برای دست بسته ی پدر ، ولی نیامدی
یا رب سببی ساز که آن ختم ولایت
باز آید و برهاندم از غم به سلامت
تا کی غروب جمعه ببینم که مادرم
یک گوشه بغض کرده,که این جمعه هم گذشت
مولا شمار درد دلم بی نهایت است
تعداد درد من به خدا از رقم گذشت
تا صبحدم آن شب به یادت گریه كردم
هر قطره اشكم در پى تو در سفر شد
قابل نبودم تا جمالت را ببینم
اما قسم بر تو كه شوقم بیشتر شد
دلم گر سبز مانده در زمستان از بهار توست .. تمام باغهای سبز ساحل یادگار توست
از اقیانوس میپرسم نشان خانهی سبزت .. که دریا قسمتی از شعرهای انتظار توست
تمام پنجره را گواه مي گيرم
اگر نيايي از اين اشک و آه مي ميرم
مه من نقاب بگشا ز جمال کبریایی
شده انتظارم از حد چه شود زدر درآیی
همه شب به کویت آیم به بهانه ی گدایی
که مگر شبی ز رحمت به رخم دری گشایی
نظرات شما عزیزان: