استاد محمد شجاعی
روزه روی شیطان را سیاه می کند
انسان روزه دار با حاکمیت بخش انسانی اش، میل ها و شهواتش را کنترل کرده و مانع نفوذ شیطان در او می شود. در این صورت است که شیطان از او ناامید شده و به کام خود نمی رسد و با روی سیاهی از او روبرمی گرداند.
نبی اکرم (صلی الله علیه و آله ) در باب روسیاهی شیطان می فرماید:«اَلا اُخبِرُکُم بِشَیءٍ اِن اَنتُم فَعَلتُمُوهُ تَباعَدَ الشَّیطانُ مِنکُم کَما تَباعَدَ المَشرِقُ مِنَ المَغرِب ؛آیا به شما خبر بدهم به چیزی که اگر آن را انجام بدهید، شیطان همانطور که مشرق از مغرب از دور است»... مشرق از مغرب یعنی بینهایت دوری. فاصله مشرق و مغرب، هرگز به هم نزدیک نمی شود. از هم بینهایت دور هستند. می فرماید همانطور که مشرق از مغرب دور است، شیطان هم از شما دوری کند؟ آیا به شما خبر بدهم؟
«قالُوا بَلی»، بله یا رسول الله! خبر بدهید. می فرماید: «اَلصَّومُ یُسَوِّدُ وَجهَه...» روزه صورت شیطان را سیاه می کند. شیطان روسیاه می شود. یعنی می گویند فلانی در این قضیه روسیاه شد، روسیاه شد. یعنی به کام خودش نرسید. یعنی نتوانست به هدف خودش برسد. حدیث می گوید شیطان در این نیت خبیثی که نسبت به تسلط بر شخص و کشاندن او به سمت حیوانیت و جهنم دارد، ناکام می ماند.
وقتی شخص روزه می گیرد، یعنی به همه کشش ها می گوید نه! یاد گرفته که بگوید نه. می گوید من آدمم، من حیوان نیستم، من گیاه نیستم. . می گوید نه! من عبد نیستم. حضرت علی (علیه السلام) می فرماید: بنده شهوت، بنده میل، پست تر از برده ای است که در خانه یک نفر کار می کند. یعنی این اشیاء خارجی هستند که به وجود شخص کمک می کنند. یعنی حرکات، رفتار، فکر و حرف زدن شخص را دیگران باید به او دیکته کنند. چیزها، امور و اشیاء بر او حاکم هستند. میل ها، حیوانیت وگیاهیت بر او حاکم هستند. خودش صاحب خودش نیست. حر نیست. آزاده نیست و واقعاً هم عجب ذلتی است، وقتی میل انسان بر او حاکم می شود از درون احساس ذلت می کند.
انسان وقتی روزه می گیرد به همه چیز نه می گوید. من آدم هستم. بنده نیستم. فقط بنده یک نفر هستم. به یک نفر می گویم چشم. آن هم به خداست و به همه کس می گویم نه و چقدر کیف دارد که انسان فقط بنده یک نفر باشد و آزاد باشد، حر باشد، عزیز باشد.
اما خیلی ها از عبادت این یک نفر یعنی خداوند تبارک تعالی، طفره می روند و ذلیل، عبد و بنده صدها امر حیوانی و گیاهی می شوند. پست! بعد هم که به خودش مراجعه می کند، ممکن است بدن خیلی قوی داشته باشد بتواند مثلا صدتا، پنجاه تا، بیست تا، سی تا سنگ را خرد کند، با یک مشتش مثلا چنین و چنان بکند، اما ذلیل است. وقتی به خودش نگاه می کند، می بیند اسیر است. خودش از خودش خجالت می کشد که مرد نیست.
کسی که انسانیت بر او حاکم است یا گرایش به مسائل انسانی دارد؛ خوشحال است از اینکه نفسش را در فشار می گذارد و دست و پای شیطان را می بندد.
نظرات شما عزیزان: