تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 46999
بازدید دیروز : 136836
بازدید هفته : 46999
بازدید ماه : 369280
بازدید کل : 10761035
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 25 / 11 / 1399

شیوه‏هاى مبارزاتى امام باقر علیه السلام

الف- تقیه

ب- ترسیم وظایف حاكم اسلامى

ج- نهى از همكارى با حكومت طاغوت

د- مبارزه رو در رو

 

در دوران امام باقر علیه السلام ، حاكمان اموى به دلیل تعارضات داخلى از نهضت عظیم علمى آن حضرت غافل بودند، ولى این به معناى در امان بودن آن امام نیست؛ بلكه حجم وسیعى از روایات گویاى اوضاع خشونت ‏آمیز آن دوره، و ظلم و تجاوز حاكمان وقت نسبت ‏به دین، مسلمانان و امام آنان است، به گونه‏اى كه امام علیه السلام بارها تقیه مى‏كرد و سرانجام نیز بر سر تعارضات مبنایى با نظام خلافت ظالمانه، توسط هشام به شهادت رسید .

درباره اوضاع سیاسى عصر آن حضرت كافى است، نگاهى به سیماى حاكمان وقت‏ بیاندازیم .

1- مروان بن حكم: مسعودى مى‏نویسد: مؤمنان در عصر او، در خفا به سر مى‏بردند و زندگى بر مردم مشقت‏ بار شده بود . شیعیان در معرض خطر جدى بودند و خون و مالشان حرمت نداشت و به على بن ابى طالب علیهما السلام در محافل عمومى آشكارا دشنام داده مى‏شد . (1)

او به شیوه معاویه، پسرش عبدالملك را ولیعهد كرد و بر اثر بیمارى طاعون در سال 65 ه . ق در دمشق درگذشت . (2)

2- عبدالملك مروان: در سال 73 ه . ق بعد از پیروزى بر ابن زبیر، سلطنت كامل یافت . قبل از خلافت، خود را قرآن دوست معرفى مى‏كرد، ولى بعد از خلافت، از مستبدترین خلفا شد . (3) وى شراب مى‏نوشید (4) و هنگام آغاز حكومت، خطاب به قرآن كریم گفت: این آخرین دیدار من با تو است . (5)

وى افرادى مثل حجاج بن یوسف ثقفى را بر مردم و شیعیان مسلط كرد . وى مى‏گفت: به خدا سوگند از این پس هر كس مرا به تقوا دعوت كند، گردنش را قطع خواهم كرد . (6) وى در سال 86 ه . ق درگذشت .

3- ولید بن عبدالملك: وى باعیش و نوش بزرگ شد و فردى ستمگر و  جبار بود . (7) هر چند در روزگار او مرزهاى جغرافیایى اسلام گسترش یافت و اندلس، خوارزم، سمرقند، كابل، طوس و ... فتح شد؛ (8) ولى عناصر خونخوارى مثل حجاج در حكومت او صاحب قدرت بودند و در فاصله 20 ساله‏اى كه او بر سر قدرت بود، كسانى كه با شكنجه در حكومت او كشته شدند، صد و بیست هزار نفر برآورد شده است . (9)

در همین دوره افرادى مثل سعید بن جبیر به جرم طرفدارى از اهل بیت علیهم السلام شهید شد. (10) و امام سجاد علیه السلام به واسطه سمى كه ولید دستور داده بود، به شهادت رسید (11) و با شهادت حضرت سجاد علیه السلام، امامت ‏به حضرت باقرعلیه السلام منتقل شد . ولید در سن 43 سالگى، در سال 96 ه . ق در دمشق درگذشت . (12)

4- سلیمان بن عبدالملك: ابتدا از حاكمیت ‏خدا و رضایت او سخن مى‏راند، ولى در عمل مثل گذشتگان خود بود. (13) تجمل و ریخت و پاش به گونه‏اى در دوره او رواج یافت كه هر طبقه‏اى از مردم، با لباس مخصوص، به حضور او مى‏رسیدند . در پرخورى وشكمبارگى بى نظیر بود. (14)

در عصر وى، امر امامت پنهان بود و شرایط اجازه نمى‏داد كه شیعیان با امام خود - باقر العلوم علیه السلام - ارتباط علنى داشته باشند. آنان به شدت تحت فشار بودند . (15)

5- عمر بن عبدالعزیز: در سال 99 ه . ق به خلافت رسید، گام هایى در كاستن از فشارهاى سیاسى، اجتماعى بر شیعیان برداشت، فدك را به اهل بیت ‏برگرداند،(16) به موعظه‏هاى امام باقرعلیه السلام توجه مى‏كرد و رسم دشنام دادن به على علیه السلام را برانداخت. (17) با این همه، غاصب جایگاه امامت ‏بود . حضرت باقر علیه السلام در حق او مى‏فرمود: این جوان روزى به فرمانروایى مى‏رسد و روش عادلانه از خود آشكار مى‏سازد، چهار سال زندگى مى‏كند و سپس مرگش فرا مى‏رسد . زمینیان بر او مى‏گریند و آسمانیان نفرینش مى‏كنند .

ابوبصیر مى‏گوید: پرسیدم: مگر نفرمودید كه عدل پیشه مى‏كند؟ فرمود: آرى! ولى بر جایگاهى كه از آن ‏ما و شایسته ما است تكیه مى‏زند، در حالى كه هرگز حقى ندارد . بله! او در جایگاهى كه غصب مى‏كند به اظهار عدل مى‏پردازد . (18)

6- یزید بن عبدالملك: با مرگ مشكوك عمر بن عبدالعزیز(19) در سال 101 ه . ق، یزید بن عبدالملك، جوان 25 ساله، خلیفه شد و تا سال 105 ه . ق خلافت كرد. (20) در این دوره شدیدترین روش ها را علیه شیعه به كار بردند و كینه‏ها را نسبت‏ به على علیه السلام و خاندان او آشكار ساختند . وى از كینه توزان علیه  امام باقرعلیه السلام  بود. (21)

7- هشام بن عبدالملك: فرمانروایى‏اش 19 سال و 7 ماه طول كشید و در سال 125 ه . ق درگذشت.(22) مردى خشن، درشت خو و مال اندوز بود. بخل، ستمگرى و بىعاطفگى از خصوصیاتش بود. (23) نسبت ‏به امام باقرعلیه السلام كینه عجیبى داشت. دوران او از نظر سیاسى، سخت‏ ترین دوره بر امام باقرعلیه السلام بود. تنها در این دوره بود كه امام به مركز خلافت احضار مى‏شد.(24) شیعیان نیز به شدت تحت فشار بودند؛ از جمله مى‏توان به سرنوشت جابر بن یزید جعفى اشاره كرد، كه به دستور امام براى در امان ماندن از شر عبدالملك، خود را به دیوانگى زد.(25) شهادت زید بن على بن حسین علیهم السلام در این دوره واقع شد و امام باقرعلیه السلام نیز در این دوره به شهادت رسید .

شیوه‏هاى مبارزاتى امام باقر علیه السلامدر چنین فضایى امام باقرعلیه السلام براى احیاى ارزش هاى دینى و انجام وظیفه پاسدارى از ارزش ها، و به تناسب موقعیت، از راه ها و شیوه‏هاى زیر بهره جست:

الف- تقیهمیزان اهتمام حضرت باقرعلیه السلام به تقیه چنان بود كه مى‏فرمود: " التقیة من دینى و دین آبائى ولا ایمان لمن لا تقیة ‏له (26)؛ تقیه از دین من و دین پدران من است. و كسى كه تقیه ندارد، ایمان ندارد." این امر به دلایل متعددى مانند: حفظ جان نیروهاى خودى، حفظ توان اقتصادى خودی ها، اجراى برنامه‏هاى مهم ‏تر، حفظ ارزش ها و ... صورت مى‏گرفت و امام با رعایت این اصل، حركت ‏سرى خود در تداوم وظیفه امامت را طى مى‏كرد.

نقل است كه حمران نزد امام باقرعلیه السلام آمد و گفت: على بن ابیطالب و حسن و حسین علیهم السلام تا مرز شهادت و كشته شدن پیش رفتند، نظر شما چیست؟ حضرت فرمودند: " یا حمران! ان الله تبارك و تعالى قد كان قدر ذلك علیهم و قضاه و امضاه و حتمه ثم اجراه فبتقدم علم ذلك الیهم من رسول الله صلى الله علیه و آله قام على و الحسن و الحسین و بعلم صمت من صمت منا (27)؛ اى حمران! خداوند پاك و بلند مرتبه، آن برنامه را بر آنان تقدیر و طرح ریزى و امضاء و حتمى نمود و سپس آن را اجرا كرد. پس با مقدم شدن علم آن به سوى آنان از جانب رسول خدا صلى الله علیه و آله، على و حسن و حسین علیهم السلام قیام كردند. و هر كس از ما سكوت كرد، از روى علم بود ."

ب- ترسیم وظایف حاكم اسلامىامام مى‏كوشید با تبیین وظایف حاكمان، نوك تیز انتقاد خود را متوجه حاكمان وقت‏ سازد و عدم مشروعیت اقدامات آنان را گوشزد كند. مثلا مى‏فرمود:" بنى الاسلام على خمسة اشیاء: على الصلاة و الزكاة و الحج و الصوم و الولایة، اسلام بر پنج چیز بنا شده است: نماز، زكات، حج، روزه، ولایت."

زراره پرسید: كدام افضل است؟ فرمود:" الولایة افضل لانها مفتاحهن و الوالى هو الدلیل علیهن (28)؛ ولایت ‏برتر است؛ چون كلید آنهاست و والى (امام) راهنمایى كننده برآنهاست."

ج- نهى از همكارى با حكومت طاغوتامام همواره مؤمنان را از همكارى با حكومت طاغوت نهى مى‏كرد و به هر طریق ممكن، این پیام خود را به گوش امت مى‏رساند.

عقبة بن بشیر اسدى مى‏گوید: به  امام باقرعلیه السلام  عرض كردم: من در میان قوم خود از حسبى عالى برخوردار بودم . قوم من در گذشته عریف - معاون و كارگزار- داشتند كه جان سپرد . مردم تصمیم گرفتند كه مرا به جاى او به ریاست ‏بگمارند، نظر شما چیست؟ آن حضرت فرمود: " فان كنت تكره الجنة و تبغضها فتعرف على قومك و یاخذ سلطان جابر بامرء مسلم لسفك دمه فتشركهم فى دمه و عسى لا تنال من دنیاهم شیئا؛ اگر از بهشت ‏بدت مى‏آید و از آن ناخشنودى، كارگزار قوم خود شو؛ زیرا چه بسا سلطان ستمگرى، مسلمانى را مى‏گیرد تا خونش را بریزد و تو - كه گوشه‏اى از كار آن سلطان را بر عهده گرفته‏اى- شریك آنان در خون او خواهى بود، در حالى كه ممكن است از دنیاى آنها بهره‏اى نبرى ."

و زمانى كه فردى گفت: از زمان حجاج تا حالا والى بوده‏ام، آیا راهى براى توبه هست؟ امام سكوت كرد و بعد از تكرار سؤال، فرمود:" لا، حتى تؤدى الى كل ذى حق حقه (29)؛ نه، مگر این كه حق هر صاحب حقى را ادا كنى ."

یكى از شیعیان به نام عبدالغفار بن قاسم مى‏گوید: به امام باقرعلیه السلام گفتم: نظرتان در نزدیك شدن من به سلطان و رفت و آمد به دربار چیست؟ فرمود: این كار را براى تو صلاح نمى‏دانم . گفتم: گاهى به شام مى‏روم و بر ابراهیم بن ولید وارد مى‏شوم .فرمود: " اى عبدالغفار! رفت و آمد تو نزد سلطان سه پیامد منفى دارد: محبت دنیا در دلت راه مى‏یابد،  مرگ  را فراموش مى‏كنى، و نسبت ‏به آنچه خدا قسمت تو كرده ناراضى مى‏شوى ."

عرض كردم: اى فرزند رسول خدا! من عیال وارم و هدفم از رفتن به آنجا، انجام تجارت است. فرمود: "اى بنده خدا! من نمى‏خواهم تو را به ترك دنیا دعوت كنم، بلكه مى‏خواهم گناهان را ترك كنى .  ترک دنیا  فضیلت است، اما ترك گناه فریضه و واجب است و تو در شرایطى هستى كه به انجام واجبات نیازمندترى تا كسب فضائل." (30)

زمانى هم كه مردم براى تبریك گفتن به والى جدید مدینه، به خانه‏اش مى‏رفتند، فرمود: خانه والى، درى از درهاى آتش است. (31)

همچنین آن حضرت فرمود:" انما عقرالناقة رجل واحد فلما رضوا اصابهم العذاب؛ فاذا ظهر امام عادل فمن رضى بحكمه و اعانه على عدله فهو ولیه و اذا ظهر امام جور فمن رضى بحكمه و اعانه على جوره، فهو ولیه (32)؛ ناقه - صالح-  را یك نفر پى كرد، ولى چون توده مردم به آن راضى شدند، عذاب به همه آنها رسید؛ پس هر گاه امام عادلى ظاهر گشت، هر كس راضى به حكم او باشد، و او را در عدلش یارى كند، یاور او خواهد بود . زمانى كه امام ستمگرى ظاهر شود هر كس به حكم او راضى باشد، و او را بر ستمكاریش یارى كند، یاور او خواهد بود."

در جاى دیگرى آن حضرت مى‏فرمودند:

" قال الله عزوجل: لاعذبن كل رعیة فى الاسلام دانت ‏بولایة كل امام جائر لیس من الله و ان كانت الرعیة فى اعمالها برة تقیة و لاعفون عن كل رعیة فى الاسلام دانت ‏بولایة امام عادل من الله و ان كانت الرعیة فى اعمالها ظالمة مسیئة (33)؛ خداوند عزیز و جلیل فرموده است: هر كسى را كه در اسلام به ولایت پیشواى ستمگرى كه از جانب خدا نیست - گردن نهند، عذاب خواهم كرد؛ هر چند آن فرد در كارهاى خویش نیك و پرهیزكار باشد . و از هر كسى كه در قلمرو اسلام به حاكمیت هر امام عادلى - كه از جانب خداست - تن دهد قطعا درمى گذرم؛ هر چند آن فرد در كارهاى خویش ستمكار و بدكار باشد."

د- مبارزه رو در روامام باقرعلیه السلام از یك سو قیام هاى ضد حكومتى مانند قیام زید، مختار، كمیت و ... را تایید مى‏كرد و از سوى دیگر، در موقعیت هاى مناسب، خود با خلفا به رویارویى جدى مى‏پرداخت .

آن حضرت مى‏فرمود: " من مشى الى سلطان جائر فامره بتقوى الله و خوفه و وعظه كان له مثل اجرالثقلین من الجن و الانس و مثل اعمالهم (34)؛ هر كس به سوى سلطان ستمگرى برود، و او را به تقواى الهى فرمان دهد، و او را بترساند و موعظه كند، مانند پاداش جن و انس و مانند اعمال آنان را خواهد داشت ."

همچنین آن حضرت مشروعیت‏ حاكمان جور را زیر سؤال مى‏برد و راه را بر قیام علیه آنان هموار مى‏ساخت. امام علیه السلام مى‏فرماید:" ان ائمة الجور و اتباعهم لمعزولون عن دین الله (35)؛ پیشوایان ستمگر و پیروان آنها از دین خدا بركنار شده‏اند."

درباره برخورد امام باقرعلیه السلام با خلفا و مبارزه علنى آن حضرت، به نقل مطلبى از امام صادق علیه السلام بسنده مى‏كنیم .

امام صادق علیه السلام مى‏فرماید: در یكى از سال ها كه هشام بن عبدالملك براى انجام مراسم حج‏ به مكه آمده بود، امام باقرعلیه السلام هم در مكه بود. امام براى مردم سخنرانى كرد و فرمود: " سپاس خدایى را كه محمد صلى الله علیه و آله را به پیامبرى مبعوث كرد و ما را به وسیله او كرامت‏ بخشید. ما برگزیدگان خدا بر خلق اوییم و انتخاب شده از میان بندگان وى هستیم . ما خلفاى الهى هستیم؛ پس آن كسى كه از ما پیروى كند، سعادتمند است و كسى كه ما را دشمن بدارد، شقى خواهد بود."

این سخنان به گوش هشام رسید ... وقتى به مدینه برگشتیم، به وسیله نامه‏اى از كارگزارش در مدینه خواست امام علیه السلام را به دمشق بفرستد . وقتى وارد شدیم، سه روز اجازه ورود نداد. روز چهارم وقتى در آستانه ورود قرار داشتیم، هشام - كه نفرین خدا بر او باد - به اطرافیانش دستور داد، پس از او هر یك به امام باقرعلیه السلام ناسزا بگویند و سرزنش كنند . امام باقر علیه السلام وارد شد و بدون آن كه توجه خاصى به هشام كند، در جمله‏اى كلى به اهل مجلس گفت: " السلام علیكم‏" ، و بدون اجازه گرفتن از هشام، در جایى مناسب بر زمین نشست ... .

هشام گفت: اى محمد بن على! همواره یك نفر از شما خاندان، وحدت مسلمانان را مى‏شكند و مردم را به سوى خود فرا مى‏خواند و از روى سفاهت و جهل گمان مى‏كند امام است!

هشام شروع به سرزنش كرد و بعد از وى، یكایك اهل مجلس سخنان توهین‏آمیزى گفتند. امام باقرعلیه السلام ایستاد و فرمود: "اى مردم! به كدام سو مى‏روید و شما را به كجا مى‏برند؟ خدا - نسل- اول شما را به وسیله ما خاندان هدایت كرد و آیندگان شما هم به وسیله ما راه مى‏یابند . اگر شما پادشاهى زودگذر دنیا را دارید، ما در آینده فرمانروایى خواهیم داشت . پس از فرمانروایى ما هیچ حاكمیت و پادشاهى نیست، زیرا ما اهل فرجامیم و خدا فرموده است: " والعاقبة للمتقین‏."

در پى این سخنان، به دستور هشام، امام را به زندان بردند، ولى در آنجا همگان دل بسته امام شدند و بعد از شكایت زندانیان از این وضع، هشام دستور داد امام باقرعلیه السلام و فرزندش امام صادق علیه السلام را نزد وى ببرند.

وقتى وارد شدند، هشام و اطرافیانش مشغول تیراندازى بودند. هشام گفت: اى محمد! تو هم با بزرگان قوم من وارد مسابقه شو و تیراندازى كن . امام باقرعلیه السلام فرمودند: از من گذشته ‏است، اگر صلاح بدانى معاف باشم . هشام گفت: به حق كسى كه ما را با دینش عزت داد و محمد را مبعوث كرد، تو را معاف نمى‏كنم . امام كمان و تیر را گرفت و نه تیر را پشت ‏سر هم به هدف زد كه هر یك در وسط تیر قبلى قرار گرفت و به هدف خورد . هشام گفت هرگز همانند كار تو را ندیده بودم و گمان نمى‏كنم كسى در روى زمین اینگونه تیراندازى كند . امام فرمود: ما كمالات و حقایق دین را به ارث مى‏بریم؛ همان دین كاملى كه خداوند فرمود: " الیوم اكملت لكم دینكم و اتممت علیكم نعمتى و رضیت لكم الاسلام دینا."

با شنیدن این سخنان، چهره هشام دگرگون شد و سؤالات و اشكال هاى متعددى را مطرح كرد و امام علیه السلام پاسخ داد. (36)

پى‏نوشت ها:

1- اثبات الوصیة، مسعودی، صص 146- 147 .

2- معارف ابن قتیبه، ص 354/ كامل ابن اثیر، ج 4، ص‏74 .

3- الاعلام، ج ‏8، ص‏312 .

4- تاریخ الخلفا، ص‏216 .

5- همان .

6- همان، صص‏ 218- 219 .

7- مروج الذهب، ج‏3، ص‏157 .

8-  تاریخ یعقوبى، ج‏2، ص ‏285.

9- مروج الذهب، ج‏3، ص‏166.

10- سفینة البحار، ج‏1، ص‏622 .

11- مروج الذهب، ج‏3، ص‏164.

12- همان، ص‏156 .

13- همان، ص‏174.

14- همان، ص‏175 .

15- اثبات الوصیة، ص‏153 .

16- مناقب ابن شهرآشوب، ج‏4، ص‏207 .

17- اثبات الوصیة، ص‏154 .

18- اثبات الهداة، ج‏5، ص‏293.

19- تاریخ الخلفا، ص‏246.

20- تاریخ یعقوبى، ص‏314/  مروج الذهب، ج‏3، ص‏195.

21- اثبات الوصیة، ص‏154 .

22- حیاة الحیوان، ج‏1، ص‏102.

23- مروج الذهب، ج‏3، ص‏205/ تاریخ یعقوبى، ج‏2، ص‏ 328 .

24- الخرایج و الجرائح، ج‏1، ص‏291 .

25- اختصاص، ص‏67 .

26- بحارالانوار، ج ‏75، ص‏431 .

27- اصول كافى، ج‏2، ص‏30 .

28- همان، ص‏18 .

29- بحارالانوار، ج ‏75، ص‏329 .

30- همان، ص‏377 .

31- كافى، ج ‏5، ص‏107.

32- بحارالانوار، ج‏75، ص‏377 .

33- همان، ج‏27، ص‏193.

34- همان، ج‏75، ص‏375/  وسایل الشیعه، ج‏11، ص‏406 .

35- اصول كافى، ج‏1، ص‏184.

36- همان، ج‏2، ص‏376/ بحارالانوار، ج‏46، ص‏264/ اثبات الهداة، ج‏5، ص‏274.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی