرفته از جریانهای فکری دیگر را سرکوب کنند. مثلاً در زمان مشروطه، اختلاف سنت با مدرنیته رخ میدهد؛ یعنی دقیقاً در آن زمان، سه تفسیر در جامعه وجود دارد. یک تفسیر، تفسیر تقیزاده بود که غرب را ملاک قرار داد، یک تفسیر اسلام پویا است که ملاک شیخ فضلالله نوری بود و تفسیر سوم، اسلام سنتی را ملاک قرار داد و مدرنیته، با بیتفاوتی و تفسیر اسلام سنتی، سر شیخ فضلالله را بر دار برد. اکنون این جریانهای مختلف فکری وجود دارند و گاهی با هم جدال میکنند. جدال مابین دو واژهی توسعه و پیشرفت نشئتگرفته از جدال این جریانهای فکری است.
استنباط من از بحثهای رهبر معظم انقلاب این است که پیشرفت هدفمحور است و ما باید آینده را ملاک قرار دهیم، نه گذشته را و وضع موجود برای ما ملاک اصلی نیست، بلکه قدمی است که باید از آنجا شروع کنیم و کم یا زیاد بودن فاصلهی ما از هدف، سرعت ما را تعیین میکند.
پس ما باید چه مدلی را برای پیشرفت انتخاب کنیم؟
اصول و آرمانهای نبی اکرم که بهواسطهی وحی به ایشان رسیده است، خدشهناپذیر هستند و ما نمیتوانیم به بهانهی توسعه، آنها را تغییر دهیم.بنابراین روشها متناسب با زمان و مکان میتواند تغییر کند. البته هدف وسیله را توجیه نمیکند و ما مجاز نیستیم که هر روشی را انتخاب کنیم. برای مثال، ما در اسلام قانون لا ضرر و لا ضرار را داریم. وقتی ساختمان شما مشرف به ساختمان همسایه است، پردههای خانهی او همیشه باید کشیده باشد، این کار به او ضرر میرساند و شهرداری هم این اصل را رعایت نمیکند.
اگر تاریخ ملل مختلف را نگاه کنید، میبینید که سبک زندگی کشورهای مختلف با هم متفاوت است و هرکدام براساس اصول و عقاید خودشان کار و پیشرفت کردهاند. ما در بحث الگوی پیشرفت، باید این مسائل را هم مدنظر قرار دهیم. به همین دلیل، استنباط من این است که ما در بحث الگویِ پیشرفتِ سبکِ زندگیِ اسلامی، نیاز به نوآوریهای پایهای نداریم و فقط باید سبکهایی را که داشتیم، احیا، متناسب و بهروز کنیم و جالب است که جامعه این کار را انجام میدهد.
مثلاً در قدیم ورود افراد زیر هجده سال و خانمها به قهوهخانه ممنوع بود، اما با مدرن کردن اسم آن، که کافیشاپ شده است، همه میتوانند به آنجا بروند و بهجای چای، انواع نوشیدنیها هم سرو میشود. مردم این نوع تغییرات را متناسب با روز انجام میدهند. اگر ما برای اینگونه کارها قواعد تعیین کنیم، این تغییرات متناسبتر و قاعدهمندتر میشود. اگر قواعدی وجود نداشته باشد، نتیجهی آن هرجومرجی میشود که اکنون اتفاق افتاده است. در نظام بازار هم همین قضیه صادق است. نظام بازاری که حضرت امیرالمؤمنین (ع) بنا نهاد، نظامی بود که در آن صاحب اصلی بازار دولت بود و مغازهها را به مردم واگذار میکرد، مشروط بر اینکه قیمتها رعایت شود و کسی که قیمتها را رعایت نمیکرد، مغازه را از او میگرفتند. در نتیجه دولت ذینفع بود. اما اکنون چنین نیست و ممکن است مغازهای در بازار به دلیل قرار گرفتن مثلاً در سر گذر، قیمت بسیار بالایی داشته باشد و به همین دلیل، مستأجر آن برای اینکه بتواند هزینههای آن را پرداخت کند، مجبور است اجناس خود را هم گرانتر بفروشد. در این شرایط، مردم مجبور هستند هزینههای بیشتری برای چیزی که ارزش اضافی ایجاد نکرده است، متقبل شوند.
برهان،۱۳۹۵/۶/۱۰
نظرات شما عزیزان: