قضاوت انسان درباره خودش کار سختی نیست.
هر آدمی خودش را خوب می شناسد.
هر کس به دور از توجیهات و بهانه ها و اما و اگرهایی که می آورد،
خوب می داندکه چه کرده و در نامه عملش چه نوشته است.
بیشترِ ما وقتی به راستی و روشنی به قضاوت بنشینیم، به این نتیجه خواهیم رسید که
نه خودمان را، نه خدایمان را و نه هدفمان را آن گونه که باید و شاید نمی شناسیم و در نمی یابیم.
حیرانیم و درمانده و فرومانده در کار خویش.
به راستی اگر ما خودمان را چنان که هستیم می شناختیم و اگر به خودمان آن گونه که
باید معرفت داشتیم، باز هم چنین عمل می کردیم که اینک سرگرم آنیم؟
و اگر خدایمان را چنان که اوست می شناختیم، باز هم چنین عبادتش
می کردیمو چنین در غفلت از او بودیم؟
واقعیت آن است که بیشتر ما غافل مانده ایم و دستمان از آسمان معرفت کوتاه است.
آیا هیچ اندیشیده ایم که وقتی «معرفت»،
کلید طلایی پیروزی است، چرا ما از آن بی بهره ایم؟