راز بعثت و نهضت پیامبران
در فلسفه بعثت پیامبران، سخن بدین جا منتهی شد که رسالت پیغمبران، یک رسالت کلی و جهانی است و آنان برانگیخته شده اند تا همه اقوام بشری را از هر قاره و نژاد و تباری که هستند در پرتو تعلیمات عالیه و تربیت و تهذیب نفسانی از ظلمات جهل و ضلالت و شرک و اسارت به نور توحید، آزادی و تکامل معنوی برسانند. اکنون برای انتظام بهتر مسئله نبوت مباحثی را طرح نموده و به تحلیل آن می پردازیم.
مبحث اول: چه ضرورت و نیازی ایجاب می کند که مقررات و دستوراتی از جانب خدای متعال برای بشر نازل گردد؟ مگر عقل و علم خدادادی نمی تواند نیازمندی های مادی و معنوی، فردی و اجتماعی جامعه انسانی را تأمین کند.
مبحث دوم: آیا پیامبران برای تأمین سعادت مادی و دنیوی بشر آمده اند یا برای حیاتی فراتر هم برنامه دارند، چرا که اگر زندگی بشر منحصر در حیات مادی نباشد، در این صورت، نبوت فلسفه دیگری پیدا می کند؟ طبق حکمت الهی اگر انسان در دنیا براساس معتقدات مذهبی زندگی کند، در حیات بعدی مشکلی ندارد و در غیر این صورت، به عذاب ابدی گرفتار خواهد شد.
مبحث سوم: پیامبران چگونه دستورات الهی را از آسمان گرفته و به مردم منتقل می سازند؟ به عبارت دیگر وحی چیست؟ آیا وحی به صورت الهامات قلبی و مکاشفات معنوی برای پیامبران تحقق پیدا می کند یا با نزول فرشتگان و یا در عالم خواب به آنان الهام می شود؟
مبحث چهارم: پیامبران دارای چه ویژگی هایی بوده اند و چه امتیازاتی بر سایر رهبران بشری داشته اند؟
مبحث پنجم: آیا وجدان و علم و عقل می تواند جای دین و پیغمبر را بگیرد؟ آیا دانشمندان بشری می توانند نقش انبیا را ایفا کنند؟
درباره بخش اول حکمت هایی را بیان نمودیم، برای تکمیل بحث به حکمت های دیگری می پردازیم تا خوانندگان با دیدگاه های مختلف آشنا شوند.
حکمت یکم: مقتضای فیاض بودن پروردگار
ییکی از صفات ذاتی حق تعالی، فیاض بودن اوست و لازمه فیّاضیت ذاتی، دوام و عدم انقطاع فیض از ساحت قدس پروردگار است. به قول حاجی سبزواری:
الفیض منه دائم متّصل
والمستفیض داثر و زائل;
فیض از ناحیه حضرت حق ـ جل و علا ـ پیوسته و دائمی است، ولی فیض گیرنده، نابود و معدوم شدنی است.
فیوضات حق، متنوع و به دلیل کثرت مخلوقات، متکثر می باشد. هر نوع موجودی مطابق قابلیت و نحوه وجودی اش، فیض مناسبی را می گیرد. در مورد انسان مختار، بزرگ ترین فیض الهی، هدایت تشریعی و تبیین مصالح و مفاسد است. به همین علت در هر عصر و زمانی پیامبری را برمی انگیزاند تا با بیان مصالح و مفاسد فردی و اجتماعی که عقل از ادراک آنها ناتوان است، آنان را در معرض فیض خود قرار دهد.
از سوی دیگر منع فیض با مقام ربوبی و هدف خداوندی سازگار نمی باشد، چرا که هدف از آفرینش، فیض رسانی به مخلوقات است و بس، و منع فیض بر خدا قبیح است.
من نکردم خلق تا سودی کنم
بلکه تا بر بندگان جودی کنم
خلق کردم تا ز من سودی برند
تا ز شهدم دست آلودی برند
گسترش فیض با فراهم ساختن علل و اسباب مناسب و فقدان موانع امکان پذیر می گردد، که مهم ترین آن در خصوص انسان ه، آگاه سازی افراد بشر به خیر و شر آنها است تا بدین وسیله از فیض عمیم حق تعالی بهره مند شده و به کمال مطلوب و اختیاری برسند. وگرنه با بی خبری و جهالت به خطا و ضلالت خواهند افتاد و از قابلیت فیض محروم خواهند شد، چرا که عطا وجود حق، به میزان ظرفیت و قابلیتی است که از طریق هدایت پیامبران و تربیت رسولان به دست می آید.
انسان ها به دلیل آزادی و اختیاری که دارند بدون علم و آگاهی به صلاح و فساد چیزی، نمی توانند عملی را که محبوب یا مبغوض پروردگار است انجام و یا ترک کنند تا از فیض هدایت حضرت حق بهره مند گردند، زیرا آنان مانند سایر موجودات هدایت جبری ندارند تا جبراً مشمول فیض حق گردند.
سؤال: چگونه ممکن است عقل بشر سعادت و بدبختی خود را نشناسد در حالی که اتم را شکافته و برق را تسخیر کرده است و به فرض این که به تنهایی نتواند عوامل سعادت را بشناسد ولی با تبادل نظر و مشورت جمعی و تشکیل محافل علمی، می تواند قوانین سودمندی را برای اداره کشور و سعادت اجتماعی وضع کند؟
پاسخ: اولاً اگر زندگی بشر منحصر به حیات زودگذر مادی باشد، ممکن است این نظریه را پذیرا باشیم; ولی حیات ابدی بشر، جهان بینی و قوانین خاصی را می طلبد.
در ثانی: عقلا و دانشمندان همواره تحت تأثیر عوامل طبیعی و اجتماعی و یافته های ذهنی قرار دارند و هر گروهی سعادت را در یک سلسله عقاید و اعمال خاصی می دانند و گروه دیگر برداشت دیگری ارائه می دهند; در این صورت اکثر انسان ها متحیر و سرگردان می شوند.
از سوی دیگر مردم نیازمند قانون گذاران بی غرض و آزاد از قید و بندهای جناحی، نژادی، ملی و سیاسی هستند تا به دور از انگیزه های قومی و عادات و آداب ملی و ترس و طمع بتوانند قوانین مترقی و عادلانه ای وضع و تدوین نمایند و مردم هم با جان و دل پذیرا باشند، در صورتی که همواره قوانین بشری مورد اعتراض و تغییر و تحول اند.
از همه اینها که بگذریم قانون گذاران نیک خواه و دلسوز به فرض این که بتوانند به قوانین درستی دست یابند، تنها توانایی تنظیم قوانین سعادت دنیوی بشر را دارند، در حالی که بشر برای حیات ابدی خلق شده است و دنیا مقدمه و مزرعه ای برای آخرت می باشد. پس بشر به قوانین فراگیر و جامعی نیازمند است که از عهده دانشمندان خارج است.
در دعای عدیله در فلسفه بعثت می خوانیم: (بَعَثَ الاَنبیاءَ لیُبَیّن عَدلَه وَنَصَبَ الاوصیاءَ لیُظهِرَ طولَهُ وفَضلَه; ذات اقدس اله پیامبران را مبعوث کرد تا عدل الهی را برای بشر تبیین و روشن سازد و اوصیا را منصوب نمود تا جود و عطایش را برای آنان ظاهر کند). در این فراز از دعا نکات مهمی وجود دارد:
یکی این که بعثت انبیا و نصب اوصیا برای تبیین و ظاهر نمودن عدل و نمایان ساختن فضل باری تعالی است، چرا که ذات اقدس خداوند، خلق را برای تکلیف و مسئولیت آفریده و آن را به عنوان امانت بر دوش انسان ها گذاشته است. قرآن می فرماید: (انا عَرَضنَا الأمانةَ علی السموات والارض والجبال فَأبین أن یحملنَها واَشفقن منها وَحَملَها الانسانُ انه کان ظلوماً جهولاً;1 ما تکلیف را به عنوان امانت بر آسمان ه، زمین و کوه ها عرضه داشتیم، ولی آنها ترسیدند و از پذیرش آن سر باز زدند، و انسان ظلوم و جهول، امانت را پذیرفت و موظف شد تا به تکلیف عمل کند.)
بدیهی است برخداوند سزاوار نیست بدون اعلام تکلیف و بیان کیفیت و کمیت آن از انسان مسئولیت بخواهد، و اعلام و بیان ریز مسؤولیت ها نیز بدون بعثت انبیا و نصب اوصیا امکان پذیر نخواهد بود. در صورتی که پیامبران مبعوث نمی شدند، یا تکلیف از دوش بشر برداشته می شد و یا باقی و برقرار بود; اگر تکلیف ساقط شود، فلسفه خلقت عبث می شود، در صورتی که قرآن صریحا نفی می کند: (اَفَحَسبتُم اَنَّما خَلقناکم عَبثاً وانّکم الَینا لاترجعون.)2 از طرفی بقای تکلیف بدون بیان کیفیت و کمیت آن ظلم به بندگان است.
مضاف بر این که مهمل گذاشتن افراد بشر از نظر تکلیف، باعث هرج و مرج و فساد در امور دین و دنیا می شود، چون هرکسی در پی کسب منافع خویش است و تضاد منافع و فقدان تکلیف، منجر به اختلاف نظام و قطع نسل بنی آدم می گردد. پس باید حاکم عادلی از ناحیه حضرت حق مبعوث گردد و مردم را به عدل و نظم دعوت کند.
دوم این که اعتقاد به مطلق نبوت، از اصول و ارکان تمام ادیان الهی است. لطف عمیم و فضل کثیر حق تعالی به بشر در این است که پیامبران، بندگانش را به سوی او بکشانند و به فضل او برسانند: (انّک لاتَهدی من اَحببتَ ولکنّ الله یَهدی مَن یشاء3)، اشاره به این است که هادی حقیقی و رشد دهنده واقعی، جز خدا و قدرت او کسی نیست، چرا که معنای هدایت در این آیه، رسانیدن انسان به مطلوب است نه صرف ارشاد و راهنمایی.
از جانب دیگر، هدایت خلق بدون واسطه امکان ندارد، آن هم نه هر واسطه ای بلکه به وسیله انسان کاملی که دارای وجهه ملکوتی و ربانی است که به توسط نیروی ملکوتی از خداوند کسب فیض کرده و با جنبه ناسوتی و خلقی به مردم برساند، با مردم معاشرت کرده و انس پیدا کند تا انسان ها از وی وحشتی به دل راه نداده بلکه مأنوس گردند. به همین دلیل می فرماید: (وَلَو جعلناه مَلکا لَجَعلناه رَجُلاً ولَلَبسنا علیهم مایَلبسُون;4 و اگر فرشته ای را مبعوث می کردیم، او را به شکل بشر در آورده و لباس بشری بر او می پوشانیدیم تا بهتر با مردم انس بگیرد.)
حکمت دوم: ثمرات متنوع بعثت
خواجه طوسی می فرماید: بر بعثت پیامبران فواید بسیاری مترتب است، که اهم آنها را ذیلاً می آوریم:
1. تأیید و امضای احکام عقلانی; مانند زشتی ظلم، قتل، غارت، حسن عدالت و احسان. بدون شک این نوع تأییدات انگیزه مردم را برای دوری از زشتی ها و عمل به نیکی ها بیش از پیش تقویت کرده و باعث دلگرمی مردم می شود و ضمانت اجرایی پیدا می کند.
2. بیان احکام و مقرراتی که عقل محدود بشر از درک آن ناتوان است; مانند وجوب روزه ماه رمضان، حرمت روزه در عید فطر و قربان، و یا عاقلان جامعه در آن به اختلاف سخن می گویند; مانند جواز کشتن حیوانات حلال گوشت برای تغذیه انسان، در حالی که هندوها و برخی از فیلسوفان مانند ابوالعلای معرّی، آن را کاری زشت تلقی می کنند.
3. تبیین و مشخص کردن سود و زیان قواعد و رسومی که حسن و قبح عقلانی در آن راه ندارد; مانند تقسیم ارث بین پسر و دختر که پسر دو برابر دختر ارث می برد، عدم مشروعیت وصیت بیش از ثلث مال، آداب طهارت، الزام بر غسل و وضو و تأمین بهداشت.
4. حفظ انسان ها از تباهی و اختلاف، در پرتو قوانین عادلانه که هر انسانی، چه کافر و چه مسلمان بدان نیازمند می باشند. جامعه براساس الفت و تعاون می تواند سعادت مند شود نه با تضاد و درگیری. جامع مشترکی که پیامبران بر اساس آن، جامعه را به هم پیوند داده اند، مکتب و اعتقادات مذهبی است نه زبان و نژاد و ملیّت، که وحدت ماندگاری به وجود نمی آورند.
5. از فواید وجودی پیامبران، تکمیل مکارم اخلاق است. اگر آثار تربیت پیامبران نبود، امروز از انسانیت اثری باقی نمی ماند.
6. آخرین فایده ای که خواجه طوسی بر وجود پیامبران مترتب می داند، اثبات ثواب و عقاب در عالم آخرت است. بدیهی است ایمان به آخرت، در کنترل و تعدیل غرایز و تشویق به فضایل نقش بسیار مهمی ایفا خواهد کرد.
در این جا سؤالی مطرح می گردد که چرا به تمام انسان ها وحی نمی شود؟ مگر امکان نداشت خداوند متعال فیض و وحی را به تک تک افراد بشر تعمیم داده و راه های سعادت و شقاوت را به آنان الهام نماید تا هرکسی مستقلاً با وظایف خود آشنا شده و واسطه ای بین خدا و خلق نباشد؟
پاسخ: نه تنها وحی و الهام و تکلم با افراد بشر امکان پذیر است بلکه بعضاً به مرحله وقوع هم رسیده است. قرآن مجید درباره حضرت موسی(ع) می فرماید: (وکلَّم الله موسی تکلیماً)5، و عجیب تر از آن درباره هفتاد نفر از وکلای بنی اسرائیل که همراه موسی بودند به گونه ای سخن گفت که با گوش ظاهری شنیدند. درباره مادر موسی نیز فرمود: (واوحی الی ام موسی أَن اَرضعیه).6
وانگهی خداوند متعال به کلیه افراد بشر به وساطت عقل و دل الهاماتی درباره خداپرستی و طرق معرفت به اسما و صفات الهی نموده است. نیروی عقل، پیغمبر باطنی و کانون خداشناسی است و دل، منبع ایمان و الهامات الهی است. اگر عقل و فطرت مجرای الهامات توحیدی نبود، خداشناسی امکان پذیر نمی شد.
از سوی دیگر مگر نه این است که خدای متعال به تمام افراد بشر امّهات و کلیات نیک و بد را الهام نموده است;چنانچه قرآن می فرماید: (ونفس وماسوّیها فالهمها فجورها وتقویها;7 سوگند به جان و آن که جان را سامان بخشید، سپس اصول فجور و جرایم و تقواها را به وی الهام نمود .)
خوبی عدالت، حسن صداقت، نیکی احسان، زشتی ظلم و بخل و قبح دروغ در نزد تمام ملت ها از مسلّمات و مقبولات است. امهات فضایل و کلیات رذایل از الهامات عقلانی و احساسات فطری مایه می گیرد و به همین علت فراگیر و جهانی است.
خداوند متعال بسیاری از جزئیات خوب و بد را به آدم ها فهمانیده است، با وجود آن، بشر نادیده گرفته و بر عقل و فطرت می شورد; بنابراین برای خدا امکان دارد که وظایف فرد فرد انسان را از کلیات و جزئیات به وی الهام نموده و راه حق و باطل و ثواب و عقابش را گوشزد نماید، ولی حکمت عالیه الهی به دو دلیل اقتضا کرد که وحی و الهام پیامبری را برای آحاد بشر اتخاذ نکند.
دلیل اول، عدم اتمام حجت: اگر چنین شیوه ای در پیش می گرفت، حجت بر بندگان عاصی و مطیع به اتمام نمی رسید و آنها به هنگام حساب و کتاب، راه انکار در پیش می گرفتند; چنانکه به تعهدات فطری به بهانه های واهی عمل نمی کنند و خواهند گفت الهام قلبی و احکام عقلی را فراموش کردیم و یا موقع تکلم حضرت حق، ثقل سامعه داشتیم; در صورتی که بنای ذات اقدس حق بر تکمیل حجت و اثبات تقصیر برای خود آنان است، به طوری که بندگان به گناه خود اعتراف کرده و به عذاب الهی گرفتار شوند. از این رو بر خود فرض کرد در هر محیط و منطقه ای پیامبری را از جنس خودشان و با معجزه و برهان مبعوث کند تا راه های عذر و بهانه به روی آنها بسته شود.
نکته عجیب این است که با وجود عقل و فطرت و آمدن پیامبران با معجزه و برهان، در عین حال می بینیم که انسان های عاصی در قیامت هم عذرهای بدتر از گناه می آورند و منکر جنایات خویش می شوند، به گونه ای که ذات حق دستور می دهد قطعه زمینی را که در آن جنایت کردند به اضافه اعضا و جوارح آنها بر ضد آنان شهادت دهند. قرآن می فرماید: (الیوم نختم علی افواههم وتکلمنا ایدیهم وتشهد ارجلهم بما کانوا یکسبون;8 آن روز بر دهان های آنان مهر می زنیم و دست و پاهایشان را به شهادت می طلبیم.)
وانگهی اگر همه مردم پیغمبر و معصوم بودند، فلسفه بهشت و جهنم لغو بود، بلکه فلسفه خلقت انسان و جهان پوچ می شد.
دلیل دوم، حربه وساوس شیطانی: چون خداوند متعال به شیطان و اعوانش اجازه وسوسه انسان را داده بود تا هر موضوع حقی را در نظر آدمی باطل و هرچیز باطل را حق جلوه دهند اگر به نوع انسان وحی را عطا می کرد، زمینه بهانه جویی برای،بداندیشان و عصیانگران و کافران فراهم می شد; مثلاً می گفتند: ما گمان کردیم القائات شیطانی بوده نه الهامات رحمانی. و اگر وحی توسط ملائکه به آنان ابلاغ می شد نه پیامبران که از جنس بشر هستند، باز می گفتند: آنها که شهوت و غضب و حب مال و جاه ندارند تا از مسیر عبودیت خارج شوند. فرشتگان از فشار شهوات و امیال درونی انسان خبری ندارند تا بفهمند انسان در چه فشاری قرار دارد; اگر انسان بودند بهتر می فهمیدند که ما در چه شرایطی به سر می بریم. از این رو مقام حکمت و کرامت و فیض و فضل الهی ایجاب کرد تا برای انسان ها هادیانی از جنس بشر قرار دهد تا حجت بر آنان تمام گردد.
آیا می تواند رسالت انبیا را ایفا کند؟
وجدان هرگز نمی تواند کار پیامبران را انجام دهد به دلایلی که ذیلاً می آوریم:
1. وجدان همواره تحت تأثیر فرهنگ، آداب و سنن اجتماعی واقع می شود و از خود استقلال و برنامه ای ندارد. هر چیزی را که مردم زمان زشت و ناپسند بدانند، آن هم عکس العمل نشان می دهد و هر چیزی را که جامعه خوب بشناسد، وجدان نیز تشویق می کند; به عنوان مثال امروزه روابط نامشروع در جهان غرب به صورت یک فرهنگ هنجار درآمده است، به طوری که بقای دوشیزگی دختران بی همسر و یا دوست پسر نداشتن، در وجدان عمومی آنان بی تمدنی و بی عرضگی محسوب می شود. برخلاف ایران که اگر دختری دوست پسری داشته باشد و یا خود را در معرض بزهکاری قرار دهد، منفور وجدان عمومی خواهد شد.
2. وجدان، فریب می خورد. وساوس شیطانی و تلقینات دوستان بدکردار و شست و شوی مغزی باعث می شود در نظر برخی خوبی ها را زشت و زشتی ها را زیبا جلوه دهد، چرا که وجدان از مقوله احساس است و قدرت تشخیص دهندگی و تفکر ندارد. وجدان اخلاقی در بعضی موارد حساس، بازتاب مثبت و منفی از خود نشان می دهد، ولی در برابر بسیاری از ارزش ها بی تفاوت است.
البته وجدانی که از سلامت طبیعی بهره مند باشد و دستخوش تبلیغات فریبنده واقع نگردد، بدون شک در پاره ای از موارد همچون آدم کشی و تجاوز به کودکان نابالغ، دزدی و تعدی به نوامیس مردم، فاعل این اعمال را در آغاز امر ملامت و توبیخ خواهد کرد و زبان حال او چنین خواهد بود:
مرا سوزی است اندر دل اگر گویم زبان سوزد
وگر پنهان کنم ترسم که مغز استخوان سوزد
در اندرون دل خسته ام ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
قرآن هم این حقیقت را پذیرفته است; آن جا که می فرماید: (لااقسم بیوم القیامه ولا اقسم بالنفس اللوامه;9 سوگند اکید به رستاخیز و قسم به وجدان ملامت گر و نفس بسیار توبیخ کننده). همان گونه که رستاخیز از مسلّمات است، وجدان نیز وجود دارد و به طور طبیعی خاطی را به کیفر و محاکمه می کشد; لیکن نفس لوامه در تمام شرایط، ملامت کننده نیست. اگر خیانت تکرار شود،به تدریج نفس لوامه به اماره بالسوء (امرکننده به بدی ها) تبدیل می گردد; به عبارت دیگر نفس آدمی طبیعت ثانوی به خود می گیرد و مسخ می شود.
وانگهی وجدان در حال طبیعی و سلامت، تنها در جنایات انگشت شماری به سرزنش می پردازد نه در تمام جرائم و معاصی. کسی که مال دولت را به غارت می برد، وجدانش کاملاً آرام و بی تفاوت است، مگر این که وجدان از دین و ایمان الهام گیرنده باشد.
3. فرهنگ ها مختلف و متنوع اند و هرکدام یک سلسله ارزش ها را معقول و قابل دفاع می دانند و بیشتر ارزش های اخلاقی را نسبی و متغیر می شمارند. در یک کلام، وجدان به آنچه که عقل و فطرت به او بگوید، عکس العمل نشان می دهد. درواقع وجدان خود آگاه نیست و کارش تشویق و یا توبیخ اعمالی است که عقل و جامعه آن را خوب و یا زشت می دانند.
آیا عالمان و مخترعان می توانند جای پیامبران را بگیرند؟
به دلایلی که بیان خواهیم کرد، نه علم می تواند جای دین را بگیرد و نه عالمان می توانند جای پیامبران را پر کنند، زیرا:
الف) رسالت علم و دانشمند، کشف آثار و خواص طبیعت است. دانش تجربی با فنومن ها و پدیده های طبیعی سر و کار دارد، علوم مادی تا مرز طبیعت پیش می رود و به ماورای طبیعت آن کاری ندارد، ولی دین از ماورای طبیعت نازل شده تا انسان را به وطن اصلی خود برساند و بُعد روحانی او را پرورش دهد تا به لقای حق تعالی با سرافرازی برسد.
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم
ای خوش آن روز که پرواز کنم تا بَرِ دوست
به هوای سر کویش پر و بالی بزنم
من به خود نامدم این جا که به خود باز روم
آن که آورد مرا باز برد در وطنم
ب) علوم مادی در پرتو تجربیات مکرر دانشمندان، کشف و مهار شده و به شکل علوم روز درآمده است، لیکن علوم دینی از سنخ مسائل ماورایی است و از تجربه و آزمون پیدا نشده است; بلکه به وحی الهی نازل گردیده است.
ج) علوم مادی نه کاشف ارزش های اخلاقی و انسانی می باشد و نه درباره آنها به بحث و تحقیق می پردازد، ولی دین مجموعه ای از عقاید، اخلاق و احکام است که از طریق وحی الهی به وسیله پیامبران به بشر ابلاغ شده است. موضوع علوم مادی، طبیعت و پدیده های آن می باشد، ولی موضوع دین، عقاید، اخلاق و احکام مکلفان است. بنابراین هرکدام موضوع و محتوای جداگانه و رسالت مجزایی دارند. دکتر میلر می گوید: از انیشتاین شنیدم که می گفت: (علم ما را به آنچه هست آگاه می کند، و دین (وحی) به تنهایی ما را از آنچه سزاوار است که باشد مطلع می سازد.)10
د) علوم تجربی عقیده ساز و آرمان گرا نمی باشد، اما دین یک نوع آرمان و عقیده است. به همین علت رسالت دانشمندان علوم تجربی و مخترعان بزرگ به تناسب علمی که دارند، با پیامبران تفاوت جوهری و اصولی پیدا می کند.
هـ) کاشفان و مخترعان علوم تجربی از رهگذر اکتشافات و اختراعات و علوم طبیعی نمی توانند فلسفه وجودی انسان را با ابزاری که در دست دارند تبیین نمایند و پاسخ های (از کجا آمده ایم و برای چه آمده ایم و به کجا می رویم) را برای انسان ها روشن کنند، چون قلمرو علوم طبیعی، کشف خواص و آثار پدیده هاست نه تشریح فلسفه خلقت انسان; ولی پیامبران مبعوث شده اند تا به این سه پرسش تاریخی و کهن انسان پاسخی درخور، قانع کننده و احساس برانگیزی بدهند و آنان را در سیر و سلوک فکری و عملی یاری رسانند.
و) دانشمندان علوم مادی تنها می توانند حیات مادی بشری را بسازند و یا نابود نمایند، لیکن پیامبران به یاری تعلیمات دینی، سعادت مادی و معنوی را تأمین کرده و سعی می کنند از جمیع عوامل نابودکننده او را نجات دهند.
ز) مخترعان و دانایان علوم مادی در راه نظریه های علمی خود تا حدی که به زندگی و جسم و روح آنها آسیب نرساند پایدار می مانند ـ گالیله به هنگام خطر، برخلاف عقیده اش از نظرات علمی توبه می کرده و از حکومت کلیسا طلب عفو و بخشش می کند ـ لیکن رسول اکرم در پاسخ تهدیدها و تطمیع های مخالفانش می فرماید: (اگر خورشید را در دست راست من و ماه را در دست چپ من بگذارید، هرگز دست از تبلیغ دین برنمی دارم.)
آن که در پای طلب خسته نگردد هرگز
پای پر آبله بادیه پیمای من است
ح) نوابغ جهان از طریق تحصیلات مقدماتی و دانشگاهی، نبوغ خود را ظاهر ساخته و می سازند و محال است یک نابغه بالقوه ای بدون گذرانیدن مقاطع ابتدایی و نهایی، نبوغش را به فعلیت برساند; ولی پیامبران درس نخوانده و مدرسه نرفته، به وحی الهی، داناترین شخصیت های زمان خود بوده اند.
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد
ط) نوابغ بشری از طریق تحقیق و تجربه های مکرر و آمارهای نسبی به نتیجه قابل قبولی می رسند و قانون وضع و تدوین می کنند، ولی پیامبران به یاری وحی الهی بدون آزمون و آمارگیری، انگشت روی نتیجه می گذارند: (یَسئلونک عن الخَمر والمیسر قُل فیهما اثم کبیر ومنافع للناس واثمهما اکبر مِن نفعهما;11 تو را از شراب و قمار می پرسند. بگو: گناه بزرگی در آن دو نهفته است…). امروزه آمار و ارقام دقیق نشان می دهد که آثار زیانبار شراب و قمار به مراتب از منافع اقتصادی آن بیشتر است.
آیا عقلا می توانند جای انبیا را بگیرند؟
عاقلان نیز به مقتضای عقل نمی توانند به جای پیامبران بنشینند، برای این که رسالت عقل خردمندان در قدم اول، منحصر به تشخیص حق و باطل و سره از ناسره است، ولی محرک انسان به سوی اخلاق فاضله و ملکات عالیه نمی باشد. عقل از مقوله شناخت می باشد نه احساس. مضاف بر آن که عقل در کار شناخت حق و باطل نیز محدودیت دارد، چرا که هواهای نفسانی، سنت های قومی و مقتضیات زمان و محیط اجتماعی ـ سیاسی و حتی جغرافیایی، عقل خردورزان را تحت تأثیر قرار می دهد. بنابراین، حق و باطل را بر این اساس (عقل محکوم و محدود) می توانند تشخیص دهند. هرچه جامعه خوب بداند، عقل اکثر طراحان هم از آن پیروی می کند.
از همه روشن تر، عقل همواره مغلوب غریزه و عواطف است. به قول مولوی:
گاه خشم و وقت شهوت مرد کو
طالب این گونه مردم کو به کو
هنگامی که انسان غضبناک می شود، عقلش از کار می افتد و به اقدامات نامعقولی دست می زند، ولی به زودی پشیمان می شود، لکن غالباً راه بازگشتی برایش نیست; مانند عاشق پیشه ای که منطق نمی فهمد، نه مشورت می کند و نه پذیرای پند و حکمت است.
آن که مجنون زلف اوست چه سود
که دهی پند یا نهی بندش
(حبّ الشیء یُعمی ویُصم; عشق به چیزی انسان را کور و کر می کند). مأمون به دلیل حب ریاست، برادرش امین را می کشد. حب جاه و مقام و عشق و غضب از غرایز خطرناکی هستند که عقل در مصاف با آنان شکست می خورد.
عقل چون شحنه است شیطان چون اسیر
شحنه بیچاره در کنجی خزید
عشق آمد عقل او آواره شد
صبح آمد شمع او بیچاره شد
در جنگ جهانی دوم میلیون ها انسان به دست زورمندان خشمگین با استفاده از دانشمندان علوم طبیعی و ابزارهای علمی به خاک و خون کشیده شدند. مگر همین نوابغ علمی نیستند که بمب اتمی می سازند، مگر خلبان های جت های جنگی نبودند که به وسیله بمب اتمی، هیروشیما و ناکازاکی را با خاک یک سان کردند؟ اگر یک بی سواد غضب کند، با بیل و کلنگ به جان رقیب می افتد; ولی اگر یک دانشمند و یا یک رئیس خشم کند، جامعه ای را به آتش می کشد.
کار پیامبران، انسان سازی است. آنان آمده اند تا با تعلیم و تربیت الهی جلوی سوءاستفاده انسان را از قدرت و علمش بگیرند.
بدگهر را علم و فن آموختن
دادن تیغ است دست راهزن
علم و مال و منصب و جاه و قران
فتنه آرد در کف بد گوهران
تیغ دادن در کف زنگی مست
به که افتد علم را ناکس بدست
حکمت سوم: اتمام حجت بر بندگان
تبیین این دلیل، مقدمه ای را می طلبد و آن این که:
فلسفه نبوت پس از اثبات توحید، قابل توجیه است. اساس نبوت مبتنی بر اثبات وجود خدای حکیم می باشد، به همین علت یکی از دلایل اثبات نبوت را اتمام حجت خدا بر خلق دانسته اند. علمای کلام می گویند: اگر بعثت انبیا در میان نباشد و یا به وسیله معجزه و دلیل، نبوت آنان اثبات نگردد، در این صورت خلقت بهشت و جهنم لغو خواهد بود، چرا که خدای حکیم و رحیم به حکم عدالت بدون دلیل کسی را عذاب نمی کند و بدون استحقاق نیز پاداش نمی دهد، مگر این که حجت را بر آنان تمام کند تا عذری باقی نماند.
آیات قرآن و روایات اسلامی بر این سخن، صراحت و دلالت دارد. ابتدا آیات را بیان کرده و سپس به چند روایت می پردازیم.
الف) (وما کُنّا مُعذّبین حتّی نبعث رسولاً;12 شیوه و مشیت ما این گونه نیست که عذاب کننده خلق باشیم مگر این که رسولی برای هدایت آنان مبعوث کرده و حجت را بر عذاب شوندگان تمام کنیم). در آیه دیگر می فرماید: (ولو انّا اهلکناهم بعذاب من قبله لقالوا ربّنا لولا ارسلت الینا رسولاً فنتبع آیاتک من قبل ان نذّل ونخزی;13 اگر ما پیش از فرستادن پیامبر آنان را عذاب می کردیم، قطعاً می گفتند: پروردگارا! اگر رسولی را فرستاده بودی، ما از آیات تو پیروی می کردیم، پیش از این که ذلیل و خوار شویم.)
ب) رسلاً مبشّرین ومنذرین لئلا یکون للناس علی الله حجّة بعد الرسل;14 ما رسولانی نوید دهنده و هشدارگر فرستادیم تا مردم را بر خدا حجتی و عذری پس از رسولان باقی نماند.)
ج) لیهلک مَن هلک عن بیّنة ویحیی مَن حَیَّ عن بیّنة;15 تا اگر کسی هلاک و گمراه شود، از روی آگاهی و بصیرت باشد; چنانچه آن کسی که به حیات حقیقی زنده می شود هم از روی دلیل باشد.)
اصولاً اتمام حجت، یک اصل عقلایی برای مجازات مجرمان و پاداش نیکوکاران است، که در قرآن به عنوان یک سنت بر آن تأکید شده است. به همین دلیل انسان هایی که دستشان از پیامبران و مبلغان دینی کوتاه بوده و به اصطلاح جاهل قاصر و یا مستضعف فکری می باشند، تکلیفی ندارند و اگر بمیرند، خداوند متعال آنان را مجازات نمی کند.16
روایات نیز این حقیقت را به تعبیرات گوناگون بیان داشته اند، که به چند مورد بسنده می کنیم:
ییکم) حضرت موسی بن جعفر(ع) فرمود: (یا هشام انّ للّه تبارک وتعالی علی الناس حجتین حجة ظاهرة وحجة باطنة فاما الظاهرة فالرسل والانبیاء والائمة واما الباطنة فالعقول;17تحقیقاً از ناحیه پروردگار برای مردم دو نوع حجت و رهبر مقرر گردیده است: یکی، حجت ظاهری ود یگری، حجت باطنی; اما حجت های ظاهر و آشکار عبارت اند از: رسولان و پیامبران و امامان، و اما حجت باطنی و نامحسوس، عقل هایی است که به مردم عطا فرموده است). به یاری عقل است که حقانیت دین و پیامبران و ائمه روشن می شود; چنانچه وجود آفریدگار جهان را هم عقل اثبات کرده و فطرت تصدیق و احساس می کند.
دوم) سلیمان عامری از امام صادق(ع) بازگو می کند که فرمود: (مازالت الارض الا وفیها الحجة یعرف الحلال والحرام ویدعو الناس الی سبیل الله;18 زمین همواره حجتی داشته تا حرام و حلال را برای مردم بازگو کرده و آنان را به راه خدا دعوت کند.)
سوم) امام علی(ع) در نهج البلاغه می فرماید: (بَعَثَ الله رسله بما خصَّهم مِن وحیه وجعلهم حجةً له علی خلقه لئلاّ تجب الحجّة لهم بترک الاعذار الیهم فدعاهم بلسان الصدق الی سبیل الحق;19 آفریدگار حکیم، رسولان خود را مبعوث نمود در حالی که وحی را به آنان اختصاص داد و آنها را حجت خود بر خلق قرار داد تا دلیل و عذر و بهانه ای برای احدی باقی نماند. سپس پیامبران، مردم را به زبان صداقت و راست گویی به راه حق دعوت کردند.)
حکمت چهارم: ساختار انسان
ساختمان انسان ایجاب می کند که پیامبر داشته باشد، به علت این که حیوانات نیازی به هدایت تشریعی ندارند، زیرا فاقد عقل و آزادی می باشند و غرایز درونی، خواسته های محدود آنان را پاسخگو است. نه دانشی دارند نه بینشی، آرمانی جز پر کردن شکم، ارضای شهوت و جایگاهی برای استراحت ندارند.
ولی آفریدگار جهان به گونه ای انسان را خلق کرده که به هدایت پیامبران نیاز مبرم دارد. اندام مناسب، قوای معتدل، عقل و روح متعالی و نفس حیوانی به او عنایت کرده است و برای مصونیت هریک از اعضایش ابزارهایی خلق کرده است; تا آن جا که تنها در مورد خلقت انسان به خود تبریک می گوید: (فتبارک الله احسن الخالقین).
قرآن چه زیبا و لطیف بیان می کند: (اَلَم نجعل له عینین ولساناً وشفتین وهدیناه النجدین;20 آیا دو چشم، یک زبان و دو لب و دهان برای بشر قرار ندادیم؟ آیا به دو راه خیر و شر [حق و باطل] او را هدایت نکردیم؟) در جای دیگر می فرماید: (انا خلقنا الانسان من نطفة امشاج نبتلیه فجعلناه سمیعاً بصیراً انا هدیناه السبیل اما شاکراً واما کفوراً;21 ما انسان را از نطفه مخلوط [زن و مرد] آفریدیم تا او را بیازماییم، پس او را شنوا و بینا قرار دادیم. تحقیقاً او را به راه مشخص هدایت نمودیم، خواه کفر ورزد یا سپاس گزار باشد.)
امام صادق(ع) در پاسخ یکی از ملحدان که پرسید: از چه راهی می توانید وجود و ضرورت پیامبران را اثبات کنید، فرمود: هنگامی که ثابت کردیم آفریدگار حکیمی داریم که فراتر از ما و تمام مخلوقات می باشد و از هرگونه ماده و جسمانیت منزه است و ممکن نیست مردم با چشم سر او را مشاهده کرده و با قوه لامسه او را لمس نمایند و یا به طور مستقیم و رویاروی با وی تماس برقرار نموده و به گفت وگو و احتجاج بپردازند، در این صورت لازم است میان ما و ذات اقدس اله نمایندگانی باشند تا به وسیله وحی، پیام های او را به ما برسانند و زبان گویای او باشند و مردم را به مصالح و مفاسدشان هدایت کنند و عواملی را که باعث بقا و کمال آنان است و ترک آن موجب فنا و انحطاطشان می شود گوشزد نمایند و اینان که زبان گویا و بیانگر مصالح و زیان های مادی و معنوی و واسطه بین خلق و خدا می باشند، پیامبران الهی نامیده می شوند.22
بنابراین خدایی که لباس هستی بر اندام موجودات پوشانیده و ابزارهای لازم برای ادامه حیات به آنها بخشیده و سپس هرکدام را مناسب با شرایط وجودی به سوی تکامل به شکل جبری هدایت کرده است، چگونه انسان را بدون هادی باقی می گذارد و کمال طلبی و حق جویی و عدالت خواهی و احساس تکلیف و عشق و پرستش و آرمان ها و امیال معنوی و فضیلت طلبی او را در مسلخ غرایز حیوانی قربانی می کند؟ بدون تردید چنین امر عبثی از حکیم علی الاطلاق سر نمی زند. قرآن با صراحت می فرماید: (ولکلّ امة رسول فاذا جاء رسولهم قُضی بینهم بالقسط;23 برای هر امت و ملتی رسولی است که هرگاه به سوی آنان آید، به قسط و عدالت بین مردم داوری می گردد.)
نیاز به رسالت از دیدگاه شهید مطهری
مرحوم شهید مطهری تحت عنوان فوق مطالبی مطرح کرده اند که عصاره آن را با تبدیل ادبیات گفتاری به نوشتاری برای مزید بصیرت و تکمیل بحث و حسن ختام مقاله می آوریم.
اگر زندگی انسان را به حیات مادی محدود و منحصر نسازیم بلکه به حیات اخروی عقیده داشته باشیم، بدون شک باید در مفهوم سعادت و بدبختی نهایی بشر، تجدیدنظر نماییم، به دلیل این که پیامبران الهی دنیا را مقدمه و مزرعه آخرت می دانند و سعادت و شقاوت زندگی بازپسین انسان را مولود اعمال، اخلاق، انگیزه ها و عقایدی می شمارند که در دنیا پایه ریزی شده است، زیرا علم و عقل به تنهایی نمی توانند عواملی را که برای برزخ و زندگی بازپسین مفید و یا زیانبار است، بشناسند. عقل به کمک پیامبران، تنها اصل ضرورت معاد را ادراک و اثبات می کند، ولی از چگونگی نعمت ها و عذاب های برزخ و آخرت هیچ گونه اطلاعی ندارد و عالم پس از مرگ، همچنان مجهول باقی می ماند، چرا که علوم مادی در این نوع مقولات، ساکت اند و یارای نفی و اثبات ندارند.
ولی پیامبران به کمک وحی، عوالم بعدی را تشریح کرده و از ماهیت آن پرده برداشته اند و هم آنان عوامل بدبختی و خوشبختی مادی و معنوی را مشخص و روشن ساخته اند. بر این مبنا و اساس، نیاز بشر به پیامبران صد در صد قطعی خواهد بود. از این نکته نباید غفلت کرد که آنچه در فلسفه بعثت رسولان اهمیت دارد، سعادت اجتماعی بشر است. پیامبران الهی برای سامان دادن زندگی اجتماعی انسان ها آمده اند. قرآن کریم که تنها سند زنده ادیان و معجزه جاودانی اسلام است، هدف و فلسفه بعثت پیامبران و نزول کتاب های آسمانی و میزان ر، اقامه قسط و عدل اجتماعی به یاری مردم دانسته است.24
سپس فیلسوف شهید، دلیل طرفداران این نظریه را این گونه توضیح می دهد: بشر موجود مخصوصی است که ساختمان وجودی او ایجاب می کند اجتماعی زیست کند. علت انتخاب زندگی اجتماعی این است که حیات آدمی به همکاری و تعاون اجتماعی بستگی کامل دارد.درست عکس جاندارانی که به حکم غریزه به زندگی گروهی مجبورند و نظام طبیعت تقسیم کار و قوانین اجتماعی را برای آنها وضع و تحمیل کرده است; مثلاً زنبور عسل به حکم جبر طبیعی، گروهی زندگی می کند و هر یک از آنها وظیفه اجتماعی خود را به طور جبری انجام می دهند، در بین آنها انتخابات و انتصاباتی نیست و هریک مقام معلومی دارند. ولی افراد بشر به حکم داشتن عقل و اختیار و آزادی، باید تمام کارها را به میل و اراده خود انجام دهند. خودشان باید واضع قانون باشند و ضوابطی برای تشویق و تنبیه اعتبار کنند.
هرج و مرج و تخلف تنها در جوامع بشری تحقق پیدا می کند نه در حیوانات، با وجود آن به حکم غریزه عشق به زندگی و علاقه به تداوم آن، همواره مصالح شخصی را بر مصالح اجتماعی مقدم می دارد. انسان در تمام تحولات اجتماعی، نخست منافع فردی را در نظر می گیرد و در گام بعدی، مصلحت اجتماع را منظور می کند; ولی حیوانی که به دلیل مقتضیات ذاتی و طبیعی، جمعی زندگی می کند، به الهام غریزی، نخست مصلحت اجتماع را تشخیص داده و از نظر عملی ملزم و مجبور به تحقق مصلحت جمعی می باشد.
بنابراین افراد بشر اول، نیاز به رهبری آگاه دارند که آنان را به مصالح و کمالات اجتماعی واقف کند و در ثانی، به قدرت قاهره ای احتیاج دارند که آنان را از منافع فردی و غریزی برکنده و به مصالح اجتماعی سوق و پیوند دهد. بشر با وجود غریزه منفعت طلبی و تقدم منافع فردی بر جامعه، نمی تواند بدون یک ایمان قوی زندگی اجتماعی خود را اداره کند. بنابراین، زندگی اجتماعی انسان مشروط به وجود ایمان است. پیامبران برای تأمین این دو رسالت بزرگ مبعوث شده اند; یعنی او را در گام اول با مصالح اجتماعی آشنا می سازند و در گام بعدی، ایمان و عشق و گرایش به دستورات الهی را که وجهه همت آن، مصالح اجتماعی است، در جان و روان او ایجاد می کنند تا ضامن اجرای مقررات اجتماعی و دینی باشد.
به گمان این گروه اگر حکومت دین و انبیا در میان نبود، امروز جامعه بشری به کلی نابود و منقرض شده بود. بقای بشر و دوام تمدن انسان ها همگی مدیون زحمات و فداکاری های دیروز رجال آسمانی است. هم اکنون با وجود پیشرفت های علمی، دین و مقررات و ارزش های اخلاقی آن بر افکار و اندیشه های اکثر مردم جهان حکومت می کند. در عید ولادت حضرت مسیح (کریسمس) سراسر جهان غرق در جشن و سرور می شود، سران دنیا به یکدیگر تبریک می گویند و آرزوی توفیق تحقق اهداف متعالی حضرت مسیح را خواستار می شوند.
اگر امروز از انسانیت و ارزش های اخلاقی در دنیا سخن گفته می شود، برخاسته از بقایای تعالیم پیامبران است. اگر روزی قدرت مندان بتوانند تمام آثار فرهنگی و معنوی انبیا و کتاب های آسمانی را از ذهن و فکر و فرهنگ بشری پاک سازی کنند (که نمی توانند)، قطعاً در آن زمان، افراد بشر همچون حیوانات درنده یکدیگر را خواهند بلعید و جامعه جهانی به صورت جنگلی درمی آید که حصاری در اطرافش کشیده باشند و حیواناتی را در آن افکنده باشند که در نتیجه تنازع، قوی بر ضعیف چیره شده و در نهایت همگی نابود خواهند شد. برخی چون (نیچه) همین ایده را داشتند که باید ضعیفان به دست قوی دستان و زورمندان پایمال شوند تا اقویا بمانند و طبقه (سوپرمن) به وجود آید.
برو قوی شو اگر راحت جهان طلبی
که در نظام طبیعت، ضعیف پامال است
ولی خوش بختانه مردم دنیا از نابسامانی ها و خشونت ها خسته شده اند و به سوی دین و پیامبران اقبال نموده اند و به تدریج احساس نیاز به بعثت انبیا در فرهنگ بشری گسترش بیشتری پیدا می کند.25
پی نوشت ها:
1ـ احزاب(3) آیه72.
2ـ مؤمنون(23) آیه 15.
3ـ قصص(28) آیه 56.
4 ـ انعام(6) آیه9.
5 ـ نساء(4) آیه164.
6ـ قصص(28) آیه7.
7 ـ شمس(91) آیات7و8.
8ـ یس(36) آیه65.
9ـ قیامت(75) آیات1و2.
10ـ محمدتقی شریعتی، تفسیر نوین، ص4.
11ـ بقره(2) آیه219.
12ـ اسرا(17) آیه15.
13ـ طه(20) آیه134.
14ـ نساء(4) آیه165.
15ـ انفال(8) آیه42.
16ـ اینها جز قاصران و مستضعفان می باشند. تفصیل مطلب را در کتاب عدل الهی شهید مطهری بخوانید.
17ـ تحف العقول، ص285.
18ـ اصول کافی، ج1، ص178.
19ـ نهج البلاغه، خ144.
20ـ بلد(90) آیه15.
21ـ انسان(76) آیه2و3.
22ـ اصول کافی، همان، ص168.
23ـ یونس(10) آیه47.
24ـ (انّا ارسلنا رُسلنا بالبیّنات وانزلنا معهم الکتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط).
25ـ برداشتی از نبوت و راه های اثبات آن، مجموعه آثار، ص348ـ352.
1. بزرگ ترین فیض خداوند بر بندگان کدام است؟
الف) هدایت تشریعی و تبیین مصالح و مفاسد.
ب) آزادی و اختیار.
ج) قدرت دادن بر انجام عملی که محبوب یا مبغوض پروردگار است.
د) عقل دادن به انسان.
2. کدام یک از گزینه های زیر در حد توان انسان است؟
الف) راه یافتن به راه حق به وسیله آزادی و اختیاری که خدا به او داده است.
ب) تبادل نظر و مشورت برای دست یابی به حیات ابدی.
ج) توانایی تنظیم قوانین سعادت بخش در دنیا.
د) دست یابی به قوانین فراگیر و جامعی که حتی مصالح اخروی را تأمین کند.
3. تضاد منافع و ساقط بودن تکلیف باعث چه چیزی می شود؟
الف) نیامدن پیامبران.
ب) تنوع پیامبران.
ج) اختلاف.
د) کسب منافع.
4. معنای هدایت، در آیه (انَّک لاتَهدی مَن اَحببت) چیست؟
الف) رساندن انسان به راه حق.
ب) ارشاد.
ج) ارشاد مردم بدون واسطه.
د) راهنمایی کردن مردم با هر وسیله ای.
5. کدام گزینه صحیح است؟
الف) خداوند هر یک از افراد بشر را مستقلاً از طریق وحی با وظایف خود آشنا می کند.
ب) در صورتی که عقل و فطرت مجرای الهامات توحیدی نباشد، خداشناسی امکان پذیر است.
ج) عقل، پیغمبر باطنی و دل، منبع ایمان و الهامات الهی است.
د) وحی و الهام و تکلم با افراد بشر امکان پذیر نیست.
6. اگر همه مردم پیغمبر و معصوم بودند، چه می شد؟
الف) هیچ اتفاقی نمی افتاد.
ب) دست یابی به فلسفه خلقت آسان تر بود.
ج) وجود بهشت و جهنم لغو و بی حاصل بود.
د) راه هرگونه بهانه جویی بر گناه کاران بسته می شد.
7. قربانگاه عدالت خواهی، حق جویی و کمال طلبی کدام است؟
الف) احساس تکلیف.
ب) فضیلت طلبی.
ج) آرمان ها.
د) غرایز حیوانی.
8. از دیدگاه نویسنده مقاله، وجدان:
الف) تحت تأثیر فرهنگ و آداب و سنن اجتماعی قرار نمی گیرد.
ب) هیچ گاه توبیخ کننده و ملامت گر نیست.
ج) در حال طبیعی و سلامت، نسبت به برخی جنایات ملامت کننده است.
د) خودآگاه است.
9. دانشمندان علوم تجربی:
الف) عقیده ساز و آرمان گرا هستند.
ب) می توانند فلسفه وجودی انسان را روشن سازند.
ج) پاسخ پرسش (از کجا آمده ایم و برای چه آمده ایم) را روشن می کنند.
د) قلمرو کارشان علوم طبیعی و کشف خواص و آثار پدیده ها است.
10. کدام اصل را باید جلوتر از دیگری ثابت کرد؟
الف) نبوت را قبل از توحید.
ب) توحید را قبل از فلسفه نبوت.
ج) هریک از توحید و نبوت را قبل از دیگری.
د) هیچ کدام.
11. در قرآن کریم بر اتمام حجت به چه عنوان تأکید شده است؟
الف) یک اصل عقلایی.
ب) سنّت.
ج) حجت نامحسوس.
د) اصل عقلایی و حجت ناپیدا.
12. کدام امام، پیامبران را زبان گویا و روشن کننده مصالح و واسطه بین خلق و خالق می داند؟
الف) امام علی(ع).
ب) امام باقر(ع).
ج) امام صادق(ع).
د) امام حسن(ع).
13. آیه (لیهلک من هلک عن بیّنه…) بیان کننده کدام یک از اصول عقلایی است؟
الف) اتمام حجت.
ب) نبوّت.
ج) امامت.
د) بصیرت و بینایی.
14. کدام مورد از ویژگی های حیواناتی است که به صورت گروهی زندگی می کنند؟
الف) وظیفه هریک از آنها از طریق انتخابات تعیین می شود.
ب) کارهای محوّله را با اراده و میل خود انجام می دهند.
ج) مجبورند قبل از هر چیز براساس مصلحت گروهی حرکت کنند.
د) چون عشق به زندگی و تداوم آن دارند، همواره مصالح فردی را بر مصالح جمعی مقدم می دارند.
15. از دیدگاه شهید مطهری(ره) کدام مورد در محدوده قدرت عقل است؟
الف) شناخت درباره عالم پس از مرگ.
ب) ادراک ضرورت معاد با یاری گرفتن از پیامبران.
ج) روشن ساختن عوامل بدبختی و خوش بختی مادی و معنوی.
د) آگاهی یافتن نسبت به چگونگی نعمت ها و عذاب های عالم برزخ و آخرت.
نظرات شما عزیزان: