نمی دانم خداوندا... (دلنوشته)
دلنوشته برای خدا
نمی دانم خداوندا…
در این وادی که عالم سر خوش است و دلخوش است و جای خوش دارد...
کدامین حالت و حال و دل عالم نصیب خویشتن سازم.
نمی دانم خداوندا ...
به جان لاله های پاک و والایت نمی دانم
دگر سیرم خداوندا…
دگر گیجم خداوندا…
خداوندا تو راهم ده ...
پناهم ده …
---------------------------------
بارالها
از كوي تو بيرون نشود پاي خيالم
نكند فرق به حالم
چه براني، چه بخواني
چه به اوجم برساني
چه به خاكم بكشاني
نه من آنم كه برنجم
نه تو آني كه براني
نه من آنم كه ز فيض نگهت چشم بپوشم
نه تو آني كه گدا را ننوازي به نگاهي
در اگر باز نگردد نروم باز به جايي
پشت ديوار نشينم چو گدا بر سر راهي
كس به غير از تو نخواهم
چه بخواهي چه نخواهي
باز كن در كه جز اين خانه مرا نيست پناهی…
منبع: 20tayi.ir
نظرات شما عزیزان: