1. آزادی در کار: چنانکه گفته شد، اسلام زن را یکی از دو رکن اجتماع میداند و مسئولیتهایی را بر عهدهاش نهاده است. زن نمیتواند و نباید عضوی فلج و وجودی بیکار و باطل باشد. اسلام کار کردن را وظیفه و از بهترین عبادتها میداند و پیروانش را از بیکاری و بطالت و مصرفی بودن برحذر میدارد. احادیث فراوانی در اینباره وجود دارد که به نمونههایی از آنها اشاره میشود:
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
عبادت هفتاد جزء است و طلب روزی حلال بهترین جزء آن است.[1]
حضرت موسی بن جعفر علیه السلام میفرمود:
خدای عزوجل، بنده پرخواب و بیکار را مبغوض میدارد.[2]
کار کردن از دیدگاه اسلام، نه یک حق، بلکه وظیفه است و مرد و زن، از این نظر تفاوتی ندارند. زن نیز باید درباره امور اجتماعی ادایِ وظیفه کند و در انتخاب شغل آزاد است. اما با توجه به آفرینش ویژه جسمانی و روانیاش اشتغال به هر کاری در شأن و صلاحیت وی و سایر افراد اجتماع نیست. وی موجودی است ظریف، لطیف و زیبا و در اثر همین لطافت و زیبایی است که برای مرد جاذبه و نفوذ دارد، لذا در انتخاب شغل باید بکوشد به زیباییاش لطمهای وارد نسازد. از همین رو، اشتغال به کارهای سنگین و دشوار و خستهکننده به صلاح بانوان نیست، مانند رانندگی ماشینهای سنگین، کارهای شبانه، کارگری در معادن، کارگری ذوب آهن، کارخانه سیمان، کارخانههای اتومبیلسازی، کشاورزی، دامداری، و امثال آن. اشتغال به این کارها بیشتر فوق توان بانوان است و زیبایی و لطافت و جاذبیت آنان را در معرض خطر قرار میدهد، که نه به نفع بانوان است و نه شوهرانشان.
به همین دلیل، اسلام به مردان توصیه میکند که بانوان را به کارهای دشوار وادار نسازید.
امیرالمؤمنین به فرزندش امام حسن علیهما السلام فرمود:
زن را به انجام کاری که فوق توان او است، وادار نساز، زیرا این موضوع برای حال او مناسبتر و قلب او را آرام و جمالش را نیکو نگه میدارد.
زن، لطیف و همانند گل است و قهرمان نیست.[3]
موضوع مهم دیگر این است که لطافت و زیبایی و جذابیت زن، همانند ناتوانی بیشتر مردها در برابر تحریکهای جنسی، امری طبیعی است.
بنابراین، به نفع بانوان و صلاح و مصلحت اجتماع است که شغلهایی را بپذیرند که در محیط کار تماس و ارتباط کمتری با مردان بیگانه داشته باشند، تا از خطرهای احتمالی که به ایمان و آبروی آنان لطمه وارد میسازد محفوظ بمانند و به سلامت و پاکی محیط اجتماع، به ویژه جوانان و مردان غیرمتأهل، کمک نمایند.
توجه به این نکته مهم نیز لازم است که زن موجودی عاطفی است و غالباً زودتر از مردها تحت تأثیر عواطف قرار میگیرد. از همین رو، اشتغال در کارهایی که نیاز بیشتری به قاطعیت و خشونت دارد، به صلاح بانوان و جامعه نیست، مانند شغلهای نظامی، انتظامی و قضاوت.
آخرین نکتهای که باید زنان در انتخاب شغل به آن توجه داشته باشند، رعایت حال فرزندان و حفظ و نگهداری خانواده است. اگر زن ازدواج کرده و بچهدار است باید توجه داشته باشد که مسئولیت سنگینتری نیز بر عهده او است و آن، شوهرداری و تربیت صحیح فرزندان است که آفرینش ویژهاش بر عهده وی نهاده است. درست است که در انتخاب شغل آزاد است، ولی باید شغلی را بپذیرد که بنیاد گرم خانواده را متزلزل نسازد و فرزندان را از مهر و عاطفه مادری و تربیت صحیح محروم نگرداند.
در این موارد، اصل بر تفاهم است و مردان نیز باید از تعصبهای بیجا، خودخواهیها، خودمحوریها و خویمردسالاری دستبردارند و طبق مصالح و با رعایت انصاف به بانوان اجازه دهند در کارهای مناسبی مشغول شوند.
2. آزادی در تملک: اسلام، به مالکیت زن همانند مرد احترام میگذارد.
زن میتواند از طریق کار، تجارت، شغل اداری، مهر، هبه و از هر راه مشروعِ دیگر، اموالی را کسب و تملک کرده و از منافع آنها سود برد و کسی حق ندارد بدون اجازه، در اموال او تصرف نماید، حتی پدر، مادر، شوهر و فرزندان.
قرآن میفرماید:
«چيزى را كه خدا به وسيله آن بعضى از شما را بر برخى ديگر برترى داده آرزو نكنيد. مردان از كسب خود بهره مىبرند و زنان نيز از كسب خود نصيب دارند. از فضل خدا سؤال كنيد كه خدا به هر چيزى عالم است».[4]
3. آزادی در ازدواج: زن نیز مانند مرد در ازدواج و انتخاب همسر کاملًا آزاد است. ازدواج دختر بالغ بدون رضایت او صحیح نیست. هیچکس حق ندارد زنی را به اصل ازدواج یا انتخاب همسر مخصوص مجبور کند، حتی پدر، مادر، جدّ و برادرش.
امام صادق علیه السلام فرمود:
از دختر باکره و غیرباکره در مورد ازدواج کسب اجازه کنند و ازدواج بدون رضایت او، صحیح نیست.[5]
حضرت صادق علیه السلام در مورد مردی، که میخواست خواهرش را شوهر بدهد، فرمود:
باید از خود زن اجازه گرفته شود؛ اگر در جواب سکوت کرد، سکوتش اجازه است، اما به هر حال بدون اجازه او نکاح صحیح نیست.[6]
بنابراین، در صحت ازدواج اجازه زن لازم است، باکره باشد یا غیر باکره.
در اینجا سؤال این است که آیا در صحّت ازدواج دختر، علاوه بر اجازه او، اجازه پدر یا جد نیز ضرورت دارد یا نه؟
در پاسخ این سؤال تفصیل داده شده و گفتهاند: در صورتی که زن باکره نباشد، نیازی به اجازه پدر یا جد ندارد و خود او به طور مستقل میتواند در اینباره تصمیم بگیرد. در احادیث نیز بدین مطلب تصریح شده است:
امام صادق علیه السلام در مورد ازدواج زن غیرباکره فرمود:
او در مورد نفس خود بیش از هر شخص دیگری اختیار دارد، در صورتی که قبلًا ازدواج کرده، میتواند فرد دلخواه را- اگر همشأن
باشد- برای ازدواج مجدد برگزیند.[7]
حضرت صادق علیه السلام فرمود:
زنی که غیرباکره باشد میتواند بدون اجازه پدر، ازدواج کند، در صورتی که اشکالی در کارش نباشد.[8]
اما اگر دختر باکره باشد، اکثر فقها صحت ازدواج او را مربوط به اجازه پدر یا جد دانستهاند و در اینباره به بعضی احادیث تمسک نمودهاند:
امام صادق علیه السلام فرمود:
دختر باکرهای که پدر دارد، بدون اجازه وی ازدواج نکند.[9]
آزادی دختر باکره در انتخاب همسر، فقط در این مورد محدود به اجازه پدر یا جد شده است. اما این محدودیت نه تنها به زیان دختر نیست، بلکه بیشتر به مصلحت او تمام میشود، زیرا دختر باکره به دلیل اینکه قبلًا ازدواج نکرده و دراینباره تجربه ندارد و در اثر شرم و حیا نمیتواند درباره خواستگار خود به طور کامل تحقیق کند، نیاز به مشاوری دلسوز، مهربان و باتجربه دارد تا از راهنماییهایش استفاده کند و پدر و جدّ، بهترین افرادی هستند که میتوانند در این مهم سرنوشتساز به دختر خود کمک کنند.
به علاوه، مشورت و اجازه پدر فایده دیگری نیز دربر دارد و آن، احترام به پدر و کسب رضایت و همکاری او است. بیشک، چنین امری برای استحکام روابط خویشاوندی و زندگی آینده دختر و داماد و حل مشکلات احتمالی، تأثیر بهسزایی خواهد داشت.
گفتنی است در لزوم کسب اجازه پدر دو مورد استثنا شده است:
یکی، جایی که به پدر یا جد دسترسی نیست تا اجازه گرفته شود و دیگری، زمانی است که دختر نیاز به شوهر کردن دارد و خواستگار مناسب است، اما پدر بیجهت بهانهجویی میکند و دست رد به سینه همه میزند.
فقها در این دو مورد به دختر اجازه میدهند بدون اجازه پدر با مرد دلخواه و همشأن خود ازدواج کند.
4. آزادی در کسب علم: اگر زن بیشوهر است میتواند به کسب دانش بپردازد و هیچکس حق ندارد مانع تحصیل وی شود، ولی اگر ازدواج نموده و شوهر دارد، باید حقوق شوهر و فرزندانش را نیز رعایت کند و در مورد ادامه تحصیلات با شوهرش مشورت و تفاهم نماید.
5. آزادی در انتخاب مسکن: زن اگر شوهر ندارد در انتخاب مسکن کاملًا آزاد است، ولی اگر شوهر دارد در انتخاب مسکن و محل سکونت باید از شوهر پیروی کند. تهیه مسکن بر عهده شوهر و از اختیارات او است. البته مسکن باید در شأن خانواده و در حد قدرت مالی مرد باشد؛ به گونهای که آسایش و آرامش خانواده را تأمین کند. اگر در منزل مشترک زندگی میکنند، ولی زن به دلیل آرامش تقاضایِ منزل شخصی میکند، مرد در صورتی که قدرت دارد باید خواسته او را بپذیرد. همچنین، اگر منزل آنان کوچک است،
یا در آنجا مزاحمت ایجاد میکنند و زن تقاضای تعویض خانه را دارد، در صورتی که مرد قدرت دارد باید به خواسته وی عمل کند، زیرا همه اینها از مصادیق معاشرت به معروف است.
خداوند متعال در قرآن میفرماید:
«با همسرانتان با معروف [احسان و نيكى] معاشرت كنيد».[10]
همچنین میفرماید:
«به زنانتان زيان نرسانيد، تا آنان را در تنگنا قرار دهيد».[11]
با اینکه انتخاب مسکن از اختیارات مرد است، ولی زن میتواند ضمن عقد ازدواج محل سکونت خاصی را پیشنهاد کند یا از اختیارات خود قرار دهد و اگر شوهر قبول نمود، موظف است از زن تبعیت کند و در صورتی که تخلف کرد، گناهکار است.[12]
[1]. كافى، ج 5، ص 78: قال رسولاللَّه صلى الله عليه و آله:« العبادةُ سَبْعُونَ جزءً أفضلها طَلَبُ الحَلال»
[2]. همان، ص 84: بشير الدهان قال سمعت ابالحسن موسى عليه السلام يقول:« انّ اللَّه عزّوجلّ يُبْغِض الْعَبد النّوام الْفارغ»
[3]. وسائل الشيعه، ج 20 ص 168: في رسالة أميرالمؤمنين إلى الحسن عليهما السلام قال:« لا تملك المرأة من الأمر ما يجاوز نفسها؛ فإنّ ذلك أنعم بحالها، و أرخى لبالها، و أدوم لجمالها؛ فإنّ المرأة ريحانة و ليست بقهرمانة»
[4]. نساء( 4) آيه 32:« وَلا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلى بَعْضٍ لِلرِّجالِ نَصِيبٌ مِمّا اكْتَسَبُوا وَلِلنِّساءِ نَصِيبٌ مِمّا اكْتَسَبْنَ وَاسْأَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُلِّ شَىءٍ عَلِيماً»
[5]. وسائل الشيعه، ج 20، ص 284: منصور بن حازم، عن أبي عبداللَّه عليه السلام قال:« تستأمر البكر و غيرها، و لا تنكح إلّابأمرها»
[6]. همان، ص 20، ص 274: داود بن سرحان، عن أبي عبداللَّه عليه السلام في رجل يريد أن يزوّج أخته، قال:« يؤامرها، فإن سكتت فهو إقرارها، و لاتنكح إلّابأمرها»
[7]. همان، ج 2، ص 269: حلبي عن أبي عبداللَّه عليه السلام قال: فى المرأة الثيّب تخطب إلى نفسها، قال:« هي أملك بنفسها، تولّى أمرها من شاءت إذا كان كفواً بعد أن تكون قد نكحت رجلًا قبله»
[8]. همان، ج 20، ص 272: عن أبي عبداللَّه عليه السلام قال:« لا بأس أن تزّوج المرأة نفسها إذا كانت ثيّباً بغير إذن أبيها إذا كان لا بأس بما صنعت»
[9]. همان، ج 20، ص 270: أبو مريم، عن أبى عبداللَّه عليه السلام قال:« الجارية البكر التي لها أب لا تتزوّج إلّابإذن أبيها»
[10]. نساء( 49) آيه 19:« وَعاشِرُوهُنَّ بِالمَعْرُوفِ»
[11]. طلاق( 65) آيه 6:« وَلاتُضارُّوهُنَّ لِتُضَيِّقُوا عَلَيْهِنَّ»
[12] امينى، ابراهيم، آشنايى با وظايف و حقوق زن، 1جلد، بوستان كتاب (انتشارات دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم) - قم، چاپ: چهارم، 1390.
نظرات شما عزیزان: