هشت خلصت بندگان محبوب پروردگار
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
گذری بر بحث پیشین
سخن در روایتی از وجود مبارک رسول خداست که این روایت نورانی را کتابهای معتبر و باارزش حدیثی نقل کردهاند. این روایت دربردارندهٔ مسائل بسیار مهم اخلاقی و انسانی است. اگر فردی، خانوادهای، جامعه و ملتی، عملکنندهٔ به این روایت هشت قسمتی باشد، یقیناً به خیر دنیا و آخرت میرسد. من ابتدا با لطف پروردگار، متن روایت را میخوانم و مختصری روایت را ترجمه میکنم. شما در محتوای روایت دقت کنید، به مسئله باور و یقین پیدا میکنید که عمل به این روایت بهوسیلهٔ فرد، خانواده یا جامعه، هر خیر و خوشبختی را تأمین میکند. همچنین از وجود انسان، موجودی شریف، اصیل، با کمال و باکرامت بهبار میآورد و یک امنیت فراگیر باطنی، اخلاقی و عملی برای انسان به ارمغان میآورد.
هشت خصلت الهی بندگان محبوب
وجود مبارک رسول خدا(ص) میفرمایند: «إذا أحَبَّ اللهُ تَعالى عَبداً، ألهَمَهُ العَمَلَ بثَمانِ خِصالٍ»[1] هر گاه پروردگار مهربان عالم بندهای را دوست داشته باشد، هشت خصلت به او الهام میکند. در حقیقت، او را به هشت خصلت، از هر طریقی که لازم باشد، آگاه میکند؛ از راه شنیدن از یک عالم یا از راه مطالعه. البته برای انجام این هشت خصلت، چون مؤمن و محبوب خداست، از طرف حضرت ربالعالمین یاری و کمک میشود که این هشت خصلت را عملاً در زندگی تحقق بدهد. وقتی از رسول خدا(ص) سؤال شد که این هشت خصلت چیست، فرمودند:
الف)فروبستن چشم از نگاه به نوامیس مردم
«غَضِّ البَصَرِ عَنِ المَحارِمِ» اول اینکه انسان چشمش را از تماشای محارم و نوامیس مردم برگرداند و دیده را فرو ببندند. «غَض» بهمعنای برگرداندن چشم از تماشای چیزی است که به صلاح انسان نیست یا بهمعنای فروهشتن چشم است.
ب) بیم و ترس از خداوند
«وَالخَوفِ مِنَ اللهِ جَلَّ ذِكرُهُ» دومین خصلت، بیم و ترس از خداوند عزیز و بزرگ است: ترس از جریمه و عذاب او یا ترس از عظمت و جلال و بزرگی و کبریایی او. این ترس دوم، ویژهٔ آنهایی است که وجود مقدس حق، یعنی مستجمع جمیع صفات کمال را در حد گسترهٔ وجودشان و ظرفیت خردشان شناخته باشند.
ج) حیا و شرم
«وَالحَياءِ» سومین خصلت، حیا و شرم است. دارندهٔ حیا ترمزی در باطن دارد که خود را در پنهان و آشکار، از انجام گناه، بدی و زشتی حفظ میکند. کسی که براثر مطالعه و دقت در توحید، حق را با چشم دل مینگرد و میداند حق هم، خلوت و آشکار او را میداند، حیا و شرم میکند از اینکه از دستورات و احکام او تخلف کند و تن به گناه و معصیت بدهد. البته توضیح مفصّل دراینزمینه با لطف او داده خواهد شد. از رسول خدا(ص) دربارهٔ حیا نقل شده است که انسانهایی هم زمان خودش و هم زمان گذشته بودهاند، اینها گناه را ترک و در برخورد با گناه از گناه فرار میکردند. وقتی از آنها سؤال میشد که به چه علت و سبب از گناه فرار کردید، یک پاسخ میدادند و میگفتند: «أَلحَیاءُ مِنَ اللهِ تعالی»؛ چون از آن بینندهٔ محترم که ظاهر و باطن ما را میبیند، شرم داشتیم و حیا کردیم.
د) آراستگی به اخلاق شایستگان
«وَ التّخَلُّق بِأَخْلاقِ الصَّالِحِین» خداوند بندهای را که دوست داشته باشد، به او الهام میکند و راه را برایش باز میکند تا به اخلاق شایستگان آراسته باشد. شایستگان، انبیای الهی، ائمهٔ طاهرین، اولیای خاص پروردگار و مؤمنین حقیقی و واقعی هستند. قرآن میفرماید: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ»[2] باورکنندگان واقعی که توحید، معاد، نبوت، امامت و قرآن مجید را باور کردهاند، شکی هم در باورشان ندارند و با مال و جانشان در راه خدا میکوشند و زحمت میکشند. اینها صالحین و از عباد شایستهٔ حق هستند که همهٔ آنها به حسنات اخلاقی و صفات پاک آراسته بوده و دراینزمینه نیز جامع بودند؛ یعنی چیزی از حسنات اخلاقی نبود، مگر اینکه آنها به آن حسنات آراسته بودند.
برای اینکه بدانید صالحین، انبیای الهی هستند، بهعنوان نمونه به تعریف خداوند از ابراهیم خلیلالرحمن، پدر انبیای بعد از خودش اشاره میکنم. ابراهیم(ع) در تمام آزمایشهای الهی موفق و تا قیامت به امامت ناس انتخاب شد: «إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا»[3] پیشوای درستی، راستی، صدق و صداقت، همچنین الگو و اسوهٔ همه مردم جهان تا روز قیامت. پروردگار در قرآن مجید دربارهٔ او میفرماید: «إِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ»[4] او در آخرت جزء شایستگان از مردم محشر است.
دربارهٔ امیرالمؤمنین(ع) نیز بنا به روایات شیعه و غیرشیعه، پروردگار از او در قرآن مجید به «صالح المؤمنین»[5] تعبیر میکند. مؤمنان خودشان انسانهای شایستهای هستند؛ اما امیرالمؤمنین(ع) شایستهٔ شایستگان است.
خداوند بندهای را که به او محبت داشته باشد، دوستش داشته و محبوب او باشد، به قلب، جان و دلش الهام میکند که برای آراستهشدن به اخلاق صالحین حرکت کند. وقتی هم الهام میکند، عبد عاشقِ آراستهشدن به اخلاق صالحین میشود و طبیعتاً اخلاق صالحین را دنبال میکند که چه بوده است. در نتیجه، هم به قرآن کریم و هم به روایات و اخبار مراجعه میکند. در قرآن به آیه 177 سورهٔ بقره، ده آیهٔ اول سورهٔ مؤمنون، آیات پایانی سورهٔ معارج از آنجایی که خدا میفرماید «إِلَّا الْمُصَلِّينَ»،[6] همچنین آیات شریف جزء آخر قرآن و آیات پایانی سورهٔ فرقان مراجعه میکند و از این مجموعهٔ آیات، اخلاق صالحین را بهدست میآورد.
خداوند در سورهٔ آلعمران دربارهٔ اخلاق پیغمبر(ص) میفرماید: «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ»[7] ای رسول من! بهسبب مهرورزی، مهربانی و رحمت که از سوی خدا نصیب تو شده است، چنان با مردم نرمخو و خوشاخلاق هستی که همه جذب تو میشوند، به تو محبت پیدا میکنند و دوست تو میشوند. «همه» یعنی آنهایی که اهل انصاف و خواهان خوشبختی هستند. «وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ» حبیب من! اگر تو اهل خشم دائمی و سنگدل بودی، آنهایی که نزد تو میآمدند، دوام نمیآوردند و پراکنده میشدند و کنار تو باقی نمیماندند. معلوم میشود اخلاق صالحین یک حوزهٔ عظیم جاذبه نسبت به مردم است که وقتی در این حوزه مجذوب میشوند، عاشق حسنات اخلاقی میشوند و شروع به ظهور حسنات در خود میکنند. این چهارمین لطف خدا به محبوبانش است.
ه) صبر و شکیبایی
«وَ الصَّبرِ» پنجمین چیزی که خداوند به محبوبش عطا و الهام میکند، زمینهٔ تحققش را برایش فراهم کرده و دراینزمینه به او کمک و یاری میدهد، صبر است. صبر یعنی ایستادگی، خود نگاهداشتن و استقامت در برابر انواع حوادث. از برکت این استقامت، دینش محفوظ میماند و از کوره در نمیرود. از دینداری خسته و عبادت نیز ملول نمیشود. همچنین اگر گناهی پیش آمد، آلودهٔ به گناه نمیشود و از عبادت پروردگار کنار نمیرود. صبر آثار بسیار عجیبی دارد که در قرآن مجید، از سورهٔ بقره تا جزء آخر، آثار صبر و استقامت مطرح است. اگر به شرح و توضیح صبر برسم، با خواست خدا برای شما بینندگان بزرگوار، مردان و زنان باکرامت، تمام جوانب صبر را توضیح خواهم داد.
و) ادای امانت
«وَ اَدٰاءِ الأَمانَةِ» خصلت ششمی که خدا به بندهٔ محبوبش عطا میکند، این است که این امانت را برمیگرداند. این امانت هم گسترهٔ بسیار وسیعی دارد: امانتهای خدا، امانتهای مردم، امانتهای مالی و امانتهای کلامی. البته جای سخن دارد و آیات و روایات فراوانی در مسئلهٔ امانت و ردّ امانت وارد شده است. برای اینکه عظمت ردّ امانت را بدانید که از مسائل بسیار مهم اخلاقی و انسانی است، از وجود مبارک حضرت زینالعابدین(ع) روایت شده است که اگر شمر قاتل پدرم، خنجری که سر ابیعبدالله(ع) را با آن از بدن جدا کرد، بیاورد و به دست من امانت بسپارد؛ هر زمانی که بازگردد، من امانتش را به او برمیگردانم. پروردگار در قرآن مجید به برگرداندن امانت امر کرده است؛ حال برای هر کسی که باشد.
دین اشخاص در برگرداندن امانت لحاظ نشده است که اگر شخص بیدین، کافر، مشرک یا منافق امانتی آورد، برنگردان؛ اما اگر مسلمان و مؤمنی امانت آورد، حتماً برگردان. در مسئلهٔ امانت، دین یا بیدینی مردم لحاظ نشده است. آنچه محور است و مهم، این است که انسان امانت مردم را به مردم برگرداند. باز برای اینکه عظمت برگرداندن امانت را عنایت کنید، در روایتی آمده است: پیغمبر عظیمالشأن اسلام لحظات آخر عمرشان را با کلمات بسیار مهمی پایان دادند. ایشان در لحظات پایانی عمرشان به امیرالمؤمنین(ع) که کنار بسترشان بودند و بین امیرالمؤمنین(ع) و حضرت فاصلهای نبود، سفارشاتی کردند که از جمله فرمودند: این را به امت برسان و ابلاغ کن، بگو که امانت مردم را به آنها برگردانید. این وصیت لحظهٔ آخر عمرِ پیغمبر(ص) است؛ ببینید چقدر مهم است! یکی پیش شما پول، جنس یا سرّی را پیش شما به امانت میگذارد، چک و سفته و سند زمین را بهطور امانت به نام شما میکند که بعداً برگردانید. این لحظهٔ آخر عمرِ پیغمبر است که امیرالمؤمنین(ع) را واسطه میکنند تا به امت پیام بدهند و بگویند امانت مردم را به آنها برگردانید، اگرچه مقداری نخِ ماندهٔ سوزن خیاطی باشد که امکان دوختودوز با آن نخ نیست و معمولاً خیاط آن تهماندهٔ نخ را از سوزن درمیآورد و دور میاندازد. پیغمبر(ص) میفرمایند: اگر امانت به همین مقدار نخ ماندهٔ ته سوزن باشد، برگرداندن آن واجب است؛ چه برسد به متاع، اموال، چک، سفته، مغازه، ملک، طلا، نقره و اشیای قیمتی. خیلی باید مواظب باشید که در امانت کسی طمع نکنیم و چشم ندوزیم و امانت را مفت خود ندانیم. به پروردگار عالم که ناظر به کار ماست، توجه کرده و به آیات قرآن و روایات دربارهٔ رد امانت دقت کنیم.
ز) صداقت و راستگویی
«وَالصِّدقِ» مسئلهٔ هفتمی که پروردگار عالم به محبوبش، یعنی به آن بندهای که دوستش دارد، الهام میکند و در قلب او نور میاندازد، نسبت به آنکه در مقام عمل برآید، صدق است. صدق یعنی راستین و راستگو بودن؛ راستین در اعمال و رفتار و راستگوی در زبان. کتب لغت «صدق» را اینگونه معنا کردهاند: کسی که تمام اعمال اعضا و جوارحش پاک، درست، مثبت، بامنفعت و هماهنگ با آیات قرآن و روایات است، اهل صدق است. کسی که زبانش راستگوست و زبانی پاک از دروغ، تهمت، شایعه، منفیبافی و باطلگویی دارد؛ همچنین پاک از کلمات و سخنانی است که مردم را گمراه میکند و به مال، آبرو و جان مردم لطمه میزند، اهل صدق است.
در واقع، صدق دو جهت دارد: یک جهت، مربوط به زبان است و یک جهت هم مربوط به اعمال. بعضی از اهل دل فرمودهاند: کسی که باطن و ظاهر پاکی دارد؛ یعنی ظاهر و باطن در درستی و پاکی و طهارت معنوی یکی است، اهل صدق است. در قرآن مجید به ما دستور واجب داده شده است که اگر میخواهید با گروهی همراه، هماهنگ و همراز باشید، «کونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ»[8] فقط با صادقین باشید. «کونُوا» امر واجب است. این امر عظیم الهی است که میفرماید همراهی و هماهنگی کنید و توافق داشته باشید با صادقین، با آنهایی که تمام باطن و ظاهرشان پاک است.
بهراستی این صادقین که کل ظاهر و باطنشان نورانی و پاک است، چه کسانی هستند؟ انبیای الهی، ائمهٔ طاهرین(علیهمالسلام)، اولیای خاص پروردگار و مؤمنین حقیقی، «أُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا».[9] شما حساب کنید که معاشرت، نشستو برخاست، همراهشدن و هماهنگی با اینان درصورتیکه انسان خریدار حقایق و عاشق واقعیات باشد، چه آثاری را از وجود این خورشیدهای هدایت و والیان مِصر عرفان به انسان انتقال میدهد!
ح) سخاوتمندی
«وَالسَّخاءِ» هشتمین خصلتی که حضرت میفرمایند پروردگار به محبوبینش الهام میکند، آنها را در چنین راهی قرار میدهد و از باطن تشویق میکند، در عمل نیز به آنها یاری میدهد، سخا و دستودل باز بودن در هزینهکردن مال در راه خدا، برای اهل استحقاق، امور مثبت اجتماعی، حل مشکل مردم و درمان درد دردمندان است. خودِ سخا اخلاق پروردگار است؛ دستبهجیب بودن برای کمک و یاری خانوادهها، جامعه و برنامههای مثبت، اخلاق الهی است. در روایتی که مفصّل آن را بعداً برایتان عرض میکنم، سخا شاخهای از شجرهٔ معنوی درخت طوبی است که این درخت بعد از برچیدهشدن عالَم، خودش و همهٔ شاخههایش در بهشت قرار میگیرند. هر انسانی هم که به این شاخهٔ سخا اتصال دارد، بعد از جمعشدن این شاخهها از دنیا و قرارگرفتن در بهشت، سخاوتمند را هم با خودش به بهشت میبرد.
بنابراین، محبوب خدا مُلهَم به هشت خصلت است که این خصلتها درهای هشت بهشت است. اگر انسانی آراستهٔ به آنها بشود، انسان کاملی است. انشاءالله در بحث بعد، باید این معنا را با هم جستوجو بکنیم که علل محبوبشدن انسان در پیشگاه پروردگار چیست! چون آدم بدون علت محبوب نمیشود و به قول قدیمیها، «بیمایه خمیر فتیر است». در واقع، باید حقایقی در انسان تجلی کند تا محبوب خدا بشود.
دعای پایانی
«اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یٰا اَبٰا عَبْدِاللّٰه، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یٰا مِصْبٰاحَ الْهُدیٰ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یٰا سَفِینَة النَّجاة، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یٰا بٰابَ نِجٰاةِ الْاُمّة، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یٰا رَحْمَةُ اللّٰهِ الْوٰاسِعَه».
پروردگارا! به حق حضرت سیدالشهدا(ع)، تمام مشکلات این ملت را با دست رحمتت برطرف کن.
پروردگارا! بیماران، بهویژه بیماران کرونایی را شفای کامل عنایت فرما.
پروردگارا! اموات و شهدا را سر سفرهٔ رحمت و لطفت قرار بده.
پروردگارا! امام زمان(عج) را دعاگوی ما، زن و بچههای ما و نسل ما قرار بده.
[1]. المواعظالعددیه، ص 336.
[2]. سورهٔ حجرات، آیهٔ 15.
[3]. سورهٔ بقره، آیهٔ 124.
[4]. سورهٔ نحل، آیهٔ 122؛ سورهٔ عنکبوت، آیهٔ 27.
[5]. سورهٔ تحریم، آیهٔ 4.
[6]. سورهٔ معارج، آیهٔ 22.
[7]. سورهٔ آلعمران، آیهٔ 159.
[8]. سورهٔ توبه، آیهٔ 119.
[9]. سورهٔ انفال، آیهٔ 4 و 74.
نظرات شما عزیزان: