پیمان صلح آشتی! (امروز شما بخوانید برقراری رابطه؟!)
قابل توجه مردم و مسئولینی که کشته مرده مذاکره و رابطه با آمریکا و غرب دادن امتیازند و عزت خودشونو با یک لقمه نان عوض میکنند!!
پیمان صلحی با مسلمین منعقد کرده و به موجب آن امتیازاتی از قبیل موارد ذیل به مسیحیان داده شد :
۱. آزادی مذهبی
۲. آزادی تعلیم و تربیت
۳. توسعه روابط بازرگانی
دشمن از این فرصت نهایت استفاده را برد و با جوانان مسلمان ارتباط مستقیم برقرار کرد.
ماموریت دختران زیبای مسیحی!!
قابل توجه همه!!
مسیحیان (نظر: امروز بخوانید ۵+۱ یا سازمان ملل یا شورای امنیت!) با استفاده از ماده آزادی تعلیم و تربیت به آموزش جوانان پرداخته و برای آنان تفریگاههایی ترتیب دادند که دختران مسیحی با شعر و شراب از جوانان مسلمان پذیرایی می کردند!
دختران زیبا و طناز اروپایی که در همه جا مأمور دلربایی از جوانان مسلمان بودند، با دقت هر چه بیشتر ماموریت خود را انجام داده، در نتیجه جوانان تا نیمههای شب در گوشههای مهمانخانههایی (بخوانید پارتی های شبانه و مختلط!!) که میعادگاه دختران اروپایی بود، به سر میبردند!
نظر: امروزه برای انحراف جوانان از مستقیما از دختران مسیحی استفاده نمی کنند!؟؟بلکه تصاویر آنها را با موجهای ماهواره برامون ارسال میکنند!!
کار دیگشون اینه که دست گذاشته اند دو جا یکی روی غیرت ما ! که نابودش کنند تا نه به دین و نه به ناموس و وطنمون تعصبی نداشته باشیم! طوری که اگر کسی غیرت داشته باشد هزار جور متلک میشنود؛ متحجر ، امل ، خشکه مقدس و…
جای دومی که دست گذاشته اند عفت و حجاب نوامیس ماست ، آنها را فریب دادند تا چادر و حجابشان را کنار گذاشته و بیایند به میدان! دوشادوش مردها!! تا به عشوه گری و طنازی توی کوچه خیابونها و محل کار و کسب بپردازند و مردان و جوانان ما را فاسد و گمراه کنند!
شراب!!
قابل توجه همه بویژه شرابخوارها و مسئولین خوابیده (شاید هم خودشونو به خواب زده اند)!!
یکی از قدمهای بزرگی که مسیحیان در اندلس برای اضمحلال مسلمین برداشتند، این بود که مشروبات الکی را رایگان در دسترس جوانان مسلمان قرار دهند.
یکی از کشیشان مسیحی در یک سال تمام انگورهای قرطبه (شهری در آندلس) را پیشخرید کرد و همه آنها را شراب ساخت، با خدا پیمان بست که آنها را جز به دانشجویان اسلامی و جوانان ندهد.
شراب خواری که در گذشته در بین زمامداران عیاش به صورت پنهانی انجام میگرفت یک عمل علنی و عمومی گردید و چون فرهنگیان و دانشجویان در این عمل پیشقدم بودند لذا شرابخواری و میگساری نشانه تجدد و منور الفکر بودن گردید، و هر کس از این عمل اجتناب میورزید، کهنهپرست و خرافی نامیده میشد.
تغییر ارزشها و پشت کردن به سنتها!
قابل توجه بعضی از جوانها!!
جوانان میگسار و بیبندوبار، روش پدران خود را حقیر شمرده، آنان را نادان، مرتجع و دور از تمدن میخواندند.
پوشیدن لباس مسیحیان
قابل توجه مد پرستها و راحت طلبها !!
لباس ساده خود را که نشانه صبر و تحمل و کار و فعالیت و کوشش بود، از تن به در کردند و لباس حریر و دیبای اروپاییان یعنی جامه تنپروری را به تن کردند.
خالی شدن مساجد
قابل توجه مسئولین امور فرهنگی و مذهبی!!
مسجد و مجامع مذهبی در انحصار پیرمردان و پیرزنان درآمد و جوانان را با مسجد و نماز سروکاری نبود.
راه یافتن تجملات و خوشگذرانی به طبقه حاکم = فساد اقتصادی و حرام خواری
قابل توجه مسئولین ساده زیست که اصلا از تجملات خوششون نمیاد !!
خوشگذرانی و عیاشی شیوع یافت و همچنین رقابت در تجملات زندگی، لباس و مسکن شروع شد تا آنکه عایدات مشروع و معمولی کفاف آنها را نداد، و برانجام آرزوهای آنها قادر نبود و در نتیجه عمّال دولتی برای تأمین هوی و هوسهای خود شروع به اخاذی و ارتشا و اختلاس نمودند و بازار فساد اخلاق رواج یافت، طبقات تولید کننده ثروت یعنی دهقانان و کشاورزان و روستاییان و کارگران و صنعتگران برای تأمین هوسهای طبقات ممتاز مجبور بودند بیشتر دسترنج خود را تقدیم نمایند. بدین ترتیب این دسته پس از مدتی فقیر و ناراضی شده و طبقات ممتاز هم بیش از پیش در لجنزار تنپروری، و فسق و فجور و شهوترانی غوطهور شدند.
جنگ داخلی و برادر کشی بخاطر یک دختر مسیحی!!!
بالاخره کار شهوترانی و پردهدری مخصوصاً در طبقه مأموران بالا گرفت و «معتصم بن صمادح» استاندار المریا (یکی از استانهای کشور اسلامی اندلس) عاشق دخترکی نصرانی شد و خواست او را با تهدید از پدرش برباید. آن دختر به «جندل بن حمود» استاندار اشبیلیه (یکی دیگر از استانهای کشور اسلامی اندلس) پناهنده شد جندل هم لشکر فرستاد تا برای این عمل معتصم را سرکوب نمایند.
در نتیجه جنگ بین این دو استاندار اسلامی درگرفت، و او که از مدتها پیش از طرف زمامداران مسیحی ـ به شرط همکاری با آنان ـ وعده فرمانفرمایی کلّ اندلس دریافت کرده بود، از زمامداران مسیحی کمک نظامی خواست و زمامداران مسیحی هم که از دیرزمانی به انتظار وقوع جنگهای داخلی در کشور اسلامی اندلس نشسته بودند، فرصت را از دست نداده و عده زیادی از سربازان مسیحی را به یاری این فرمانده نظامی روانه کردند. با سپاهیان خود و ارتش امدادی مسیحیان به معتصم تاخت، او را کشت و قصرش را ویران نمود و به شکرانه این فتح جشنهای باشکوهی برپا کرد،
سکوت و بی تفاوتی مردم و مسئولین
مردم مسلمان و مسئولین کشور اسلامی از این واقایع عبرت نگرفته، در برابر آنها ساکت نشستند.
خواص بی بصیرت و خائن!
قابل توجه…!! چه گویم که نا گفتنش بهتر است!
بالاخره به «حصین بن جعفر» استاندار نیرومند اسلامی و فرمانده لشکر والانس (یکی از استانهای بزرگ اندلس) اطلاع رسید که نخستوزیر مشهور به «ابن ذی النون» با مسیحیان قرارداد محرمانهای بسته که به مسلمین و مملکت خود خیانت کند و قلعههای والانس را تسلیم آنان نماید.
حصین پس از شنیدن این خبر به پیش ابن ذیالنون رفت تا درباره آنچه شنیده بود تحقیق نماید و هنگامی که به نزد او رفت دلائلی بر صدق آنچه شنیده بود یافت. وی هنگام ورود دید ابن ذیالنون با یکی از کشیشان مسیحی زیرگوشی صحبت میکند، ابن ذیالنون که راز خود را کشف شده یافت و انکار را بیفایده دید صریحاً به جنایت خود اعتراف کرد. و گفت:
حصین بن جعفر! من دیدهام که زمداران مسلمان ظالم و ستمگر شده و به درد دل مردم رسیدگی نمیکنند، علاوه بر این مسیحیان، با هفتاد و پنج هزار سرباز آماده، به ما حملهورند و مسلمین در برابر آنان تاب مقاومت ندارند حصین خشمگین شد و گفت تو میخواهی شرافت و افتخار پدران ما را برباد دهی ، ولی بدان که زمامداران مسیحی به تو جزای خیانت خواهند داد نه جزای خدمت.
اما خشم حصین دیگر سودی نداشت. زیرا «ابن ذیالنون» خائن قلعه را تسلیم مسحیان کرده بود، و سربازان آنان وارد شهر شده، آنجا را غارت کردند و مرتکب شدیدترین جنایات شدند.
مسلمانان جبون و مرده والانس هم به ناچار دست از زن و بچه خود شسته، پا به فرار گذاردند.
تاریخ مینویسد لشکر مسیحیان در آن هنگام سیزده هزار نفر مردم مسلمان را به جرم دفاع از ناموس خود به خاک و خون کشیدند و سی هزار نفر مسلمان از مرد و زن را به جرم نپذیرفتن دین مسیح از دم شمشیر گذراندند!!!.
مالک بن عبّاد فرمانروای آندلس خواست با لشکر خود به طرف والانس حرکت کند ولی دید قرطبه در خطر است به ناچار در آنجا ماند.
عاقبت خواص بی بصیرت و اعتماد کننده به مسیحیان(شما بخوانید آمریکا و غرب!!)
ابن ذیالنون خائن نیز به جزای خیانت خود رسید زیرا به مجرد ورود «ایلدقولنس» زمامدار بزرگ مسیحیان به شهر والانس دستور داد ابن ذیالنون خائن را آتش زدند تا مبادا به آنها هم ، خیانت کند.
براق بن عمار افسر خیانتکار اسلامی هم «جندل بن حمود» استاندار اشبیلیه را به وعدههای دروغین زمامدار مسیحی که وعده فرمانروایی کل اندلس را به او داده بودند فریب داد و او لشکر خود را حرکت داد و به کمک سربازان مسیحی به مالک بن عبّاد فرمانروای کلّ اندلس حملهور شدند و از اشبیلیه به طرف قرطبه حرکت نمود ولی سربازان مسیحی به مجرد حرکت جندل از اشبیلیه آنجا را تصرف کردند،
سپس جندل را به قتل رساندند.
سربازان جندل که پس از به قتل رسیدن او، خود را بیفرمانده دیدند به طرف اشبیلیه برگشتند اما سربازان مسیحی اجازه ورود به اشبلیه را به آنها ندادند و اکثر آنها را به کشتند.
فرمانروای بزدل و سقوط آندلس!
مالک بن عباد، فرمانروای کل اندلس هم که یاران خود را از دست داده بود، ناچار به «سرقطه» فرار کرد و در آنجا تا آخر عمر با ذلت به سر برد. زمامدار بزرگ مسیحی ـ ایلدقولنس ـ هم بدون هیچگونه مانعی وارد قصر پادشاهی قرطبه شد و پنجاه دختر زیبا از دختران زمامداران اسلامی و کاخهای آنان را اسلامی را بین افسران خود تقسیم نمود؛ مسجد قرطبه را با خاک یکسان کرد و محلاً آن را برای فحشا و فسق و فجور اختصاص داد. کتابخانه اسلامی قرطبه را که مشتمل بر بیش از هشتاد هزار جلد کتاب بود فرمان داد تا آتش زدند و چهار هزار نفر از اهالی قرطبه را به قتل رساندند.
باز هم عاقبت اعتماد کننده به مسیحیان(شما بخوانید آمریکا و غرب!!)
براق بن عمار افسر خائن اسلامی هم به امر «دوک ونیز» یکی از زمامداران مسیحی به قتل رسید.
[۱] .
معرفی اجمالی آندلس:
درسال۷۱۱.م/۹۲.ق یک دسته از مسلمانان به رهبری طارق بن زیاد که نام وی در کلمه جبل الطارق آمده است ، توانستند بخش اعظم اسپانیا را فتح کنند. اعراب قلمرو جدید خود را در اسپانیا آندلس می گفتند و شهر قرطبه را به پایتختی انتخاب کردند.
حکومت مسلمانان بر آندلس ۸ قرن بعد یعنی در سال ۱۴۹۱.م/۸۹۶.ق منقرض شد.
آندلس شهرتش مدیون کاخ ها، مساجد قدیمی و باغ هایی است که یادگار تمدن اسلامی در دوره حکومت مسلمانان در این سرزمین هستند.
سفری کوتاه به آندلس!!
گزارش تصویری: یادگارهای تمدن اسلامی در آندلس
نظرات شما عزیزان: