كليسا، مسيحيان را از حقايق قرآن دور مى كند
گوته در جايى نوشته است :
استعمار و كليسا نگذاشته اند قرآن و معناى دستورات آن به مردم برسد. و سپس چنين ادامه مى دهد:
ساليان دراز كشيشان از خدا بى خبر، ما را از پى بردن به حقايق قرآن مقدس و عظمت آورنده آن دور نگهداشته اند. اما هرقدر كه ماقدم در جاده علم و دانش گذارده و پرده جهل و تعصب نابجا را دريده ايم ، عظمت احكام مقدس اسلام كه قرآن مجموعه آن است ، بهت و حيرت عجيبى در ما بوجود آورده است و دور نيست كه اين كتاب توصيف ناپذير، توجه عالم را به خود جلب نموده ، تاءثير عميقى در علم و دانش جهان گذاشته و بالنتيجه جهان مدار گردد.(١٤)
اين بود شمه اى از گفتار غربى ها در مورد قرآن ، آنها حقيقتهاى قرآن را روشن و واضح بيان نموده اند، و اين ما هستيم كه بايد وقت را مغتنم بشماريم و از مكتب قرآن نهايت استفاده را بنماييم
عثمان سوزاننده مصاحف
نويسنده المبانى در مقدمه اين كتاب ، در دفاع از كار عثمان در مورد سوزاندن مصاحف ، داستانى جالب نقل مى كند و مى نويسد:
علقمه بن مرثد از عيزار روايت كرده است كه وقتى مختار بن ابى عبيده (ثقفى) وارد كوفه شد ما از جمله قبيله هايى بوديم كه نزد او شتافتيم و سويدين عطيه به مسجد ما آمد و خطاب به ما گفت : اى گروه تنعه (نام قبيله) مرا با شما از نظر خويشى و همسايگى و حقى كه بر من داريد پيوندى است ، شنيده ام به سوى اين مرد شتافته ايد، هم اكنون داستانى را براى شما نقل مى كنم كه از خود او شنيدم : ميان مكه و مدينه راه مى پيمودم ناگهان احساس كردم قضيب و چوبدستى روى شانه ام قرار گرفته است روى برگرداندم ديدم مختار بن ابى عبيده است به من گفت : يا شيخ درباره اين شيخ چه مى گويى ؟ گفتم كدام شيخ ؟ گفت : على بن ابيطالب گفتم او را به گوش و چشم و زبان و دل دوست دارم و ولاى او را خواهانم ولى او گفت : من با چشم و گوش و دلم به او كينه مى ورزم و بغض او را در دل دارم وقتى اين داستان براى مردم بازگو شد مردم به سويدبن عطيه (يا علقمه) گفتند: اييت الا تثبيطا من ال رسول اللهصلىاللهعليهوآله و نصره النعثل حراق المصاحف(١٥) يعنى تو مى خواهى مردم را از آل رسول خداصلىاللهعليهوآله منصرف سازى و به نصرت و دفاع از عثمان بر انگيزى عثمانى كه سوزاننده مصاحف است سويد گفت : شما عثمان را سوزاننده حراق مصاحف مى خوانيد، ولى سوگند به خدا داستانى را برا شما بازگو مى كنم كه از زبان على بن ابيطالبعليهالسلام شنيدم كه مى گفت : اى مردم از خدا بترسيد مبادا درباره عثمان دچار گزافه گويى و غلو گرديد، و از گفتن حراق المصاحف درباره او دست برداريد. سوگند به خدا او مصاحف را نسوزانيد مگر در حضور جمعى از ما كه ياران پيامبرصلىاللهعليهوآل� � بوديم و ما آن را جمع نموديم گفت : نظر شما درباره اين مصاحف (كه سوزانده شد) چيست ؟ چون مردم در قرائت قرآن دچار اختلاف بودند و هر يك از آنها به ديگرى مى گفت : قرائت من بهتر و افضل از قرائت تو است و از اينگونه سخنها كه شبيه به كفر بود با هم مبادله مى كردند ما گفتيم : اى اميرالمؤ منين راءى تو چيست ؟ فرمود: از نظر من مصلحت در اين است كه مردم بر يك قرائت و بر يك مصحف ، متحد گردند زيرا وقتى شما هم اكنون درباره قرائت قرآن دچار اختلاف نظر هستيد، قطعا اختلاف مردمى كه از پس شما مى آيند شديدتر خواهد بود. گفتم : راءى شما خوب و پسنديده است علىعليهالسلام گفت : سوگند به خدا اگر من در زمان عثمان زمامدار مى بودم همان عملى را درباره مصاحف پيش مى گرفتم كه عثمان بدان دست يازيد.
مردم به سويد گفتند: سوگند به آن خدايى كه جز او نيست تو را سوگند مى دهيم آيا اين سخن را از دهان حضرت علىعليهالسلام شنيدى ؟
سويد گفت : سوگند به آن خدايى كه بى همتاست من اين سخن را از على بن ابيطالبعليهالسلام شنيدم
نويسنده كتاب المبانى پس از گزارش اين قضيه ، يادآور مى شود كه اين حديث و تاريخچه آن ، دليل بر تاءكيد كار عثمان در تدوين مصحف و سوزاندن مصاحف ديگر است و اين كار توسط همه صحابه صورت گرفت !نظير همى حكايت نيز در مقدمه شهرستانى آمده است(١٦)
ولى بعضى از خاورشناسان مانند بلاشر و ديگران معتقدند كه علىعليهالسلام كار عثمان را منحصرا در جمع آورى و تدوين قرآن تاءئيد نموده ، و از وى دفاع كرده است و منظور آن حضرت ، دفاع از عثمان در سوزاندن مصاحف نبوده است علىعليهالسلام صرفا از آن جهت به دفاع از كار عثمان پرداخت كه به تعدد و تنوع مصاحف خاتمه بخشد. از جمله مصاحفى كه به صورت پراكنده بر روى برگها و پوست و استخوان شانه شتر و گوسفند و چوبهايى كه بر محمل اشتران مى نهادند و چريده هاى خرما كه به صورتى پريشان نگارش يافته بود، عثمان توانست بدينوسيله غائله اختلاف قرآن ها را از ميان بردن آثار پراكنده اى كه بيم آن مى رفت بسترد و مردم را بر يك مصحف متحد سازد و از اين طريق توانست در ميان مردم همبستگى ايجاد نمايد.
نويسنده المبانى در مقدمه اين كتاب ، در دفاع از كار عثمان در مورد سوزاندن مصاحف ، داستانى جالب نقل مى كند و مى نويسد:
علقمه بن مرثد از عيزار روايت كرده است كه وقتى مختار بن ابى عبيده (ثقفى) وارد كوفه شد ما از جمله قبيله هايى بوديم كه نزد او شتافتيم و سويدين عطيه به مسجد ما آمد و خطاب به ما گفت : اى گروه تنعه (نام قبيله) مرا با شما از نظر خويشى و همسايگى و حقى كه بر من داريد پيوندى است ، شنيده ام به سوى اين مرد شتافته ايد، هم اكنون داستانى را براى شما نقل مى كنم كه از خود او شنيدم : ميان مكه و مدينه راه مى پيمودم ناگهان احساس كردم قضيب و چوبدستى روى شانه ام قرار گرفته است روى برگرداندم ديدم مختار بن ابى عبيده است به من گفت : يا شيخ درباره اين شيخ چه مى گويى ؟ گفتم كدام شيخ ؟ گفت : على بن ابيطالب گفتم او را به گوش و چشم و زبان و دل دوست دارم و ولاى او را خواهانم ولى او گفت : من با چشم و گوش و دلم به او كينه مى ورزم و بغض او را در دل دارم وقتى اين داستان براى مردم بازگو شد مردم به سويدبن عطيه (يا علقمه) گفتند: اييت الا تثبيطا من ال رسول اللهصلىاللهعليهوآله و نصره النعثل حراق المصاحف(١٥) يعنى تو مى خواهى مردم را از آل رسول خداصلىاللهعليهوآله منصرف سازى و به نصرت و دفاع از عثمان بر انگيزى عثمانى كه سوزاننده مصاحف است سويد گفت : شما عثمان را سوزاننده حراق مصاحف مى خوانيد، ولى سوگند به خدا داستانى را برا شما بازگو مى كنم كه از زبان على بن ابيطالبعليهالسلام شنيدم كه مى گفت : اى مردم از خدا بترسيد مبادا درباره عثمان دچار گزافه گويى و غلو گرديد، و از گفتن حراق المصاحف درباره او دست برداريد. سوگند به خدا او مصاحف را نسوزانيد مگر در حضور جمعى از ما كه ياران پيامبرصلىاللهعليهوآل� � بوديم و ما آن را جمع نموديم گفت : نظر شما درباره اين مصاحف (كه سوزانده شد) چيست ؟ چون مردم در قرائت قرآن دچار اختلاف بودند و هر يك از آنها به ديگرى مى گفت : قرائت من بهتر و افضل از قرائت تو است و از اينگونه سخنها كه شبيه به كفر بود با هم مبادله مى كردند ما گفتيم : اى اميرالمؤ منين راءى تو چيست ؟ فرمود: از نظر من مصلحت در اين است كه مردم بر يك قرائت و بر يك مصحف ، متحد گردند زيرا وقتى شما هم اكنون درباره قرائت قرآن دچار اختلاف نظر هستيد، قطعا اختلاف مردمى كه از پس شما مى آيند شديدتر خواهد بود. گفتم : راءى شما خوب و پسنديده است علىعليهالسلام گفت : سوگند به خدا اگر من در زمان عثمان زمامدار مى بودم همان عملى را درباره مصاحف پيش مى گرفتم كه عثمان بدان دست يازيد.
مردم به سويد گفتند: سوگند به آن خدايى كه جز او نيست تو را سوگند مى دهيم آيا اين سخن را از دهان حضرت علىعليهالسلام شنيدى ؟
سويد گفت : سوگند به آن خدايى كه بى همتاست من اين سخن را از على بن ابيطالبعليهالسلام شنيدم
نويسنده كتاب المبانى پس از گزارش اين قضيه ، يادآور مى شود كه اين حديث و تاريخچه آن ، دليل بر تاءكيد كار عثمان در تدوين مصحف و سوزاندن مصاحف ديگر است و اين كار توسط همه صحابه صورت گرفت !نظير همى حكايت نيز در مقدمه شهرستانى آمده است(١٦)
ولى بعضى از خاورشناسان مانند بلاشر و ديگران معتقدند كه علىعليهالسلام كار عثمان را منحصرا در جمع آورى و تدوين قرآن تاءئيد نموده ، و از وى دفاع كرده است و منظور آن حضرت ، دفاع از عثمان در سوزاندن مصاحف نبوده است علىعليهالسلام صرفا از آن جهت به دفاع از كار عثمان پرداخت كه به تعدد و تنوع مصاحف خاتمه بخشد. از جمله مصاحفى كه به صورت پراكنده بر روى برگها و پوست و استخوان شانه شتر و گوسفند و چوبهايى كه بر محمل اشتران مى نهادند و چريده هاى خرما كه به صورتى پريشان نگارش يافته بود، عثمان توانست بدينوسيله غائله اختلاف قرآن ها را از ميان بردن آثار پراكنده اى كه بيم آن مى رفت بسترد و مردم را بر يك مصحف متحد سازد و از اين طريق توانست در ميان مردم همبستگى ايجاد نمايد.
نظرات شما عزیزان: