اين نكته قابل توجه است كه در جمله (عصى الرحمن) از ميان تمام نامهاى خداوند بر نام رحمان تكيه شده كه اشاره به اين است كه خداوندى كه رحمتش دوست و دشمن را فراگرفته، اطاعتش يك امر فطرى و بديهى است، اما كوردلان عصر جاهليت حتى از ديدن چنين واقعينى محروم بودند.باز در چهار جمله ديگر چنين نتيجه گيرى مى فرمايد: در اين شرايط نابسامان، اركان ايمان فرو ريخته و نشانه هاى آن ناشناخته مانده و طرق آن ويران و شاهراههايش ناپيدا بود (فانهارت دعائمه و تنكرت معالمه و درست سبله و عفت شركه).تعبير به (دعائم) ممكن است اشاره به مردان الهى و رهروان راه حق و يا تعليمات اصولى انبيا باشد و تعبير به (انهارت) اشاره به نابود كردن آنها و يا فراموش كردنشان باشد، معالم مى تواند اشاره به كتب آسمانى پيشين و يا اصول تعليمات انبيا باشد و سبل و شرك اشاره به طرق و راههاى شناخت است- اعم از طرق عقلانى و فطرى و يا طريق وحى و تعليمات آسمانى.اين نكته نيز قابل توجه است كه شرك همانطور كه قبلا اشاره شد به معناى شاهراه است.راههاى كوچك ممكن است محو و فراموش شود ولى شاهراهها معمولا خود را نشان مى دهند، اما در چنين جامعه اى حتى شاهراههاى هدايت نيز محو و نابود شد.در يك نتيجه گيرى ديگر امام مى فرمايد: در چنين شرايط و وضعى، مردم در دام شيطان افتاده و به پيروى او تن داده بودند شيطان را اطاعت كرده و در مسير خواسته هاى او گام برمى داشتند (اطاعوا الشيطان فسلكوا مسالكه) و درست در همين حال در آبشخور شيطان وارد شدند و از آن سيراب گشتند (و وردوا مناهله).نتيجه آن همان شد كه امام (ع) در جمله هاى بعد فرموده: به وسيله آنها (مردمى كه در دام شيطان گرفتار بودند) نشانه هاى شيطان آشكار و پرچم وى به اهتزاز درآمده بود (بهم سارت اعلامه، و قام لواوه).سپس در ترسيم دقيق و با تشبيهات گويا و زنده اى مى فرمايد: اين در حالى بود كه مردم در فتنه هايى گرفتار بودند كه با پاى خويش آنان را لگدمال نموده و با سم خود آنها را له كرده بود و همچنان (اين هيولاى فتنه) بر روى پاى خود ايستاده بود (فى فتن داستهم باخفافها و وطئتهم باظلافها و قامت على سنابكها) .آيا اين فتنه ها همان فتنه هايى است كه در بالا به آن اشاره شد يا فتنه هاى ديگرى است، ظاهر اين است كه همان فتنه هاست كه با اوصاف و آثار ديگرى بيان شده.در اينجا امام (ع) فتنه هاى عصر جاهليت را به حيوان وحشى و خطرناكى تشبيه كرده كه با سم خود صاحبش را لگدمال نموده و همچنان بر سر پا ايستاده تا هر حركتى را در برابر خود ببيند در زير پاى خود له كند.تعبير به (سنابك) كه به معنى سر سم حيوانات تك سم است اشاره لطيفى به اين حقيقت است كه فتنه هرگز شكست نخورده بلكه با قدرت تمام، سايه شوم خود را بر مردم افكنده بود (زيرا اينگونه حيوانات هنگامى بر سر سم مى ايستند كه كاملا آماده نشان دادن عكس العملهاى خشن از خود باشند).به اين ترتيب اوضاع در آن زمان به قدرى خراب و پيچيده بود كه اميدى براى نجات نمى رفت.درست به همين دليل امام (ع) در آخرين جمله هاى خود چنين نتيجه گيرى مى فرمايد: آنها در ميان فتنه ها گم گشته و سرگردان و نادان و فريب خورده بودند (فهم فيها تائهون حائرون جاهلون مفتونون).تائهون: اشاره به اين است كه راه حق را به كلى گم كرده و حتى خويشتن خويش را نيز از دست داده بودند.حائرون: اشاره به نهايت تحير و سرگردانى آنهاست كه حتى قدرت تصميم گيرى براى انديشيدن به راه نجات نداشتند.جاهلون: اشاره به اين است كه اگر فرضا تصميم براى نجات مى گرفتند جهل و بى خبرى به آنها اجازه پيدا كردن راه نمى داد.مفتونون: اشاره به اوهام و خيالات و فريب و نيرنگهايى است كه آنها را به خود جلب و جذب كرده بود، سراب را آب و مجاز را حقيقت مى پنداشتند.اينها در حالى بود كه مردم آن زمان در (كنار) بهترين خانه (در كنار خانه خدا و سرزمين انبياى بزرگ) زندگى داشتند، ولى با همسايگانى كه بدترين همسايگان بودند (فى خير دار و شر جيران).به خاطر اين بدبختيهاى مضاعف و متراكم خوابشان بى خوابى و سرمه هاى چشمشان اشكها بود (هرگز استراحت و آرامشى نداشتند و هيچگاه به خاطر جنايات مكررى كه صورت مى گرفت و مصايبى كه پى درپى روى مى داد اشك چشمانشان خشك نمى شد)! (نومهم سهود، و كحلهم دموع).و اسفناكتر اين كه در سرزمينى مى زيستند كه دانشمندش به حكم اجبار لب فرو بسته و قدرت بر هدايت و نجات مردم نداشت و جاهلش گرامى بود و حاكم بر جامعه (بارض عالمها ملجم و جاهلها مكرم).براى جمله (فى خير دار) چهار تفسير متفاوت در كلمات مفسران نهج البلاغه ديده مى شود، بعضى چنان كه گفتيم آن را اشاره به خانه كعبه و حرم امن الهى دانسته اند (بنابراين كه جمله هاى بالا همه ناظر به توصيف عصر جاهليت باشند) در حالى كه بعضى ديگر آن را اشاره به سرزمين شامات دانسته اند كه آن هم از اراضى مقدسه و سرزمين انبياى بزرگ بود ولى شاميان آن زمان كه لشكر معاويه را تشكيل مى دادند بدترين همسايگان آن زمين بودند (اين در صورتى است كه جمله هاى بالا را ناظر به عصر خود آن حضرت بدانيم).احتمال سوم اين كه منظور از آن كوفه و جايگاه زندگى خود آن حضرت باشد كه يك مشت منافقان و عهدشكنان و همسايگان بد، آن سرزمين را احاطه كرده بود.احتمال چهارم اين كه منظور از آن، سراى دنياست كه افراد آلوده و بدكار در آن فراوانند.تفسير اول از همه مناسب تر و صحيح تر به نظر مى رسد و تعبيرات بالا همه با آن هماهنگ است، بنابراين تفسير جمله نومهم سهود تا آخر اشاره به ناامنيها و پريشان حالى ها و مصايب عصر جاهليت است و عالمان، همان افراد پاكى بودند كه بعد از ظهور پيامبر (ص) به سرعت در اطراف او جمع شدند و جاهلان، فاسدان و مفسدان قريش و مانند آنها بودند، اما بنا بر تفسيرهاى ديگر ناظر به ناامنيهاى عصر معاويه و مشكلات شام و عراق در آن زمان است و همانگونه كه اشاره شد اين تفسيره ا با روح خطبه چندان سازگار نيست.شاهد اين معنى علاوه بر آنچه گفته شد حديثى است كه ابن ابى الحديد در كتاب خود از پيامبر اكرم (ص) نقل كرده است كه هنگام حكايت حال خود در آغاز بعثت مى فرمايد: كنت فى خير دار و شر جيران، من در بهترين سرا و در ميان بدترين همسايگان بودم.تعبير به (نومهم سهود و كحلهم دموع) اشاره لطيفى است به شدت ناامنى و مصايب بسيار آن دوران، كه اگر شبها به خواب مى رفتند خوابى بود ناآرام و توام با ترس و وحشت و بى خوابيهاى مكرر، و دامنه مصايب آنقدر گسترده بود كه به جاى سرمه اى كه مايه زينت و آرايش چشم است، اشكهاى مداوم و سوزان كه سرچشمه انواع ناراحتيهاست از چشمانشان جارى بود.طبيعى است در چنين سرزمينى، عالمان كه در آغاز اسلام تنها ياران پيامبر اسلام (ص) بودند، مجبور به لب فرو بستن و جاهلان كه سران قريش و بزرگان شرك و الحاد بودند، در نهايت احترام مى زيستند.اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور از عالم، موحدان و آگاهان محدود و معدود قبل از بعثت پيامبر مانند عبدالمطلب و ابوطالب و قس بن ساعده و لبيد بن ربيعه و امثال آنان، باشند.
نكته:
ترسيمى از زندگى مرگبار انسانها در عصر جاهلى: امام (ع) در عبارات فشرده و بسيار پرمحتواى بالا، ترسيم دقيق و زنده اى از وضع عصر جاهليت عرب فرموده است كه با مطالعه دقيق آن، گويى انسان خود را در آن عصر مشاهده مى كند و همه نابسامانيها و تيره روزيها و زشتيهاى آن زمان را با چشم مشاهده مى كند.
نظرات شما عزیزان: