علت اينكه حضرت علي ع در كوفه به شهادت رسيدند ولي مزارشان در نجف اشرف هست چيست؟
پاسخ:
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان در مورد محل دفن امام علي (ع) در منابع معتبر آمده است.
حسن و حسين عليهما السّلام غسل دادن و کفن کردن امام علي (ع) را به دستور حضرت انجام دادند، جنازه آن بزرگوار را (پس از غسل و کفن کردن) به جانب نجف کوفه بردند و در آن جا دفن کردند، جاى قبرش را پنهان کردند، اين کار طبق وصيتى بود که حضرت به دو فرزندش فرمود، زيرا روى کار آمدن بنى اميه را پس از او و عقايد آن ها را در دشمنى با خودش مي دانست، از سرانجام کارشان آگاه بود، مي دانست که اينان به واسطه سوء نيت (و ناپاکى دلى) که دارند تا آن جا که بتوانند از کردار زشت و گفتار نابهنجار فروگذار نخواهند کرد ( از قبر و جنازه حضرت نيز دست بردار نخواهند بود)
پيوسته قبرش پنهان بود، تا اينکه حضرت صادق جعفر بن محمد عليهما السلام پس از نابودى بنى اميه و روى کار آمدن بنى عباس آن را نشان داد، در آن هنگام که منصور دوانيقى در شهر حيره (که در سه منزلى کوفه بود) توقف داشت، و امام صادق براى ديدار او مي رفت (در سر راه) آن قبر شريف را زيارت کرد، شيعيان آن مکان را شناختند و دانستند که آن جا مزار حضرت است.(1)
پي نوشت ها:
1 . ارشاد ،شيخ مفيد ، ترجمه رسولي محلاتي ، تهران ، انتشارات علميه اسلاميه ،ج1،ص 9
ابوتراب يعني چه و چرا به حضرت علي(عليه السلام) لقب ابوتراب داده شده است؟
ابو تراب به معناى پدر خاك، يا دمساز خاك، يا پدر و رئيس خاكيان است .
اين لقب از محبوبترين القاب در نزد امام علي(عليه السلام) و يكي از زيباترين القاب آن حضرت به شمار ميآيد.
شيخ علاء الدين سكتوارى در محاضرة الأوائل (ص 113 ) گويد: نخستين كسى كه به كنيه (ابو تراب) ناميده شد على بن ابى طالب رضى الله عنه است، اين كنيه را رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به او داد آن گاه كه ديد او بر روى زمين خوابيده و خاك بر پهلوى او نشسته است، از روى لطف و مهربانى به او فرمود: برخيز اى ابو تراب .
و اين محبوب ترين القاب او به شمار مى رفت، و از آن پس، به بركت نفس محمدى اين كرامتى براى او گرديد، زيرا خاك خبرهاى گذشته و آينده تا روز قيامت را براى او باز مى گفت. اين را بفهم كه رازى است بى پرده .(1)
عباية بن ربعى گويد: به عبدالله بن عباس گفتم: رسول خدا( صلى الله عليه و آله و سلم) از چه رو على(عليه السلام) را ابو تراب ناميد؟
گفت: از آن رو كه على(عليه السلام) صاحب زمين و حجت خدا بر اهل آن پس از رسول خداست، و بقاى زمين و آرامش آن به او است، و از رسول خدا(صلى الله عليه و آله) شنيدم مى فرمود: چون روز قيامت شود و شخص كافر پاداش و نزديكى و كرامتى را كه خداى متعال براى شيعيان على آماده نموده ببيند گويد: (اى كاش من ترابى بودم) يعنى كاش از شيعيان على( ابو تراب ) بودم . و اين است معناى اين آيه كه كافر گويد: كاش من تراب (خاك) بودم .(2)
علامه مجلسى رحمة الله در بيان اين جمله گويد:
ممكن است ذكر آيه در اينجا براى بيان علت ديگرى در نامگذارى آن حضرت به ابو تراب باشد، زيرا شيعيان او به جهت تذلل بيش از اندازه و تسليم بودن در برابر فرمانهاى حضرتش تراب ناميده شده اند؛ چنان كه در آيه كريمه آمده، و چون آن حضرت صاحب و پيشوا و زمامدار آنهاست ابو تراب نام گرفته است.(3)
در اين كه پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله) در چه زماني اين لقب مبارك را به اميرالمؤمنين(عليه السلام) داده است، روايات متفاوتي نقل شده است. برخي از آنها حاكي از آن است كه اين لقب در جمادي الأول يا جمادي الثاني سال دوم هجرت در غزوة العشيره به آن حضرت داده شده است.
در برخي ديگر آمده است كه در يوم التآخي؛ يعني روزي كه پيامبر اسلام بين هم? مسلمانان عقد برادري بست و از بين تمام مردم علي را براي خود برگزيد، به او داده شده است .
البته اين روايات هيچ تعارضي با هم ندارند؛ چرا كه ممكن است پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله) در موارد متعدد بارها و بارها آن را تكرار كرده باشد .(4)
تنظيم: گروه دين و انديشه – مهدي سيف جمالي
منبع: گروه پاسخ به شبهات مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)
اگر حق با علی بود چرا از حق خودش در امر خلافت دفاع نکرد؟
بعد از رحلت نبي اكرم(ص) دشمنان اسلام از هر سوي در كمين بودند تا فرصتي مناسب به دست آورند و ضربه خود را بر پيكر نوپاي اسلام و مسلمانان وارد كنند و انتقام خود را بگيرند. از خطرات فراواني كه اسلام و مسلمانان را تهديد ميكرد، از آن جمله:
1. پادشاه ايران كه يمن به تازگي از چنگ او خارج شده بود، اسلام را خطري بزرگ براي تاج و تخت خود ميديد/
2. خطر ديگر، پادشاه روم بود كه هم مرز كشو اسلام شده بود و چندين بار بين آنان جنگ در گرفته بود؛ به گونهاي كه پيامبر اكرم شخصاً در غزوه تبوك شركت كرده بودند و در آخرين روزهاي حيات خويش، سپاه اسامه را براي جنگ با آنان تجهيز نموده بودند/
3. عده اي از قبايل و افراد عرب مرتد شدند و احتمالاً از ناحيه آنان خطراتي متوجه اسلام و مسلمانان بود.
4. ظهور پيامبران دروغين مانند مُسَيلمه، سجاح، اسود عنسي كه گروهي از اعراب يمن و يمامه اطراف آنان را گرفته و قدرتي پيدا نموده بودند و حتي افرادي از تازه مسلمانان اطراف آنها گرد آمده بودند؛ از جمله اشعث بن قيس كندي و شبث بن ربعي.
5. وجود منافقان داخلي، گروهي از منافقان در زمان پيامبر(ص) در منزل سُوَيلم جمع شده بودند،{1} و عليه اسلام توطئه ميكردند. پيامبر(ص) از اين توطئه با خبر شدند و دستور به آتش كشيدن محل اجتماع آنان را صادر فرمودند؛ ولي آنها جان سالم به در بردند و گريختند. دوازده نفر از اين منافقان، كه هنوز نام آنها مخفي است در بازگشت از جنگ تبوك قصد جان پيامبر را داشتند;{2} اما خداوند آنان را رسوا كرد و پيامبر نام آنان را به حذيفه بن اليمان فرمود و در زمان خليفه دوم، هنگامي كه شخصي فوت ميكرد، در صورتي خليفه بر جنازه او حاضر ميشد كه حذيفه حاضر شده باشد;{3} زيرا تنها او بود كه نام آن دوازده نفر را ميدانست.{4}
سكوت حضرت علي(ع) همانند سكوت پيامبر است كه گاهي پيامبر نيز براي مصلحت يا رفع فتنه سكوت مينمود؛
مانند جريان طلب نمودن كاغذ و قلم در واپسين روزهاي حيات حضرت رسول(ص) كه بعضي از حاضران گفتند: «اًِّنَّ رسول الله(ص) يَهْجر»;{5} يا به قولي: «قَدْ غَلَبَ عَلَيْهِ الْوَجَعُ»;{6} يعني پيامبر هذيان ميگويد؛ يا درد بر او غالب شده و بيهوده حرف ميزند، حضرت دستور فرمودند همه از خانه بيرون بروند و از نوشتن صرفنظر كردند و سكوت كردند.
امير مؤمنان علي بنابيطالب(ع) نيز به خاطر مصالح و رفع فتنه و جلوگيري از نابود شدن اسلام سكوت كردند.
قال ابو طفيل: «كُنْتُ عَلَي الْبابِ يَوْمَ الشُّوْري فَارْتَفَعَتِ الاْ َصْواتُ بَيْنَهُمْ فَسَمِعْتُ عَليّاً يَقُولُ: بايَعَ النّاسُ اَبابَكْرَ وَ اَنَا وَ الله اَوْلي بِالاْ َمْرِ وَ اَحَقُّ بِهِ مِنْهُ فَسَمِعْتُ وَ اَطعْتُ، مَخافََْ اَنْ يَرْجِعَ النّاسُ كُفّاراً يَضْرِبُ بَعْضُهُمْ رِقابَ بَعْضٍ بِالسَّيْفِ ثُمَّ بايَعَ اَبُوبَكْرُ لِعُمَرٍ وَ اَنَا وَ الله اَحَقُ بِهِ مِنْهُ فَسَمِعْتُ وَ اَطَعْتُ مَخافََْ اَنْ يَرْجِعَ النَّاسُ كُفّاراً ثُمَّ اَنْتُمْ تُريدُونَ اَنْ تُبايِعُوا لِعُثْمانَ اِذاً وَ الله لا اَسْمَعُ وَ لا اُطيعُ»;{7}
ابو طفيل گويد: در روز شورا من در كنار آن خانه - محل شوراي شش نفره - بودم كه سر و صدا از اندرون بلند شد و با هم بحث ميكردند. شنيدم كه امام علي ميفرمود: زماني مردم با ابوبكر بيعت كردند به خدا قسم كه من از او سزاوارتر بودم و حق با من بود؛ اما در عين حال اطاعت كردم؛ كه مبادا مردم كافر شوند و گردن يكديگر را با شمشير بزنند، سپس ابوبكر براي عمر بيعت گرفت در حالي كه به خدا قسم من سزاوارتر بودم؛ ولي باز هم اطاعت كردم كه مبادا مردم كافر شوند و امروز شما ميخواهيد با عثمان بيعت كنند، من رضايت نميدهم و اطاعت نميكنم.
در نهج البلاغه نيز ميخوانيم كه آن حضرت فرمود:
«من رداي خلافت را رها ساختم، و دامن خود را از آن درپيچيدم و كنار رفتم ، در حالي كه در اين انديشه فرو رفته بودم كه آيا با دست تنها بدون ياور بپا خيزم و حق خود و مردم را بگيرم و يا در اين محيط پر خفقان و ظلمتي كه پديد آورده اند، صبر كنم؟
محيطي كه پيران را فرسوده، جوانان را پير و مردان با ايمان را تا واپسين دم زندگي به رنج وا ميدارد. - عاقبت - ديدم بردباري و صبر، به عقل و خرد، نزديكتر است، لذا شكيبايي ورزيدم، ولي به كسي ميماندم كه خار در چشم و استخوان در گلو دارد، با چشم خود ميديدم ميراثم را به غارت ميبرند».{8}
امام(ع) به صبر خود در برابر انحراف خلافت اسلامي از مسير اصل خود به منظور حفظ اساس اسلام در موارد ديگر نيز اشاره نموده است، از آن جمله در آغاز خلافت عثمان كه رأي شورا به نفع عثمان تمام شد و قدرت به دست وي افتاد، امام رو به ديگر اعضاي شورا كرده و فرمود: «خوب ميدانيد كه من از همه كس به خلافت شايستهترم، به خدا سوگند تا هنگامي كه اوضاع مسلمين روبراه باشد و در هم نريزد، و به غير از من به ديگري ستم نشود، همچنان مدارا خواهم كرد».{9}
بنابراين حضرت علي(ع) در برابر خلافت خلفا قيام نكرد، تا زحمتهاي 23 ساله پيامبر و خون شهدايي چون حمزه، جعفر طيار و... به هدر نرود. ايشان از خلافت خود جهت حفظ اسلام صرفنظر كردند تا اصل اسلام باقي بماند/
[1].سيرْ النبويه، ابن هشام، ج 3، ص 517، الاصابه، ج 2، ص 205، ترجمه الضحاك/
[2].احمد بن حنبل، ج 45، ص 45/
[3].احيأالعلوم، غزالي، ج 1، ص 69، باب السادس في آفات العلم؛ الاستيعاب، ج 1، ص 277، ترجمه حذيفه/
[4].تفسير الكشاف، ج 2، ص 290/
[5].صحيح مسلم، ج 5، ص 76، دارالفكر بيروت/
[6].صحيح مسلم، همان؛ صحيح بخاري، ج 7، ص 9، دارالفكر بيروت/
[7].مناقب الخوارزمي، ص 224، كتاب ترجمه الامام علي لابن عساكر، ج 3، ص 118/
[8].نهج البلاغه، صبحي صالح، خطبه 3/
[9].نهج البلاغه، صبحي صالح، خطبه 74/
نظرات شما عزیزان: