با توجّه به اينكه هر موقع حكومت اسلامي قويتر بوده بحث نفاق نيز شديدتر شده است ميتوان گفت در واقع عنادهاي منافقان با حاكم اسلامي است. البته در هر عصر و زماني منافقان وجود داشتهاند ولي در صحنههاي حساس و مراحل مختلف آشكارتر ميشوند. در برخورد با خط نفاق اولين مسأله شناخت است كه قرآن در اين زمينه به روشنگري پرداخته است. در اين مقاله سعي شده است با بهرهگيري از قرآن و تفسير ارزشمند نمونه، شناخت منافقان در اين مقطع حساس و شكوفاي تاريخ راحتتر و نحوه برخورد با آنان روشنتر شود.
منافق از ريشه «نفق» است. اصل «نفق» به معني خروج است. نفاق مصدر است به معني منافق بودن. نفاق صفت افراد بي ايمان است كه ظاهراً در صف مسلمانانند امّا باطناً دل درگرو كفر دارند و منافق كسي است كه در باطن كافر ولي ظاهراً مسلمان است، علت اين تسميه آنست كه منافق از ايمان به طرف كفر خارج شده است. ناگفته نماند كه «نفق» نقبي است در زير زمين كه تسميه منافق از «نفق» به معني نقب است كه از راهي به دين وارد و از راه ديگر خارج ميشود. بهرحال منافق را از آن جهت منافق گويند كه از ايمان خارج شده است منافق خط زندگي مشخصي ندارد و در ميان هر گروهي به رنگ آن گروه در ميآيد منافق از كافر خطرناكتر و عذاب او در آخرت از كافر سختتر است، زيرا كه به حكم دزد خانگي است و پلي است كه كفار بوسيله آن به خرابكاري در اسلام راه مييابند.
مسأله نفاق و منافقان در اسلام از زماني مطرح شد كه پيامبر اكرم - صلي الله عليه و آله - به مدينه هجرت فرمود: و تقريباً بعد از حادثه احد زمينه براي فعاليت منافقان آماده شد و اين زماني بود كه پايههاي اسلام، قوي و پيروزي آن آشكار شد، وگرنه در مكه تقريباً منافقي وجود نداشت. در مدينه اظهار مخالفت بطور آشكار، مشكل و گاه غير ممكن بودو لذا دشمنان شكست خورده براي ادامه برنامههاي تخريبي خود تغيير چهره داده و ظاهراً به صفوف مسلمانان پيوستند اما در خفا به اعمال خود ادامه ميدادند.
نظرات شما عزیزان: