ختم غائله جداییطلبان در خوزستان
اهداف گروهک خلق عرب
در خوزستان وابستگان به "جبههالتحریر"، سازمان سیاسى خلق عرب را پایه گـذارى نـمـودند. هدف نهایى این گروه مورد حمایت مالى ـ تسلیحاتى عراق، خودمختارى خوزستان بود. احمد مدنی، استاندار خوزستان در مصاحبهای میگويد: «عدهای از ضد انقلابيون پول در اختيار ايادی خود گذاشتهاند تا با تقسيم آن بين كارگران خوزستان آنان را وادار به تحصن و اعتصاب نمايند. در تاريخ 6 ارديبهشت ماه 58 گروهی كه در مطبوعات از آنها تحت عنوان هيئت 30 نفره اعزامي خلق عرب مسلمان ايران ياد ميشد وارد تهران میشوند تا با دولت مذاكره كنند. اين گروه در مصاحبهای ضمن تاكيد بر اينكه مهمترين تضاد مرحله كنوني «تضاد خلق و امپرياليسم» است از چريکهای فدايي خلق حمايت میكنند. يكي از خواستههای اين جمع تبديل نام خوزستان به عربستان است».
به فاصله اندکى پس از طرح شعارهاى ناسیونالیستى وارد فاز نظامى شدند[1] و بـا تـظـاهـرات مـسـلحـانـه، حـمـله مـسلحانه به مقرهاى سپاه و کمیته و حمله به بعضى از مـنـازل افـراد سرشناس باعث رعب و وحشت در منطقه گردیدند. حـمـایـت رژیم بعث عـراق از ضـد انـقـلاب به حدّى گسترده بود که به گفته یکى از مسئولین سپاه خـرمـشـهـر، طـى دو سـه روز درگـیـرى ، عـراق بـیـن بـیـست تا سى هزار اسلحه بین ضد انقلابیون پخش کرد[2].
توطئه خلق عربوگروههای چپ برای بستن پالایشگاه آبادان
یکی از اقدامات این گروه بستن پالایشگاه نفت آبادان بود. این پالایشگاه روزانه ششصد هزار بشکه پالایش میکرد و نفت و بنزین کل کشور را تغذیه میکرد. در این زمینه مرحوم علیاکبریان میگوید: «آقای تندگویان یك روز آمد پیش من. ایشان عضو یا رئیس انجمن اسلامی پالایشگاه بود. گفت كه حاجآقا برنامه این است كه پالایشگاه را ببندند. این برنامه از طرف خلق عرب بود اما مجاهدین خلق (منافقین) و کمونیستها همه باهم یکی شده بودند.
من یك روز كه تازه از دزفول برگشته بودم ... فرمانده سپاه آبادان آمد و گفت كه 1200 نفر آمدند پالایشگاه نفت آبادان را ببندند و الان هم تمام دفترها را پلمب كردند و بستند و درها را هم قفل كردند و همه كارمندها را هم بیرون كردند یا بیرون میكنند.گفتم چرا؟ گفت اینها میگویند ما دیپلم بیكار هستیم و دولت باید به ما كمك كند و الّا ما این پالایشگاه را میبندیم...من عبایم را برداشتم با ایشان سوار شدم آمدم دم ژنرال حفیض كه كنار رودخانه هم استپیاده شدم و وارد شدم. در چمنها عبایم را انداختم و نماز ظهر و عصر را خواندم. بعد رویم را برگرداندم به جمعیت نشستم و حالا تماشا میكنم. بعد فقط نگاه كردم كه اینهاچه كار میكنند، میروند و میآیند. همه طور آدم هم بود. هزار و دویست نفر ریخته بودند و منطقه را اشغال كرده بودند. نیم ساعت، سه ربعی گذاشت، آقای كیانی دم در بود. گفتم آقای كیانی بگویید آن در را ببندند و كسی بیرون نرود. اینها به من نگاه كردند. یواش یواش پاهایشان شل شد. رفت و آمدها هم خیلی ضعیفتر شد.
فرمانده سپاه گفت آقا اگر نیروی مسلح میخواهید بگویم بیایند. گفتم چقدر نیرو مسلح دارید؟ گفت چهل، پنجاه نفری داریم. گفتم حالا باشد اگر لازم شد من میگویم. یك نیم ساعت سه ربعی گذشت گفتم آقای كیانی راننده را بفرستید ده، پانزده تا عكاس بیاورد، تمام این آقایانی كه در اینجا هستند عكسشان را بگیرید. فردا در دادگاه اگر اینها دیپلم بیكار بودند من با تمام وجود در اختیارشان هستم. حقشان هم هست، گرسنه هستند. بنابراین باید كمكشان كرد. من پول میدهم از دولت كمك میگیرم و بالاخره این مشكلشان را حل میكنم. ولی والله اگر كسی دیپلم بیكار نبود و آمده خودش را قاطی كرده ـ حالا دارم بلند هم میگویم ـ من در دادگاه پوست از سرش میكنم.
او هم راننده فرستاد كه عكاس بیاورد و حالا نزدیك غروب آفتاب شده. من بلند شدم. آنها رنگهایشان زرد شد. ماندند که حالا حاج آقا میخواهد چه بكند؟ بلند شدم عبایم را برداشتم و گفتم كه آقای كیانی من میروم تا خرمشهر اگر مسئلهای شد خبر بدهید. گفت چشم، رفتم. نماز مغرب و عشاء را خوانده بودم دیدم كه آقای كیانی زنگ زد كه حاج آقا همه رفتند. گفتم چرا رفتند؟ چه شد؟ گفت كه گفتند ما همان حرف حاكم شرع را قبول داریم كه از دولت برای ما پول بگیرد، در را باز كنید برویم. تمام این هزار و دویست نفر بلند شدند در را باز كردند و رفتند و واقعاً از موقعیت دادگاه فردا خیلی وحشت كردند.
این طرح بزرگ و خطرناكی بود كه اگر پالایشگاه نفت آبادان بسته میشد تمام پمپ بنزینهای سراسر كشور میایستادند. بزرگترین خطری كه خدا میداند نه یك گلولهای شلیك شد نه كسی را گرفتیم، اما همهاش عنایت خداوند بود.»
حمله گروهک تجزیه طلب به نظامیان و غیرنظامیان در 9 خرداد 58
در بهار سال 1358، به تدریج شدت برخوردها و تعارضات بین انقلابیون و ضدانقلاب در خوزستان بالا گرفت. در سحرگاه9خرداد 1358، یک اتومبیل سواری با چند سرنشین در خیابانهای خرمشهر به حرکت در آمد و با شلیکهای پیاپی، آرامش شهر را بر هم زد. به دنبال این اقدام، عناصر خلقی وارد شهر شدند و شروع به سنگربندی کردند. آنها پمپ بنزین و خیابان فردوس خرمشهر را به آتش کشیدند، خیابان موسوی را بستند و دو یا سه انبار مخابرات را به آتش کشیدند. کمی بعد فرمانداری شهر مورد حمله مسلحانه قرار گرفت و ساعت 8صبح عناصر تجزیهطلب با پاسداران درگیر شدند و به واسطه آتشسوزی، برق و تلفن قسمتهایی از شهر قطع شد.
ساعت 10:30 افراد خلق عرب از طریق کارون به پایگاه دریایی خرمشهر حمله کردند و هنگام ظهر، سه کشتی هزار تنی را به آتش کشیدند. بنا به گزارش مطبوعات و رسانهها، در این حمله تروریستی، 21 نفر شهید و 76 نفر زخمی شدند و به این ترتیب، این گروهک با به شهادت رساندن عدهای از مردم و پاسداران، جنایت دیگری را در کارنامه سیاه خود ثبت کردند.
یورش وحشیانه سازمان خلق عرب به مردم متحصن در مسجد
تیراندازیهای شبانه، تهدید به ترور، آتش زدن بازار و غارت آن تنها بخشی از اقدامات سازمان موسوم به خلق عرب در جهت ناامن کردن خوزستان در نخستین ماههای پیروزی انقلاب اسلامی بود. روزنامه جمهوری اسلامی، طی گزارشی در تاریخ 29 خرداد 1358، به روایت یکی دیگر از جنایتهای سازمان خلق عرب در خرمشهر پرداخت. براساس گزارش این روزنامه، با انتشار خبر شهادت دو تن از پاسداران گمرک بوسیله عناصر مرتجع، مردم با حضور حداکثری (50 هزار نفره) در مراسم تشییع پیکر آنان، پاسخ دندانشکنی به تروریستها دادند.
بنا بر گزارش روزنامه جمهوری اسلامی، مردم پس از بازگشت از مراسم تشییع پیکر دو پاسدار، در مسجد جامع شهر متحصن شده و خواستار مجازات عاملین ترور شدند. براساس این گزارش، دائما از میان جمعیت فریاد زده میشد:«یا دولت به حساب اینها برسد یا خودمان».
در حالی که مردم در مسجد جامع حضور داشتند، ناگهان سازمان خلق عرب حمله به مردم را شروع کرد. روزنامه جمهوری اسلامی در این باره نوشت: «حدود ساعت 4 و نیم صبح بود که صدای شلیک گلولههای پی در پی مردمی را که در مسجد بخواب رفته بودند وحشتزده بیدار کرد. پس از مدتی صدای گلولههایی از سوی شهربانی که مورد حمله سازمان سیاسی خلق عرب خوزستان قرار گرفته بود وضع شهر را کاملا متشنج کرد. مجددا مسجد با کوکتل مولوتوف و مسلسل از سوی یک پیکان سفید رنگ مورد حمله قرار گرفت.قابل توجه است که در این لحظه ناگهان چندین نقطه حساس شهر مانند انبارها و پمب بنزینها و مغازههای بزرگ مورد آتشسوزی و حمله مهاجمان قرار گرفت... پس از مدتی مسجد محل تجمع مردمی قرار گرفت که سراسیمه تقاضای کمک میکردند...»
حمله به مردم و غیرنظامیان، ترورهای کور و جنایتهایی از این قبیل، یکی از شیوههای سازمان خلق عرب بود که ماهیت آن سازمان ضد مردمی را نشان میداد.
جنایت گروهک خلق عرب در مسجد جامع خرمشهر
در 24 تیرماه 1358حمله به مراسم سومین روز شهادت یکی از پاسداران به نام انوشیروان رضایی در مسجد جامع خرمشهر یکی دیگر از جنایتهای گروهک موسوم به خلق عرب بود که البته منجر به ختم غائله آنها در جنوب خوزستان شد. امیر سرتیپ سید ابراهیم حجازی که در آن دوران فرماندهی شهربانی خرمشهر را بر عهده داشت ماجرا را اینگونه روایت میکند: «بعد از شهادت انوشیروان رضایی مردم برای انجام مراسم سوم ایشان در مسجد جمع شدند. پس از آن راهپیمایی کرده و به مسجد جامع برگشتند تا در آنجا به سخنرانی و قرائت قطعنامه گوش کنند. در پایان جهت اقامه نماز آماده میشدند که اتفاق مشکوک دیگری رخ داد.»که این اتفاق، حمله گروهکهای تجزیه طلب به مردم و نمازگزاران در مسجد جامع خرمشهر بود.
براساس گزارش روزنامه جمهوری اسلامی در حمله گروهک خلق عرب به مسجد جامع خرمشهر «از نارنجک استفاده شد. عده زیادی مجروح شدند و مردم با شعار "اللهاکبر" به خیابان ریختند... تیراندازی هم شدیدا ادامه داشت و خون مردم بیگناه همه جا را سرخ کرده بود. از پشتبامها به مردم تیراندازی میشد.» در ادامه این گزارش آمده است: «بر اثر انفجار نارنجک، 6 تن شهید و حدود 60 نفر زخمی شده بودند که دیروز عصر هم یکی از مجروحین در بیمارستان بر اثر جراحات زیاد درگذشت که جمعا تعداد شهدای این حادثه به 7 نفر رسید.»
ختم غائله خوزستان
پس از جنایت گروهک خلق عرب در مسجد جامع خرمشهر ، شدت عمل نهادهای انقلابی و مردمی برای مقابله با توطئههای آنها بیش از پیش شد و در اقداماتی هماهنگ بین نیروهای مردمی و نیروهای سپاه نقشههای این گروههای تجزیهطلب و حامیان غربی و عربیاش نقش بر آب شد.
سيدكاظم علمالهدی از نيروهای اوليه سپاه پاسداران خوزستان در مورد فعالیت سپاه در مقابله با این گروه تجزیه طلب میگوید: گشتهای شبانهای را به وجود آورديم كه بيشتر از دوستان بازار و اصناف استفاده میكرديم و در اين رابطه بيشتر از خودروهايی كه خود اين برادران میآوردند استفاده میكرديم، البته اسلحهها را سپاه در اختيار آنها قرار میداد، كه البته عناصر حزبالهی ديگری بودند كه در اين رابطه كمک میكردند. سپاه در اين مقطع كارهای زيادي انجام میداد كه بخش ديگري از اين كارها بحث امنيت بود، يعني حفظ امنيت در سطح شهر اهواز كه در اين رابطه تلاشهاي زيادي صورت ميگرفت[3].
سـرانـجام در خرداد 58 با ورود تعدادی از پاسداران سپاه تهران برای کمک به سپاهیان خـرمـشـهـر و آبـادان و با فرماندهی شهید جهان آرا ضد انقلاب مسلح تسلیم و پایگاههای آنـهـا سـقـوط کـرد. بدین ترتیب پایان قطعی حضور و فعالیت آشکار ضد انقلاب در خوزستان فرا رسید و غائله آنها پایان یافت.
نظرات شما عزیزان: