آیا خداوند ظالم است؟
سؤال:
هر چه بیشتر می گذرد به این می رسم که خدا به ما ظلم کرده است، بدون اینکه خودمان خواسته باشیم ما را به دنیا آورده و بعد می گوید که باید از من تشکر کنید همان طوری که من می گویم. و هر کاری که من دوست دارم انجام بدهید البته مختار هستید ولی اگر نخواستید این کار را نکنید. واقعا خنده دار نیست ما که نخواستیم به این دنیا بیاییم که هم این دنیا و هم آن دنیا جواب پس بدهیم. بچه که بودیم عروسک های مان را می چیدیم و بازی می کردیم و از بالا به آنها نگاه می کردیم و هر کاری که می خواستیم با آنها می کردیم کاری شبیه خدا، این بار ما شده ایم عروسک و خدا شده عروسک گردان روزگار، راهنمایی بفرمایید.
پاسخ:
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله ربّ العالمین و صلی الله علی سیدنا محمدوآله و الطاهرین و لعنةالله علی أعدائهم أجمعین و لا حول و لاقوّة إلّا بالله العلی العظیم
1. برای آن که بتوانیم قضاوت کنیم که آیا خداوند متعال ظالم است یا نه؟ باید پیش از هر چیز معنای ظلم و عدل را بشناسیم.
ظلم عبارتست از رعایت نکردن حق کسی، اگر در جایی کسی به حق دیگری تجاوز کند او را ظالم مینامیم؛ مانند کسی که به دیگری بدهکار باشد و با وجود قدرت بر پرداخت بدهی، حق او را اداء نکند.
یا مانند کسی که بدون اجازه در ملک دیگری تصرف مینماید و حق مالکیت او را مراعات نمیکند.
یا مانند کسی که بدون جهت و بدون اجازه دیگری را حبس نموده و او را از حق آزادیش محروم مینماید.
در مقابل عدل به مراعات نمودن حقوق گفته میشود و عادل کسی است که حق هر کس را اداء می نماید.
البته ظلم و عدل گاهی به معانی دیگری نیز استفاده میشوند که در ادامه به برخی از آنها اشاره میکنیم.
2. با توجه به این تعریف هر جا که صحبت از ظلم میشود باید کسی حقی داشته باشد و دیگری به آن تجاوز نموده باشد تا آن شخص را ظالم بنامیم.
بنابراین اگر کسی حقی نداشت نمیتواند ادعا کند به او ظلم شده است.
مثال: فرض کنیم چند نفر فقیر که به سختی زندگی را میگذرانند در کنار کوچهای نشستهاند و شخصی متمول از آنجا عبور میکند و تصمیم میگیرد به آنها کمک کند.
او بر حسب مصالحی که در نظر دارد به نفر اول یک میلیون و به نفر دوم پنج میلیون و به نفر سوم پانزده میلیون و به نفر چهارم صدهزار تومان کمک میکند.
آیا در این مثال این شخص متمول و پولدار در حق کسی ظلم کرده است؟ آیا شخص چهارم می تواند ادعا کند که چون به او کمتر کمک شده است مورد ظلم قرار گرفته است؟ واقعیت اینست که شخص پولدار هیچ ظلمی نکرده و هر چقدر به هر کسی کمک کرده است فقط احسان و نیکوکاری بوده است. آری، سزاوار است که کمتر کمک کردن او به برخی بر اساس مصالح و حکمت هایی باشد که در نظر داشته و گرنه او را عادلی غیرحکیم می نماییم.
مثالی دیگر: پدر و مادری سال ها زحمت تربیت و تهیه مایحتاج فرزند خود را تحمل نمودهاند و اکنون فرزند به سن نوجوانی رسیده است و توقعاتی فراوان از پدر و مادر دارد و آنها آن توقعات را برآورده نمیکنند. فرزند پدر و مادر خود را ظالم مینامد. ولی آیا واقعاً آنها ظالمند؟ آیا پدر و مادر وظیفهای بیشتر از تهیه احتیاجات فرزند دارند؟ بگذریم از آن که هرچه از کودکی نیز برای او زحمت کشیدهاند از سر تفضل و نیکوکاری بوده است و فرزند باید شاکر آن هم باشد.
مثالی دیگر: شما کتابی را برای مدت یک ماه به رفیقی امانت میدهید و موعد مقرر فرا میرسد و برای باز پس گرفتن به او مراجعه میکنید و کتاب را از او میگیرید. آیا در حق او ظلمی نمودهاید؟ بدیهی است که پس گرفتن کتاب حق شماست و شما ظلمی نکردهاید؛ چون کتاب ملک خود شما و در دست او امانت بوده است و شما به حق کسی تجاوز ننمودهاید.
3. با تدبر در این مثال ها میتوان به پاسخ سؤال اصلی نزدیک شد. آیا خداوند متعال عادل است یا ظالم؟
گام اول: در گام اوّل باید توجّه نمود که اگر با دید دقیق به عالم نظر کنیم اصلاً ممکن نیست که خداوند به کسی ظلمی نماید؛ زیرا در عالم کسی از خداوند طلب کار نیست و همه هر چه دارند متعلق به خود خداوند است. براهین فلسفی به خوبی اثبات میکند که معلول و مخلوق در همه وجود خود محتاج به علت و خالق خود است و هر چه دارد با تمام وجود متعلق به علت است و محال است که از خود چیزی داشته باشد و به همین جهت هیچ وقت از خالقش نمیتواند طلب کار باشد.
متون دینی نیز همین حقیقت را با زبانی صریح بارها بیان مینماید که: وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ (آل عمران، 189) وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ (آل عمران، 109 و 129)
در حقیقت مخلوق همیشه به خالقش بدهکار بوده و وامدار وی است. تمام خوبیهایی که در شبانه روز به او می رسد، نفسی که میکشد و غذایی که می خورد و ساعتی چند که به خواب راحتی فرو میرود و علمی که میآموزد و دوستان و همنشینان خوبی که با آنان انس میگیرد و عضلات بدنش که با حرکت دادن آنها حرکت نموده و فعالیت مینماید و هزارن نعمت دیگر همه وهمه عطایا و هدایای خالق مهربانی است که آن به آن در حال عطا کردن آن میباشد و ما در ازای آن نه نفعی به وی میرسانیم و نه کاری برای وی میکنیم و نه میتوانیم کاری برای او بکنیم.
اگر کمی تأمل کنیم در مقابل این همه نعمت جز شرمندگی و خجالت نمیتوان سخنی عرضه کرد.
بنده همان به که ز تقصیر خویش/ عذر به درگاه خدای آورد
ورنه سزاوار خداوندیش/ کس نتواند که به جای آورد
بیانی دقیق تر: انسان دو مرحله در زندگی خود دارد: مرحله خلق شدن و مرحله رشد کردن.
در مرحله خلق شدن امکان ندارد که در حق کسی ظلم شود؛ چون قبل از خلقت کسی نبوده تا حقی داشته باشد و حق خود را طلب کند و مدعی شود که حقش مراعات نشده است.
چیزی که تا دیروز معدوم بوده و امروز تازه لباس وجود پوشیده است، معلوم است که نمیتواند ادعا کند حق من ادا نشده و من مظلوم واقع شدهام چون قبل از خلقت معدوم بوده و وجودی نداشته تا حقی داشته باشد.
اما بعد از مرحله خلق شدن، باز هم در عالمی که همه مخلوقند و یک نفر خالق، امکان ندارد که خالق در حق کسی ظلم نماید؛ چون همه هرچه دارند از خود خالق است و هیچ استقلالی ندارند و به بیان دیگر همه هرچه دارند امانتی از جانب خود اوست و باید شکرگذار وی نیز باشند.
یک نکته: در آغاز خلقت همانطور که ظلم (به معنای تجاوز به حقوق) بیمعنا است، عدل هم به معنای رعایت حقوق بیمعناست؛ چون کسی حقی نداشته تا حقش مراعات شود. ولی عدل گاهی به معنای «قرار دادن هر چیز در جای سزاوار خود» به کار میرود که به این معنا خداوند در آغاز خلقت عادل بوده چون خواهیم دید که این تنوّع مخلوقات امری حکیمانه است.
4. گام دوم:
در گام اول به این نتیجه رسیدیم که از جهت عقلی کسی از خود ملکی ندارد و خود ما و هر چه داریم ملک خداوند است و او هرچه نماید در ملک خود نموده و نمیتواند ظلم نماید. پس خداوند لزوماً عادل است یعنی ظلم از او متصور نیست.
با این همه خداوند از سر لطف و کرامت و نیز از سر حکمتش، خودش برای بندگانش بر عهده خودش حقوقی را تعیین فرموده و وعده داده است که آنها را بجا آورد.
مثلاً خودش فرموده است که هر کس واقعاً از صمیم قلب به دنبال حق باشد و تلاش نماید من حتماً او را راهنمایی میکنم و هر کس حق را بپذیرد و عمل صالح انجام دهد او را یاری میکنم و کسانی که مرا و انبیاء مرا شناختند و به حق عمل نمودند پاداش میگیرند و ...
پس از آن که خداوند چنین حقوقی را خودش برای ما بر عهده خودش قرار داد ما به معنائی از او طلبکار میشویم و از این پس اگر خداوند حق ما را ادا نماید عادل بوده و اگر حق ما را ادا ننماید ظالم میشود. پس ظلم درباره خداوند فقط نسبت به حقوقی قابل تصور است که خود وی بر عهده خودش قرار داده است.
در همین موارد هم اگر دقت کنیم ما باز هم هیچ حقی بر عهده خداوند نداریم و او خودش از سر تفضل و منت حقی را بر عهده خودش قرار داده است و خودش به ما توفیق عمل صالح را عطا میکند و خودش هم جزای خیر میدهد.
به هر حال در این مرحله هم از خداوند جز عدل دیده نمیشود و پاداش هر کس را عادلانه و بلکه بیش از حقش ادا میکند و هرگز ظلمی از او سر نمیزند.
5. ممکن است گفته شود:
«درست است که هر نعمتی که داریم همه از خداوند است ولی خداوند همان طور که این همه نعمت به ما داده است در کنار آن بلایا و مصیبت ها و بدبختیهایی هم برای ما قرار داده است و همه اشکال و سؤالات از همین مصیبت ها آغاز میشود.
سال هاست که میخواهم خانهای تهیه کنم و موفق نمیشوم. میخواهم شغل مناسبی پیدا کنم ولی به هر در می زنم به رویم باز نمیشود. میخواهم ازدواج کنم ولی همه نزدیکان با من مخالفت میکنند. مدت هاست مریضی گریبان گیر من شده و هیچ درمانی اثر نمیبخشد و ...
این همه بلا و سختی همه از جانب خداوند است و خداوند متعال با این کارها به ما ظلم نموده است. مگر مجبور بوده ما را خلق کند و ما را عذاب داده و به انواع مصیبتها مبتلا نماید و هر روز ما را تاریکتر از روز دیگر قرار دهد؟ آیا این ها ظلم نیست.»
پاسخ:
برای این که کمی واقعبینانه به قضایا نظر کنیم میتوان بحث را با مثالهایی دیگر دنبال کرد:
مثال: فرض کنید همه مردم دنیا علاوه بر دو دست و دو پا دو بال بسیار زیبا نیز داشتند که میتوانستند با آن در آسمان ها پرواز کنند و به سرعت یک ماشین از جایی به جای دیگری بروند ولی ما چند نفر مثل الآن بدون بال بودیم.
در چنین دنیایی مردم درباره ما چه میگفتند؟ حتماً میگفتند ما چند نفر ناقص الخلقه هستیم و خداوند ما را ناقص خلق فرموده است و ما بیچارهها بال نداریم و آن وقت ما نیز همیشه از اینکه ناقص الخلقه هستیم غصه میخوردیم و احساس رنج میکردیم که از نعمت پرواز کردن محرومیم و به خداوند همیشه اعتراض میکردیم که چرا ما را با این همه رنج و غصه خلق فرموده است.
ولی آیا واقعاً خداوند به ما بدی داده است یا ماهستیم که خود را ناقص و بد میپنداریم؟
اگر کمی تأمل کنیم میبینیم که خداوند در آن دنیای فرضی به ما بدی و بیچارگی نداده است بلکه فقط کمتر نعمت عطا کرده است و چون به دیگرانی بیشتر نعمت داده است و ما توقع داریم که با دیگران مساوی باشیم خود را بدبخت و بیچاره و بیبال مییابیم.
در حقیقت ذهن ما به یک خطای منطقی دچار میشود و «نداشتن نعمت اضافه» را «داشتن مریضی و بیچارگی و نقص» مینامد، چنان که نداشتن چشم را «داشتن کوری» مینامد و گمان میکند خداوند به ما کوری داده است؛ در حالی که نداشتن چشم «نداشتن» است و این طور نیست که خداوند این «نداشتن» را به ما داده باشد، بلکه او به شخص نابینا کمتر نعمت داده است، نه آن که نعمت هایی داده باشد و علاوه بر آن یک مصیبت هم به نام «کوری» داده باشد.
همیشه ما به این اشتباه دچاریم که نداشتههای خود را با داشتههای دیگران مقایسه میکنیم و نام آن را «داشتن نقص و بیچارگی» میگذاریم و از این «داشتن» رنج میبریم و البته تا مقایسهای نکرده باشیم چنین نامگذاریهایی هم صورت نمیگیرد و لذا اکنون که هیچ انسانی بال ندارد کسی ما را هم ناقص الخلقه نمینامد و از این که همین دو دست و دو پا را داریم بسیار خوشحالیم و میگوییم من انسانی کامل هستم که در خلقتم هیچ نقصی نیست.
پس توهم نقص و بیچارگی از مقایسههای غیرمنطقی با داشتههای دیگران حاصل میشود و گرنه اگر همه مردم فقط یک دست و یک پا داشتند همه راضی و خشنود بودند و هیچ کس از نداشتن دست و پا غصه نمیخورد.
در حقیقت این ماهستیم که با توقع کاذب و توهم مساوی بودن «نداشتن نعمت اضافه» با «داشتن کمبود» از خداوند متعال طلب کار شده و او را مقصر میخوانیم.
کسی که سال هاست به دنبال خانه میگردد و نمییابد اگر واقعبینانه به عالم نگاه کند خداند به او ده ها و بلکه هزاران هزار نعمت دیگر داده است و در این میان فقط یک نعمت را به او نداده است (نه این که به او بدی داده باشد) و ما همه آن ها را ندیده میگیریم و زبان به اعتراض باز میکنیم.
سلامت تکتک اعضاء بدن بلکه تکتک سلول های آن نعمتی از نعمت های خداوند است که خداوند هر آن و هر لحظه دارد سلامت آن را تمدید میفرماید و اگر از فردا خداوند سلامت یکی از آن ها را نخواهد تمدید بفرماید صدای آه و ناله ما بلند شده و آن وقت قدر این نعمت را میفهمیم. اکنون که سالمیم از این نعمتها چشم میپوشیم و فقط به نداشتن خانه یا شغل یا همسر یا داشتن بدهی اعتراض میکنیم.
بیچارگیهای دنیوی ما از کجی خرابی عینکی است که بر چشم خود زدهایم و همواره خود را با دیگری مقایسه میکنیم و نبودها را بودن نقص می شماریم و آن گاه خداوند را مسئول این نقص میپنداریم.
در حقیقت مثال ما در این دنیا با خداوند مهربان مثال همان پولداری است که وقتی از کنار فقیران رد شد بر اساس حکمتش به برخی کمتر و به برخی بیشتر عطا کرد و هیچ کس هم از او طلبی نداشت و همه دادههایش لطف بود ولی فقیری که کمتر دریافت کرده بود خود را با دیگران مقایسه میکرد و به جای تشکر به قول عامیانه دو قورت و نیمش هم باقی بود و پولدار مهربان را ظالم نیز مینامید.
بگذریم از آن که ندادن خداوند هم از سر حکمت است و اگر درست بیندیشیم خودش نعمتی از نعمت هاست. جا دارد در ضمن یک سؤال و جواب دیگر در ادامه به بررسی این مسأله بپردازیم.
6. سؤالی دیگر: چرا همه مثل هم و در وضعیت مطلوب نیستند؟
گاهی میپرسیم: «قبول است که هر چه نعمت داریم از خداوند است و ما هیچ حقی نداریم و قبول است که خداوند ظالم نیست و به ما بدی نداده است و ما به اشتباه نداشتههای خود را به «داشتن کمبود» تفسیر میکنیم، ولی چه میشد خداوند همه را کامل خلق میفرمود و هیچ کس فقیر و ناقص الخلقه و بی کار و بیخانه نمیبود و همه خوش و خرم زندگی را میگذراندند؟ مگر از خداوند چیزی کم میشود که همه را خانهدار و همسردار و پولدار و ... قرار دهد؟!»
پاسخ:
باید بدانیم جود و کرم خداوند تمامی ندارد ولی چیزهای مختلفی مانع از آن میشود که همه را آن طور که در سؤال آمده خلق بفرماید.
یکی از چیزهایی که مانع از یکسانی مخلوقات میشود محدودیتهای عالم ماده است. اگر بنا باشد همه یکسان باشیم کار فقط به ما انسان ها ختم نمیشود بلکه موجودات دیگر هم جزء معترضین خواهند بود و همه حیوانات و گیاهان و سنگ ها و ... هم اعتراض میکنند که چرا ما مانند انسان ها نیستیم که راه برویم و بفهمیم و پیشرفت کنیم و ...
در آن صورت باید خداوند همه را انسان میآفرید و یکسان و نه درختی و نه بوتهای و نه حیوانی و نه سنگی و نه زمینی و نه آسمانی و نه و نه و نه و ... و گرنه اگر زمینی و درختی و خانهای غیر از انسان وجود داشته باشد حتماً اعتراض خواهند کرد که چرا من اینطور و آنطور نشدم.
آیا چنین دنیایی قابل تصوّر است؟! هر عاقلی میفهمد که در عالم دنیا چنین وضعیتی امکان پذیر نیست. عالم دنیا به گونهایست که محدودیتهایی دارد و زندگی در آن وابسته به وجود تفاوت هایی میان مخلوقات است که هر کدام در جای خود نقش خود را ایفاء نمایند. خاک وظیفه خود و درختان کار خود و حیوانات نقش خود و انسان ها نیز مسئولیت خود را به دوش بکشند و این مجموعه همه با هم هر کدام به سوی کمال نهایی خود حرکت نماید.
جهان چون چشم و خط و خال و ابروست/ که هر چیزی به جای خویش نیکوست
پس محدودیت این عالم یکی از موانع تساوی مخلوقات آن است و این محدودیت هم اقتضاء خود این عالم است نه نقص خداوند.
یکی دیگر از چیزهایی که مانع آن شده که جود خداوند به شکل یکسان همه را در بر بگیرد حکمت خداوند است.
حکمت خداوند نمیگذارد که انسان ها همه یکسان باشند؛ زیرا اگر همه انسان ها از یک جمال و یک علم و یک توان مالی و یک امکانات برخوردار باشند دیگر نمیتوان کسی را به عنوان رئیس و دیگری را به عنوان مرئوس انتخاب کرد. دیگر نمیتوان یکی را استاد و معلم کرد و دیگری را طبیب و دیگری را قصاب و دیگری را نظافتچی و دیگری را آهنگر و دیگری را ... و همه میخواهند رئیس باشند و در بهترین شرایط اجتماعی و طبیعتا همیشه به عدهای ظلم میشود و همیشه مردم در درگیری و جنگ بر سر تصاحب شرایط برتر خواهند بود.
نظام صحیح زندگی در این عالم بر تقسیم صحیح کارها مبتنی است و تقسیم عادلانه کارها بر همین تفاوت ها استوار است و بدون این تفاوت ها زندگی عادی بشر از هم میپاشد و حکمت خداوند که این عالم را برای تکامل بشر خلق فرموده است اقتضاء میکند که این تفاوت ها را قرار دهد تا نظام بشر به شکل صحیحی در جریان بیافتد و هر کس در جایگاه خود قرار گیرد.
و البته این اختلافات «تفاوت» است نه «تبعیض»، زیرا کسی حقی قبل از خلقت نداشته تا در اعطاء حقوق افراد «تبعیضی» صورت گرفته باشد.
پس از آن که انسان هایی را خداوند با تفاوت هایی آفرید حکمتش اقتضاء میکند که هر کدام را در مسیر کمال خود سوق داده و به سوی هدف خلقت پیش برد و چون قابلیت ها و شرایط متفاوت است راه هر کدام به سوی کمال نیز متفاوت خواهد بود؛ همان طور که درمان هر مریضی راهی دارد و هیچ گاه طبیب حاذق نسخه واحدی برای همه مریضان نمیپیچد گرچه مریضیشان شبیه به هم باشد.
در مسیر کمال برای یکی فقر خوب است و برای دیگری غنا و برای یکی مرض پسندیده است و برای دیگری سلامتی و برای یکی غربت نیکوست و برای دیگری انس و رفاقت.
در اینجا هم بازمشکل از دانش کمپایه ماست. مثال ما بسان کودکی مریض است که پدر و مادرش از سر دلسوزی و برای درمانش او را از خوردن کیک و شیرینی محروم نمودهاند ولی به برادران و خواهرانش شیرینی میدهند و آن کودک در حد فهم کودکیش کار ایشان را ظلم میپندارد.
کار پدر و مادر حکیمانه و از سر مصلحت است و قضاوت کودک کودکانه و از سر جهل و اختلاف در تعیین خوب یا بد بودن خوردن شیرینی به اختلاف در هدف پدر و مادر با کودک برمیگردد. کودک به دنبال خوشی گذرا است و لذا از دید وی خوردن شیرینی خوب است و پدر و مادر به دنبال رشد و تعالی پایدار کودک و لذا خوردن شیرینی و مریض ماندن کودک از نگاه ایشان بد و ناصواب است.
بسیاری از سختی هایی که خداوند در این عالم به انسان میدهد برای رشد و ترقی انسان و یا جلوگیری از سقوط است؛ فقط مشکل اینجاست که ما چون کمال خود را چیزی میدانیم غیر از آنچه خداوند کمال ما میداند و در حقیقت کمال ماست لذا به آن اعتراض میکنیم.
ما مانند کسانی هستیم که از کودکی در غاری زیبا و پر از عجائب به دنیا آمدهاند و در تمام عمر سرگرم تماشای زیباییهای غار هستند، غافل از آن که در بیرون مناظری هزاران بار دلفریبتر از آن وجود دارد.
انسانی مهربان و دلسوز به غار میآید و سعی میکند جلوی ما در گشت و گذار در غار بگیرد تا ما به جای مشغول شدن به عجایب غار کمکم به سوی در ورودی غار حرکت کنیم و راه به عالمی نورانی و روشن بیابیم و ما در پندار خود وی را شخصی ظالم میشماریم که جلوی آسایش و راحتی ما را گرفته است.
دنیا مانند آن غار تاریک است که ما فریفته زیباییهای خود میکند و مصیبتها برای آن است که بفهمیم که این لذتها و زیباییها ارزشی ندارد و باید روزنهای به عوالم بالا که سراسر نور است گشود و تا سرگرم این دنیا باشیم راه نفوذ در آن عوالم را نمییابیم. خداوند چون همواره از سر مهربانی و رحمتش در حال دعوت نمودن ما به آن عالم زیباست حکمتش اقتضاء میکند که ما را از برخی از لذت ها محروم نماید و ما چون به اشتباه کمال خود را در همین مال و زن و فرزند و علم و... میبینیم این محرومیت را که نعمتی برای بیداری و رشد است مصیبت میبینیم.
در هر حال تفاوت ها همه از سر حکمت است و رحمت و حکمت خداوند از مهم ترین عواملی است که مانع از آن میشود که همه به شکل یکسان از جود خداوند بهره ببرند.
باری، گذشته از این امور خود عظمت خداوند موجب خلق مخلوقات متنوع و متفاوت است. خداوند واجب الوجود است و واجب الوجود دارای هر کمالی است و یکی از کمالات خلق کردن است؛ مانند چراغی که سالم است که سلامتش سبب میشود که نورافشانی کرده و نور را از خود بیرون بریزد و هر چه قوی تر باشد بیشتر نور میدهد و اگر نور ندهد علامت نقص وی خواهد بود. توضیح این مسأله را که در روایات هم بدان اشاره شده است، باید در کتب فلسفی و عرفانی دنبال نمود.
7. سؤالی دیگر: چرا من فلانی نیستم؟
ممکن است دوباره سؤال کنیم: «قبول است که نمیشود که همه یکسان باشند، ولی چرا اصلاً خداوند ما را این طور خلق نموده است؟ چرا من به جای فلانی نبودم؟ چه میشد که من هم آن طور و این طور بودم؟ علت این که این وضعیت برای من انتخاب شده است چیست؟»
پاسخ:
پاسخ آنست که این تقاضاها در حقیقت یک سؤال خود متناقض است. این سؤالات مانند آنست که یک مثلث بگوید چرا من مربع نیستم؟ یا عدد چهار بگوید چرا من هشت نمیباشم؟
آیا واقعاً ممکن بود که مثلث مربع باشد یا چهار هشت گردد؟ اگر خداوند بخواهد مثلث را مربع قرار دهد محال است و در حقیقت میشود که اصلاً مثلث را خلق نفرماید و در عوض دو مربع خلق فرماید نه آنکه مثلث را با آنکه مثلث است مربع نماید.
عدد چهار هم با فرض چهار بودن هرگز هشت نمیشود و چهار فقط میتواند بگوید «ای کاش من خلق نشده بودم و به جای من دوعدد هشت خلق میشدند» و هرگز نمیتواند بگوید «ای کاش من هشت بودم».
اگر دقت کنیم میبینیم که هر کسی همان کسی هست که هست و اگر طور دیگری بود، در زمان و مکان دیگر یا از پدر و مادر دیگر و یا با قد و اندازه و قیافه متفاوت، دیگر او او نبود.
پس کسی که چنین سؤالی را میپرسد در واقع باید آرزو کند که «ای کاش خداوند مرا اصلاً خلق نمیفرمود و به جای من دو نفر آدم آنطوری خلق میکرد» و معلوم است که هیچ کس در شرایط عادی چنین آرزویی ندارد، چون خلق نشدن من و خلق شدن دیگری برای من نفعی ندارد تا آن را آرزو کنم؛ خصوصاً اگر بدانم که خلقت من خودش بر اساس مصالح و حکمت هایی بوده است.
8. سؤالی دیگر: چرا خداوند این قدر به ما امر و نهی میکند؟
گاهی دیگر گفته میشود: «بر فرض که همه چیزهایی که خداوند داده خوب و حکیمانه باشد، ولی چرا بعد از خلقت ما را رها نمیکند و دائم به ما امر و نهی میکند و برای تمام شبانهروز ما دستور صادر کرده است و آن وقت تهدید میکند که اگر چنین و چنان نکنی در آتشی سوزان خواهی سوخت و شکنجههایی دردناک در انتظارت خواهد بود. آخر من که با پای خودم نیامدهام و مرا خود خداوند آورده است چرا باید این قدر سختی بکشم و همیشه دستور اجرا کنم و از خوردن این وآن و رفت وآمد با فلان و فلان بپرهیزم و دست به هر کاری نزنم و از آنچه خودم دوست دارم اجتناب نمایم؟»
پاسخ:
برای پاسخ این سؤال باید ابتدا به تفاوت این دو مثال توجه کرد:
1. مادری به فرزندش میگوید: دست به بخاری نزن که میسوزی و با دندانت پسته را نشکن که دندانت خراب میشود.
2. برادر بزرگتر به برادر کوچکترش میگوید شیرینیها متعلق به میهمان است و اگر به شیرینیها دست بزنی تو را کتک میزنم.
در مثال اول مادر از سر دلسوزی فرزند را راهنمایی میکند. دستور میدهد ولی باطن این دستور یک راهنمایی دلسوزانه است و بچه اگر بفهمد نمیتواند به مادرش اعتراض کند که چقدر تو به من زور میگویی و اذیتم میکنی؛ چون سوختن اثر طبیعی دست زدن به بخاری است.
اما در مثال دوم ممکن است فرض کنیم که کار برادر بزرگ از سر دلسوزی نبوده و نوعی زورگویی باشد و اگر هم برادر کوچک شیرینی خورد و او کتکش زد شاید گاهی جای اعتراض به برادر بزرگ وجود داشته باشد.
دستورهای خداوند همگی مانند مثال اول راهنماییهایی دلسوزانه است و عذاب هایی که هر عملی دارد آثار طبیعی آن اعمال است.
راه رشد انسان توجه به خداوند و انس با او و تجلی عشق و محبت وی در قلب و جان انسان و دلکندن از خاکدان عالم دنیا است و گناه یعنی عملی که انسان را در مسیر دلبستگی بیشتر به دنیا و دوری از محبت خداوند حرکت میدهد. خداوند از سر لطف و رحمتش آن چه را برای کمال انسان لازم است در قالب دستوراتی بیان فرموده که باطنش فقط و فقط مهر و عطوفت و راهنمایی است و تذکر داده است که اگر این کارها را نکنیم باطن این اعمال و اثر طبیعی آن درد و رنج و زحمت در عالم دیگری است که در آنجا باطن اعمال آشکار است.
قرآن کریم بارها این نکته را گوشزد مینماید که جزا و پاداش آخرت فقط عین همان اعمالی است که انجام دادهایم و همان اعمال را به خود انسان برمیگردانند ولی در حالی که چشم انسان تیزبین شده و حقیقت آن اعمال را مشاهده میکند. وَ ما تُجْزَوْنَ إِلاَّ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (الصافات/39)
باز هم مثال خداوند مانند مادری مهربان است که فرزند او به سوی پرتگاهی خطرناک در حرکت است و مادر او را به دامان خود فرامیخواند و از رفتن بر سر پرتگاه بازمیدارد و عواقب سقوط در پرتگاه را برای وی با هزار زبان بیان میکند، ولی کودک در عالم خود این نصایح مادرانه را زورگویی و سلب آزادی میشمارد.
اگر خردمندانه بیندیشیم باید بگوییم که خداوند از سر لطف و رحمتش ما را خلق فرموده و از سر لطف و رحمتش راه رستگاری را به ما آموخته است و ما را به دامان خود که تنها راه نجات است میخواند و راه رفتن به دامان پرمهر و محبتش را هم بیان کرده و عواقب دور شدن از خود را برای ما توضیح داده است ولی افسوس و صد افسوس که ما از این منبع مهر و شفقت فرار میکنیم و به سوی پرتگاه قدم برمیداریم.
استاد مکرم حضرت حجت الاسلام و المسلمین وکیلی
منبع : گفتمان برتر
نظرات شما عزیزان: