2) تجلی ادب
یکی از زیبایی های حماسه عاشورا، تجلی ادب بود. با مطالعه عاشورا درمی یابیم که عاشورا، یعنی ادب. مصداق های فراوانی می توان برای این صفت زیبا برشمرد؛ مثل دیدار حر با امام حسین علیه السلام؛ دیداری که سرنوشت حر
بن بزید ریاحی را تغییر داد و او را از نام آوران عرصه زیبایی های عاشورایی قرار داد.
داستان از این قرار است که حر در برخورد های اولیه با امام، وقتی که مانع از حرکت و بازگشت حضرت شد، امام او را خطاب نمود و فرمود: «ثکلتک امّک ما ترید»؛ یعنی مادرت به عزایت بنشیند! از ما چه می خواهی؟ حرّ گفت: اگر
دیگری جز تو نام مادر مرا می برد، البته متعرض مادرش می شدم و پاسخ او را همین گونه می دادم، هر که خواهد باشد، اما در حق مادر تو جز بزرگداشت سخنی بر زبان نمی توانم آورد. (قمی: 1368، ج1: 393)
این ادب جناب حرّ را می رساند که با وجود علاقه به مادرش، در برابر عظمت شخصیتی چون فاطمه علیها السلام سر تعظیم فرود می آورد و ادب را رعایت می کند و البته که همین ادب سبب مقامی کم نظیر برای او می شود.
3. تجلی رضای الهی
شاید یک از مقام های عالی اخلاقی و عرفانی که درک آن مشکل و البته واجد شدنش ارجمند است، مقام رضاست. پس اگر حضرت زینب علیها السلام عاشورا را نماد زیبایی می خواند، به همین دلیل است.
جلوگری رضای الهی در عاشورا چنان است که باید روی دیگر این حماسه را تبلور رضا نامید. در حقیقت کربلا تجلی گاه رضای الهی است. امام حسین علیه السلام در واپسین لحظات حیات در قتلگاه چنین زمزمه می کند: «الهی رضی
بقضائک».
این مرحله از عرفان، یعنی خود را هیچ ندیدن و جز خدا ندیدن و در مقابل پسند خدا اصلاً پسندی نداشتن. در آغاز حرکت از مکه به سوی کوفه نیز در خطبه ای فرمود:«رضا الله رضانا اهل البیت؛ رضا و پسند ما خاندان، همان پسند خدا
است».
البته مقام رضا ثمره محبت است. (سجادی: 1372، 31) نمونه ماندگار دیگری که نقل آن آموزنده است، داستان جناب «عابس بن ابی شبیب» است که از شجاعت و دلیری اش کسی جرئت نزدیک شدن به او را نمی کرد. از این رو،
دشمن به سنگ باران و تیرباران او دست زد. در این وقت بود که او بی باکانه زره و کلاه خود خویش را کند و وقتی دشمن به او ندا داد: « آیا نمی هراسی که در گرماگرم جنگ سر برهنه ای؟» پاسخی داد که ترجمان دیگری از زیبایی
شناسی است. فرمود: «آنچه از دوست به دوست برسد، آسان و زیبا است». (مازندرانی حائری: بی تا، ج1: 39)
نظرات شما عزیزان: