شگفتیهای نهج البلاغه 12 ( گاو های سه گانه، فرماندار خیانتکار، گروهی از مردم را کشتی )
- گاوهاى سه گانه
بهتر آن دیدیم که این مثل را در اینجا بیاورم زیرا از زیباترین داستانهاى عربى است که درباره حیوان آمده است و این داستان که از قول امام آمده است پیش از داستانهائى است که ابن مقفع در کتاب مشهورش کلیله و دمنه بیان داشته است و این داستان دعوتى است به اتحاد و دورى از پراکندگى و فساد . عجب اینجاست که چنین داستانى که انتساب آن به امام ثابت شده در نهج البلاغه و کتاب هاى پیشینى که نهج البلاغه از آن فراهم شده است نیامده است [ 1 ] سه گاو سفید و سیاه و قرمز ، بهمراه شیرى در بیشهاى بودند و چون گاوها با هم متحد بودند ، شیر نمى توانست به آنها دست یابد روزى شیر به گاوهاى سیاه و سرخ گفت ، دلیلى نمى بینیم که گاو سفید در بیشه ما باشد زیرا رنگ او بر خلاف رنگهاى ماست و شما دو تا با من همرنگید ، اگر بگذارید او را بخورم ، بیشه در انحصار خودمان میماند ، آنها به شیر گفتند مانعى ندارد او را بخور ، و شیر گاو سفید را خورد ، چند روزى که گذشت شیر به گاو سرخ گفت رنگ من بمانند رنگ تو است بگذار تا گاو سیاه را بخورم و بیشه براى ما دو تا باقى ماند گاو قرمز گفت باکى نیست او را بخور ، پس از آنکه گاو قرمز تنها ماند شیر به او گفت اینک ناگزیر ترا میخورم ، گاو قرمز گفت بگذار سه بار فریاد زنم ، شیر به او گفت ، فریاد بزن ، گاو قرمز فریاد زد و گفت من آنروز خورده شدم
[ 1 ] گمان نمى رود امام بداستان نویسى هاى خیالى بپردازد ( مترجم )
که گاو سفید خورده شد .
فرماندار خیانتکار
نامهاى است که امام به منذر بن جارود عبدى که در امر فرمانداریش خیانت کرده بود نوشته است .
اما بعد ، من فریب شایستگى پدرت را خوردم و گمان کردم که تو هم از روش راستین او پیروى میکنى و راه او را مىروى ، ولى اکنون بمن خبر رسید که زمام کارت را بدست هوس سپردهاى و توشهاى براى آخرتت نیندوختهاى ، دنیایت را به ویرانى آخرتت آباد میکنى و ریشه دینت را برمىکنى که بخویشاوندانت به پیوندى ،اگر گزارشى که درباره تو بمن رسیده راست باشد شتر قبیلهات و بند کفشت از تو بهتر است و باعتماد تو و امثال تو نمىتوان مرزى را استوار کرد و فرمانى را اجرا نمود و مقام چنین کسى را نمىتوان بالا برد یا او را در امانتى شریک ساخت یا از خیانتش در امان بود پس تا نامه من بتو رسید بنزد من بیا .
گروهى از مردم را کشتى
همچنین نامهاى از امام بمعاویه گروهى فراوان از مردم را کشتى و با سرکشى و فریبکاریت مردم را بدریایت افکندى چنانکه تاریکى ها آنها را فرا گرفت و امواج سهمگین تردیدها بکامشان کشید ، بناچار از راه راستى که در پیش داشتند بازگشتند و به کجى گرائیدند و به روش پیشینیان بازگشتند و به جاهلیت روى آوردند و به اشرافیت و افتخارات نیاکانشان نازیدند و تنها گروهى از بینایان بودند که بحق گرائیدند و از فتنه تو کنار ماندند .
منبع : سایت balaghah.net
برگرفته شده از پایگاه تخصصی نهج البلاغه (nahjolbalaghe.blog.ir )
نظرات شما عزیزان: