تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 39853
بازدید دیروز : 749
بازدید هفته : 51947
بازدید ماه : 82458
بازدید کل : 10474213
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 6 / 5 / 1399

 اصول دین یعنی اصول نظری و اعتقادی و به تعبیر دیگر، جهان بینی اسلام. این اصول عبارتند از: توحید، عدل، معاد، نبوت و امامت.
یك. توحید
توحید یعنی : ((اعتقاد به وحدانیت و یگانگی خداوند در ذات , صفات و افعال خویش و عمل كردن بر اساس این اعتقاد)) این تعریف شامل توحید نظری - كه در مقام اعتقاد است - و توحید عملی - كه در مقام عمل است - می شود. توحید نظری نیز طبق این تعریف به توحید در ذات , توحید در صفات و توحید در افعال تقسیم می شود.
توحید در ذات : یعنی اولا ذات خداوند یكتا است و هیچ مثل و مانندی ندارد, ثانیا: ذات او بسیط است و هیچ گونه تركیبی در آن راه ندارد.
توحید در صفات : یعنی صفات خداوند مانند علم , قدرت , حیات و... گرچه هر یك دارای مفهومی مستقل و متفاوت از دیگری هستند, و ذات خداوند نیز كه متصف به این صفات است دارای مفهومی مستقل است , اما همه صفات و ذات خداوند به یك وجود موجود است . بنابراین : اولا، همه صفات الهی در حقیقت یك چیزند و در وجود عین یكدیگرند. ثانیا صفات خدا زاید و عارض بر ذات نیست , بلكه عین همان ذات است .
توحید در افعال : یعنی اولا خداوند در افعال خود, مانند خلق , تدبیر, هدایت و... یكتا است و ثانیا هیچ موجودی غیر از او در فعل خود مستقل نیست بلكه همه وابسته به اویند. (برای مطالعه بیشتر معانی توحید ر.ك : آموزش كلام اسلامی , ج 1, محمد سعیدی مهر, مركز جهانی علوم اسلامی ). نوع ادله توحید: برای اثبات هر یك از این مراتب و معانی توحید به ادله متنوعی تمسك می شود كه می توان آنها را به دو دسته كلی ادله نقلی و غیر نقلی تقسیم كرد. ادله نقلی یعنی تمسك به قرآن و روایات و ادله غیر نقلی شامل ادله عقلی محض و تفكر در نظام آفرینش و فطرت و امثال آن می شود. برای اثبات توحید در ذات و صفات, علاوه بر ادله نقلی به ادله عقلی محض تمسك می شود كه در كتب كلامی و فلسفی موجود است و برای اثبات توحید در افعال علاوه بر آن به آن دسته از ادله عقلی كه ناظر به تمام آفرینش است نیز تمسك می شود زیرا نظام آفرینش , فعل خداوند است و توحید افعالی را می توان از فعل خداوند شناخت . اما توحید ذاتی و صفاتی را كه ناظر به مقام ذات است نمی توان مستقیما از فعل او شناخت .
دو. عدل
عدل در معانی مختلفی از قبیل؛ قصد، میانه در امور، وضع و قرار دادن هر چیزی در جایگاهش، موزون بودن و تساوی به كار می رود كه در هیچ یك از این معانی در مقابلش ظلم نیست. معنای دیگر عدل عبارت است از رعایت حقوق افراد و عطا كردن به هر ذی حق او را این معنای از عدل گرچه در مقابل ظلم قرار می گیرد و ظلم در مقابلش عبارت از پایمال كردن حقوق و تجاوز و تصرف در حقوق دیگران، لكن این معنای از عدل هم به خداوند متعال اطلاق نمی شود و عنوان «عدل الهی» به خود نمی گیرد. استاد مطهری در این زمینه می فرماید این معنی از عدل و ظلم به حكم این كه از یك طرف براساس اولویت ها است و از طرف دیگر از یك خصوصیت ذاتی بشر ناشی می شود كه ناچار است یك سلسله اندیشه های اعتباری استخدام نماید و بایدها و نبایدها بسازد و حسن و قبح انتزاع كند از مختصات بشری است و در ساحت كبریایی راه ندارد زیرا... او در هر چه هرگونه تصرف كند در چیزی تصرف كرد كه به تمام هستی بر او تعلق دارد و ملك طلق اوست.
اما برای عدل به معنایی كه بر خداوند متعال اطلاق می شود «عدل الهی» معانی متعددی ذكر كرده اند:
1. عدل در خداوند یعنی دوری آفریدگار از انجام هر عملی كه برخلاف مصلحت و حكمت است.
2. عدل در خداوند یعنی همه انسانها در پیشگاه خداوند از هر جهت یكسان و برابرند و هیچ انسانی نزد او بر دیگری برتری ندارد مگر به تقوا.
3. قضاوت و پاداش به نیكویی: یعنی خداوند هیچ عملی را هر چند خیلی ناچیز و كوچك باشد از هیچ كس ضایع نمی كند.
4. یعنی این كه خداوند هر پدیده و مخلوقی را در جای خود آفریده و مواد تركیبی هر موجودی را به اندازه لازم آن معین كرده و تعادل و تناسب در تمام پدیده های جهان آفرینش وجود دارد.
5. عمل بر مبنای هدف: یعنی تمام آفرینش در جهان هستی بر مبنای هدف است و هیچ چیز بیهوده و بی هدف نیست و برای هر یك از این معانی به آیاتی تمسك جسته اند (اصول اعتقادات، اصغر قائمی، ص 46- 44). لكن همه این موارد در حقیقت بیان بعضی مصادیق عدل الهی است و جامع ترین تعریف در این زمینه كه شامل همه موارد فوق می شود تعریف استاد مطهری است كه می فرمایند رعایت استحقاق ها در افاضه وجود و امتناع نكردن از افاضه و رحمت به آنچه امكان وجود یا كمال دارد. ایشان در توضیح این تعریف می فرمایند هر موجودی در هر مرتبه ای كه هست از نظر قابلیت استفاضه استحقاقی خاص به خود دارد. ذات مقدس حق كه كمال مطلق و خیر مطلق و فیاض علی الاطلاق است به هر موجودی آنچه را كه برای او ممكن است از وجود و كمال وجود عطا می كند و امساك نمی نماید. عدل الهی در نظام تكوین طبق این نظریه یعنی هر موجودی هر درجه از وجود كمال وجود كه استحقاق و امكان آن را دارد دریافت می كند. از نظر حكمای الهی صفت عدل آنچنان كه لایق ذات پروردگار است و به عنوان یك صفت كمال برای ذات احدیت اثبات می شود به این معناست... حكما معتقدند كه هیچ موجودی بر خدا حقی پیدا نمی كند كه دادن آن حق انجام وظیفه و اداء دین شمرده شود و خداوند از آن جهت عادل شمرده شود كه به دقت تمام وظایف خود را در برابر دیگران انجام می دهد. عدل خداوند عین فضل و عین جود اوست یعنی عدل خداوند عبارت است از این كه خداوند فضلش را از هیچ موجودی در حدی كه امكان تفضل به آن موجود باشد دریغ نمی دارد (مجموعه آثار شهید مطهری، ج 1، صص 82 - 81).
برای دقیق تر بودن تعریف با توجه به حوزه های اصلی عدالت خداوند می توان عدل الهی را به اقسام كلی زیر تقسیم كرد:
1. عدل تكوینی: خداوند به هر موجودی به اندازه شایستگی های او از مواهب و نعمت ها عطا می كند. به بیان دیگر خداوند متعال به هر یك از بندگان خویش به اندازه ظرفیت وجودی و به قدر قابلیتشان از كمالات بهرمند می سازد.
2. عدل تشریعی: خداوند از یك سو در وضع تكالیف و جعل قوانینی كه سعادت انسان در گروه آن است فروگذاری نمی كند و از سوی دیگر هیچ انسانی را به عملی كه بیش از طاقت و استطاعت اوست مكلف نمی سازد.
3. عدل جزائی به خداوند در مقام پاداش و كیفر بندگان خود جزای هر انسانی را متناسب با اعمالش مقرر می كند.
نكته ای كه در آخر تذكرش لازم است این كه عدل مانند علم و قدرت یكی از اوصاف خداوند متعال است ولی به دلیل اهمیت وصف ناپذیر آن جایگاه ویژه ای در مباحث اعتقادی و كلامی دارد تا آنجا كه از عدل به عنوان یكی از اصول پنجگانه دین یا مذهب یاد می شود و این اولا به خاطر نقش اساسی این اصل در جهان بینی ما. ثانیا، به خاطر این كه از همان سده های نخست محل بحث بوده و ثالثا، به خاطر شبهات زیادی كه در رابطه یا این اصل شده و مباحث مفصل درباره این اصل مطرح شده كه جای تفصیل نیست.
در رابطه با این موضوع منابع زیادی موجود است كه مناسبتر از همه كتب ذیل می باشد:
- عدل الهی، استاد مطهری
- آموزش كلام اسلامی، ج 1 ، محمد سعیدی مهر
سه و چهار. نبوت و امامت
نبوت و امامت مربوط به راهنماشناسی است. یعنی خداوند براساس ویژگی های انسان و هدف از خلقت او با برانگیختن پیامبران انسان را به راه سعادت و كمال فرجامین راهنمایی كرده است. امامت نیز استمرار جهت گیری انبیا توسط دین شناسان معصوم و خطاناپذیر است.
جهت آگاهی بیشتر ر.ك: آموزش كلام اسلامی، ج 2، محمد سعیدی مهر.
پنج.
اصل معاد اعتقاد به عالمی فراتر از جهان ماده است كه جهان گذران مادر در نهایت به سوی آن در حركت است و در رستاخیز عام هستی همه جهان به مرحله ای برتر از هستی با نظام و سنن و قوانین دیگری می شود.
از طرف دیگر در آن عالم انسان براساس كرده ها و اندوخته های علمی اش در این جهان سرنوشت نیك و بد خویش را می بیند.
جهت آگاهی بیشتر ر.ك: فرجام شناسی، محمدرضا كاشفی (پرسش ها و پاسخ های دانشجویی، ج 2) قم، نشر معارف.
در خصوص اثبات معاد دو مسئله را باید مورد توجه قرار داد:
1. اصل معاد را می توان بدون توجه به دین خاصی اثبات كرد (اثبات عقلی معاد) به گونه ای كه دین نیز آن را تاكید می كند.
2. در خصوص كیفیت و جزئیات معاد و این كه آیا مثلا فقط روحانی است و یا جسمانی نیز می باشند به دلیل آن كه فراتر از محدوده عقل انسان است نمی توان فرادینی بحث نمود. از این رو در مورد معاد جسمانی صرفا ادله نقلی (قرآن-روایات) كارساز است و چون بازگشت این ادله نیز به عقل است یعنی پذیرش دین اسلام و حجیت آن به دلیل عقل است لذا هر آنچه كه در محدوده دین مطرح می شود به عقل و حكم عقلی باز می گردد ولو آنكه بازگشت آن با واسطه ادله نقلی صورت پذیرد. اما آنچه كه از سؤال شما بر می آید گوئی اثبات عقلی معاد به طور بی واسطه است بنابراین ما صرفا ادله عقلی بی واسطه را در خصوص معاد مطرح می كنیم:
از طرفی انسان موجودی دوبعدی است (روحانی-جسمانی) و از طرف دیگر آنچه كه ما پس از مرگ می بینیم از بین رفتن و زائل شدن جسم انسان است حال آیا بعد از زوال جسم بعد دیگر انسان نیز از بین رفته است یا نه؟ و به بیان دیگر آیا بعد روحانی انسان جاودانه باقی می ماند یا آنكه آن نیز از بین می رود؟ اثبات جاودانگی و فناناپذیری بعد روحانی انسان مساوی است با قبول معاد به خصوص انكه شخصیت انسان نه به جسم بلكه به روح اوست. از این رو ما با اثبات عقلی جاودانگی روح انسان به معاد عقلی پی می بریم.
دلیل اول: پیش از این گفتیم كه مسئله معاد و جاودانگی انسان صدها و بلكه هزاران سال است كه فكر انسان را به خود مشغول كرده از اینرو یكی از قدیمی ترین ادله در خصوص این مسئله را برای شما بازگو می كنیم:
در كتاب محاورات افلاطون كه تاریخ آن به چند صد سال پیش از مسیح باز می گردد سقراط اینگونه استدلال می كند:
1. انسان موجودی است دو بعدی: بعدی روحانی و بعد دیگر آن جسمانی
2. عامل حیات بدن، روح است
3. حیات ضد ممات و فناپذیری است
4. روح ضد ممات و فناپذیری است چرا كه روح علت حیات است
5. دو ضد هیچ گاه با هم جمع نمی شوند (یعنی نمی شود مثلا مكان خاصی در زمان خاصی هم سفید باشد و هم سیاه)
نتیجه: روح ضد فناپذیری است به این معناست كه هیچ گاه روح فناپذیر نخواهد بود و این یعنی جاودانگی روح.
استدلال مذكور استدلالی است كه سقراط چند ساعت پیش از خوردن جام زهر برای شاگردان خود مطرح كرد بی آنكه شاگردان وی بتوانند بر آن اشكالی وارد كنند.
دلیل دوم: این برهان برهانی است كه فلاسفه مطرح می كنند و مقدمات آن نیز عقلانی صرف است فلذا از استحكام بالائی برخوردار است:
مقدمه اول: روح امری مجرد و غیر مادی است.
مقدمه دوم: هر امر مجرد و غیر مادی جاودانه است.
نتیجه: روح جاودانه است.
برای یقین به درستی نتیجه باید هر دو مقدمه مذكور اثبات شود:
اثبات مقدمه اول:
برای اثبات مقدمه اول چندین دلیل ذكركرده اند اما به دو دلیل بسنده می كنیم:
الف. از ویژگی های امر مادی تقسیم پذیری است اما روح هر انسان به هیچ عنوان تقسیم پذیر نیست.
ب. علم امری مجرد و غیر مادی است (زیرا از ویژگی های ماده تغییر و تحول است اما ما می بینیم كه علم ما به امری مثلا این كه من با چشمان خود دیدم كه حسن از پشت بام افتاد و مرد، هیچ گاه تغییر نمی یابد و همواره ثابت است و موید آن نیز تذكر و به یاد افتادن چیزی است كه انسان فراموش كرده است كه اگر علم من ثابت نبود به یاد افتادن اصلا امكان نداشت) فلذا عالم و گیرنده آن هم كه انسان و روح انسان است باید مجرد و غیر مادی باشد.
اثبات مقدمه دوم:
فناپذیربودن به معنای تجزیه و تحلیل شدن است و تجزیه و تحلیل شدن از مختصات عالم مادی و جسمانی است و امر مجرد یعنی امر غیرمادی كه هیچ گاه محكوم قوانین مادی قرار نمی گیرد.
بنابراین روح هم كه امری مجرد و غیر مادی است هیچ گاه تجزیه و تحلیل نمی شود و این یعنی هیچ گاه فنا و نابود نمی شود.
برهان ذكر شده نیز اثبات كرد كه روح انسان هیچ گاه از بین نمی رود و نابود نمی شود و تا خدا هست او نیز همواره وجود دارد گر چه ممكن است در هر برهه از حیات خود در عالمی باشد اما در عین حال ثابت و زنده و پویا بقا می یابد.
با اثبات عقلی فناپذیری و جاودانگی روح، حداقل معاد كه جاودانگی روح است اثبات می گردد.
گذشته از ادله مذكور ادله ای وجود دارد كه به دلیل وافی بودن مطالب فوق از ذكر آن صرف نظر می كنیم و صرفا نكات كوتاهی را می گوئیم:
1. انسان همواره میل به ابدی شدن دارد. او همواره حامل دردی است با نام درد جاودانگی؛ صدها سال است كه انسان ها به دنبال آن بودند كه در كنار توسعه رفاهی خود عمر خود را نیز افزایش دهند و تا می توانند به زندگی خود ادامه دهند. به راستی آیا می توان پذیرفت كه این میل و این درد در انسان وجود داشته باشد و خدا آن را نهاده باشد اما تحقق خارجی نیابد؟ اگر همه امیال انسان لابد از داشتن مصادیق هستند و اگر انسان میل به ابدیت دارد پس چرا نباید چنین میلی در عالمی تحقق یابد؟ آیا می توان گفت كه آنچه ابدی نیست راستین و واقعی است و در عین حال باور به واقعی بودن انسانیت داشت؟
2. اعتقاد به خدائی عادل و حكیم كه ناشی از حكم عقل انسان است آیا با زوال و نابودی انسان سازگاری دارد؟ واقعا اگر عالمی دیگر و اگر معاد در كار نباشد چگونه می توان ظلم را پاسخ داد ظالمینی كه در طول عمر خود از هر نوع لذت و مواهبی برخوردار بودند بی آنكه تا پایان عمر خود خم به ابرو آورند و دنیایشان به مشقت و سختی بگذرد. در صورتی كه معادی نباشد پس مظلومینی كه تا پایان عمر خویش در دستان حاكمان مستبد و ستمگر در خون خود می غلطیدند چگونه جواب داده خواهند شد؟ آیا در چنین صورتی می توان معتعد به خدائی حكیم و عادل شد؟
3. با انكار معاد، ارسال رسل و آمدن 124000 هز ار پیامبر و سختی هائی كه انسان ها در جهت پیروی از چنین پیامبرانی برده اند چگونه توجیه عقلانی می یابد؟ آیا می توان باور كرد و آیا اصلا عقل انسان قبول می كند كه همه این دستورات و قوانین پوچ و بی معنا باشد؟
از این رو عقل انسان نه تنها منكر معاد نمی تواند بشود بلكه خود نیز وسیله ای برای اثبات معاد می گردد.
فروع دین یعنی اصول عملی و رفتاری دین؛ موارد اهم و بارز این اصول رفتاری عبارتند از: نماز، روزه، حج، جهاد، خمس، زكات، امر به معروف و نهی از منكر، تولی و تبری.
این مجموعه كلیاتی در حوزه رابطه انسان با خدا و رابطه انسان با دیگران است.
درباره فروع دین به كتاب های ذیل مراجعه كنید:
- ده گفتار، شهید مطهری، مقاله امر به معروف و نهی از منكر، انتشارات صدرا
- جهاد، شهید مطهری، انتشارات صدرا
- عرفان حج، آیت الله جوادی آملی، حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت ، نشر مشعر
- حج عارفان، رحیم كارگر، حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت
- وصال دوست، رحیم كارگر، نشر قدس رضوی قم
- نشان از بی نشان ها، علی مقدادی اصفهانی، انتشارات اسدی، بحث نماز، ص 358 - 386
- حقایق، مولی محسن فیض كاشانی، ترجمه ساعدی خراسانی، باب 3، اسرار نماز و ذكر ؛ باب 5 در زكات و اسرار آن ؛ باب 6 در روزه و فواید آن ؛ باب 7 در حج
- اخلاق، سید عبدالله شبر، ترجمه محمد رضا جبارانی، مؤسسه انتشارات هجرت، فصل اسرار عبادات.
آنچه بیان شد مربوط به اصول دین بود.
اما فروع دین مشهور كلیات آن را ده عدد معرفی كرده اند:
1. نماز
2. روزه
3. خمس
4. زكات
5. حج
6. جهاد
7. امر به معروف
8. نهی از منكر
9. تولی دوست داشتن خدا و انبیاء و امامان و دوستداران آنها
10. تبری (بیزاری جستن از دشمنان خدا و پیامبر و امامان)
هر یك از فرع های فوق بر كسانی واجب است كه در حد تكلیف (یعنی بالغ و عاقل و ...) كه در رساله های علمیه مفصل شرایط و كیفیت آنها بیان شده است.


منبع : پرسمان/ معارف


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: اعتقادی
برچسب‌ها: دانستنی ها
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی