«اُذن» و «عین»
ارتباط اذن با سمع، و عین با بصر به عنوان دو کلید واژه دیگر این حوزه، معنایی جالب توجه دارد، هر اذنی نمی تواند به سمع برسد و هر عینی به بصر، در حقیقت اذن و عین به عنوان دو عضو از اعضای ادراکی اند که اگر تربیت نشوند لزوماً به نتیجه نمی نشینند و نقش خود را بازی نمی کنند. (اعراف:179، 165؛ حج:46)
در عین حال ممکن است کسی فاقد این اعضا باشد اما بتواند به سمع و بصر برسد، یعنی این دو نیرو بُعد باطنی و درونی فهم اند، نه اعضای ظاهری و خارجی، و اگر کسی این نیروها را از دست دهد، یا بتواند آنها را بارور کند در آخرت نیز که ظهور باطن وجود است، فاقد آنها خواهد بود. «و مَن کانَ فی هذهِ أَعمی فهوَ فی الآخرهِ أَعمی و أَضلُّ سبیلاً». (اسراء:72)
در تضاد معنایی با این میدان ها واژگان «صم» و «بکم» و «عمی» به معنای گنگ، کور و کر مطرح است و مطلقاً به معنای از بین رفتن سمع، نطق و بصیرت در لایه های درونی و باطنی است نه از دست دادن اعضای جسمانی و اندام این احساس است. (بقره:18 و 17؛ انعام:39؛ انفال:22 و... )
«فؤاد» در لغت به معنای گوشت پخته شده (راغب، 386) و در اصطلاح قرآنی به نیروی ادراکی که با احساس و تمایل همراه است و در مؤلفه معنایی آن شوق و محبت دیده می شود و جایگاه مهرورزی و علاقه مندی با اثرپذیری بالا از محرک های خارجی و به نوعی مکمل نقش سمع و بصر است گفته می شود. (هود:120؛ فرقان:32؛ ابراهیم:37). گویی قرآن دعوت می کند علاوه بر فهم نوعی ارتباط درونی همراه با میل و شوق با دیدگاه ها، اعتقادات و عملکرد الهی برقرار شود.
آنچه از نظر قرآن مهم است، «مسؤول» بودن همه این توانمندی هاست (اسراء:39)، به خاطر اینکه فرصتی استثنایی در اختیار بشر بوده و شکر آن لازم است و شکر آن به ثمر نشاندن و به کار گرفتن آن است. (نحل:78؛ مؤمنون:78؛ سجده:9؛ احقاف:26؛ ملک:23)
به جای مقدمه
قرآن کریم خود را کتابی «مثانی» معرف می کند، کتابی که دو جنبه و دو بعد از هر امر و مسأله انسانی را لحاظ می کند و برای همین احسن الحدیث است (زمر:23). از نظر قرآن، هم تزکیه و هم تعلیم دارای اهمیت اند (بقره:129، 151؛ آل عمران:164؛ جمعه :2). و برای حصول این دو بعد مهم هم عصمت لازم است و هم طهارت و کسی نمی تواند بدون آن به حقیقت معنوی کتاب و معرفت و آگاهی دست یابد که «لاَّ یمسُّهُ إِلاَّ المطهَّرونَ». (واقعه:79)
پیامبر گرامی اسلام (ص) در دعوت خود آشکارا اعلام می کنند که تبعیت از من و همراهی با من جز با بصیرت و بینش روا نیست:«أَدعو إِلی اللهِ علی بصیرهٍ أَنا و مَن اتَّبعنی»(یوسف:108) و این سیره همه پیامبران عظام الهی بوده است.
این در حالی است که شیوه طاغوت در مقابل این اعطای شخصیت و بالا بردن شخصیت انسانی و لحاظ کرامت وجودی مخاطبینش، سخیف کردن و گوسفند صفت کردن آنها برای اطاعت و تبعیت است. «فاستخفَّ قومهُ فأَطاعوهُ». (زخرف:54)
آنچه انتظار قرآن کریم و اهل بیت (ع) است، جمع هر دو ویژگی پاکی و معرفت است. در تشبیهی می توان پاکی و عصمت را به آبی زلال مانند دانست که باعث زلالی وجود آدمی است و معرفت و آگاهی را به ظرفی بزرگ و وسیع دانست که باعث امتداد وجودی و پهنای حرکت آدمی می شود و فقدان هر کدام بُعدی از وجود را به مخاطره می اندازد. ظرف کوچک، هر چند پاک باشد، آب قلیلی بیش در خود نمی گیرد که در معرض از دست دادن طهارت است و ظرف بزرگ اگر پاک نباشد، مردابی بیش نیست، عفن و یدبو.
برای همین در ادبیات دینی ما و به تعبیر امام صادق (ع) هم جاهل متنسّک و هم عالم متهتّک حضوری زیان بار دارند و آنچه مورد رضای خداوند و ایده آل برنامه تربیتی قرآن و سنت است. عالمی متنسّک است که هم بندگی کند و هم معرفت داشته باشد، هم پاک باشد و هم آگاه. (مجلسی، 1/ 208)
متأسفانه در طول قرون اسلامی یا به خاطر ترس از جسارت های لازم آگاهی، حوزه اندیشه محدود می شود و وسعت وجودی جامعه اسلامی به تنگنای رفته است و حاصل آن ایجاد جو قشری گری و تنسّک بدون علم در فضای تربیتی جامعه بوده است و یا به بهانه اندیشه و تطورهای ذهنی و عقل، حدود الهی و التزام به بندگی حق شکسته می شده است و جامعه را از طهارت خارج می کرده است، که حاصل آن بی انضباطی دینی و اخلاقی در جامعه بوده است و پیداست که ریشه آن به «بَل یریدُ الإِنسانُ لیفجرَ أَمامهُ»(قیامت:5) باز می گشته است.
تلاش انبیای الهی و ائمه هدی و اولیای الهی همواره بر ایجاد تعادل و تناسب این دو بال پرواز به نقاط کمال و قرب الهی است.
در این نوشتار، با همین انگیزه و به تناسب موضوع، فقط بعد اندیشه و آگاهی را در تلاشی معناشناختی در سیمای قرآن کریم به نظاره می نشینیم و سعی در یافتن سیر تکامل معنایی اندیشه در این کتاب هدایت الهی داریم.
تفکر
تنها موعظه قرآن کریم و تنها پندی که پیامبر الهی مأمور به اعلام آن به بندگان خدا شده است، یک چیز است:«قُل إِنَّما أَعظکم بواحدهٍ أَن تقوموا للهِ مثنی و فرادی ثمَّ تتفکَّرُوا. ... »(سباء:46) برخیزید و بیندیشید.
بر پاخاستن و همه نیروها و عزم ها را جزم کردن تنها موعظه و پند قرآن است، کافی است کسی فقط برخیزد و از خواب غفلت چشم باز کند، دیگر نمی تواند بماند و برگردد، زیرا در می یابد که چه سیر سخت، چه راه طولانی و چه کار مهمی در پیش دارد.
در این برخاستن سه ویژگی لحاظ شده است، نخست آنکه الله باشد و هدف و کانون توجهش رسیدن به حق و رضایت الهی باشد.
دیگر مثنی و فرادی باشد، یعنی می تواند جمعی یا فردی باشد، هم روحیه انسان ها متفاوت است و اکثراً احتیاج به همراه در سیر الهی دارند و هم با هم بودن نیروها را تشدید می کند و امکان و سطح بیداری را بالا می برد و البته اولویت با مثنی است. اما اگر کسی نتوانست همراهی بیابد، باز دلیل بر خوابیدن نیست، باید فرادی برخیزد که«قُوا أَنفسکم و أَهلیکُم ناراً» (تحریم:6)و «لا یضرُّکم مِّن ضلَّ إِذا اهتدیتُم»(مائده:105). اگر کسی به راستی برخیزد حتی اگر تنهای تنها باشد باز خدا او را یاری می کند و بالاخره دو دیگر ویژگی آیه، القای معنای هدفمندی بیدار شده است،«ثمَّ تتفکَّروا»برخیزید تا بیاندیشید.
پس معلوم می شود تا کسی به تفکر نرسد، اصلاً بیدار نشده و بر نخاسته است و تفکر تنها عامل و نشان بیداری است و هدف قرآن از موعظه و پند، بیدار شدن و برخاستن تفکر است.
پیامبر اکرم (ص) فرمودند:«النّاس نیّام فاذا ماتوا انتبهوا»(نوری،4 / 43) بیداری واقعی خروج از عالم مان و چشم باز کردن در عالم معناست، یعنی گذر مفهومی از پل مرگ و تفکر موجب این اتفاق بزرگ می شود و تحقق امر مولا علی (ع) است که «موتوا قبل ان تموتوا»(مجلسی، 66/ 317) بمیرید قبل از آنکه بمیرانندتان. پس تفکر در سیر معنوی و رشد وجودی آدمی، یعنی آنچه هدف اصلی تربیت قرآن است، نقش بسیار پش برنده دارد. از این رو است که یک لحظه تفکر معادل کاربردی و اثر بخشی عبادت هفتاد سال دانسته شده است،«تفکر الساعه خیر من عباده سبعین سنه» (مجلسی،66/ 299)، چون اثر درونی و خاصیت پیش برندگی تفکر قابل مقایسه با عبادات و اعمال ظاهری نیست چرا که هر امری درونی تر و عمیق تر باشد مؤثرتر و پیش برنده تر است.
از همین رو است که قرآن مجید دعوت به تفکر در خویشتن خویش می کند. أَولَم یتفکَّروا فی أَنفسهِم... (روم:8) همچنین که دعوت به تفکر در هست، خلقت و آفاق می نماید:«و یتفکَّرونَ فی خلقِ السَّماواتِ و الأَرضِ». (آل عمران:191)
پس گسترده تفکر در قرآن کریم بسیار وسیع است. کلید واژه ای که در بسیاری موارد با مفهوم تفکر همراه است واژه آیه است که یا به صورت جمع آیات در اکثر موارد و یا آیه در دو مورد (نحل:11 و 69) با واژه تفکر همراه شده است.
آیه یا نشانه، آن است که ما را به مقصد و مدلول خود می رساند، آیات الهی نشانه رسیدن به خدایند، تفکر در آیات خواندن و کشف بعد نشانه ای یا مدلول نمادین و پیدا کردن جهت و سیری است که آنها نشان می دهند، برای رسیدن به مقصود و بدون تفکر در آیات با گستره وسیعی که قرآن مطرح می کند امکان دستیابی به هدف و جهتی که نشان می دهند، ممکن نیست.
علاوه بر این از نظر قرآن تفصیل آیات هدایت کتب آسمانی (یونس:24)، قصه ها و عبرت ها (اعراف:176) و امثال قرآن (حشر:21) برای تفکر است. یعنی وسعت موضوعی و همه جانبه بودن و چند سطح و لایه بودن موضوعات، هم در کتاب تکوین و هم در کتاب تدوین.
از این رو نشانه ها و آیات قرآن نیز جزء با تفکر به مقصود مطلوب نمی رسد و فهم نمی شود. پس ارزش انسان ها به همین تفکر است که باعث خروج از کوری و خواب به بیداری و بینایی می شود. «قُل هل یستوی الأَعمی و البصیرُ أَفلا تتفکَّرونَ»(انعام:50) و تنها بیدار دلان روشن چشمی که توان تفکر دارند می توانند در میان هر چیز نشانه الهی را یافته و او را جستجو کنند «إِنَّ فی ذلکَ لآیهً لِّقومٍ یتفکَّرونَ»(نحل:69؛زمر:42؛جاثیه:13؛رعد:3 و... »یعنی جز با تفکر نکته و رمز و نشانه و راز آیه و کدی که اجزا و اتفاقات هستی دارد کشف نمی شود.
همنشینی ذکر با فکر در آیات قرآن کریم (آل عمران: 191؛ نحل:44) بیش از هر چیز معنادار کردن تفکر در سیر معرفت الهی است، چنانکه ذکر باعث پاکی و عصمت و فهم و معرفت می شود و همراهی این دو با هم، رسیدن به نتیجه است که در مقدمه بدان پرداختیم. از سوی دیگر فکری می تواند نورانی و رشد آفرین باشد که در فضای ذکر و یاد خدا باشد، ذکر حضور خدا در زندگی و قلب آدمی است و اگر با فکر همراه شود عمیق و وسیع می شود.
پس مفهوم فکر و جریان ذکر از دیدگاه قرآن باعث رشد وجودی و درونی می شود. علاوه بر آن تفکر خود یکی از اهداف بسیاری از امور زندگی است.
در آیه 21 سوره روم هدف از آرامش منتج از مودت و رحمتی که خداوند بین همسران قرار داده است، تفکر است. چرا که ناآرامی و اضطراب مانع تفکر و اندیشیدن است. مودت و رحمتی که خداوند در ازدواج قرار داده و باعث سکونت و سکونت مقدمه تفکر است، از این رو اگر کسی نتواند در آرامش ازدواج تفکر را دریابد، نتوانسته است نشانه ای که در ازدواج است را در یابد. معلومات و دانش های بشری و حتی الهی مانند غذایی هستند که اگر هضم نشود، نه تنها نیروبخش نیست؛ بلکه باعث تورم در پشت دیوار گوارش معنوی می شود. نقش تفکر، هضم این معلومات و دانش هاست و باعث تبدیل دانش به دانایی می شود، یعنی امر بیرونی را به درونی تبدیل می کند.
دانش ــــــــ تفکرـــــــ دانایی
نظرات شما عزیزان: