((ویژه نامه میلاد پیامبر خوبیها ))
تولد حقیقت
آمنه دارد گهواره آفرینش را تاب می دهد؛
دارد عشق را در نوسانی منظم، بالا و پایین می برد.
... و محمد صلی الله علیه و آله ، مرکز ثقل آفرینش، با
گونه هایی گل انداخته از بوسه های مکرر، آرام
در گهواره، چشم بر هم نهاده است.
آمنه دارد کودکش را در توازنی شگرف تاب می دهد؛
دارد او را به موسیقی لالایی های بکر می برد.
به خود می آید که در متراکم ترین لحظه های شادی
و شوق نشسته است. پلک می زند؛ پلک می زند تا مبادا این
ثانیه ها که اوج بی زمانی اند، رویایی بیش نباشد.
آمنه از تنهایی دیروز می ترسد و دستانش را به
گهواره دخیل می بندد؛
آن را از نوسان باز می دارد و کودک
را به آغوش می گیرد و می بویدش.
نه! این خواب نیست.
این خلسه شورانگیز توهم نیست.
او اکنون کودکی را در آغوش دارد که روزی
ستاره خواب ها و سیب سرخ رویاهای صادقه اش بود.
آمنه، دیروز هم خواب نبود.
وقتی طفلی که در رحم داشت، او را به آرامشی
فصیح می برد و وجودش را از خاطره عبدالله لبریز می کرد.
آن لحظات رازآلود اگر نبودند
آمنه، دنیای بی عبدالله را چگونه نفس می کشید؟
نظرات شما عزیزان: