سرگذشت و داستان روزهای نوجوانی و دوران سیزده سالگی علی علیه السلام را، که به اسلام گرویدند و همراه و همگام پیامبر اعظم بودند، در خطبه قاصعة» نهج البلاغه این چنین ترسیم می کنند: «در آن روزگاران، من همانند فرزندی که سایه به سایه مادر خود در همه جا همراه و همگام با اوست، با پیامبر همراه بودم، و ایشان هر روز علم و نشانه ای از اخلاق برجسته خود پیش روی من برمی افراشت و مرا فرمان می داد که آن راه را پیش گیرم و هدایت گری هایش را مو به مو پی بگیرم و چراغ راه زندگی خود قرار دهم»
و شاید از این روی بود که وقتی صعصعة بن صوحان عبدی یا اصبغ بن نباته در آخرین لحظه های زندگی امیر مؤمنان ، لابه لای پرسش های خود از منزلت و جایگاه ایشان در مقایسه با تک تک پیامبران (علیهم السلام) و نیز پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) پرسید، که آیا نزد خداوند شما برترید یا حضرت آدم ؟، شما برترید یانوح ؟، شما برترید یا ابراهیم یا موسی و یا عیسی ؟ امام (علیه السلام) در پاسخ هر یک، خود را از دیگر پیامبران (علیهم السلام) برتر می دانست، تا اینکه صعصعه پرسید: یا علی! شما برترید یا پیامبر ؟ منزلت شما در رابطه با پیامبر چگونه است؟ صعصعه می گوید: تا از امام به این گونه پرسیدم، دیدم در حالت فروتنی و شرمساری و در حالتی که دانه های درشت عرق بر پیشانی بلند امام (علیه السلام) نشست و حضرت در حالی که لرزش، گونه ها و دست ها و اندامشان را فراگرفته بود، فرمودند: وای بر تو اصبغ! این چه پرسشی است؟! أنا عبد من عبید محمد (صلی الله علیه وآله وسلم)
این سخن امام، بیانگر میزان وابستگی و دینی است که علی به پیامبر و پرورش نبوی داشت. امام خود را بنده و شاگرد کوچک مکتب تربیتی پیامبر اعظم میدانست. (حدیقة الشیعه و نیز فیض کاشانی، الوافی. جالب است بدانید که عبارت «أنا عبد من عبید محمد (صلی الله علیه وآله وسلم)ه در روایت دیگری هم از امام علی من نقل وارد شده است. روزی یکی از دانشمندان بهود بر آن حضرت وارد می شود و از ایشان می پرسد: خداوند از کی و از چه زمانی بوده است؟ امام می فرمایند: مادرت به سوگت بنشیند، این چگونه پرسشی است؟! خداوند از کی نبوده که تو میپرسی از چه زمانی بوده است؟! خدای من بی آنکه پس و پیشی داشته باشد پیش از پیشینها بوده است و پس از پسین ها هم خواهد بود بی آنکه خود پسین باشد. او غایت و پایانی هم ندارد، اما خود پایان همه پایانهاست. آن گاه دانشمند یهودی که از این پاسخ امام به شگفتی می افتد، می پرسد: آیا شما پیامبرید؟! امام از این پرسش بر خود می لرزند و می گویند: وای بر تو! من بندهای از بندگان محمد (صلی الله علیه وآله وسلم)م. ر.ک: طبرسی، الاحتجاج، ج ۱، ص ۲۱۰، کلینی، الکافی، ج ۱، ص ۹۰ برگرفته از لوح فشرده جامع فقه اهل البیت علیهم السلام)
بنابراین، کسانی که دوست دارند جوانی پرشور على را بشناسند، نخستین راه آن، نگرش در سیره امام و مرور دوران نوجوانی و جوانی ایشان در کنار و در پیشگاه نبی مکرم است. اگر این دوران بازشناسی، بازسازی و پردازش شود، مربیان و آموزشگران می توانند آن برهه را محک و ملاک آموزش و پرورش خود در ارتباط با نسل جوان قرار دهند و از آن برای بهینه سازی این روند بهره گیرند. البته این جست وجو در حقیقت کاوش در سیره تربیتی نبوی است. در گام های پژوهشی بعدی همین یافته ها می توانند در قالب مبانی، اصول، روشها و اهداف تربیت دینی طبقه بندی و پردازش شوند.
گذشته از بازنگری و بازشناسی دوران جوانی امام علی علیه السلام برای دستیابی به اصول و روشهای آموزش و پرورش جوانان و نوجوانان، راه دیگر، ردیابی از گفته ها و عملکردهای ایشان درباره و در ارتباط با جوانان است. در این روش، که کوتاه تر هم هست، جوانی و شاخص های جوانان را نه با مرور جوانی خود امیر مؤمنان ، که از زبان ایشان هنگام توصیف جوانی جوانان و یا با مطالعه برخوردهایی که ایشان با جوانان داشته اند، می توان به دست آورد.
از بررسی سیره گفتاری و رفتاری امام این نکته آشکار است که بخش مهمی از این سیره مربوط به دغدغه حضرت درباره تربیت برتر و بهینه فرزندان، باران، دوستان و همه کسانی است که مسئولیت تربیت آنها بر دوش امام بوده است.
شایسته است توجه کنیم که هرچند کتاب گرانسنگ نهج البلاغه همه گفته هایی نیست که حتی در دوران حکومت چهار سال و اندی امیرالمؤمنین از ایشان به یاد مانده و تنها نمایانگر بخش کمی از اقیانوس بیکران اندیشه های تابناک علوی است، اما مراجعه به غرر الحکم و درر الکلم و نهج البلاغه و دقت در خطبه ها و نامه ها و کلمات قصار آن، ما را تا حدی با سیره تربیتی امام نا آشنا ساخته، بستری نورانی پیش رویمان می گشاید.
امام على علیه السلام همواره به همگان، به ویژه جوانان، این گونه هشدار می دهند: الفرصة تمر مر السحاب فانتهزوا فرص الخیر؛ «لحظههای زندگی به سان أبر، آرام و بدون توجه انسان می گذرند». ناگهان خواهیم دید که تمام عمرمان سپری شده و دیگر هر گونه اقدام برای هر تلاشی دیر شده است. راستی چه زود فرصت ها می گذرد! آن وقت باید در چارچوب واژه های «ای کاش» و «اگر» و «مگر»، بگوییم: خدایا کاش دوباره آن موقعیت ها و آن روزهای شادابی، نشاط و جوانی زنده می شد! آن روزها من خام بودم و نمیدانستم چگونه از عمر و زندگی ام توشه بگیرم. پس خوب است در کنار بازشناسی این راه دوم به این هشدار امام که مخاطبش پیر و جوان است توجه کنیم.
منبع: مجموعه مقالات تربیتی، عبد الرضا ضرابی، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ اول، قم، ۱۳۸۸
نظرات شما عزیزان: